کد خبر: 45633

گفت وگو با مجتبی نوروزی، کارشناس مسائل افغانستان و معاون سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل

طالبان همچنان به دنبال تمامیت خواهی در افغانستان است

شواهد و قرائنی که تا به امروز از تیم مذاکره‌‌‌کننده‌‌‌ طالبان بیرون آمده، تاکید بر تمامیت‌‌‌خواهی است. اعضای طالبان مدل حکومتی خود را که همان امارت اسلامی زیر سایه‌‌‌ و تحت لوای امیرالمومنینی که منتخب شورای رهبری است، اصل می‌‌‌دانند و دیگران را ملزم به همکاری در دل آن ساختار می‌دانند.

به گزارش «فرهیختگان»، افغانستان این روز‌ها در گیرودار مذاکرات صلح میان طالبان با آمریکا و دولت مرکزی است. همسایه شرقی ایران نزدیک چهار دهه جنگ توامان را پشت‌سر گذاشته و این چرخه جنگ مداوم، پویایی خاصی را به تحولات افغانستان بخشیده است. در این پویایی ائتلاف‌‌ها در فضای سیاسی و نظامی پایدار نبوده و هر لحظه دچار تغییر می‌شوند. تشکیل ائتلافی از گروه‌‌های جهادی افغانستان در طول دوره مبارزه با حکومت کمونیست حاکم بر کابل و نیز مقابله با تهاجم شوروی، حمایت ایران، پاکستان، آمریکا، امارات و عربستان از مجاهدان و پس از آن جنگ داخلی میان این گروه‌‌ها حاکی از پویایی تحولات در این کشور است، به‏گونه‏ای که صف‌بندی‌‌ها در آن همواره دچار تغییر می‌شوند. با ظهور طالبان، مجاهدان بار دیگر متحد شده ولی این‌بار پاکستان به‏ همراه امارات، عربستان و آمریکا به پشتیبانی از طالبان پرداخته و درمقابل مواضع ایران، روسیه و هند در این کشور به‌‏سمت هماهنگی پیش رفت. پس از سقوط دولت طالبان در سال 2001 بر اثر حمله آمریکا نیز تحولات افغانستان با ناپایداری‌‌های گوناگونی در طول دو دهه اخیر روبه‏رو بوده است.

با امضای توافقنامه صلح میان طالبان و ایالات‏ متحده آمریکا در فوریه سال جاری که در دوحه، پایتخت قطر روی داد، معادله پیچیده افغانستان به دوران سرنوشت‌سازی رسیده است. آمریکا که در دهه 1990 میلادی حامی طالبان بود و از سال 2001 به مخالف آن تبدیل شده و حکومت این گروه را سرنگون کرد، مجددا قصد دارد آینده افغانستان را با طالبان گره بزند. بر همین اساس چنین تغییر بزرگی در سیاست داخلی افغانستان می‌تواند مجددا مهره‌‌های بزرگی را در صفحه بازی این کشور به حرکت درآورد. گروه‌‌ها و کشور‌های بسیاری طالبان را به رسمیت شناخته‌اند و آماده همکاری با آن هستند اما مساله هیمنه یافتن مجدد طالبان بر تمامی افغانستان با سیاست‌‌های پیشین این گروه را برنمی‏تابند.

روز دوشنبه هفته جاری سیدرسول موسوی، دستیار وزیر و مدیرکل آسیای غربی وزارت امورخارجه در توئیتی اعلام کرد تغییر طالبان افسانه است و خواست‌‌ها و اهداف این گروه نسبت به سال‌‌های دهه 1370 (1990 میلادی) تغییری نکرده است. آن‌گونه که از اعلام موضع مهم موسوی و نیز سفر اخیر ابراهیم طاهریان، نماینده ویژه وزیر امورخارجه کشورمان در امور افغانستان به کابل برمی‌آید، تهران مخالف و همچنین نگران تصمیم آمریکا و طالبان برای تسلط بر تمام افغانستان و حذف دیگر گروه‌‌های افغانستانی از صحنه عملی این کشور است. نقطه اساسی در اعلام مواضع طاهریان‏فرد در جریان سفر به تاکید بر ساختار‌های جمهوریت در افغانستان و حفاظت از دستاورد‌های قانونی این کشور بوده است.

