به گزارش «فرهیختگان»، سریال «نجلا» با تکیه بر فرمولهای امتحان شده و البته موفق توانسته مخاطبان نسبتا زیادی را جذب کند. مخاطبانی که در سال 99 سطح توقعشان از شبکه سه پایین آمده است و حالا با نجلا میتوانند مطمئن شوند که شبکه سه هنوز زنده است. نجلا سریال فوقالعاده یا بینظیری نیست؛ فقط در زمانهای که برخی از تهیهکنندگان و کارگردانان اصرار دارند سریال بد و غیرجذاب بسازند و تلویزیون را با انجمن سینمای جوان اشتباه بگیرند نخواسته بد باشد. در تیتراژ این سریال نام امیر ابیلی دیده میشود که پیشتر او را با نقدهایش میشناختیم و حضورش در این سریال بهعنوان مشاور فیلمنامه جالب و توجه برانگیز بود. ابیلی در گفتوگو با «فرهیختگان» بعضی نقدها به نجلا را پذیرفت و از زمان اندک و شرایط خاص و سخت برای ساختن آن گفت.
گزارشی درخصوص سریال نجلا تهیه میکنیم.
در بحث فیلمنامه باید با شما صحبت کنیم؟
واقعیت این است که ایده فیلمنامه در گروه سه نفره از نویسندگان درآمده است. یعنی کسی صاحب ایده نیست. هم من، هم آقای حمزه و هم آقای امیرجهانی بودیم. آقای امیرجهانی این کار را نگارش کرد و من هم نقش مشاور را داشتم. اگر بخواهید با نویسنده کار صحبت کنیم یا باید با آقای حمزه یا با آقای امیرجهانی صحبت کرد. من فقط تحت عنوانی که در تیتراژ خورده میتوانم صحبت کنم.
ایده اصلی با شما نبود؟
ایده نه برای من، نه برای امیرجهانی و نه برای آقای حمزه است. این ایده برای هر سه نفر است. طرح اولیهای برای نجلا وجود نداشت. در واقع سفارشی از سوی شبکه و آقای آذرپندار بود که میخواستند کاری بسازند که با محوریت پیادهروی اربعین و نه برای پیادهروی اربعین زمان حال باشد. یکی دو کار کوتاه آقای آذرپندار با موضوع پیادهروی اربعین دیدند که مربوط به قبل از انقلاب یا اوایل انقلاب بود و دوست داشتند در این فضا کار کنند. آقای تقیانیپور ایده اولیه را نوشته بود که کلا تغییر کرد و تقریبا هیچی از آن نماند.
بهانه اولیه برای جمع شدن دور هم، همان ایده اولیه خیرالله تقیانیپور بود؛ آن هم قصه اسیر ایرانی بعد از جنگ بود که از اردوگاه اسرا فرار میکرد و از بین نخلستان و پنهانی بهسمت کربلا میرفت. ما دیدیم این قصه کشش سریال شدن ندارد. در چند جلسه به ایده سریال فعلی دست یافتیم که یک قصه عاشقانه بود.
این جلسه و تصمیم برای سال 98 بود؟
خیر، برای اوایل سال 99 بود. این را خوب است بگویم که از صفر تا صد نجلا خیلی سریع و زود اتفاق افتاد. اگر فرصت بیشتری بود هم قسمتها طولانیتر میشد و هم از این چیزی که وجود دارد پختهتر میشد. بچهها زمانی که برای فیلمنامه، نگارش و طرح اولیه داشتند، شاید یک ماه هم نبود. خیلی کار سریع انجام شد. فکر میکنم جلسات اولیه را در اردیبهشتماه 99 داشتیم.
پس شبکه سه خیلی حمایت کرد که کارها اجرایی شد؟
میخواستند به اربعین برسانند ولی چون زمین گرم دیر پخش شد، قسمتهای آخر که درباره اربعین است به پخش در ربیعالاول افتاد. این اتفاق خوبی نبود ولی ناخواسته بود. در تولید سرعت داشتیم و سعید سعدی، تهیهکننده نجلا واقعا زحمت کشید. اگر تهیهکننده دیگری بود واقعا معلوم نبود این کار به پخش برسد. بعد از جلسات گروهی به قصه رسیدیم که شخصیت عبد، نجلا و تیم عراقی بودند و بعدش امیرجهانی و آقای حمزه به نگارش کار پرداختند.
نوشتن کار چقدر طول کشید؟ از ابتدا هم 15 قسمت بود؟
از ابتدا 15 قسمت بود. ابتدا یک طرح کلی نوشته شد و 4-3 قسمت نگارش شد و بچهها وارد پیشتولید شدند. انتخاب بازیگر و ساخت دکور شروع شد و بقیه در طول ضبط کار نوشته شد.
طی ساخت هم تغییری داشتید؟
در دو قسمت آخر میخواستیم شهر کربلا و حرم را ببینیم که دو مشکل وجود داشت. بهخاطر کرونا سفر به کربلا هماهنگ نشد.
