به گزارش «فرهیختگان»، درمقطعی از تاریخ معاصر ایران یک نوع لمپنیسم خودباخته توانست شیوه جهانبینیاش را بهعنوان تجدد مطرح کند و نهتنها باورهای سنتی جامعه ایران اعم از بخشهای درست و غلط آن، بلکه حتی خود مفهوم تجدد را بهچالش بکشد. از این جماعت به منورالفکرها تعبیر میشد که در مقایسه با روشنفکران، یعنی نسل نخبگان پس از آن، یک گرایش دستراستی داشتند؛ حال آنکه روشنفکری حول خود هالهای از مفاهیم چپگرایانه داشت. منورالفکران مرعوب غرب بودند و به آنها لقب فرنگیمآب هم داده میشد. آنها در عین حال تاکید فراوانی روی باستانگرایی ایرانی داشتند. به عبارتی وطنپرستی این جماعت فقط اعراب را بیگانه میدانست و درعوض فرنگیها را ارباب میپنداشت. تهمانده چنین تفکری هنوز هم در ایران وجود دارد و معمولا بسیار پر هیاهو ظاهر میشود. رضاخان یا همان رضا پالانی که به توصیه فروغی نامخانوادگیاش را به پهلوی تغییر داد و از نگهبانی اصطبل سفارت هلند تا مقام پادشاهی ایران عروج کرد؛ نماد، نمونه و عصارهای از این طرز تفکر است. او نظامی بود و در دورهای که اوضاع ایران آشفتگی بسیار داشت، با به سرانجام رساندن یکسری بدیهیات بر زمین مانده، اصطلاح «اصلاحات رضاخانی» را به نام خود سنجاق کرد. اما این فرد بیسواد که تمام جامعه ایران را عقبمانده پنداشته بود، با تلاشهایی که برای اجبار مردم ایران به غربی شدن کرد، تجربههای مهمی درباره این موضوع بهدست داد که اگر لمپنیسم در کشور بهقدرت برسد، چه نهایت و عاقبتی خواهد داشت. برای اینکه معلوم شود رضاخان آیا بهواقع متجدد بوده یا یک لمپن بیسواد؛ میشود او را با کسی مثل امیرکبیر مقایسه کرد که در مدت سه سال اصلاحات قابلتوجهی در ساختار اجتماعی، علمی، سیاسی و اقتصادی ایران بهوجود آورد و نهتنها وابسته نبود و نمیپنداشت آنها که گفتهاند از فرق سر تا ناخن پا باید فرنگی شد، از بقیه جلوترند، بلکه درمقابل استعمار هم ایستادگی میکرد.
رضاخان دستور داده بود مردم و بهخصوص متدینین را زورکی به سینما ببرند تا قبح قضیه فرو بریزد و دیدیم که در دوره او سینمای ایران نه پا گرفت و نه برای مردم عادی شد. او میخواست عزاداری محرم را بهقول خودش اصلاح کند. پس دستور داد مثل کلیسا زن و مرد مختلط در یکجا بنشینند و البته زنها هم حجاب نداشته باشند و یک نفر برایشان وعظ و روضه بخواند. اما آیا این اصلاح خرافات بود یا یک بدعت مضحک؟ عمده تلاشهای فرهنگی رضاخان از همین جنس بودند. فرمان کشف حجاب هم یکی دیگر از اقدامات قلدرمآبانه او بود که همه کم و بیش با آن آشنا هستند. پس از لمپنیسم رضاخان، فرزند او محمدرضا بهسلطنت رسید که با تغییراتی در شیوه اجرا، همان لمپنیسم را وارد امور اجرایی کشور کرد. اگر به سینما فرستادن زورکی مردم توسط رضاخان، دیگر وجود نداشت، حالا پسرش فیلمفارسی را به وجود آورد. اگر پدر نتوانسته بود عزاداری کلیسایی را در ایران جا بیندازد، پسرش سعی کرد پدیده روضهخوان و آخوند درباری را پرورش بدهد. محمدرضا پهلوی تمام تلاشش را به این معطوف کرده بود که مردم ایران را به شهروندان غیرسیاسی تبدیل کند، اما نتیجه کار او در سالهای ۱۳۵۶ و 1357 مشخص شد. بیشترین چیزی که به رضاخان و فرزندش در پیشبرد شیوههای لمپنیستی حکمرانی کمک میکرد و البته بهتدریج باعث غفلت و نهایتا فروپاشی آنها شد، همسو بودن بزرگترین و پرنفوذترین بنگاههای خبری و رسانهای جهان غرب بود. رسانههای غربی که پس از انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی برای طعنه زدن و تمسخر حکومت جدید فرونگذاشتند، هیچوقت لمپنیسم پهلوی اول و دوم را بهچالش نکشیدند. هیچکدام از اقدامات مضحک یا عقبمانده این پدر و پسر توسط چنین رسانههایی مورد تاکید قرار نگرفت و این جو همسوی رسانهای اتفاقا به مثابه برفی عمل کرد که کبکها سر در آن فرومیبرند تا شکارچی را نبینند.
وقتی محمدرضا پهلوی با آن موج منفی از جانب جامعه ایران در سالهای ۵۶ و ۵۷ مواجه شد، به نوعی در اوج غافلگیری قرار گرفت؛ چون پیش از این همهچیز چنان برایش بزک شده بود که ظاهرا خودش هم آن را باور کرده بود. شاید بزرگترین و مهمترین سدی که لمپنیسم پهلوی در امور فرهنگی با آن برخورد کرد و کار را به نابودی این روند کشاند، فرهنگ عاشورا بود. نگاهی به تاریخچه برخورد حکومت پهلوی با موضوع عزاداری امام حسین(ع)، بهنوعی یک نگاه کلی به تاریخچه پهلوی هم هست و همین نشان میدهد که آنها بهواقع متجدد بودند یا سعی میکردند عقبماندگیشان را پشت کت و کراوات و زلف بر باد داده و البته شیفتگی بردهصفتانه نسبت به غرب مخفی کنند. قیام عاشورا یک پیام و مفهوم بزرگ داشت. این یک ایده رهاییبخش و آزادیخواهانه است که هم رضا و هم محمدرضا پهلوی سعی کردند آن را از بین ببرند. رضاخان سعی کرد با عوض کردن فرم، محتوا را از بین ببرد و محمدرضا خواست که حساسیت کمتری ایجاد کند و بدون دست زدن به فرم مناسک عاشورا، سراغ دستکاری محتوای آن برای خنثیسازی برود؛ اما ذات عاشورا همین است؛ یک پیام انقلابی و عاشورا درنهایت کار خودش را با پهلویها کرد.