برای بررسی وضعیت طالبان، مواضع فعلی این گروه و همچنین سیاست‌‌های مطلوب ایران درباره موضوع صلح در افغانستان با مجتبی نوروزی، کارشناس مسائل افغانستان و معاون سابق رایزنی فرهنگی ایران در کابل گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید.

سید رسول موسوی مدیرکل آسیای غربی وزارت امور خارجه کشورمان در توئیتی اعلام کرده است که طالبان جدید، (نو طالبان) افسانه است. آنها همان طالبان دهه ۷۰ هستند؛ با همان اهداف و با همان خواسته‌ها. وی افزود دوگانه جمهوریت و امارت واقعیت امروز صحنه سیاسی افغانستان است، ولی در آینده نزدیک فقط یکی از این دو بقا خواهد داشت. نظر شما درباره این مساله چیست و این موضع با چه هدفی اعلام شده است؟

همواره موضع اصولی جمهوری اسلامی ایران درطول این سال‌ها، دفاع از دستاوردهای مردم افغانستان و دفاع از دولت رسمی و قانونی افغانستان بوده و بر این موضع پافشاری داشته است. با وجود تمام مسائل و اتهاماتی که ازسوی رقبا همواره به جمهوری اسلامی وارد شده است، تنها دولتی که طی مراحل مذاکرات پس از اشغال افغانستان، از ابتدا و حتی پیش از آن بر حق و حقوق مردم افغانستان تاکید داشته، ایران بوده است. تهران در این مراحل تاکید خاصی بر حفظ دستاوردهای مردم افغانستان طی 20 سال گذشته داشته که مهم‌ترین آن قانون اساسی و استقرار یک دولت رسمی و قانونی بوده است.

در مقطع کنونی نیز مواضع جمهوری اسلامی ایران همانند گذشته است. نگاه جمهوری اسلامی به مذاکرات بین‌الافغانی این است که قطعا باید این مذاکرات انجام شود و راه‌‌‌حل و مسیر از مذاکره بین گروه‌‌‌های مختلف در داخل افغانستان می‌گذرد. این مذاکرات باید بدون دخالت دیگران و حضور کشورهایی که عدم صداقت‌شان طی این سال‌‌‌ها بر همگان آشکار شده انجام شود و درطول آن خواسته‌‌‌های مردم افغانستان، دستاوردها و قانون اساسی مدنظر قرار گیرد. اگر قرار است طالبان دست از جنگ بردارد و به صلح روی آورد، به آن معناست که باید بپذیرد به گروه‌‌‌های دیگر، نظرات متفاوت و نیز به خواسته‌‌‌های دیگران که در دل جامعه‌‌‌ افغانستان وجود دارند احترام بگذارد، نه اینکه به‌دنبال تبدیل جامعه‌‌‌ افغانستان به یک جامعه‌‌‌ تک‌صدا و هماهنگ با تفکرات صدای طالبانی شود و دیگر گروه‌‌‌ها را از افغانستان حذف کند. چنین چیزی امکان‌‌‌پذیر نیست و هیچ‌گروهی در افغانستان این مساله را نخواهد پذیرفت. باید گروه‌‌‌های مقابل طالبان به این موضوع توجه داشته باشند که یکپارچگی‌‌‌شان خواهد توانست جلوی زیاده‌‌‌خواهی‌‌‌های طالبان را در دل مذاکرات بین‌الافغانی بگیرد. این توئیت و موضع‌گیری دقیق موسوی دقیقا به‌همین دلیل مطرح و منتشر شده است.