کربلای قدیم را میخواستید براساس قصه ببینید.
بله ولی شهر کربلا بافت قدیمی دارد و میتوانستیم استفاده کنیم. میخواستیم به کربلا سفر کنیم که بهخاطر کرونا امکان این وجود نداشت. خیلی هم تلاش کردیم و نشد. زمان زیادی هم نداشتیم که دکور حرم را اینجا بسازیم. بنابراین دو قسمت آخر کلا بهخاطر اینکه نتوانستیم شهر کربلا را نشان دهیم تغییر کرد.
با توجه به قسمتهایی که تا الان دیدیم در سریال نجلا، قصه عبد را بیشتر میبینیم تا نجلا را. با کاراکتر عبد آشنا میشویم که جذاب است ولی در گذشته فرهان در عروس آتش و نمونههای دیگری شبیه به این کاراکتر را دیدهایم.
بله، بیشتر لوتی مسلک و داشمشتی هستند.
من همه قسمتها و گاهی تکرار قسمتها را هم دیدهام، احساس میشود قصه برای شما و عوامل مهمتر از کاراکترها بوده؛ یعنی قصهای که خواستید روایت کنید اصل بوده و برای شما مهم نبود که شخصیتهای اصلیتان شبیه به شخصیتهای سریالها و فیلمهای دیگر باشد. نجلا شبیه به کیمیاست و عبد انگار از روی شب دهم و عروس آتش برداشته شده است.
ادعایی وجود ندارد که در نجلا کلیشهزدایی میشود.
یعنی احساس میشود بار اصلی روی دوش قصه است و حتی فراتر از قصه حرف اعتقادی و ایدئولوژیکی قرار است بیان شود. انگار ایدئولوژی بالاتر از درام است.
ما میخواستیم محتوا داشته باشد و محتوا برای ما مهم بود ولی میخواستیم محتوا در دل قصه بیان شود و حرف تبدیل به شعار نشود. قصه برای ما مهم بود.
بهنظر میرسد که کاراکترها دمدست بوده و آنها را برداشتید. برای ساختن کاراکتر زحمتی کشیده نشده است. مابهازای بیرونی داشتید و قدری آن را تغییر دادید و اولویت اصلی برای شما قصه و همان محتوایی بود که میخواستید بگویید.
این را قبول دارم که قصه برای ما اولویت بوده است و چیزی که باعث شده بازخورد نجلا مثبت باشد ریتم تند قصه است بهطوری که در هر قسمت یک اتفاقی میبینیم.
حداقل یک اتفاق میبینیم و اتفاقات زیادی در یک قسمت رقم میخورد.
بله، از ریتم عادی تندتر است. این برای ما مهم بود. با کارهای شبکه دو و حتی سریال قبلی شبکه سه یعنی سرباز مقایسه کنید، مردم از این خسته شده بودند که چند شخصیت ببینند و هیچ اتفاقی رقم نخورد. فقط کاراکترها با هم حرف بزنند. ما بهخاطر این قصه را پررنگ گرفتیم.
مشکلی با کلیشهای بودن کاراکترها نداشتید؟
کلیشهای بودن لزوما بار منفی و مثبت ندارد و باید ببینید چطور استفاده میشود. چند مثال از شخصیتها بیان کردید و من میگویم «یاور» در سریال شب دهم خیلی شبیه عبد در این سریال است. این مشکلی ندارد یا اینکه حامد بهداد در «روز سوم» شبیه هدایت هاشمی است که افسر عراقی است.
حتی نجلا در یک قسمتهایی، من را به یاد کیمیا میاندازد. مخصوصا آن قسمتهایی که مربوط به جنگ است.
این واقعا در ذهن ما نبود. شاید این را حس کرده باشید ولی در ذهن ما نبود. مساله این است که چطور از آن شخصیتهایی که شما کلیشه میگویید، استفاده شده است. اینکه هر کاری کنم که کیفیت کار پایین بیاید و کلیشهای نباشد حسن محسوب نمیشود. حسن بزرگ این است که مخاطب هر شب منتظر باشد ساعت 8:30 سریال شما را تماشا کند. بهنظر من این اولویت کار ما بود. اینکه قصه را با ریتم درستی تعریف کنید و درخصوص اتفاقات درستی باشد. کاراکترها ارجاعی به سریالهای محبوب قبلی داشته باشد، اشکال نیست بلکه میتواند حسن هم باشد. بالاخره شب دهم همچنان مهمترین سریال محرمی صداوسیماست.
به بوم و بانو هم چنین برچسبی خورده است که تقریبا تقلید از شب دهم است.
موفق هم نبود. بازخوردها را میبینم موفق نبوده است.
ابتدا سریال بوم و بانو خوب شروع کرد، اما متاسفانه افت کرد.
بله، این دو سریال را میتوانید مقایسه کنید که این کلیشهها را کدام سریال بهتر استفاده کرده است.