روند برخورد رضاخان با مراسم عزاداری محرم
1-هجمه غربگراها به عاشورا پس از مشروطه دوم
قبل از کودتای 1299 و ظهور رضاشاه در عالم قدرت و سیاست، مدتی میشد که مراسم عزاداری حسینی در ایران دارای فراز و نشیب شده بود. این مراسم و محافل که پس از مشروطه دوم دچار رکود شده بودند، در سالهای پایانی حکومت احمدشاه قاجار و پیش از کودتای رضاخانی به رونق دوبارهای رسیدند. ازجمله علل رکود سنّت سوگواری حسینی پس از مشروطه دوم، نفوذ غربزدگان در ارکان مختلف سیاسی و فرهنگی کشور بود که با اقدامات خودشان روحانیت را به انزوا کشاندند و فضای فرهنگی جامعه را تا آنجا که توان داشتند به سمت افکار غربگرایانه سوق دادند. در این مسیر، مذهب و شعائر دینی ازجمله عزاداری حسینی هدف تهاجمات آنان قرار گرفت. میرزا ملکمخان ناظمالدوله، سیدحسن تقیزاده، محمدعلی فروغی و میرزا فتحعلی آخوندزاده از جمله این منورالفکرهای غربزده بودند. چنین افرادی مسیر مشروطه را از تحصن علما در صحن عبدالعظیم حسنی و حرم حضرت معصومه(س)، بهسمت بستنشینی در سفارت انگلیس کشیدند و دستآخر روی کار آمدن فردی مثل رضاخان هم نتیجه فعالیتهای همین جماعت و حمایت سفارت انگلستان بود. بههرحال، نهایتا یک میرپنج قزاق از لای دست این قلمبهمزدهای انگلستانپناه تا مقام وزارت دفاع دولت قجری رسید و سپس نخستوزیر و پس از آن شاه ایران شد. رضا میرپنج قزاق که پدرانش هم مثل خود او نظامی و از ایلی به نام «پالانی» بودند، ابتدا نگهبان اسطبل سفارت هلند بود و بهمرور مدارج نظامی کمی بالاتری یافت. سرانجام او در ۲۵ دی ماه ۱۲۹۹ از سوی ژنرال انگلیسی ادموند آیرونساید، بهعنوان فرمانده قوای قزاق منصوب شد و دوماه بعد در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، نیروهای قزاق به فرماندهی او تهران را اشغال کردند. رضاخان ابتدا به مقام وزارت جنگ و پس از آن در ۳ آبان ۱۳۰۲ با فرمان احمدشاه قاجار، به منصب نخستوزیری گمارده شد. او که پس از صاحبمنصبی نامخانوادگیاش را به پهلوی تغییر داد، از چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵ به سلطنت رسید و تا سوم شهریور ۱۳۲۰ که توسط انگلیسیها عزل و به آفریقای جنوبی تبعید شد، در این مقام باقی ماند. برخورد رضاخان با عزاداری سالار شهیدان، بسته به اینکه او در چه مرحلهای از قلهنوردی قدرت قرار داشت، تفاوت میکرد. او ابتدا میاندار و میداندار عزاداریها بود و بعدها هرقدر که جایگاهش را درقدرت تثبیتشدهتر دید، مخالفتش با چنین مناسکی را علنیتر و عملیتر کرد.
2-قزاق ریاکار
در محرم سال 1341 قمری همزمان با پاییز 1300 شمسی به دستور رضاخان (که آن روزها رئیس قوای قزاق بود) در دهه محرم، در قزاقخانه چادر بزرگی برپا شد و روضهخوانی مفصل و باشکوهی راه انداختند. دسته محلات هم برای رفتن به تکیه قزاقخانه رسم دیرین را تجدید کردند. آنها از اوایل دهه راه افتادند و هر روز با شمار زیادی به تکیه قزاقها آمده و سینه میزدند. در این میان رضاخان و افسران قشون، مانند صاحب مجلس از عزاداران پذیرایی میکردند. میزان استقبال بهگونهای بود که تمام طبقات مردم به این روضهخوانی میرفتند. حتی احمدشاه قاجار نیز در مراسم عزاداری این تکیه شرکت کرد.افزون بر این، رضاخان شبها نیز به مجالس روضهخوانی اصناف میرفت و در مراسم آنان شرکت میکرد. در این مجالس برخی از وعاظ و روضهخوانها روی منبر از وی تعریف و او را دعا میکردند. در روز عاشورا هم رضاخان میرپنج، دسته قزاق را با یک هیات از صاحبمنصبان درجلو و افراد و بیرقها و کتل با نظم و تشکیلات خاصی از قزاقخانه حرکت و از میدان توپخانه، خیابان ناصریه، به بازار آورد. این گروه درحالیکه در میان آنها سردارسپه با یقه باز حضور داشت و روی سرش کاه بود و بیشتر دسته بر سرشان گل مالیده بودند، با پای برهنه وارد بازار شدند. دسته قزاقها همراه خودشان یک دسته بالابانچی (دسته موزیک) هم داشتند که مارش عزا میزدند و قزاقها نوحه زیر را میخواندند: «اگر در کربلا قزاق بودی/ حسین بییاور و تنها نبودی!» در شب یازدهم محرم هم رضاخان و عدهای از افسران قزاقخانه که درمیان آنها سرلشکر امانالله جهانبانی و سرلشکر عبدالله خان امیرطهماسبی هم بودند، با بازوبند مشکی و سر برهنه و یک شمع گچی در دست، در مسجد شیخ عبدالحسین حضور یافتند.
