کد خبر: 46264

نگاهی به فرامتن کرونا

بلایا و نسبت آن با معنای زندگی

به نظر می‌رسد صیانت از امنیت روانی جامعه با مدیریت واحد رسانه، با تقویت نیروهای خودی مومن، با تاکید بر بومی‌گرایی و حمایت از دستاوردهای ملی می‌تواند تلقینات و القائات بی‌ارزش‌انگاران را به حاشیه ببرد.

به گزارش«فرهیختگان»، در باب موضوع «نسبت بلایا با معنای زندگی» نخستین گامی که باید برداشت، تعیین مساله است. تفکیک مسائل اصلی و فرعی جهت رسیدن به نتیجه مشخص‌تر. براساس سنت فلسفه تحلیلی از معناشناسی و ایضاح معنایی مفاهیم آغاز خواهم کرد. کلمه «معنا» در عبارت معنای زندگی به دو معنی به‌ کار رفته است.

1.معنا به‌مثابه هدف

گاهی گفته می‌شود معنای زندگی و منظور این است که هدف زندگی چیست؟ با این حساب نخستین مساله اصلی این است که تاثیر بلایا بر هدف زندگی چیست؟
هدف به دو گونه تصور شده است: هدف خودبنیاد و هدف خارجی. هدف خودبنیاد، ذهنی است و در تصور انسان جای دارد و هدف خارجی، مستقل از انسان و عینی است.
بنابراین دو مساله فرعی خواهیم داشت:
الف- تاثیر بلایا بر هدف خودبنیاد چیست؟ به‌عبارت دیگر، وقتی انسان هدفی را برای زندگی خود برمی‌گزیند، انتظار تحقق شرایط و نبود موانع دارد ولی بلایا باعث می‌شود انسان در رسیدن به هدف خود دچار مانع شود. در این صورت چگونه باید با بلایا برخورد نگرشی و انگیزشی و روشی داشت؟
ب- تاثیر بلایا بر هدف خارجی چیست؟ اینجا چون هدف به عنوان ماالیه‌الحرکه وجود دارد و از پیش تعیین‌شده است، سوال می‌شود که بلایا چگونه می‌تواند ما را به هدف خارجی برساند و در فرآیند رسیدن به هدف نقش بسترسازی ایفا کند؟

2.معنا به‌مثابه ارزش

گاهی دیگر منظور از معنای زندگی، ارزش زندگی است. یعنی آیا زندگی سرمجموع ارزش زیستن دارد یا نه؟ آیا می‌ارزد انسان برای زیستن با همه واقعیت‌هایش هزینه بدهد یا نه؟
در پاسخ، فلاسفه دو دسته شده‌اند: دسته‌ای که باارزش‌انگارانند و زندگی را ارزشمند می‌دانند و دسته‌ای بی‌ارزش‌انگارانند و زندگی را بی‌ارزش می‌دانند.
چکیده استدلال همه بی‌ارزش‌انگاران این است که من‌حیث‌المجموع بدی‌های زندگی بیشتر از خوبی‌های آن است لذا زندگی به زیستن نمی‌ارزد. کسانی بدی را در نهاد و سرشت حیات می‌دانند همچون بوداییان و شوپنهاور و کسانی وجود بدی را هرچه باشد برای زندگی مفید نمی‌شمارند.
در این صورت مسأله اصلی این است که آیا بلایا باعث بی‌ارزشی زندگی می‌شود یا نه؟ آیا وجود بلایا با ارزشمند دانستن زندگی منافات دارد یا نه؟
بحث هدف زندگی بیشتر در جهان سنت، در نظام‌های مابعدالطبیعی و ادیان مطرح شده ولی بحث ارزش زندگی در عصر مدرن بعد از قول به غایتمند نبودن طبیعت و انسان، پیش کشیده شده است.
نکته مهم این است که هدف زندگی بیشتر دغدغه دینداران است و مخاطب در این بحث بیشتر دینداران هستند ولی ارزش زندگی یا عموما هدفمندی زندگی را نفی می‌کند یا مفروغ‌عنه می‌گیرد لذا مخاطبان آن لزوما دینداران نیستند و طیف غیردیندار را نیز دربرمی‌گیرد.
به‌صورت فهرست‌وار، مسائلی که دنبال خواهم کرد از این قرار است.