آیا طالبان نسبت به گذشته دچار تغییرات شده است؟

ما باید اول مروری بر رویکردهای کلان طالبان در 1990 میلادی داشته باشیم. در آنجا با پدیده‌‌‌ای روبه‌رو هستیم که تاکیدش بر حکومت در محدوده‌‌‌ مرزهای افغانستان و بر مبنای قرائت طالبانی از اسلام، یعنی حکومتی تحت لوای امیرالمومنین و تشکیل امارت اسلامی است؛ این موضوع به‌عنوان رویکرد کلان اول مطرح است. رویکرد کلان دوم مربوط به اجرای شریعت است، آن هم با قرائت طالبانی از شریعت. در این برداشت طالبانی از شریعت، طبیعتا محدودیت‌‌‌هایی بر گروه‌‌‌های مختلف اجتماعی ازجمله بر زنان اعمال‌ و از سوی دیگر نیز درنوع برخورد با پدیده‌‌‌های نوین تمدنی مثل تلویزیون، رسانه‌‌‌ها و سیستم آموزشی رویکرد کاملا تنگ‌‌‌نظرانه‌‌‌ای اتخاذ شده است. زمانی‌‌‌که این دو رویکرد کلان را درنظر بگیریم، درمی‌یابیم که تغییر چندانی درنوع نگاه طالبان رخ نداده و هنوز هم به‌‌‌شدت تاکید دارد نوع حکومت مناسب برای افغانستان امارت اسلامی‌‌‌ است، حتی یکی از بندهای مورد اختلاف در تفاهمنامه‌‌‌ بین طالبان و ایالات متحده تاکید بر همین عنوان امارت اسلامی افغانستان بوده که این عنوان به‌سختی مورد پذیرش طرف مقابل قرار گرفته، به این شکل که در پرانتز توضیح داده شده واژه امارت اسلامی، نکته‌‌‌ مورد نظر طالبان است. در دوره‌‌‌های اخیر هر وقت سوالاتی از سران طالبان و مذاکره‌‌‌کنندگان ارشد آن درباره مسائل مختلف پرسیده شده، این مذاکره‌کنندگان بر اجرای شریعت تاکید کرده‌اند و این اجرای شریعت را با قرائت خاص خودشان ارائه داده‌اند. حتی تغییر رئیس تیم مذاکره‌‌‌کننده (که چند روز گذشته رخ داده و مولوی عبدالحکیم به‌‌‌عنوان رئیس تیم مذاکره‌‌‌کننده انتخاب شده است و از وی به‌عنوان قاضی‌‌‌القضات طالبان و کسی‌‌‌که نظر نهایی شرعی را صادر می‌‌‌کند، یاد می‌‌‌شود) نشان‌دهنده‌‌‌ تاکید شدید آنها روی مساله‌‌‌ شریعت است. اگر در برهه‌هایی تغییراتی در طالبان دیده شده، این تغییرات به‌صورت تاکتیکی‌‌‌ بوده و مربوط به دوره‌‌‌ای است که یک گروه که در قدرت قرار ندارد، سعی می‌‌‌کند جایگاه خود را حفظ کند. پس به‌‌‌نظر می‌‌‌رسد در اندیشه و رویکرد طالبان نسبت به گذشته تغییری جدی ایجاد نشده ‌‌‌است.

طالبان پس از رسمیت یافتن در فضای سیاسی افغانستان چگونه وارد ساختارهای سیاسی قانونی خواهد شد؟ آیا تن به معرفی نامزدهای انتخاباتی برای پارلمان و ریاست‌جمهوری خواهد داد؟