3-آنهایی که دست رضاخان را خوانده بودند
البته علمای آگاه آن دوران مانند شهید مدرس و آیتالله شاهآبادی از نیت شوم رضاخان و اطرافیانش با خبر بودند. به صورتی که آیتالله شاهآبادی (استاد عرفان امامخمینی(ره)) به شهید مدرس میگفت: «این مردک (رضاخان) الان که بهقدرت نرسیده است چنین به دستبوس علما میرود و تظاهر به دینداری میکند و از محبت اهلبیت دم میزند، لیکن بهمحض اینکه بهقدرت رسید به علما پشت میکند و اول کسی را که لگد میکند خود شما هستید.» اینها همه مقدماتی برای به قدرت رسیدن رضاخان بودند و او پس از اینکه بر سریر پادشاهی نشست، با مراسم عزاداری محرم و صفر طور دیگری برخورد کرد. اما یکنکته جالب همین دعا خواندن برای رضاخان در مجالس عزاداری است. خاندان پهلوی پس از اینکه با تظاهر به اعتقادات عامه مردم بهقدرت رسید و سپس بهتمام این اعتقادات پشت پا زد، دیگر هیچگاه مورد اعتماد جامعه خودش قرار نگرفت. شاه پدر بیاینکه دستور مستقیمی بدهد، روی منبرها دعا میشد؛ اما شاه پسر در اینباره به التماس افتاد، تهدید کرد، تطمیع کرد، اما نشد که نشد و منبریهای قابلتوجهی بودند که با هیچ شیوهای حاضر نشدند در انتهای مجلس برای عزت و سلامتی شاه دعا کنند. بههرحال او پس از رسیدن به پادشاهی تغییر رویه داد و بهتدریج مراسم عزاداری ماه محرم را ممنوع کرد.
4-شبنامههای رضاخانی علیه عاشورا
اولین اقدام او در این زمینه به سال 1304 برمیگردد. در آن سال، 40 روز قبل از شروع محرم، رضاخان به آذربایجان سفر کرد. هنگام اقامت او در آذربایجان شبنامههایی در شهر از طرف وابستگان به دربار پخش شد که از رضاخان خواسته بودند حدی برای روضه و ایام آن مشخص کند. هدف از پخش شبنامهها این بود که رضاخان بتواند وانمود کند محدود کردن عزاداری به خواست مردم بوده است. مردم و علما هم که از قضیه با خبر شدند، بلافاصله قبل از شروع محرم، تکیهها و مراسم روضهخوانی را برقرار کردند. این کشمکشها چندسال ادامه داشت تا به دهه دوم قرن چهاردهم شمسی رسید. در این زمان، رضاخان ابتدا محل روضه قزاقخانه را به تکیه دولت انتقال داد و از شکوه و جلال و مدت زمان مراسم آن کاست.