مسأله اصلی:
1/ تاثیر بلایا بر هدف زندگی چیست؟
2/ آیا بلایا باعث بی‌ارزشی زندگی می‌شود یا نه؟
مسأله فرعی:
1-1/ تاثیر بلایا بر هدف خودبنیاد چیست؟
1-2/ تاثیر بلایا بر هدف خارجی چیست؟

بحث 1
تاثیر بلایا بر هدف خودبنیاد چیست؟

اهمیت بحث یک اینجاست که تصور می‌شود ما وقتی هدفی برای زندگی خود برمی‌گزینیم، انتظار ذهنی‌مان این است که شرایط رسیدن به هدف در نظام هستی و نیز نظام اجتماعی فراهم باشد و موانع نیز وجود نداشته باشند. در این صورت هرچه ما را به هدف خود برساند، خیر و هرچه نرساند و مانع بشود، شر خواهد بود و از آن جمله بلایا هستند.
به‌نظر می‌رسد در این مورد، راهبرد دینی که از متون دینی استنباط می‌شود، تغییر نگرش است. به‌عبارت دیگر، باید نحوه نگرش انسان نسبت به هدف و نیز سازوکار فعالیت در عالم ماده به‌نحو درستی سامان بیابد. همچنین برمی‌آید که عمده آسیب انسان‌ها در این زمینه از ناحیه نگرش‌های غلط است. نگرش‌های غلط باعث آسیب‌های روانی و نیز رفتارهای غلط خواهد شد.

نکاتی که از متون دینی در باب تاثیر بلایا بر هدف زندگی بر‌می‌آید به این توضیح است:

یک/ هدف خودبنیاد، به‌خودی‌خود ارزشمند نیست. ممکن است انسان هدف خودبنیاد داشته باشد ولی در انتخاب مصداق هدف به خطا بیفتد. اینکه بعضی انسان‌ها در هدف خودبنیاد دچار خطا می‌شوند و بلایا را مانع می‌بینند از این رو است که هدف آنها واجد شرایط لازم یک هدف مطلوب نیست. هدف مطلوب باید این‌گونه باشد: عقلانی باشد و عقل آدمی آن را اتخاذ کرده باشد؛ بشود آن را عاشقانه دنبال کرد؛ همه‌بعدی باشد و ابعاد مختلف زندگی را پوشش بدهد؛ ثابت باشد نه متغیر و سرآخر اینکه ارزش داشته باشد، بیارزد که انسان عمر بی‌بدیل و وقت گرانمایه خود را پای آن بریزد. اهداف خودبنیاد انسان‌ها معمولا اهداف خرد و میانی هستند و توان به دوش کشیدن بار همه زندگی با همه جوانب آن را ندارند لذا هنگام مواجهه با بلایا دچار ضعف و سستی می‌شوند.

دو/ نگرش انسان نسبت به زندگی با نگرش انسان نسبت به هدف باید تناسب داشته باشد. دید مادی-دنیوی که صحنه زندگی را میدان راحت‌طلبی، کسب سود بیشتر به هر قیمت، خودمحوری و عدم تعهد بداند، نمی‌تواند از هدف خودبنیاد با شرایط پیش‌گفته پشتیبانی کند. نگرش صحیح این است که زندگی صحنه مبارزه، عشق‌ورزی، تلاش بیشتر و فرصت تعالی است. به‌ویژه اینکه زندگی دنیا و زندگی آخرت دو روی یک سکه‌اند و هرچه ما در زندگی دنیوی علی‌الظاهر انجام می‌دهیم، باطن ما یعنی زندگی اخروی را می‌سازد.

سه/ تصور عمومی این است که هدف، همچون یک بسته آماده شده است که باید فقط دست دراز کرد و آن را برداشت. چنانچه تصور عمومی این است که آرامش یعنی انفعال، بی‌فعلی و رخوت بدون هیچ‌گونه ناخوشایندی. اشکال تعلیم و تربیت دینی و نیز فرهنگ عمومی این است که تصور ایده‌آل از هدف در ذهن انسان‌ها می‌سازند اما خطرات و مخاطرات، شرایط و موانع رسیدن به هدف و روش غلبه بر آنها را نمی‌آموزند. درست آن است که هدف با غلبه بر شرایط و به دست گرفتن علت‌ها میسر می‌شود. هدفی به‌نام آرامش با غلبه بر رنج و سختی و حل کردن آنها در اراده خود حاصل خواهد شد. صرف انتخاب هدف به‌صورت یک باور، کفایت نمی‌کند، برای تحصیل هدف باید مبارزه کرد لذا به‌جز مولفه عقل، مولفه عشق/ایمان/انگیزه کارایی مهم‌تری در صحنه کارزار زندگی دارد.

