کد خبر: 46896

چرا جامعه‌شناسان ایرانی به بعضی مسائل اجتماعی فراگیر و جدی بی‌توجهند

گزینشگریِ جامعه‌ناشناسانه

متاسفانه علم جامعه‌شناسی توسط متولیان آن در ایران، مظلوم واقع شده و مورد ستم است. اینها اگر نخواهند نگاه خود را تغییر دهند و اصلاح کنند، ما همچنان سیر قهقرایی جامعه‌شناسی در ایران را شاهد خواهیم بود.

به گزارش «فرهیختگان»، جامعه‌شناسان ایرانی در دهه‌های گذشته به برخی پدیده‌ها توجه ویژه‌ای داشته‌اند اما ازکنار برخی نیز با بی‌تفاوتی عبور کرده‌اند، مثال‌های متعددی در این مورد می‌توان ذکر کرد، اغلب جامعه‌شناسان ما نسبت به مخاطرات عزاداری در ایام محرم -با توجه به مساله کرونا- هشدار دادند و همگان را از خطرات احتمالی آن برحذر داشتند اما همین افراد نسبت به بازگشایی ادارات، برگزاری کنکور و خصوصا بازگشایی مدارس درشرایط کرونا -که دغدغه بسیاری از خانواده‌ها بود و جامعه را درگیر خود کرد- سکوت‌پیشه کردند. درمورد گزینشگری جامعه‌شناسان در مشاهده امور اجتماعی با حجت‌الاسلام داود مهدوی‌زادگان، دانشیار و عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم‌انسانی و مطالعات‌فرهنگی به گفت‌وگو نشستیم که از نظرتان می‌گذرد.

به‌نظر می‌رسد جامعه‌شناسان ایرانی گزینشی به مسائل ایران توجه می‌کنند و خصوصا در سال‌های اخیر این امر مشهودتر است. می‌بینیم جامعه‌شناسانی که به پدیده پاشایی واکنش نشان می‌دهند، مثلا درمورد شجریان ساکتند، به‌عزاداری محرم در ایام کرونا توجه نشان می‌دهند و آن را نقد می‌کنند اما نسبت به کنکور سراسری یا بازگشایی مدارس -که به‌لحاظ اهمیت طیف گسترده‌ای از جامعه را درگیر می‌کند- بی‌تفاوتند. این مواجهه یا مشاهده گزینشی، چه توجیهی دارد؟

ابتدا باید ببینیم موضوع یک جامعه‌شناس چیست و به چه مسائلی می‌پردازد یا چه مسائلی درحوزه کاری‌اش قرار نمی‌گیرد و به آنها نمی‌پردازد. موضوع جامعه‌شناس یک امر اجتماعی است. امر اجتماعی به‌معنای عام، منظور ماست؛ به این معنی که وقتی از موضوعی بحث می‌شود، همراه با «دیگری» از آن موضوع بحث می‌شود، یعنی وقتی عملی را انجام می‌دهم، عمل من در نسبت با دیگری هم مطرح باشد و چون پای دیگری به‌میان می‌آید، آن موضوع یک امر اجتماعی است و الا اگر یک کنش صرفا امری شخصی باشد و نسبتی با دیگری پیدا نکند، آن را نمی‌توان امری اجتماعی نامید، لذا جامعه‌شناس با امر اجتماعی کار دارد. بر این اساس آیا می‌توانیم بگوییم مثال‌هایی که در سوال آوردید، امر اجتماعی نیست و به این دلیل جامعه‌شناسان به آن نمی‌پردازند و لذا نتیجه بگیریم مساله گزینشی نگاه‌کردن به مسائل درمیان جامعه‌شناسان وجود ندارد؟ مثلا آیا می‌توان راهپیمایی اربعین را امر اجتماعی ندانست؟ با بررسی مثال‌هایی که جامعه‌شناسان به آنها نپرداخته‌اند، نمی‌توان گفت که مسائلی مانند اربعین، برگزاری کنکور، بازگشایی مدارس و... امر اجتماعی نیست. اینجاست که تلقی گزینشی‌بودن نگاه جامعه‌شناسان به مسائل مطرح می‌شود. این تلقی به‌عنوان یک مساله علم جامعه‌شناسی در ایران می‌تواند مطرح باشد که سوال کنیم «چرا دانش جامعه‌شناسی در ایران مسائل خود را به شکل گزینشی انتخاب می‌کند و در مورد آنها بحث می‌کند؟» این موضوع می‌تواند مساله مهمی برای دانش جامعه‌شناسی در ایران باشد. پرداختن به این موضوع هم خدمت و کمک بزرگی است و از این جهت متولیان این علم در ایران قاعدتا باید از این بحث استقبال کنند.

در بیان چرایی گزینشی‌بودن نگاه جامعه‌شناسان به مسائل، ممکن است پاسخ‌های مختلفی طرح شود. شاید نزدیک‌ترین پاسخی که بتوان مطرح کرد، این باشد که این مساله به ظهور و بروز علم جامعه‌شناسی در ایران بازمی‌گردد. علم جامعه‌شناسی در ایران آنچنان که در موطن اصلی‌اش مطرح بوده، به آن گستردگی، هنوز ورود پیدا نکرده است لذا می‌بینید که فارغ‌التحصیلان این دانش به یک‌سری از مسائل واکنش نشان می‌دهند و به یک‌سری مسائل واکنشی ندارند. به این دلیل برخی کنش‌های اجتماعی‌ای که هنوز مباحث تئوریک آن وارد ایران نشده مورد بررسی قرار نمی‌گیرد و علم جامعه‌شناسی هنوز به این مسائل نپرداخته است. یک دلیل ممکن است این باشد و ایراد، متوجه خود علم جامعه‌شناسی در ایران بشود که این علم هنوز در ایران فربه و گسترده نشده است، لذا خیلی از کنش‌های اجتماعی وجود دارد که -به‌صورت طبیعی- مورد بررسی قرار نمی‌گیرد.

یک دلیل دیگر ممکن است این باشد که این نگاه گزینشی نه به‌خاطر علم جامعه‌شناسی، بلکه بخاطر نظام آموزشی آن است. نظام آموزشی، دانش جامعه‌شناسی را آنچنان که باید به متعلمین خود آموزش نمی‌دهد، لذا دانش‌آموختگان جامعی تربیت نمی‌شوند. قالب‌هایی به این متعلمین آموزش داده شده است که فراتر از آن را نمی‌توانند بررسی کنند. این دلیل به نظام آموزشی جامعه‌شناسی بازمی‌گردد که در انتقال تعالیم خود به دانشجویان موفق نیست و نمی‌تواند جامعه‌شناسان متبحر و ورزیده‌ای تربیت کند، لذا بی‌تفاوتی برخی جامعه‌شناسان به بعضی مسائل اجتماعی به عدم تبحر در آن علم بازمی‌گردد.
دلایل دیگری را هم می‌توان مطرح کرد. می‌توان گفت آیا اساسا دانش جامعه‌شناسی واقعا وارد ایران شده و این چیزی که الان موجود است، دانش جامعه‌شناسی است یا ساختاری است که ظاهر آن جامعه‌شناسی است ولی در باطن امر، یک نهاد ایدئولوژیک و یک دانش ایدئولوژیک است؟ سیطره نگاه‌های ایدئولوژیک بر این دانش در کار است و این مساله اجازه نمی‌دهد که جامعه‌شناسان به‌صورت علمی با حقایق اجتماعی مواجه شوند. این نگاه‌های ایدئولوژیک باعث می‌شود شما به‌سمت «گزینشی رفتار کردن» بروید.

بعضی می‌گویند شاید هیچ‌علمی را نتوان یافت که مبتنی‌بر یک‌سری پیش‌فرض‌های ایدئولوژیک نباشد. آیا چون ذاتا جامعه‌شناسی پیش‌فرض‌هایی دارد -که شاید با جامعه ما همخوان نباشد- آیا -چنانکه برخی اساتید این حوزه نیز اشاره کرده‌اند- نباید سراغ علم دیگری برای کشف روابط اجتماعی برویم؟ مثلا برخی از مطالعات فرهنگی به‌جای جامعه‌شناسی سخن می‌گویند.

آنها به‌جای اینکه مساله را حل کنند، صورت مساله را پاک می‌کنند. آنها به ذات جامعه‌شناسی نسبت ایدئولوژیک بودن می‌دهند و این‌گونه نتیجه می‌گیرند که از نفی ایدئولوژیک بودن، جامعه‌شناسی هم نفی می‌شود. من چنین اعتقادی ندارم و معتقدم جامعه‌شناسی علم شریف و قابل‌استفاده‌ای است، این‌طور نیست که آن را دانشی بیهوده و بی‌ارزش بدانیم. بحث این است که وجه ایدئولوژیک و گزینشی بودن جامعه‌شناسی را باید حل کرد، نه اینکه اصل علم را کنار بگذاریم. گرایش‌های یک جامعه‌شناس به‌صورت طبیعی به دانش و به فهمش وارد می‌شود، آن [هم البته در] حد طبیعی قابل‌تامل است و می‌توان آن را پذیرفت. می‌توانیم بگوییم مثلا یک عده که دیدگاه ایدئولوژیک دیگری دارند به مسائلی مانند اربعین بپردازند، این اندازه قابل‌تحمل است. اما آنچه قابل‌تحمل نیست، این است که گرایش‌های ایدئولوژیک ما در آن تحلیل‌ها و داوری‌های علمی ما خود را نشان دهد و بر آن تاثیر بگذارد. ممکن است یک جامعه‌شناس سکولار در موضوع اربعین کار کند ولی نگاه ایدئولوژیک خود را در تحلیلش دخیل کند و با متن واقع به‌صورت علمی برخورد نکند. مساله اینجاهاست که نگاه ایدئولوژیک وارد تحلیل مساله اجتماعی شود.

در کارهای ماکس وبر این دغدغه را می‌بینیم که سعی می‌کرد نگاه ایدئولوژیک را در تحلیل مسائل دخیل نکند. او در کتابی که با عنوان «دانشمند و سیاستمدار» ترجمه‌شده، بین بی‌طرفی و بی‌تفاوتی فرق می‌گذارد و می‌گوید در بررسی امر اجتماعی باید بی‌طرف بود، یعنی تعلقات ایدئولوژیک را کنار گذاشت یا به‌حداقل رساند، اما او می‌گوید این بی‌طرفی به‌معنای بی‌تفاوتی نیز نیست. وبر قبول ندارد که به مساله به‌مثابه یک شیء نگریست. دورکیم هم همین دغدغه را داشت، منتها راهکاری که مطرح می‌کرد این بود که امر اجتماعی را به‌مثابه یک شیء بی‌جان تلقی کنید. امر اجتماعی اساسا یک کنش انسانی است، لذا رویکرد وبر قابل‌قبول نیست، لذا باید گفت بی‌تفاوتی ممکن نیست و انسان نمی‌تواند بی‌تفاوت باشد اما راه‌حلی که ارائه می‌شود بی‌طرفی است. البته این هم خیلی دشوار است.

به‌نظر می‌رسد خود جامعه‌شناسی برای حل این مساله پاسخی ندارد، وبر می‌گوید هرجا احساس کردید که وارد مباحث ارزشی شدید همانجا تحقیق را قطع کنید و ادامه ندهید. او در کتاب اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری همین‌طور برخورد می‌کند و در بحث‌های آخرش یکی از سنگین‌ترین نقدها را به نظام سرمایه‌داری وارد می‌کند ولی همین که احساس می‌کند وارد یک نقد ارزشی شده، می‌گوید اینجا دیگر نباید ادامه داد.

در اینجا آموزه‌های دینی خیلی می‌تواند به جامعه‌شناسی و علوم‌انسانی کمک کند. ایدئولوژیک بودن اختصاص به جامعه‌شناسی ندارد و به سایر رشته‌های علوم‌انسانی نیز می‌توان این نسبت را داد. بنابراین بنده نوعی همراهی دین و علوم‌انسانی را پیشنهاد می‌کنم. علوم‌انسانی باید دین را ملازم کار خود قرار دهد. یکی از مهم‌ترین آموزه‌های دینی که در اسلام در کانون آموزه‌های دینی است، موضوع تقواست. به‌نظرم این آموزه خیلی در غیرایدئولوژیک شدن علوم کمک می‌کند. هرچقدر که یک جامعه‌شناس باتقواتر باشد، گفته‌ها و مطالبش علمی‌تر است. چون تقوا گرایش‌های ارزشی فرد را به یک حد متعادلی نگه می‌دارد و یک رابطه منطقی و واقع‌بینانه بین آن شخص متقی با موضوعات خودش برقرار می‌کند. عالمی که تقوا ندارد گرایشات ایدئولوژیک خود را دخالت می‌دهد و در ارزیابی‌های خود همه حقیقت را نمی‌گوید و یا خلاف واقع می‌گوید. اما تقوا اجازه نمی‌دهد که عالم در حقایقی که یافته دست ببرد. در قرآن سنگین‌ترین نقدهای مشرکین و کفار آمده است و دلایل آنها را ذکر کرده است. اگر شما بخواهید دلایل مشرکین را بدانید، هیچ متنی بهتر از قرآن نیست. می‌خواهم بگویم تقوا چنین نقشی دارد. وقتی یک دانش‌آموخته جامعه‌شناسی متقی باشد، خیلی علمی‌تر سخن می‌گوید.

انسان خصلت بی‌طرفی را -که ماکس وبر بر آن اشاره دارد- چگونه در خود ایجاد کند؟ وبر برای این پاسخی ندارد و صورت مساله را پاک می‌کند. اندیشه دینی این بی‌طرفی را قبول دارد اما پاسخ دین به این سوال که «چگونه می‌توان بی‌طرف بود؟» تقوای علمی است. شما با تقوای علمی می‌توانید بی‌طرف باشید. ما به‌جای اینکه دیانت را از دانش جدا کنیم باید این‌دو را بیشتر به هم نزدیک کنیم. یک جامعه‌شناس باید از ابتدا با روحیه پارسایی بحث خود را پی‌بگیرد و می‌تواند یک بحث علمی را مطرح کند.

شما در واقع از یک «اخلاق علم» صحبت می‌کنید که عالم باید متعهد به آن اخلاق علمی باشد و از آن به‌عنوان تقوا یاد کردید. آیا در علم تابه‌حال از اخلاق علمی سخن به میان نیامده است؟

چیزی که الان رایج است یک اخلاق حرفه‌ای است که لزوما اخلاق دینی نیست. اخلاق حرفه‌ای یک نقش ابزاری دارد و برای اینکه یکدیگر را تحمل کنیم اخلاق را می‌پذیریم. مثلا سرقت‌های علمی به‌طور قراردادی بین همه مذموم است. به‌نظر من اخلاق حرفه‌ای در پیشبرد علم و پرداختن به مسائل [می‌تواند تا حدی] تاثیرگذار باشد. این جنبه‌های اخلاق حرفه‌ای، قدری پوشش‌دهنده مسائل است که بیشتر ناظر به قبل یا بعد [از] تولید است. حین تولید معرفت علمی، اخلاق حرفه‌ای کمک چندانی به ما نمی‌کند. اما مهم‌ترین دستاورد اخلاق دینی در حین کار است و در آنجا خیلی می‌تواند به ما کمک کند در عین حال که خیلی وسیع‌تر هم هست.

اخلاق حرفه‌ای هم یکی از پاسخ‌هاست ولی پاسخ جامعی نیست و نمی‌تواند راه‌حلی برای ایدئولوژیک‌شدن و گزینشی‌شدن یک علم باشد.

برخی معتقدند جامعه‌شناسی یک علم محض است و نه یک علم کاربردی. هدف بلافصل و مستقیم جامعه‌شناسی کسب معرفت درباره جامعه انسانی است و نه بهره‌گیری از این دانش. برخی دیگر معتقدند جامعه‌شناس باید بیش از یک محقق انتزاعی و برکنده از جامعه باشد و باید در برنامه‌های عمل اجتماعی، بیش از پیش مشارکت کند. نظر شما در این باره چیست و جامعه‌شناسی ایرانی در کدام وضع به‌سر می‌برد؟

جامعه‌شناسی به دو قسم نظری و عملی قابل تفکیک است. جامعه‌شناسی نظری یا علمی آن نوع جامعه‌شناسی است که به‌طور مطلق به کشف قوانین حاکم بر جامعه می‌پردازد. جامعه اساسا قانونمند است و جامعه‌شناس تلاش می‌کند قانونمندی جامعه را فهم کند. این نوع جامعه‌شناسی بیشتر به‌سمت یک جامعه‌شناسی فلسفی می‌رود. چه‌بسا ممکن است از داده‌های تجربی نیز استفاده کند ولی از این داده‌ها می‌خواهد به کشف قوانین اجتماعی برسد و درصدد تحلیل آن داده‌ها و یافتن پاسخی برای آنها نیست. چنین جامعه‌شناسی‌ای مفروض است و واقعیت دارد اما اینکه بگوییم جامعه‌شناسی چیزی جز این نیست، حرف درستی نیست. هرچقدر هم شخص تعلق خاطر به جامعه‌شناسی فلسفی داشته باشد نمی‌تواند انتظار داشته باشد که جامعه‌شناسی به‌صورت انضمامی به‌کار گرفته نشود و در تحلیل‌های اجتماعی از آن استفاده نشود. وقتی فرد می‌تواند قوانین حاکم بر اجتماع را کشف کند چرا نتواند با کمک این قوانین پدیده‌های اجتماعی را فهم و تحلیل کند؟ لذا هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم فقط جامعه‌شناسی نظری داریم و جامعه‌شناسی انضمامی و کاربردی وجود ندارد.

اما اگر بخواهیم این بحث را به ساحت جامعه‌شناسی ایران بیاوریم به‌نظر می‌رسد که در مورد ایران پرسش اول بحث‌مان همچنان باقی است که آیا به‌راستی جامعه‌شناسی توانسته به ایران وارد شود؟ و آیا واقعا چیزی که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود، علم جامعه‌شناسی است؟ اینها پرسش‌های مهمی است که به‌نظر می‌رسد در این زمینه تردیدهایی وجود دارد. یکی از دلایل این تردیدها این است که بخش فلسفی جامعه‌شناسی خیلی در ایران نحیف است و ما متفکر جامعه‌شناس ایرانی‌ای که در پی کشف قوانین حاکم بر جامعه باشند، یا نداریم و یا خیلی اندک هستند. جامعه‌شناسی ما هنوز مصرف‌کننده است و براساس تئوری‌ها و نظریه‌های جامعه‌شناختی غربی جامعه ایران را تحلیل و فهم می‌کند. هنوز جامعه‌شناس ایرانی شجاعت نقد نظریات جامعه‌شناختی را ندارد. ما به‌لحاظ تئوریک با یک فقری مواجه هستیم.

ممکن است سوال شود چرا جامعه‌شناس ایرانی موفق به طرح نظریاتی در این حوزه نشده است؟ دلایل متعددی وجود دارد، یک دلیل اینکه جامعه‌شناسی در ایران به‌شدت مرعوب علم جامعه‌شناسی در غرب است و شجاعت نقد کردن از او گرفته شده است. ممکن است افرادی باشند که شجاعت نقد نظریات غربی را داشته باشند منتها فقر فلسفی و تئوریک دارند. اینها مسائلی است که مانع شکل‌گیری جامعه‌شناسی تئوریک در ایران است.

ممکن است به سخن شما این اشکال وارد شود که علم، علم است و شرقی و غربی ندارد. علمی که می‌تواند قوانین حاکم بر جوامع غربی را احصا کند، برای ایران نیز می‌تواند کاربردی باشد.  

در ابتدا نیز گفتم که جامعه‌شناسی علم شریفی است. پس از این جهت من مشکلی با جامعه‌شناسی ندارم. بحث من درباره علم جامعه‌شناسی نیست بلکه بحث در مورد نظریات جامعه‌شناسی است. این دو مقوله است که باید از هم تفکیک شود. ممکن است شما بگویید نظریات جامعه‌شناسی دقیقا همان علم جامعه‌شناسی است. وقتی اینطور بحث می‌کنید دیگر امکانی برای نقد نظریات ندارید. وقتی تلقی شما این باشد که نظریات دورکیم یا وبر خود علم جامعه‌شناسی است، طبعا به خود اجازه نمی‌دهید که نقد کنید. در این صورت نقد نظریات به‌معنی نفی جامعه‌شناسی خواهد بود.

نظریات جامعه‌شناسی غیر از علم جامعه‌شناسی است. در علم جامعه‌شناسی، نظریات زیادی می‌تواند وجود داشته باشد که ممکن است خیلی از این نظریات اصلا جامعه‌شناسی نباشد ولی ما فکر می‌کنیم جامعه‌شناسی است. نظریه را نباید به‌مثابه علم تلقی کنیم، ممکن است علم باشد و ممکن است نباشد. وقتی شما این تفکیک را قائل شوید، آنگاه به خود اجازه می‌دهید که نظریات را رد کنید. فرضا اگر همه نظریات غربی علمی باشند و از فیلتر نقد هم عبور کرده باشند، سخن این است که این کاری است که آنها انجام داده‌اند، ما چه کار می‌خواهیم انجام دهیم؟ صرفا می‌خواهیم مصرف کننده و پیرو باشیم؟ بین یک فیلسوف و مدرس فلسفه فرق است. فیلسوف بنای فلسفه را می‌سازد، ولی مدرس فلسفه که فیلسوف نیست. ما در ایران بیشتر مدرس جامعه‌شناسی داریم و مدرس جامعه‌شناسی تربیت می‌‌کنیم. مدرس جامعه‌شناسی همیشه مصرف‌کننده است و هیچ‌گاه نمی‌تواند در ساخت این علم نقشی داشته باشد. به‌نظر شما می‌توانیم بگوییم جامعه شناسی در ایران کمکی به ساخت جامعه‌شناسی می‌کند؟ نمی‌توانیم چنین ادعایی کنیم چون فاقد بُعد تئوریک و نظری هستیم به‌ همین خاطر همچنان مصرف‌کننده مانده‌ایم و خطاهایی که در غرب رخ می‌دهد ما هم همان خطاها را تکرار می‌کنیم.

اگر ما نظریات جامعه‌شناسی کشف یا تولید کنیم، آنگاه می‌توانیم ادعا کنیم که سهمی در علم جامعه‌شناسی داریم.

ما در اندیشه حوزوی به آن جنبه‌های فلسفی و نظری اجتماع بیشتر ورود می‌کنیم تا اینکه نگاه انضمامی به امر اجتماعی داشته باشیم. کتاب «جامعه و تاریخ» استاد مطهری یا آیت‌الله مصباح و دیگران از این دست است. اما اتصالی بین تفکر اجتماعی حوزوی با نگاه‌های انضمامی شکل نگرفته است. برخی از رساله‌های سطح 3 یا 4 حوزه نشان می‌دهد که کم‌کم این ورود هم دارد اتفاق می‌افتد ولی خیلی گسترده نیست. اگر آن نگاه‌های متنافر و واگرایانه میان حوزه و دانشگاه کنار زده شود و رویکردهای همدلانه‌ای پدید بیاید، اتفاقات بزرگی می‌تواند رخ دهد. الان جامعه‌شناسی دانشگاه بیشتر انضمامی است و مطالعات فلسفی ندارد ولی حوزه برعکس است. اینها اگر به‌هم نزدیک شوند و گفت‌وگوهای علمی و تعاملات علمی بین آنها شکل بگیرد و سنتزی از آن بیرون بیاید و یک نظریه در کنار دیگر نظریات جامعه‌شناختی تولید شود، اتفاق میمونی است. منتها به‌نظر می‌رسد ما فعلا از این وضعیت خیلی فاصله داریم.

واکنش‌هایی که از سوی دانشگاهیان نسبت به حوزه وجود دارد، دلالت بر یک گسست می‌کند. مثلا اخیرا نهاد رسمی آموزش‌وپرورش بالاخره بعد از گذشت 41 ‌سال، این اجازه را داد که طلاب سطح دوم (معادل کارشناسی) و سوم (معادل کارشناسی‌ارشد) حوزه‌های علمیه در آزمون استخدامی رشته‌های ادبیات، تاریخ و علوم‌اجتماعی شرکت کنند اما عده‌ای از دانشگاهیان با یک رویکرد سرکوبگرانه با چنین اقدامی مخالفت کرده و از اولیای آموزش‌وپرورش خواسته‌اند که چنین مجوزی را لغو کنند.

مادامی‌که این گسست بین حوزه و دانشگاه وجود دارد ما به دستاورد خوشی نخواهیم رسید. یعنی حوزه از سرمایه دانشگاه محروم می‌ماند و دانشگاه نیز از دستاورد حوزه بی‌بهره می‌ماند. به‌این‌ترتیب به‌طریق اولی علم هم پیشرفت نمی‌کند. اگر این تعامل وجود داشته باشد جامعه‌شناسی در ایران هم می‌تواند مطرح بشود و حرفی برای گفتن داشته باشد.

