کد خبر: 45343

باریک‌اندیشی در بن‌مایه‌های آنچه ابتذال نامیده می‌شود (یادداشت دوم)

در روزگار ذات‌فروشی

بحث درباره ابتذال به‌طور آگاهانه، در طول دو سده اخیر بیشتر صورت گرفته و هرچه زمان به سمت حال سپری شده، پررنگ‌تر شده است. پس می‌توان گفت متفکرانِ همزمان با این سده‌ها نیاز بیشتری به بحث درباره ابتذال را احساس کرده‌اند و روشن است که این نیاز، ریشه در ویژگی‌های زمانه‌ای دارد که در آن زیسته‌اند.

به گزارش «فرهیختگان»، در یادداشت اول(1)، به وجود ابتذال پرداخته شد و اینکه آیا پدیده‌ای به نام ابتذال وجود دارد یا خیر؟ گفته شد که بین منتقدان ابتذال، برخی ممکن است به‌طور سلیقه‌ای پدیده‌ای را مبتذل بخوانند و برخی دیگر، دلایلی را ذکر کنند. در هر حال خواه ابتذال امری ذاتی باشد و خواه اعتباری، لازم است تا ذهنیت روشن‌تری نسبت به مفهوم آن داشته باشیم و سپس معیارهایی را برای تشخیص آن بشناسیم. همچنین توضیح داده شد که امر مبتذل ضرورتا امر بی‌ارزش یا با ارزش نیست و بحث درباره ابتذال یک پدیده، بیش از آنکه وجه هنجاری داشته باشد، ارائه توصیفی از چگونگی شکل‌گیری پدیده در بستری از سازوکارهاست. درنهایت نیز مشخص شد که ابتذال، عنوانی است که به مصنوعات انسانی تعلق می‌گیرد و به همین خاطر می‌تواند در حوزه‌های مختلف نظیر فرهنگ، هنر، سیاست و اندیشه به وجود‌ آید. در یادداشت حاضر درباره مفهوم عبارت «مصنوع انسانی» بحث خواهد شد و اینکه مرز ابتذال از غیرابتذال کجاست؟