چهار/ از آنجا که هدف خودبنیاد انسان‌ها که واجد شرایط هدف‌گزینی است و می‌تواند پوشش‌دهنده ابعاد زندگی باشد، تنها توحیدباوری است. اولا نگرش درست در باب وجود خدا و ثانیا روش درست رسیدن به خداوند اهمیت دارد.

در باب نگرش، تصور عمومی در جامعه خدا به‌عنوان یک معلوم است نه یک معبود. به‌عبارت دیگر، فقط می‌دانند خدا هست ولی از توحید ذاتی، به‌مراتب دیگر توحید که توحید صفاتی و افعالی است نرسیده‌اند. هنوز صفات و افعال خداوند به‌درستی در جامعه تبیین نشده است.

 در باب روش، خداباوری عموم از ساحت ذهنی به ساحات دیگر وجودی‌شان راه نیافته است. هدف خودبنیاد اگر توحید باشد، لازم است به ابعاد زندگی راه بیابد، اینجاست که نسبت پایه و مایه دین اسلام که توحید است با شئون مختلف زندگی مشخص می‌شود.

  راهبردها

براساس آنچه در پاسخ به سوال: تاثیر بلایا بر هدف خودبنیاد چیست؟ گفته شد، چند راهبرد می‌توان بیان کرد:

1/ راهبرد در سطح کلان، تغییر نگرش عمومی از اهداف غیرمکتفی به هدف مکتفی است. نقد هدف‌هایی همچون جست‌وجوی شهرت و افتخار، ثروت و دارایی، پست و مقام، کسب مدرک، دفاع از حقوق، مهارت‌آموزی، جست‌وجوی لذت و مانند آنها اهمیت دارد تا از عوارض این‌گونه اهداف، در هنگام مواجهه با بلایا کاسته شود. آموزش بنیادی به جهت اثبات هدف نهایی زندگی و نقد اهداف دیگر و نیز آموزش کاربردی جهت نحوه هدف گزینی در توحید و ایجاد نسبت بین توحید با شئون مختلف زندگی ضروری است.

2/ به‌نظر می‌رسد در بحث توحید هنوز کم‌کاری وجود دارد. از حیث آموزشی سه مبحث باید بیشتر طرح و بحث شود و در کتب درسی گنجانده شود؛ اول آسیب‌شناسی باور عمومی به توحید، دوم شناخت صفات الهی ضمن بررسی چالش‌ها و سوم نحوه عملیاتی کردن توحید در متن زندگی.

3/ در این زمینه لازم است به‌طور جدی اشخاص و گروه‌هایی که براساس عرفان‌های کاذب، روان‌شناسی‌های سکولار، روان‌درمانی و آیین‌های مذهبی یا مکاتب فلسفی درصدد هدف‌گزینی و القای اهداف خرد و میانی در اذهان عمومی هستند، رصد شوند و افراد متخصص مطهری‌وار و به‌صورت پیشروانه به مصاف این‌گونه اهداف غیرمکتفی بروند. برگزاری جلسات هم‌اندیشی و مناظره، کارگاه‌های آموزش معنای زندگی، کارگاه‌های سبک زندگی و کارگاه‌های نقد جریان‌های مبتنی‌بر اهداف غیرمکتفی ضروری است.

4/ نقش توحید این است که فراتر از این اهداف خرد و میانی می‌رود و با این وجود دربردارنده آنهاست. توحید می‌تواند پوشش دهنده اهداف سالم باشد لذا در قرآن کریم اهل کتاب را به وحدت حول توحید فراخوانده است و نیز به وحدت حول عدل که علت معده رسیدن به توحیدباوری است. به‌نظر می‌رسد هضم و جذب اشخاص و گروه‌هایی که اهداف انسان‌دوستانه دارند و تایید ضمنی آنها منافی توحید نیست بلکه می‌تواند در کنار راهبرد قبلی باعث ارتقای فکری و روحی انسان‌ها شود. همیاری اجتماعی و حمایت از هر اقدام انسان‌دوستانه، موج اسلام‌هراسی و مسلمان‌هراسی را خنثی خواهد کرد و عامل جاذبه برای اسلام و جذب افراد خواهد شد.