این سوال مهم‌ترین ابهام موجود درمورد مذاکرات پیش‌‌‌رو است. مهم‌ترین مساله این است که طالبان با چه رویکردی وارد مذاکرات خواهد شد. شواهد و قرائنی که تا به امروز از تیم مذاکره‌‌‌کننده‌‌‌ طالبان بیرون آمده، تاکید بر تمامیت‌‌‌خواهی است. اعضای طالبان مدل حکومتی خود را که همان امارت اسلامی زیر سایه‌‌‌ و تحت لوای امیرالمومنینی که منتخب شورای رهبری است، اصل می‌‌‌دانند و دیگران را ملزم به همکاری در دل آن ساختار می‌دانند. طبیعتا اگر این رویکرد حاکم باشد، سوال از ریشه دچار مشکل است و قطعا آنها ورودی به پدیده‌‌‌هایی مثل انتخابات و سایر موارد مشابه را نخواهند داشت، مگر اینکه در دل مذاکره اتفاق خاصی بیفتد و طالبان مجبور به عقب‌نشینی شود. البته چندروز اخیر در تیم مذاکره‌‌‌کننده‌‌‌ طالبان تغییراتی به ‌‌‌وجود آمده که در پاسخ  سوال قبل به آن اشاره کردم، مساله تغییر و کوتاه آمدن طالبان از خواسته‌ها و آرمان‌هایش را تضعیف کرد. طالبان در ساختاری که آن را به‌لحاظ شرعی به‌رسمیت نمی‌‌‌شناسد، وارد نمی‌شود و نقشی ایفا نمی‌کند. اساسا مهم‌ترین چالش پیش‌رو، مدل حکومتی و نوع نگاه طالبان به مدل حکومتی آینده‌‌‌ افغانستان است. طالبان به این سادگی‌‌‌ از گزاره‌‌‌ امارت اسلامی با همان تعاریفی که ارائه کرده، گذر نخواهد کرد.

پس از ورود طالبان به فضای رسمی سیاست در افغانستان آیا این گروه می‌توانند مجددا تمامی افغانستان را تحت کنترل خود دربیاورند؟

باید توجه داشته باشیم که همان 20 سال پیش و در دهه 90 میلادی که طالبان موفق به تشکیل حکومت و اشغال کابل شد نیز این گروه نتوانست بر تمام افغانستان مسلط شود و بخش‌هایی از سرزمین افغانستان دربرابر حکومت طالبان مقاومت کرده و اجازه ندادند که آن مناطق به تصرف درآید. اما اگر این سوال مبنایی برای مقایسه توان فعلی طالبان با توان 20 سال گذشته‌شان باشد، باید از دو وجه وارد موضوع شویم. یکی توان خود طالبان است و یکی توان طرف مقابل این گروه. درمورد توان طالبان، به نظر می‌آید که طالبان به‌لحاظ قدرت نظامی به جهاتی دچار افت شده است. آن مزیت نسبی‌ای که در دهه 90 میلادی باعث شد که طالبان بتواند به سرعت بخش‌های عمده‌ای از افغانستان را تصرف کند، ناشناخته بودنش بود. درحال حاضر طالبان یک پدیده‌ شناخته‌شده است و به لحاظ نظامی، آن قدرت و قوت سابق را ندارد. اما باید توجه داشت تجربه برخورد با مسائل سیاسی در این گروه افزایش پیدا کرده است و این مساله می‌تواند نقطه قوت طالبان نسبت به دوره پیشین حضورش در ساحت سیاسی افغانستان باشد. به این معنا که آنها در برخورد با پدیده‌های مختلف دیگر آن دگمیت سابق را ممکن است نداشته باشند و بتوانند تاکتیک‌‌های مختلفی را ازجمله استفاده از عنصر رسانه، تاکید بر همکاری با قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی به‌کار بگیرند. این موارد ازجمله تجربیاتی است که از دوره‌ قبلی آموخته‌اند و درحال به کار گرفتن آنها هستند که این مساله می‌تواند قدرت‌شان را افزایش دهد. در نقطه روبه‌رو باید وزن طرف‌های مقابل طالبان نیز سنجیده شود. به لحاظ قدرت نظامی، بدون شک وضعیتی که الان دولت افغانستان(به‌عنوان یکی از نقاط مقابل طالبان) دارد نسبت به وضعیت دهه 90 میلادی و ظهور طالبان متفاوت است. در آن دولت افغانستان از درون جنگ‌های داخلی متعدد بیرون آمده و همچنان درگیر آن بود، اما درحال حاضر بسیار قدرتمندتر است. در دهه 90 میلادی دولت افغانستان هیچ ارتش منظم قابل توجهی در اختیار نداشت، اما امروز دولت افغانستان از لحاظ موقعیت نظامی در نقطه مطلوب‌تری قرار دارد. افغانستان امروز یک تجربه‌ برخورد با پدیده‌ای به اسم طالبان را دارد و یک بدنه اجتماعی قابل قبولی نیز در این کشور تشکیل شده است که دیگر حاضر نیستند به گذشته بازگردند. 20 سال زندگی در سایه‌ نظام حکومتی که توانسته است کمابیش بعضی از خواسته‌های مردم را برآورده کند و سختی‌هایی که مردم برای پابرجا ماندن این نظام کشیده‌اند و نیز تجربه سخت مهاجرت به دلیل جنگ‌های داخلی و حضور طالبان باعث شده بدنه اجتماعی قدرتمندی تشکیل شود که حاضر به تکرار شرایطی همانند شرایط گذشته و بازگشت به دوره طالبان و نیز جنگ‌های داخلی نیست. این مساله باعث شده است تا در بزنگاه‌ها تیم دولت افغانستان بتواند یکدستی و انسجام خودش را دربرابر طالبان حفظ کند. هرچند چنددستگی‌هایی در میان ساختارهای دولتی و قانونی افغانستان وجود دارد اما به نظر نمی‌رسد که طالبان بتواند همانند گذشته کنترل کامل بر افغانستان را به دست بیاورد.