میتوان قیاس کرد ولی شبکه سه و شبکه دو خیلی سال است که مسیر خود را از جهت مخاطب جدا کردهاند. سریالهایی که به مناسبت خاصی ساخته میشوند معمولا در معرض این خطر قرار دارند که بین درام و حرفی که میخواهند بزنند تعادلی نیست و اثر متهم به شعارزدگی میشود. بهنظر میرسد که سازندگان سریال نجلا سعی کردند که بین درام و ایدئولوژیهایشان، یک پیوند آگاهانه داشته باشند، اما با این حال احساس میشود شمارهای و طبقهای این کار صورت گرفته است. یعنی نتوانستند این را تنیده در هم نشان دهند، بلکه میگوید از دقیقه 4 تا 6 در درام وارد میشویم و از دقیقه 6 تا 8 در بحث ایدئولوژی میرویم.
کاش این نقد را مصداقی بیان میکردید و مثال مشخص میزدید. من یک نکته بیان کنم.
مثال مشخص قسمت ترور دوست عبد است و لوکیشن بعد از بیمارستان و صحبتهای عبد. انگار همه آماده هستند و همه چیز را میچینید که درباره وطندوستی حرف زده شود.
صفر و صد دفاع نمیکنم که برخی جاها این اتفاق نیفتاده است اما دقت کنید که چه موضوعاتی را مطرح میکنیم و اصلا در قالب دیالوگ نیاوردهایم مثلا ترورها و کشتار و درگیری مرزی که قبل از جنگ در خرمشهر وجود داشت بحث مهمی است که در سریال آمده است.
در حد 3-2 دیالوگ دارید.
بله و این بمبگذاریها و انفجارها را برای فضاسازی گذاشتهایم. هیچوقت درباره اینها مستقیم صحبت نمیکنند. شاید یکی دو دیالوگ بوده ولی برای 8 قسمت یکی دو دیالوگ خیلی کم است.
اما انگار به مخاطب میگویید اینجا را دقت کنید قرار است حرف مهمی بزنیم. همینجاست که مخاطب در یک جاهایی از قصه فاصله میگیرد.
مثالی بزنم درباره همان ایرانیهای عراقی که از عراق اخراج شدند. خانواده نجلا و شیخ در واقع دورگههایی هستند که از عراق اخراج شدند. حتی یک صحنه ننوشتهایم که اینها قصه اخراج خود را بازگو کنند. گفتیم مخاطب در طول درام میفهمد اینها از عراق به ایران آمدهاند. هیچ صحنهای ننوشتیم که اینها درباره این موضوع صحبت کنند چون گفتیم موضوع را مخاطب در قصه میفهمد وگرنه کاری نداشت که چند صحنه بنویسیم که چند شخصیت در این باره توضیح بدهند.
بسیاری انتقاد میکنند که این موضوعات را بیان نکردید مبهم شده است. اما نخواستیم شعار بدهیم وگرنه این موضوعات بسیار پتانسیل شعار دادن دارد.
یک نکته درباره کلیشه و اینکه گفتید ایرادی ندارد. ببینید ما یک سری الگوها و پیرنگها در قصهنویسی داریم که همیشه جواب دادهاند. گفتن حرفهای مهم در بستر داستان عاشقانه معمولاً جواب داده است، چه در تلویزیون و چه در سینمای ایران. این امری ذاتی است که به انسان ربط دارد و از ابتدا بوده و تا آخر هم وجود دارد. بحث این است وقتی گروهی جوان کاری را شروع میکنند استفاده از الگوهایی که قبلا تجربه شده و تا حدودی موفق بوده باعث نمیشود از خلاقیت دور شویم؟ آیا ترس از شکست باعث شده که سراغ الگوهای امتحان شده رفتید؟
خیر، بهنظرم الگوهای جواب پس داده، همچنان جواب پس میدهد، مهم این است که چقدر در دل الگو خلاقیت به خرج دهید. اینکه بخواهیم کامل، یک الگو را کنار بگذاریم، درست نیست.
همیشه میگویند چگونه گفتن مهمتر از چه گفتن است. برای ما اجرا مهمتر از الگوی کلی است. این یک نکته است. در واقع این که بگوییم همه الگوها را کنار بگذاریم لزوما باعث موفقیت نمیشود. نکته دیگر این است که زمان را باید درنظر گرفت. از نقطه صفر ایده که ببینیم ایده چیست تا زمانی که در پیشتولید برویم کمتر از دو ماه طول کشید. برای اینکه به خلاقیت برسید، کلیشهزدایی کنید، شخصیتهای جذابتر خلق کنید فرصتهای بیشتری نیاز است. خروجی روی آنتن را در نسبت با زمانی که برای آن صرف کردیم، بسنجید. با این حال حرف شما را رد نمیکنم که شخصیتها میتوانست جذابتر باشند و نکات ریزتر و عمق بیشتری داشته باشند.
* نویسنده: سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار