کد خبر: 46614

پرهام پوررمضان:

آینده‌پژوهی بحران‌های فی‌مابین ایالات‌متحده آمریکا و چین

آمریکا و چین فارغ از تفاوت‌ها باید به سمت اجماع بر اشتراکات واقعی فی‌مابین در مواردی همچون وابستگی متقابل اقتصادی، مبارزه با تروریسم، احترام به اصل حاکمیت ملی و همچنین مدیریت مشترک در بحران‌های پیرامون

به گزارش «فرهیختگان»،  پرهام پوررمضان، پژوهشگر اندیشکده روابط بین‌الملل طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: برخی واقعیت‌ها، داده‌ها و ادعاهای مطرح‌شده از سوی صاحب‌نظران سیاست بین‌الملل نشان می‌دهد چین در مسیر قدرتمندی و در پی آن هژمونی قرار گرفته است و خیزش این دولت چه مسالمت‌آمیز و چه چالش‌زا یکی از موضوعات کلیدی مورد مطالعه علم روابط بین‌الملل در دهه‌های آینده خواهد بود. در قرن 21 قدرت چین رو به افزایش است و این افزایش چالش‌های عمده‌ای را برای ایالات‌متحده در زمینه‌های گوناگون فراهم کرده و نکته جالب در این امر این است که ایالات‌متحده به‌طور کامل از این موضوع باخبر است که ازجمله این موارد می‌توان به رشد اقتصادی چین و توسعه‌طلبی، گسترش استراتژی دفاعی و ارتباط با همسایگان اشاره کرد.

یک بنیان مهم برای قدرت هژمون، برتری نسبی آن در امور مختلف ازجمله اقتصادی و نظامی در برابر سایر ایفاکنندگان نقش در روابط بین‌الملل است و همچنین این برتری باید در عرصه‌های گوناگون اقتصادی، نظامی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک بر همگان واضح و مبرهن باشد. به‌طور مثال در حوزه اقتصاد شاخص‌هایی همچون میزان تولید ملی از درجه اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. نگرانی ایالات‌متحده آمریکا از قدرت گرفتن چین باعث این مساله شده است که تحرکات متفاوت و متعددی در عرصه سیاست خارجی این کشور برای مقابله با خیزش این کشور صورت گیرد. یکی از مهم‌ترین مسائلی که باعث می‌شود کشور چین در اذهان سیاستمداران ایالات‌متحده به جای فرصت یک تهدید باشد؛ رشد فزاینده این کشور در عرصه‌های گوناگون ازجمله اقتصادی، نظامی و دفاعی است.

در این یادداشت سعی بر آن دارم تا بتوانم بحران‌های رابطه فی‌مابین این دو کشور را بررسی کنم. در رابطه با مساله روابط دوجانبه ایالات‌متحده و چین باید از چند وجه به موضوع نگاه کرد. شاید یکی از ابعادی که در تحلیل‌های این مساله مغفول می‌ماند مساله بسیار مهم جامعه‌شناسی سیاسی هردو کشور است که این مساله بسیار بر نحوه عملکرد کارگزاران سیاسی هر دو کشور در رابطه با گرایش پیدا کردن به سمت تهدید یا فرصت دانستن این رابطه نقشی شایان دارد.

در اینجا در نظر دارم با استفاده از تعریف یکی از تحلیلگران عرصه سیاست خارجی به تبیین بحران بپردازم، بحران آن هم از جنس بین‌المللی را می‌توان به‌طور کلی فی‌مابین دو یا چند کشور دانست که خصوصیاتی همچون سرعت زیاد در ابعاد مختلف دارد به‌طوری که می‌توان انتظار به تهدید تلقی شدن کشورهای فی‌مابین این رابطه را از طریق موضوع نزاع یا درگیری انتظار داشت.

یکی‌دیگر از مسائل مهم و پرچالش در عرصه سیاست خارجی کشورهای مختلف پارامتر مهم و تاثیرگذار این عرصه یعنی روابط خارجی  است که به‌عنوان بازیگری مهم هم در عرصه سیاست داخلی و همچنین در عرصه سیاست خارجی به ایفای نقش می‌پردازد. در رابطه با مساله ارتباط فی‌مابین کشورهای ایالات‌متحده و چین نیز این پارامتر از ارزش بالایی برخوردار است، به‌طوری‌که در این رابطه ابعاد گوناگون در سطوح مختلف ایراد می‌کند که گرایش به صلح یا نزاع در رابطه فی‌مابین چگونه باشد. این ابعاد این کمک را به ما می‌کند که بتوانیم رابطه این دو کشور را بهتر تحلیل کنیم، همان‌طور که مشخص است رابطه دوجانبه این دو کشور یک سابقه تقریبا دیرینه دارد و به اوایل سال 1971 باز می‌گردد. این دو کشور بر مبنای اقتصاد یک وابستگی متقابل و درهم‌تنیده را از منظر روابط بین‌الملل تجربه می‌کنند.

اما این درهم‌تنیدگی به معنای این مساله که این دو کشور سطح رابطه پرچالشی تجربه نکرده‌اند به‌طور حتم نخواهد بود. اما از منظر امکان‌سنجی شاید بتوان مهم‌ترین بحران‌هایی که رابطه این دو کشور را می‌تواند از حالت فرصت به تهدید تبدیل کند تحت‌عناوینی چون مساله تایوان، شبه‌جزیره کره، اختلافا‌ت ارضی و مرزی با کشور ژاپن و همچنین حضور ایالات‌متحده در منطقه امنیتی کشور چین نام برد. مساله بسیار مهم دیگر در رابطه با کشور چین این نکته است که این کشور به دلیل مسائل سیاست داخلی خود ازجمله ناسیونالیسم چینی و همچنین رویکردهای متفاوت کارگزاران سیاسی حزب کمونیست راهکار متحدالشکلی در رابطه با مقابله با بحران پیش‌آمده یا با یک رویکرد آینده‌پژوهانه طی‌ گذار به این رخداد ندارد. در ادامه یادداشت بهتر است به واکاوی این بحران‌ها بپردازم.