طالبان همچنان با گروه‌های دیگر مانند القاعده در ارتباط است؟ با حضور رسمی طالبان در فضای سیاسی افغانستان و کاهش فشارها بر این گروه آیا آنها مجددا افغانستان را به محلی برای حمایت از گروه‌های تروریستی تبدیل خواهد کرد؟

برای پاسخ به این سوال ما باید به تفاوت در نوع تعامل القاعده و داعش شاخه خراسان با طالبان اشاره کنیم. به‌هرحال نیروهای القاعده از دل عرب و افغان‌هایی بیرون آمدند که در طول دهه 80 میلادی، در جهاد مردم افغانستان علیه حکومت کمونیستی و نیز شوروی در کنار مجاهدین جنگیده و ارتباطات گسترده‌ای با بخش‌هایی از گروه‌های جهادی ایجاد کرده بودند. این گروه هنگامی که در دهه 90 میلادی، اسامه بن‌لادن از سودان به افغانستان بازگشت خودش را میهمان طالبان می‌دانست و حتی بن‌لادن با ملاعمر، رهبر طالبان به‌عنوان امیرالمومنین بیعت کرد. این نوع برخورد و تعامل در مقام میهمان در سنت‌های پشتون وجود دارد. کسی که به‌عنوان میهمان وارد یک گروه پشتون می‌شود و به آنها پناه می‌آورد، خصوصا اگر مسلمان باشد، یک آدابی در برخورد با او وجود دارد و درمقابل با کسی که به‌عنوان رقیب یا مهاجم وارد می‌شود، کاملا نوع برخورد و تعامل 180درجه متفاوت می‌شود. درمورد داعش شاخه خراسان ما می‌بینیم که دقیقا وضعیت از لحظه ظهور این گروه در شرق افغانستان، به این شکل است که آنها خودشان را به‌عنوان رقیب و دشمن طالبان تصویر می‌کنند و طالبان قطعا زیر بار چنین مساله‌ای نخواهد رفت. درواقع شما می‌بینید در عین حال که طالبان با داعش شاخه خراسان درگیر جنگ است، اما با باقی‌مانده‌های القاعده ارتباط خیلی خوبی دارد و یکی از مسائل مورد بحث در مذاکرات ایالات متحده با این گروه هم پناه ندادن به گروه‌های این‌چنینی، مخصوصا القاعده، است. با وجود اینکه در آن معاهده، طالبان امضا کرده که نباید میزبان چنین گروه‌هایی باشد، اما شواهد امر نشان دهنده‌ آن است که این میزبانی و این ارتباط همچنان ادامه دارد. در پاسخ به این سوال که اگر دوباره طالبان حکومت در اختیارش قرار گیرد جغرافیای افغانستان محلی برای حمایت از گروه‌های تروریستی بین‌المللی خواهد شد یا خیر، باید بگویم باتوجه به تجربه‌ای که این گروه در گذشته داشته است و ضربه‌ای که از موضوع پناه دادن به اسامه بن‌لادن و 11 سپتامبر به امارت اسلامی طالبان وارد شد، احتمالا در این زمینه احتیاط بیشتری را به خرج خواهند داد. مگر درواقع توجیهاتی وجود داشته باشد ازجمله پناه آوردن این گروه‌ها یا برخی توجیهات و ارتباطات مالی که می‌تواند بین آن گروه‌ها و جریان طالبان وجود داشته باشد. ولی به‌هرحال قطعا با احتیاط بیشتری در این زمینه برخورد خواهند کرد.