چرا «مصنوع انسان» سرنخ ابتذال است؟

هرگاه از کلمه مصنوع استفاده کنیم، واژه صنعت نیز به ذهن متبادر می‌شود. صنعت به‌طور عام به معنای ساختن است که این مفهوم، در همیشه تاریخ بشری حاضر بوده است؛ اما صنعت در معنای خاص و امروزی به این معناست که ماشین جای نیروی انسان را بگیرد و دستگاه‌های کوچک و بزرگِ صنعتی، تحول عظیمی را در شیوه زیست جوامع به وجود آورند. بحث درباره ابتذال به‌طور آگاهانه، در طول دو سده اخیر بیشتر صورت گرفته و هرچه زمان به سمت حال سپری شده، پررنگ‌تر شده است. پس می‌توان گفت متفکرانِ همزمان با این سده‌ها نیاز بیشتری به بحث درباره ابتذال را احساس کرده‌اند و روشن است که این نیاز، ریشه در ویژگی‌های زمانه‌ای دارد که در آن زیسته‌اند. نتیجه آن می‌شود که صنعت، یکی از سرشاخه‌های مهم برای شناخت ریشه‌های شکل‌گیری ابتذال است. به احتمال زیاد در همین‌جا نظرات نظریه‌پردازان مکتب فرانکفورت و عبارت «صنعت فرهنگ‌سازی» در ذهن ما برجسته می‌شود؛ به‌ویژه آدرنو و هورکهایمر که در کتاب «دیالکتیک روشنگری» در مباحث خود و با تاکید بر «مصرف» بیشترین نزدیکی را به مفهوم ابتذال داشته‌اند؛ هرچند به‌طور تفصیلی و مستقیم درباره این واژه بحث نکرده‌اند. البته آدرنو بعدها در یکی از مقالات(2) خود درباره صنعت فرهنگ‌سازی توضیحات بیشتری داد و با طرح «هنر متعالی» و «هنر پست» صنعت فرهنگ‌سازی را مسئول اصلی درآمیختن این دو هنر قلمداد کرد. البته تاکید آدرنو بیشتر بر کمرنگ‌شدن نقش سوژگی مخاطبان هنر و تبدیل آنها به ابژه صنعت فرهنگ‌سازی بود که در این اتفاق، جدیت هنر متعالی نابود شده و مخاطبان هنر صرفا مشتریانی محسوب می‌شوند که برای تولیدات هنری سودآوری دارند. این بحث همچنین ما را به یاد یکی‌دیگر از نظریه‌پردازان این مکتب یعنی والتر بنیامین می‌اندازد؛ مواجهه بنیامین البته با آدرنو متفاوت بود؛ او به‌جای اینکه بر دسته‌بندی انواع هنر تمرکز کند، به زمینه‌هایی که باعث شکل‌گیری درک از اثر هنری می‌شوند، پرداخت و سعی کرد شیوه مواجهه جامعه با اثر هنری و درک از آن را با توجه به بسترهای زمانی و مکانی توضیح دهد.(3) دیدگاه‌های آدرنو و بنیامین متقابل نیستند، بلکه یکدیگر را کامل می‌کنند؛ آدرنو بیشتر به خود هنر توجه دارد و بنیامین به جامعه‌ای که هنر به آن عرضه می‌شود و نقطه‌اشتراک هردو نیز تغییر و تحولات جدید سرمایه‌سالار و فن‌محور است که به تولید مکانیکی هنر و تکثیر مسطح آن می‌انجامد. کسان دیگری نظیر گی‌دبور، ژان بودریار، دیک هبدیج، دیوید هاروی و پی‌یر بوردیو نیز با تاکید بر مقوله مصرف مباحثی را ارائه داده‌اند که به فهم چگونگی شکل‌گیری ابتذال در جوامع متاخر و تکمیل این مبحث کمک می‌کند. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که تغییر و تحولات برخاسته از صنعتی شدن، مسیرهای دیگری را به روی عرصه‌های مختلف گشوده که این مسیر، متفاوت از گذشته تاریخی آن است؛ به بیان ساده‌تر، صنعتی شدن و پیوست‌های اجتماعی آن، شیوه‌هایی را پیش روی انسان کنونی می‌گذارد که تا قبل از مدرن شدن جوامع وجود نداشته و پس از آن ایجاد شده است. این اتفاق ممکن است در دو حالت رخ دهد؛ یا اینکه مرجع امر مبتذل، آن را به جامعه عرضه کند و جامعه پذیرای آن باشد یا اینکه جامعه امر مبتذل را طلب کند و بنا به این نیاز، مراجعی برای امر مبتذل به وجود آیند. ابتذال در حالت اول را می‌توان به‌مثابه «امکان» و در حالت دوم به‌مثابه یک «الزام» به‌حساب آورد که این دو عنوان، هردو در نسبت با مرجع امر مبتذل سنجیده شده‌اند. در ادامه درباره مرجع امر مبتذل بحث خواهد شد.

مرجع ابتذال کجاست؟

منظور از مرجع ابتذال، نقطه آغاز شکل‌گیری ابتذال است؛ نطفه ابتذال که در رحم زمینه‌ها، بسترها و رویه‌ها منعقد می‌شود. تشخیص نقطه مبدا اگرچه در ساحت عمل دشوار است، اما در عالم نظر شاید بتوان قدری به آن نزدیک شد. صنعتی‌سازی و سرمایه‌سالاری دو عامل مهم به وجود آمدن ابتذال دانسته شده‌اند؛ با این ‌حال تا زمانی که زمینه‌ها، نیازها یا به‌طور عام ‌انگیزه‌هایی در جامعه برای استقبال از ابتذال وجود نداشته باشد، این دو عامل نیز به‌تنهایی موثر نخواهند بود. تشخیص اینکه اول، ابتذال به جامعه عرضه می‌شود یا اینکه اول جامعه به سراغ ابتذال می‌رود، بسیار دشوار است؛ زیرا مفهوم ابتذال بیش از آنکه ناظر بر یک اتفاق باشد، دربردارنده مجموعه‌ای از رویه‌ها و فرآیندهاست که درنهایت ابتذال را نتیجه می‌دهند. همچنین درک از ابتذال، پس از وقوع آن و نتایجی که به بار می‌آورد، کامل می‌شود، یعنی ابتذالی که فهمیده می‌شود، یک صورت‌بندی نظری از فرآیندها، رویه‌ها و نتایجی است که اتفاق افتاده‌اند. البته بحث درباره ترتب رویه‌ها و فرآیندها نیز در جای خود امکان‌پذیر است که برای این کار باید به مجموعه‌ای از عوامل روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، سیاسی و اقتصادی توجه کرد و در این مجال نمی‌گنجد. اگر در این یادداشت به‌طور پیش‌فرض، عرضه‌کننده ابتذال به‌عنوان مرجع آن در نظر گرفته شده، صرفا به دلیل سهولت در تجزیه‌وتحلیل است؛ زیرا منابع عرضه‌کننده ابتذال اگرچه گسترده اما محدودند و شناخت آنها راحت‌تر است؛ درحالی که کلمه «جامعه» بسیار پیچیده است و نمی‌توان به‌راحتی آن را با چند جمله تحلیل کرد و گزاره‌هایی را به آن چسباند.