در وهله نخست بحران تایوان یک مساله پرچالش در دو عرصه سیاست داخلی و سیاست خارجی چین است، معنای این سخن این است که در مساله تایوان دو بازیگر مهم یعنی ایالات‌متحده آمریکا و چین به ایفای نقش می‌پردازند، دلیل این امر هم از آنجا نشات می‌گیرد که تایوان یک کشور در حال‌ گذار از سنت به مدرنیته است و کشور چین به خوبی این موضوع را درک کرده و بر همین مبنا بر عدم‌استقلال این کشور تاکید دارد. در نقطه مقابل کشور ایالات‌متحده ضمن فروش تسلیحات نظامی و تکنولوژی به این کشور درصدد است بتواند تایوان را در این ‌گذار یاری کند، فلذا همین امر باعث شده این کشور به پارامتری تنش‌زا در رابطه فی‌مابین ایالات‌متحده و چین تبدیل شود.

در وهله دوم باید به پارامتری دیگر به نام ژاپن اشاره کنیم، اختلاف این دو کشور در رابطه با یکدیگر بر سر بخش‌هایی از دریای چین شرقی و جزایر دیائویو است و به دلیل پیچیدگی‌هایی که در این امر وجود دارد، از مسائل چالش‌برانگیز در رابطه چین و ژاپن است و همچنین عنصری به نام حمایت ایالات‌متحده از ژاپن نیز بر پیچیدگی این امر می‌افزاید اما به دلیل اینکه این چالش به‌نوعی در مرزهای آبی دو کشور رخ می‌دهد، ژاپن گرایش شدیدی به ایالات‌متحده در راستای کمک‌های فزاینده نظامی دارد و همین امر سبب می‌شود این مساله در رابطه بین ایالات‌متحده و چین تاثیر‌گذاری بسیاری داشته باشد.

اما سومین مورد از مواردی که به‌عنوان بازیگر در رابطه ایالات‌متحده و چین نقش‌آفرینی می‌کند، مساله مهم شبه‌جزیره کره است به این معنا که ایالات‌متحده به‌دنبال فروپاشی سیستم حکومتی فعلی کره‌شمالی است و درصدد است اگر این مهم رخ داد یک حکومت لیبرال‌دموکراتیک را در کره جایگزین کند. از طرف دیگر نیز کشور چین به دلیل اینکه بتواند در مجامع عمومی به اصطلاح با کارت کره‌شمالی به بازیگری بپردازد به‌شدت درصدد حفظ کشور کره‌شمالی است، فلذا همین سیاست دوگانه به یک مساله مهم در رابطه با روابط فی‌مابین ایالات متحده آمریکا و چین تبدیل شده است.

در رابطه با آخرین بازیگرهای نقش‌آفرین در رابطه این دو کشور باید از روند فزاینده تقویت نیرو و قوای نظامی در چین نام برد به‌طوری که این امر باعث شده است ایالات‌متحده نگران نفوذ خود در مناطق ویژه جهان ازجمله خاورمیانه و پاسفیک باشد. کشور چین توانسته است با سیاستگذاری مناسب در بعد نظامی رتبه خود را از منظر سرمایه‌گذاری در این امر به رتبه اول در آسیا و دوم در جهان یعنی پس از ایالات‌متحده برساند که این امر باعث شده است ایالات‌متحده خطر را بیش از هر زمانی احساس کند.

در پایان این یادداشت باید بیان کرد رابطه این دو کشور با توجه به پارامترهای مختلف همکاری و درهم‌تنیدگی مفهومی دارای چالش‌های متعددی است که می‌تواند آینده روابط این دو کشور را به‌طور فزاینده‌ای تحت‌تاثیر قرار دهد. اصلی‌ترین بحران در رابطه بین این دو کشور بحران تایوان است، موضوع دیگر را می‌توان در سیاستگذاری مدرنیسم در ارتش این کشور دانست، از آن جهت که این کشور به‌شدت در راستای بودجه نظامی و دستیابی به سلاح‌های جدید چه در عرصه هسته‌ای و چه در عرصه غیرهسته‌ای به خوبی عمل کرده است.

پیدایش و رخداد بحران در رابطه فی‌مابین کشورها یک امر طبیعی در روابط بین‌المللی است اما مساله مهم هنر مدیریت کارگزاران سیاسی امر است که این بحران‌ها به سمت جنگ یا صلح گرایش پیدا کند. رهبران پکن و واشنگتن باید به درک صحیحی از وضعیت فعلی جامعه بین‌الملل برسند و دیدگاه‌های آرمانی را در این عرصه به پای تحلیل نیاورند و به‌طور واقعی به مسائل نگاه کنند. این دو کشور فارغ از تفاوت‌ها باید به سمت اجماع بر اشتراکات واقعی فی‌مابین در مواردی همچون وابستگی متقابل اقتصادی، مبارزه با تروریسم، احترام به اصل حاکمیت ملی و همچنین مدیریت مشترک در بحران‌های پیرامون برسند.

 

مرتبط ها