بحث 2
تاثیر بلایا بر هدف خارجی چیست؟

در مباحث معنای زندگی، منظور از هدف خارجی، هدفی است که خداوند برای زندگی انسان وضع کرده است و انسان باید آن را کشف کند و بدان برسد.
این منظور، با مفهوم «حکمت الهی» که جزء اسما و صفات ذاتیه خداوند است، ربط دارد.
مفهوم حکمت گاهی در باب فعل انسان به‌کار می‌رود. فعل حکیمانه انسانی یعنی فعل دارای غایت تعقلی، و فعل عبث که نقطه مقابل آن است یعنی فعل فاقد غایت تعقلی که با داشتن غایت تخیلی قابل جمع است.
و گاهی نیز مفهوم حکمت در باب وجود خداوند استعمال می‌شود و مراد این است که فعل خداوند دارای غایت است. فعل حکیمانه الهی مقابل ندارد چون همه افعال خداوند دارای غایت است.
بحث این است که عقل انسان، غایتمندی افعال خداوند را بالاجمال درک می‌کند ولی بالتفصیل، ممکن است درک نکند و نیاز به منابع معرفتی دیگر دارد. به‌عبارت دیگر ما حکمت اجمالی را درک می‌کنیم ولی حکمت تفصیلی را ممکن است عقل تا جایی درک کند ولی به قطع و یقین بر همه افعال خداوند احاطه ندارد.  در متون دینی راهکارهایی تعبیه شده است که می‌تواند به‌عنوان منابع معرفتی رسیدن به بعضی حکمت‌های افعال خداوند باشد. دقت شود که احاطه بر حکمت حقیقی افعال خداوند برای بشر بالکل میسر نیست، و نیز عقل بشری بالاجمال حکمت را درک می‌کند ولی به‌جز عقل، روش‌هایی دیگر وجود دارد که می‌توان به‌وسیله آنها حکمت بعضی افعال را ادراک کرد. و اشاره خواهد شد:

1/ وحی

آنچه از طریق وحی اجمالی و تفصیلی (قرآن و عترت) به ما رسیده، حکمت بعضی امور را نشان می‌دهد مثلا بیماری ممکن است به‌علت کفاره گناهان فرد باشد.

2/ تقوا

براساس آیه 29 سوره انفال، تقوا باعث فرقان بین حق و باطل خواهد شد و چون حکمت، جزء معرفت‌های حق است نه باطل، پس تقوا باعث کسب حکمت خواهد شد. همچنین براساس آیه 3 سوره طلاق، تقوا باعث مخرج خواهد شد و چون حکمت‌یابی شرط وقوع مخرج است پس تقوا باعث حکمت خواهد شد.

3/ عبادت

براساس آیه 99 سوره حجر، عبادت سبب یقین است. بی‌شک حکمت‌یابی به‌معنی یافتن علت حقیقی امور است و سبب یقین خواهد شد پس عبادت سبب حکمت است. کم نداشته‌ایم در بین حکما و دانشمندان که بعضی نظریات خود را از قبل عبادت به‌دست آورده‌اند مثل ابن‌سینا یا ملاصدرا.

4/ تجربه

تجربه به‌معنی واقع شدگی در یک کار و قرار گرفتن در متن و بطن یک کار می‌تواند حکمت‌زا باشد. در روایت هست که مشورت بهترین پشتوانه است. کسی که عملا مشورت می‌کند و مزه آن را می‌چشد متوجه پشتوانه بودن مشورت خواهد شد.

5/ شهود

براساس آیه 5 و 6 سوره تکاثر، داشتن علم‌الیقین باعث رویت جحیم خواهد شد. اهل شهود، حکمت بعضی امور را با کشف و شهود باطنی خود درک می‌کنند مثل خوردن مال یتیم که تعبیر به خوردن آتش شده است.

6/ علم

علوم جدید به‌سهم خود پرده از بعضی حکمت‌ها برداشته‌اند. چنانچه گفته‌اند کارکرد وجود مگس، تصفیه هواست.
نتیجه‌ای که از این مبحث حاصل می‌شود این است که انسان
یک/ هدف خارجی خود را ولو بالاجمال درک می‌کند و این تشخیص اجمالی به توسط عقل است. در متون دینی تشخیص تفصیلی را از راه‌های شش‌گانه فوق‌الذکر نیز می‌توان کسب کرد.
دو/ بلایا چه بالذات ناشی از فعل خداوند باشند و چه بالعرض، دارای حکمتند و رابطه‌ای با هدف خارجی دارند و لذا حکمت بلایا نیز از باب تسری حکم کلی به جزیی، از راه‌های شش‌گانه فوق‌الذکر در کنار عقل قابل درک است.

1/ در مباحث مربوط به هدف خارجی و نیز حکمت، در پاسخ به شبهات در باب حکمت الهی، گفته می‌شود که افعال الهی همه دارای حکمتند ولو ما انسان‌ها درک نکنیم. به‌نظر می‌رسد این نوع پاسخگویی اگرچه نادرست نیست ولی کافی هم نیست. راهبرد کافی این است که در مقام پاسخگویی، قاعده کلی «همه افعال خداوند مغیّی به غایتند» به‌صورت عقلی اثبات شود اما باید فرد را جهت تشخیص تفصیلی به روش‌های شش‌گانه مذکور ارجاع داد. نزول یک بلای واحد بر دو فرد ممکن است دو حکمت متفاوت داشته باشد که بستگی به سابقه و لاحقه فرد دارد، لذا هر فردی باید خودش از طرق شش‌گانه پای به راه بنهد و عملا وارد مسیر شود تا حکمت نزول بلایا را دریابد. مثلا ممکن است کسی با عبادت یا تقوا یا شهود دریابد که بلای خاص نازل شده بر او چه حکمتی دارد. اینجا دیگر نه‌تنها اعتراض نخواهد کرد بلکه نسبت بلا با هدف خارجی زندگی خود را درک خواهد کرد و در همان جهت پیش خواهد رفت.

2/ تشبه به حق و تخلق به اخلاق الله که در لسان اهل حکمت و عرفان بیان شده است یک راهبرد اساسی است. خداوند حکیم است و هرچه افعال انسان، از فعل عبث به فعل حکیمانه گسترش یابد، تشبه بیشتری به خداوند پیدا خواهد کرد و خود متوجه علل بلایا خواهد شد. نهادینه کردن عقل در انسان‌ها و گسترش تفکر عقلانی می‌تواند باعث صدور فعل حکیمانه و غایتمند در انسان شود و سبب تشبه به حق. علت تاکید برجستگان حکمت در دنیای اسلام بر خواندن علوم معقول بی‌جهت نیست. متاسفانه سیر دانشگاه‌ها به‌سمت علوم تجربی و مهندسی است و آنچه بنیان ذهن دانش‌آموز و دانشجو را تشکیل می‌دهد عقلانیت نیست، لذا انتظار صدور فعل حکیمانه از این افراد و درک حکمت بلایا انتظار به‌جایی نیست. خواندن علوم معقول مقدم بر همه علوم دیگر است.

3/ تکیه بر تقوا و عبادت، یک راهبرد اساسی است که در قرآن کریم بیان شده است و هر دو کارکرد معرفت‌شناسانه دارند. در جامعه عموما تصور می‌شود تقوا و عبادت یک امر دست و پاگیر، تشریفاتی، شخصی و مستلزم ریاضت است اما اولا باید این کارکرد معرفت‌شناسانه تقوا و معرفت در نهاد آموزشی جای‌گیر بشود و به‌عنوان یکی از منابع معرفت معرفی شود ثانیا باید دانست که هرکس به اندازه‌ای که سهم از تقوا و عبادت دارد، بهره از معرفت و حکمت خواهد داشت. رقابت در تقوا و عبادت می‌تواند عامل رشد فردی و جمعی تلقی شود و اهالی علم بلکه عموم جامعه را از رقابت بر سر انحصار اطلاعات و دانستن‌های زیاد که معمولا منجر به عمل فضیلت‌مندانه نمی‌شود باز بدارد. به‌رسمیت شناختن تقوا و عبادت به‌عنوان منبع معرفت، در یک جامعه اسلامی می‌تواند سبب تمایز جامعه اسلامی از غیراسلامی، دانشگاه اسلامی از غیراسلامی و علوم اسلامی از غیراسلامی باشد.