مرز مبتذل و غیرمبتذل کجاست؟

چگونه می‌توان امر مبتذل را از غیرمبتذل شناخت؟ به‌هرحال امر مبتذل با صفاتی نظیر پیش‌پاافتاده، تکراری، سطحی و کلماتی از این دست توصیف می‌شود؛ اما چه زمانی منتقدِ ابتذال، امر مبتذل را به این کلمات پیوند می‌دهد؟ آیا او از امر غیرمبتذل، نمونه آرمانی در ذهن خویش دارد و همه‌چیز را در نسبت با آن می‌سنجد؟ آیا او نسبت به نمونه آرمانی که در ذهن خویش دارد آگاه است؟ یا اینکه فقط تصویری گنگ و مغشوش از نمونه آرمانی دارد که بدون تعین است و درعین‌ حال، کژی‌های امر مبتذل را به کمک آن تشخیص می‌دهد بی‌آنکه امر مبتذل را با نمونه یا نمونه‌های آرمانی خودِ آن که می‌توانستند باشند و حالا نیستند، متناظر سازد؟ به نظر می‌رسد مرز مبتذل و غیرمبتذل را باید در «آگاهی» جست‌وجو کرد. آگاهی هم برای عرضه‌کنندگان ابتذال و هم برای پذیرندگان آن وجه‌ممیزه اساسی به شمار می‌رود؛ اما آگاهی از چه چیز؟ همان‌طور که قبل‌تر توضیح داده شد، ابتذال توصیفی است از روش‌ها، رویه‌ها، بسترها و فرآیندهایی که در بستر آنها امر مبتذل شکل می‌گیرد؛ بنابراین شناسنده ابتذال، زمانی می‌تواند به وجود آن در امر مبتذل پی ببرد که یا از عقبه شکل‌گیری و خلق امر مبتذل آگاه باشد یا در خود امر مبتذل نشانه‌هایی را پیدا کند که ذهن او را نسبت به چگونگی خلق آن روشن سازند؛ اما آگاهی به‌عنوان وجه‌ممیز، تنها محدود به مواجهه‌شوندگان با ابتذال نیست؛ بلکه در نسبت با عرضه‌کنندگان ابتذال نیز مولفه مهمی به شمار می‌رود؛ یعنی تشخیص اینکه آیا عرضه‌کنندگان امر مبتذل، از اینکه درحال خلق ابتذال هستند، آگاهند یا خیر. اصلا آیا آنها در وهله اول، کلیت موضوعی به نام ابتذال را قبول دارند یا خیر؟ و در وهله بعد آیا قبول می‌کنند که خالق ابتذال هستند یا خیر؟ پاسخ مثبت یا منفی به این سوالات، می‌تواند در توصیف امر مبتذل نقش تعیین‌کننده داشته باشد؛ بنابراین درمجموع می‌توان چهار حالت را متصور شد؛

* عرضه‌کننده امر مبتذل از خلق ابتذال آگاه باشد و جامعه نیز آگاهانه به پیشواز امر مبتذل برود.
* عرضه‌کننده امر مبتذل از خلق ابتذال آگاه نباشد و جامعه نیز نداند که به پیشواز امر مبتذل رفته است.
* عرضه‌کننده امر مبتذل از خلق ابتذال آگاه باشد، اما جامعه نداند که به پیشواز امر مبتذل رفته است.
* عرضه‌کننده امر مبتذل از خلق ابتذال آگاه نباشد، اما جامعه آگاهانه به پیشواز امر مبتذل برود.