اما همه‌چیز هم روابط علمی نیست. از سویی -نوعا- دولتمردان به‌دنبال جامعه‌شناسی توجیه‌گرند و از سوی دیگر نیز جامعه‌شناسی موجود نیز برای ارتزاق یا انتفاع، به چنین وضعی تن داده است. به‌نظر می‌رسد که این دیگر حتی یک جامعه‌شناسی ایدئولوژیک هم نیست بلکه اصلا حیث علمی هم نمی‌تواند داشته باشد.

بله، متاسفانه درست است. ما یک جامعه‌شناسی رسمی داریم که الان توسط متولیان انجمن جامعه‌شناسی یا در نظام آموزش‌عالی ترویج می‌شود. این جامعه‌شناسی رسمی به‌شدت در فضای ایدئولوژیک خود به‌سر می‌برد و گزینشی بودن پرداختن به مسائل، بر علمی‌بودن کارشان لطمه زده است. وقتی انسان برخی از این رفتارها را نگاه می‌کند، احساس می‌کند جامعه‌شناسی رسمی فراتر از ایدئولوژیک‌بودن است یعنی تبدیل به یک جامعه‌شناسی معیشتی شده است و علم در خدمت معاش متعلمین و فارغ‌التحصیلان جامعه‌شناسی تلقی می‌شود و گویا آموخته‌های ما ابزاری برای شغل و درآمد و ارتزاق است. درواقع علم جامعه‌شناسی سقف معیشت عده‌ای است و سقف معرفتی آنها نیست. جامعه‌شناسی به‌مثابه «یک سامانه‌ای که من را به یک درآمد و معیشت هدایت می‌کند» دیده می‌شود. این مساله را در اولیای جامعه‌شناسی رسمی کاملا می‌بینیم. مثلا انجمن علمی جامعه‌شناسی ایران، به چند انجمن جامعه‌شناسی جهانی نامه می‌زند و به‌جای اینکه پیشنهاد مراودات علمی کند، می‌گوید شما وساطت کنید که تحریم‌ها قدری کاهش پیدا کند تا مسائل معیشتی فارغ‌التحصیلان ما رفع شود. کانون بحث آنها در اعتراض به شرکت طلاب در آزمون استخدامی آموزش‌وپرورش نیز این است که اگر طلاب در این آزمون شرکت کنند، فرصت‌های شغلی برای فارغ‌التحصیلان ما کم می‌شود. به‌نظرم این خیلی حرف سخیفی است. این دیگر دفاع از علم جامعه‌شناسی نیست بلکه شما از فارغ‌التحصیلان خود دفاع کرده‌اید. آیا انجمن علمی جامعه‌شناسی ایران برای بسط دانش جامعه‌شناسی تاسیس شده است یا اینکه اتحادیه‌ای برای اشتغالزایی فارغ‌التحصیلان جامعه‌شناسی است؟ این دیگر یک انجمن علمی نیست بلکه یک اتحادیه کارگری است. اتحادیه‌های کارگری مدافع حقوق و فرصت‌های شغلی اعضای خود هستند، انجمن جامعه‌شناسی هم همین کار را دارد انجام می‌دهد. در نظام طلبگی اصلا چیزی به‌نام فرصت شغلی بی‌معناست. با اینکه می‌گویند طلاب مستند به قدرت هستند اما 40سال از انقلاب می‌گذرد و ما برای طلاب شغل تعریف نکرده‌ایم. ما چیزی به‌نام مشاغل حوزوی نداریم و بودجه‌ای هم که به حوزه داده می‌شود، تعریف مشخص و مجزا ندارد. طلبه از همان ابتدا می‌داند که آینده شغلی‌اش نامعلوم است اما بااین‌حال باز هم طلبه می‌شود و این خیلی ارزشمند است و ما باید از این سرمایه‌ها استفاده کنیم.

متاسفانه علم جامعه‌شناسی توسط متولیان آن در ایران، مظلوم واقع شده و مورد ستم است. اینها اگر نخواهند نگاه خود را تغییر دهند و اصلاح کنند، ما همچنان سیر قهقرایی جامعه‌شناسی در ایران را شاهد خواهیم بود.

 * نویسنده: عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار

مرتبط ها