بحث  3
آیا بلایا باعث بی‌ارزشی زندگی می‌شود یا نه؟

در دنیای جدید و نسل جدید معمولا در باب نسبت بلایا و معنای زندگی، سوال از ارزش زندگی است. به نظر می‌رسد افراد در این مساله سه گونه‌اند:

گونه اول: کسانی‌اند که هدفی مغایر با هدف دینی – هستی‌شناسانه دارند. در هدف دینی- هستی‌شناسانه خداوند و صفات و رابطه با او هدف حقیقی شمرده می‌شود اما بعضی افراد در پی اهداف شخصی و خودساخته‌اند. به تعبیری که در مباحث معنای زندگی به کار می‌رود هدف را یک امر جعلی می‌دانند که باید خود برای زندگی خود وضع کنند نه یک امر کشفی که وجود دارد و باید آن را درک و دنبال کرد.

گونه دوم: کسانی‌اند که اعتقاد به غایتمندی حیات ندارند و حیات را بدون هدف و کور می‌دانند لذا ارزشی نیز برای زندگی قائل نیستند. بعضی فلاسفه و متفکران غرب مثل سارتر و کامو و نیگل که به بی‌معنایی زندگی باور دارند در این دسته‌اند.

گونه سوم: کسانی‌اند که هدف دارند چه خودبنیاد و چه خارجی، چه شخصی و چه دینی-هستی‌شناسانه اما به واسطه فراوانی شرور و بلایا در زندگی اجتماعی یا فردی و عدم درک ماهیت آنها و نسبت‌شان با هدف زندگی، به ورطه بی‌ارزش دانستن زندگی فرو افتاده‌اند. کسانی که نسبت به وقایع، بدبینند و مرتب شکایت می‌کنند و می‌گویند این چه زندگی است، این چه وضعی است، در این دسته‌اند.

با گونه دوم، فعلا کاری نخواهیم داشت چون پاسخ مابعدالطبیعی می‌طلبد و هرچند به تعبیر علامه جعفری، این‌گونه افراد زمینه‌های روانشناختی و اجتماعی دارند که به این نوع بی‌معنایی زندگی رسیده‌اند اما در جامعه بسیار کم اتفاق می‌افتد که این‌گونه فردی داشته باشیم لذا از کنار آنها خواهیم گذشت.

گونه اول درحقیقت در تعارض میان هدف خودبنیاد و هدف خارجی قرار گرفته‌اند و پاسخ آن، ارجاع به راهبردهایی است که در بحث یک گذشت.  می‌ماند گونه سوم که محل بحث ماست. در پاسخ به این‌گونه افراد، رسم این است که با طرح مساله شرور پاسخ مابعدالطبیعی داده می‌شود. دو پاسخ کلی به مساله شر داده شده است: «یکی خیرانگاری که کل حوادث را خیر می‌دانند و شر را توهم می‌پندارد و دیگر، شرانگاری نسبی که وجود شر را می‌پذیرد لکن شر را نسبی دانسته و در نسبت با خیر کثیر و نظام احسن، به شر قلیل به‌عنوان فعل بالعرض خداوند باور دارد.»

این‌گونه پاسخ‌دهی، اگرچه صحیح است اما کافی نیست به این دلایل:
اولا؛ ناظر به نوع انسانی است و نمی‌تواند برای بلایایی که ناظر به فرد است قانع‌کننده باشد. فرد می‌پرسید چرا این شر باید شامل من فردی شود و نه شامل دیگران؟
ثانیا؛ ناظر به کلیت عالم است، نه جغرافیا یا گروه خاصی. سوال این است که برخی شرور و بلایا در دنیای اسلام یا در کشور ایران رخ می‌دهد و در ادیان و کشورهای دیگر وجود ندارد، این‌گونه شرور را چگونه باید تحلیل کرد؟
ثالثا؛ ناظر به حوزه معرفت است و به فرض که عقل انسان را قانع کند آیا می‌تواند دل انسان را نیز قانع کند؟ اکتفا به پاسخ مابعدالطبیعی به منزله نادیده گرفتن ساحت‌انگیزش و هیجان، عواطف و احساسات، روابط بینافردی و وضعیت‌های مرزی است.