اگر عرضه‌کننده امر مبتذل از خلق ابتذال آگاه باشد، این کار را عامدانه و با ‌انگیزه‌های دیگری انجام می‌دهد و اصل ارائه امر مبتذل را به‌عنوان یک اقدام نامطلوب تلقی نمی‌کند؛ در این صورت نقش کارگزار و اراده‌های انسانی و سازوکارهای شکل‌گیری و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری آنها باید مورد مطالعه قرار گیرد؛ اما در حالتی که عرضه‌کننده آگاه نباشد، ابتذال به‌طور غیرعامدانه باز تکثیر می‌شود که در این حالت نقش رویه‌ها، ساختارها و فرآیندها برجسته خواهد شد. همچنین در صورتی که جامعه از مواجهه خود با امر مبتذل آگاه باشد، باید چارچوب‌های ادراکی جامعه و بسترهای روان‌شناختی و جامعه‌شناختی آن مورد مطالعه قرار گیرد و اینکه چه عواملی سبب می‌شود که افراد به‌طور آگاهانه از امر مبتذل استقبال کنند؟ در این حالت احتمالا امر مبتذل از کارکردهایی نیز برخوردار خواهد بود که لزوما ممکن است نامطلوب نباشند؛ اما اگر جامعه از مواجهه خود با امر مبتذل آگاه نباشد، آن گاه باید علت را در سلطه ساختارها و فرآیندها جست‌وجو کرد و عواملی که مانع شکل‌گیری این آگاهی شده یا جهت آن را تغییر می‌دهند. لازم به تاکید است که صورت‌بندی از ابتذال و توصیف امر مبتذل، اقدامی پسینی است، به این معنا که وجود ابتذال به خودی خود نمی‌تواند از امر مبتذل قابل تشخیص باشد و بیشتر ضمن مقایسه امر مبتذل با وضعیت آرمانی شناسایی می‌شود. پس زمانی که گفته می‌شود جامعه آگاهانه به سراغ امر مبتذل می‌رود، منظور این نیست که افراد ابتذال را به‌عنوان یک پدیده نامطلوب تشخیص داده و عامدانه به سراغ آن می‌روند؛ بلکه مراد آن است که افراد از امر مبتذل به‌طور واقعی بهره یا لذت می‌برند. همچنین زمانی که گفته می‌شود جامعه به‌طور ناآگاهانه به پیشواز امر مبتذل می‌رود، منظور آن است که افراد نمی‌دانند که باید از چه چیزی لذت ببرند یا نبرند و امر مبتذل خواه و ‌ناخواه به آنها لذتی را ارائه می‌دهد. پس آگاهی، اشاره به آگاهی افراد جامعه از شیوه مواجهه‌شان با امر مبتذل دارد و نه آگاهی از اینکه پدیده‌ای مبتذل هست یا نیست. هرکدام از این چهار حالت وضعیت کاملا متفاوتی را رقم می‌زند و بحث درباره هرکدام بسیار مفصل و پیچیده است که در اینجا تنها به ارائه این صورت‌بندی اکتفا می‌شود.

پی‌نوشت‌ها:
1. یادداشت اول از این مجموعه در صفحه اندیشه 28/04/99 شماره 3987 روزنامه به چاپ رسیده است.
2. Theodor W. Adorno And Anson G. Rabinbach, «Culture Industry Reconsidered”, Duke University Press: New German Critique, No. 6 (Autumn, 1975), Pp. 12-19.
3. Walter Benjamin, «The Work Of Art In The Age Of Mechanical Reproduction”, Edited By Hannah Arendt, New York: Schocken Books, 1969.

 * نویسنده: علی کاکادزفولی،  پژوهشگر علوم سیاسی

مرتبط ها