درصورت تن دادن طالبان به ساختارهای سیاسی و به رسمیت شناختن دیگران آیا باز حضور رسمی این گروه برای امنیت ملی ایران دارای خطر است؟

اساسا وضعیت مطلوب جمهوری اسلامی ایران درمورد افغانستان، و وضعیت مطلوب برای مردم افغانستان و همه‌ کشورهایی که خواهان صلح، ثبات و امنیت در افغانستان هستند تن دادن طالبان به ساختار سیاسی موجود و به رسمیت شناختن دیگران و قرار گرفتن در مناسبات قدرت به شکل کنونی است؛ یعنی در قالب نظام جمهوری اسلامی افغانستان. لذا اگر این اتفاق واقعا بیفتد، به نظر می‌رسد که امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران نیز به شکل کاملی تامین خواهد شد.

درصورت تمامیت‌خواهی طالبان در افغانستان این مساله می‌تواند چه خطراتی برای امنیت ملی ایران به دنبال داشته باشد؟

در مورد این سوال و تداوم تمامیت‌خواهی طالبان و بازگشت به وضعیت گذشته، یعنی حکومت طالبان بر بخش عمده‌ای از جغرافیای افغانستان، به‌هرحال این مساله جزء گزینه مطلوب جمهوری اسلامی نخواهد بود و حتما کشور را با نوعی ناامنی سخت از جانب مرزهای شرقی خود مواجه خواهد کرد. ولی احتمال وقوع چنین اتفاقی همان‌طور که در پاسخ به سوالات قبلی مطرح شد به نظر می‌رسد خیلی زیاد نباشد.

عبدالله عبدالله، رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان سه‌شنبه هفته جاری در نشستی در کابل اعلام کرد با هیچ فردی در داخل کشورش دشمنی ندارد و به همین دلیل، صفحه دشمنی با طالبان باید بسته شود. دلیل و نیت طرح این مواضع چیست و آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا در داخل دولت افغانستان دوگانگی (بین غنی و عبدالله) در نوع مواجهه با طالبان وجود دارد؟

 این اظهارنظر درواقع یک اظهارنظر هوشمندانه است که دو وجه دارد. وجه نخست، تلاش برای یکدست کردن هیات مذاکره‌کننده از جانب دولت افغانستان بوده که یک ضرورت برای رسیدن به موفقیت این هیات است و وجه دومش درواقع خروج مقدماتی از بن‌بست در مذاکرات است، زیرا بسیاری معتقدند این مذاکرات در ابتدای کار با یک نوع بن‌بست ناشی از دشمنی‌های پیشین مواجه است و قرار گرفتن دکتر عبدالله به‌عنوان رئیس شورای عالی مصالحه را یک نوع سنگ در مقابل آغاز مذاکرات صلح بین‌الافغانی می‌دانستند که این بیان، باعث می‌شود که آن ذهنیت منفی از بین برود و توپ در زمین طالبان قرار گیرد و حالا آنان هستند که باید دست از دشمنی‌های گذشته بردارند و به معنای واقعی کلمه پای میز مذاکره حاضر شوند.

* نویسنده: محمدحسین معصوم‌زاده، روزنامه‌نگار

مرتبط ها