5-کمک گرفتن از اماناللهخان افغان
اولین حرمتشکنی آشکار در دوره پهلوی اول با دعوت اماناللهخان رئیسجمهور غربزده افغانستان، برای سفر به ایران در سال 1307 صورت پذیرفت. آیتالله بهلول که در آن زمان در سبزوار زندگی میکرده، در خاطرات خویش پیرامون این سفر میگوید: «مقصود پهلوی از دعوت... این بود که امانالله با زن بیحجاب خود بیاید تا زنها ببینند و کمکم بیحجابی عادی شود... امانالله آمد... تیمورتاش... میهماندار امانالله بود. با یک ماشین شهربهشهر خط سیر را ادامه میدادند و به هر شهر که میخواستند بیایند قبلًا باغ ملی آن شهر را آیینهبندی میکردند و جلوی امانالله، ساز و فاحشه و شراب و... میآوردند و میگذاشتند. به ما خبر دادند که اینها شب اول محرم از سبزوار میگذرند. این امر مصیبت برای من شد... باید شب اول محرم را در سبزوار جشن بگیرند... با کمال افسردگی درهمان پیچ باغ ملی سبزوار ایستادم و آیینهبندی را تماشا میکردم و با خود گریه میکردم.» بهلول بالاخره با کمک 50 الی 100 نفر موفق میشود چراغانی آیینهبندی را به هم بزند و به این ترتیب دیگر اماناللهخان را به سبزوار نمیآورند.
6-تلاش برای کلیسایی کردن تکایا
در نهم محرم سال 1310 در حالی که بسیاری از مراسم مانند زنجیر زدن، سنگ زدن و دسته راهانداختن ممنوع بود؛ رضاخان در تکیه دولت حضور پیدا کرد و روضه سادهای خوانده شد. حکومت پهلوی سال بعد یک قدم پیشتر گذاشت و شاه بهطور کل درمراسم سوگواری محرم شرکت نکرد. تنها در بلدیه روضه مختصری خوانده شد و حتی برای اینکه عشق و علاقه سربازان را به امام حسین(ع) کم کنند، رژههای مخصوص و دستههای مفصل موزیک و هیاهوی بسیار بهراه انداختند. چهار سال بعد رضاخان طرح تغییر صورت ظاهری عزاداری محرم به مراسم کلیسا را جامه عمل پوشاند و دستور داد که در مجالس روضه از میز و نیمکت بهرسم کلیساهای غربی استفاده شود و زن و مرد مختلط بنشینند و زنان از حجاب استفاده نکنند. رضاخان درپاسخ به نامه ستاد ارتش در مورخ 23/12/1314 ه. ش که درخصوص چگونگی برخورد با مراسم ایام محرم در مساجد و تکایا کسب تکلیف میکرد، چنین نوشت: «البته بایستی روضهخوانی کنند و ممانعت نمیشود. ولی روضهخوانی بایستی در مساجد و تکایا باشد آن هم مرتب و با قاعده و در روی نیمکتها مستمعین بنشینند و آقایان محدثین و متخصص، روضهخوانی کنند. سینهزنی و از این قبیل کارهای سابق بهکلی ممنوع است.»
7-بالاخره ممنوعیت کامل عزاداری
اما بالاخره دوسال بعد، کار به ممنوعیت کامل عزاداری کشید. بعد از فراهم شدن مقدمات، سرانجام در سال 1316 اقدام نهایی برای از بین بردن کامل عزاداری انجام شد و وزارت داخلهحکومت پهلوی در اسفندماه آن سال طی بخشنامهای به تمام استانداریها و فرمانداریها اعلام کرد: «... جلوگیری از روضهخوانی و خارج کردن خرافات از سر مردم و آشنا نمودن به اصول تمدن، امروزه رسالت اساسی داخلی دولت است... .» این بخشنامه، علت این اقدام را آشنا کردن مردم با تمدن امروز و خارج کردن افکار مردم از خرافات اعلام میکرد. کار به جایی رسید که حتی هنگام مراسم ترحیم افراد، که معمولا ذکر مصیبت ائمه(ع) گفته میشد هم محدودیتهایی برقرار شد که طی آن در این نوع مراسم، واعظ حق ذکر مصیبت خواندن را نداشت. مساله مبارزه با عزاداری در پنج سال آخر حکومت رضاخان باجدیت دنبال شد.