یکم

امروزه در محافل روشنفکری و نیز مباحث روانشناسی و روان‌درمانی، از رویکرد رواقیون در باب شرور و بلایا استفاده زیادی می‌شود. رواقیون قائل به تسلط بر خویشتنند و می‌گویند امور عالم دو دسته است: اگر توسط من قابل کنترل نیست، بدان نخواهم‌اندیشید و رهایش خواهم کرد و اگر قابل کنترل باشد، بدان خواهم ‌اندیشید و همت خود را مصروف آن خواهم کرد. امور قابل کنترل، اموری‌اند که در درون ماست لذا ما باید به جای تغییر بیرون، در پی تغییر درون باشیم و نگرش خود نسبت به شرور و بلایا را عوض کنیم.

به نظر می‌رسد تسلط بر خویشتن که شامل تسلط بر افکار و عواطف و رفتارها می‌شود، جهت مقابله با بلایا و کاستن از عوارض منفی آنها بر روح و روان انسان، رویکرد خوبی است و می‌تواند برای افرادی که دچار بی‌ارزشی زندگی شده‌اند، مفید باشد اما در متون دینی اسلام به دو رویکرد دیگر اشاره شده که تقویت آن دو نیز ضروری است و هر سه رویکرد با هم می‌تواند پاسخ مکفی به بی‌ارزشی زندگی سرشار از بلایا بدهد.
دوم

 تلاش برای تغییر؛ در متون دینی امور غیرقابل کنترل، اموری‌اند که حیطه جبر‌ند مثل حیات جاودانه داشتن در این دنیای مادی و ممکن نیست اما بیشتر امور، قابل کنترلند. اسلام دایره تاثیر انسان را بسیار گسترده می‌داند. به‌عنوان نمونه ساختن سد توسط ذوالقرنین، ساختن زره توسط حضرت داود، دستورات بهداشتی، عمل خیر که 70 برابر می‌شود، اثر دعا که قضا را برمی‌گرداند همه تاکیدی بر مقابله عملی انسان با بلایاست. عمل مجاهدانه هیچ‌گاه نباید و نمی‌تواند تعطیل بشود چون اگر به نتیجه نرسد، خداوند هم پاداش آن را خواهد داد هم بر برکت عمل خواهد افزود و اگر به نتیجه برسد هم سود دنیوی و هم ثواب اخروی خواهد داشت. عمل غیرنتیجه‌بخش از نظر اسلام وجود ندارد لذا تلاش برای رفع و دفع بلایا قطعا نتیجه خواهد داد. تنبلی و بی‌خیالی و اکتفا به تغییر نگرش ذهنی خود تنها، در اسلام جایی ندارد. ضمن اینکه ما مامور به انجام تکلیفیم، نتیجه با خداست.

سوم

متون دینی نشان می‌دهد عرضه بلایا، عرصه تمرین خیر است. انسان‌ها معمولا در شرایط ایده‌آل در غفلت و سستی‌اند ولی در هنگام بلایا، می‌توانند با تمرین خیر ظرفیت وجودی خود را افزایش دهند. تاکید بر انفاق، ایثار، مواسات و حمایت و دفاع را می‌توان از باب تمرین خیر دانست. تسلط بر خویشتن بیشتر ناظر به فرد است ولی دو رویکرد تلاش برای تغییر و تمرین خیر، ناظر به اجتماع است.  ماحصل بحث این است که در مواجهه با افرادی که دچار بی‌ارزشی زندگی شده‌اند، سه رویکرد خویشتنداری یا تسلط بر نفس، تلاش برای تغییر و تمرین خیر در کنار هم باید مدنظر قرار گیرد. بدین ترتیب بعد از پاسخ نظری، فرد عملا در حوزه‌هایی که ارزش آفرینند دخیل خواهد شد.

  راهبردها

1- به گفته شهید مطهری، پیامبران در ابلاغ دعوت خویش، ابلاغ به عقل انسان‌ها نکرده‌اند، بلکه ابلاغ به دل و فطرت کرده‌اند. چون هنوز در نظام تعلیم و تربیت، فطرت محور تعالیم نیست، پاسخ‌های مختلف فقط می‌تواند ابهام‌افزا و تشویش‌آفرین باشد. نظام تعلیم و تربیت دینی اگر در شناخت‌ها و گرایش‌ها مبتنی‌بر فطرت باشد، همه وجود انسان را پوشش خواهد داد. عرضه بلایا، می‌تواند عرصه شکوفایی فطرت باشد. شکوفایی امیال انسان‌ها مثل میل به خیر، زیبایی، پرستش، حقیقت و کمال را باید محور قرار داد تا به حال احسن منجر شود. سه رویکرد خویشتنداری، تلاش برای تغییر و تمرین خیر دقیقا در مدار فطرتند و می‌تواند عامل بیداری فطرت باشد. فطرت انسان چنانچه شکوفا شود، در بلایا در پی برآوردن امیال فطری خواهد بود نه شکوه و شکایت و احساس بی‌معنایی.