منابع:
(قسمت اول از مقاله دو بخشی کارکرد فرهنگی عزاداری در دوره پهلوی اول؛ بهکوشش عبدالعلی ترابی ورنوسفادرانی و سیدمصطفی طباطبایی)
(عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3، ص 461)
(حسن اعظام قدسی(اعظام الوزاره)، خاطرات من یا تاریخ صدساله ایران، ج 2، ص 693-692)
(خاطرات ملکه پهلوی تاجالملوک آیرملو (همسر اول رضاخان ـ مادر محمدرضا پهلوی)، تهران، بهآفرین، 1381، صص77ـ75)
(عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من، ج 3، ص 461)
(چالشهای روحانیت با رضاخان، داود امینی)
(گفتوگوی خبرگزاری صدای افغان (آوا) با بهلول گنابادی. سال 1380)
(حمید بصیرتمنش، علما و رژیم رضاشاه: نظری بر عملکرد سیاسی ـ فرهنگی روحانیون در سالهای ۱۳۲۰-۱۳۰۵، تهران، عروج، 1376، صص141ـ139)
(خاطرات آیتالله پسندیده، به کوشش محمدجواد مرادینیا تهران، سوره، 1381، صص90-88.)
(حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، صص254-253. )
(هفتاد سال خاطره ازآیتالله بدلا، صص 96- 95)
(حمید بصیرت منش، علما و رژیم رضاشاه، صص254-253. )
(از تو آموختیم چگونه مظلوم باشیم و پیروز شویم. شیخعلی اسدی. شماره ۴۰۱۷ روزنامه فرهیختگان)
دوباره تکیههای حسینی؛ دوباره شور مبارزه با وابستگی و استبداد
پس از تبعید رضاشاه در شهریور 1320، مراسم محرم مجددا در تکایا و مساجد بهصورت خودجوش برگزار شد. از همان زمان درونمایه سیاسی و مبارزاتی هم بهمراسم عزاداری پیوست. بهطور خاص یکسری هیاتهای مذهبی تهران مثل هیات آلیاسین، هیات زنجیرداران مرکزی تهران، هیات بنیالزهرا و... در فعالیتها و مبارزات سیاسی و فرهنگیشان خواستار اجرای احکام اسلامی و احیای مراسم عزاداری ماه محرم شدند. در ادامه با آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت هم بهرهگیری از فضای محرم برای اعلام خواستهها و نظرات، ازجمله کارهای نیروهای طیف مذهبی، منجمله جمعیت فداییان اسلام به رهبری نواب صفوی بود. بعد از کودتای آژاکس در 28 مردادماه سال 1332، دوره 12 سالهای که در ایران آزادیهای نسبی وجود داشت بهپایان رسید. از اینجا بهبعد تمام همت رژیم شاه به غیرسیاسی کردن شهروندان ایران و سرگرم کردن مردم به هرچیز خالی از محتوایی معطوف شد. حالا دیگر عزاداری ایراد نداشت، اما همه چیز باید درحد یک مراسم سنتی باقی میماند و نباید از این سوگواری پیام رهاییبخش عاشورا ترویج داده میشد. 10سال بعد از کودتای آژاکس، به محرم سال 1342 میرسیم.