2- همیاری اجتماعی که از دو رویکرد تلاش برای تغییر و تمرین خیر بر می‌آید، روشی است که اسلام برای بهبود حال بی‌ارزش انگاران زندگی دارد. همیاری اجتماعی به‌ویژه در قالب گروه‌های مومنان که به یاری افراد غیرمومن و غیردیندار یا کم ایمان و با تقید اندک بشتابند، عامل رفع بی‌ارزشی است. بی‌ارزش‌انگاری اگر با رفتار عملی و مثبت مواجه شود، تاثیری بهتر خواهد پذیرفت. در آن محیط اجتماعی که همیاری یک اصل همه‌پذیر باشد، بی‌ارزشی زندگی جایی نخواهد داشت. لازم است در جامعه اسلامی، گروه‌های همیاری تقویت شود و اتفاقا به سراغ کسانی بروند که میانه‌ای با دین و انقلاب ندارند همچون پیامبر که از مخالفان خود که خار و خاشاک بر سر راهش می‌ریختند، تفقد می‌کرد.

3- الگوی خودمراقبتی به‌ویژه در دوران حاضر اهمیت دارد. خودمراقبتی هم ناظر به نگرش‌هاست هم گرایش‌ها و رفتارها؛ فرد مومن اگر مسلح به‌انگیزه درونی، واعظ‌درونی، پلیس‌درونی و منبع معرفتی‌درونی یعنی ایمان باشد، خودبه‌خود در بلایا مقاومت خواهد داشت. خودمراقبتی از ایمان مایه می‌گیرد و به همه ابعاد فطرت گسترش می‌یابد. به نظر می‌رسد بی‌ارزش‌انگاران زندگی، در خودمراقبتی ضعف دارند و نمی‌توانند در مقابله با بلایا تبیین درست و رفتار درست داشته باشند. ازدیاد افراد خودمراقب، خود از عوامل ایجاد‌انگیزه در بی‌ارزش‌انگاران زندگی برای مشارکت فعال و تغییر خویشتن است.

4- گروه درمانی راهبرد دیگری است که کاربردی دو سویه دارد. از یک‌سو با ارزش‌انگاران زندگی را باید ساماندهی کرد تا در قالب گروه‌های پویا و پیش‌رو باعث تقویت نیرو و ‌انگیزه یکدیگر شوند و از لغزش و غفلت یکدیگر بکاهند. نقش هیات‌ها و مساجد در این زمینه پررنگ خواهد بود و از سوی دیگر بی‌ارزش‌انگاران را باید در گروه‌های مثبت جذب کرد تا در اثر جمع، هویتی پیشین خود را به هویتی ارزشمند مبدل سازند. بی‌توجهی به افراد و غفلت از آنها می‌تواند عامل بی‌ارزش‌انگاری باشد لذا جذب و انجذاب آنها در گروه‌های ارزش‌انگار، تکریم کرامت آنان، استقلال‌بخشی و دادن مسئولیت می‌تواند در تغییر نگرش از بی‌ارزشی به ارزشمندی زندگی موثر باشد. تاکید مقام معظم رهبری بر استفاده از جوانان و دادن مسئولیت به آنها را در همین راستا باید فهمید.

5- تقویت فضای ارزشمندی زندگی، باعث کمرنگ شدن نقش بی‌ارزش‌انگاران خواهد شد. به نظر می‌رسد صیانت از امنیت روانی جامعه با مدیریت واحد رسانه، با تقویت نیروهای خودی مومن، با تاکید بر بومی‌گرایی و حمایت از دستاوردهای ملی می‌تواند تلقینات و القائات بی‌ارزش‌انگاران را به حاشیه ببرد. در این زمینه کارکرد مدیریت رسانه، و سیاستگذاری فرهنگی که به سود نیروهای مومن انقلابی باشد تاثیر خواهد داشت و البته تاثیر مدیریت جهادی و فعالیت مجاهدانه ارزشی به مراتب بیشتر از صرف سیاستگذاری و برنامه‌ریزی دارد.

 * نویسنده: میثم امانی، عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد اهواز

مرتبط ها