محرم سال 42؛ نطفه بستن یک قیام بزرگ
حتی یک نمونه را درتاریخ جهان نمیشود سراغ گرفت که حکومتی توانسته باشد بدون حل کردن مشکلات مردم و از میان برداشتن نقاط محل اختلاف بین حکومت و جامعه، صرفا با سرگرم کردن مردم و غیرسیاسی کردنشان بتواند تا ابد باعث فراموشی دغدغههای اجتماعی شود. اما شاه فکر میکرد که این روند میتواند تا ابد ادامه پیدا کند. ریشه حوادث فیضیه در دوم فروردین 1342 به رویدادهای سال 1341 ازجمله موضوع اصلاحات ارضی، تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی و ماجرای برگزاری رفراندوم 6بهمن برای تصویب اصول 6گانه یا انقلاب سفید شاه برمیگردد. در دیماه ۱۳۴۱ طرح جدید شاه با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و میهن» با اصولی 6گانه اعلام شد. این طرح بین علما و مذهبیون مخالفان متعددی داشت که از جنبههایی ناهمسان به آن اعتراض داشتند. از مهمترین مخالفان این طرح، امام خمینی(ره) بود که ضمن دوری جستن از مطرح کردن موضوعاتی مثل اصلاحات ارضی و حق رای زنان که موضوع اصلی مورد مخالفت دیگر روحانیون بود، به مسائلی پرداخت که بیشتر، توده مردم را خشمگین میکرد و مرکز ثقل مخالفتش با شاه بر سر نفوذ آمریکا در ایران بود. پیرو این اعتراضات، ماموران پلیس امنیتی شاه در روز دوم فروردین 1342 که مصادف با شهادت امام صادق(ع) بود، به مجلس عزا در خانه امام خمینی(ره) آمدند تا آن را بر هم بزنند. اما با تهدید امام به حضور در حرم حضرت معصومه(س) کاری از پیش نبردند و عصر همان روز بهدعوت آیتالله گلپایگانی، مجلسی در مدرسه فیضیه برگزار شد. ماموران شاه در اواسط سخنرانی، وارد فیضیه شدند و به طلاب حمله کردند. زد و خورد بین طلاب و ماموران مخفی شدت گرفت و اینجا بود که نیروهای مسلح وارد درگیری شدند و گروه بسیاری از طلاب را زخمی و مجروح کردند. در زمان حمله امام داشت بهسمت فیضیه میرفت که حاضران جلوی او را گرفتند. سپس امام خمینی(ره) همانجا در یک سخنرانی شخص شاه را بهعنوان عامل اصلی جنایت و همپیمان با آمریکا و اسرائیل معرفی کرد و از سکوت علمای قم و نجف و دیگر کشورهای اسلامی گلایه سرداد و گفت: «امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.» روز بعد، ایشان بیانیهای را با عنوان «شاهدوستی یعنی غارتگری» منتشر کرد. در فاصله میان حادثه مدرسه فیضیه و آغاز ماه محرم، یعنی دوم فروردین تا چهارم خرداد ۱۳۴۲، مبارزات امام خمینی(ره) درقالب صدور اعلامیههای متعدد ادامه پیدا کرد. با نزدیک شدن به محرم سال 1342، شدت مخالفت مبارزان با حکومت بیشتر شد و روحانیون با وعظ و خطابه و با استفاده از منابر مذهبی، پیامشان را به مردم ابلاغ کردند. امام با اعزام علما و روحانیون به شهرستانها در ماه محرم، از آنان خواستند تا در روز هفتم محرم، ضمن روضه امام حسین(ع)، روضه فیضیه هم در منابر خوانده شود و از روز نهم هم نوحهخوانان در مجالس سینهزنی، حادثه فیضیه و مصائب وارده بر اسلام و روحانیت را بیان کنند. ساواک هم برای جلوگیری از بیان این مطالب، با تنظیم طرحی کلی برای روزهای عزاداری، ضمن احضار روحانیون و تفهیم موقعیت حکومت، با کنترل شدید مراکز و منازل عزاداری، برنامههایی برای مساجد و بانیان عزاداری ماه محرم درنظر گرفت که مطابق آن فقط درباره مسائل عزادرای صحبت شود (همان اسلام غیرسیاسی و بیخطر) اما محرم 42 به یکی از سیاسیترین دهههای محرم در تاریخ سیاسی ایران تبدیل شد. امام خمینی(ره) در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در قم به مناسبت عاشورای حسینی سخنرانی آتشینی کرد و پس از اشاره به واقعه کربلا خطاب به شاه گفت: «بدبخت بیچاره، 45سال از عمرت میرود، یککمی تامل کن، یککمی تدبیر کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر... .» صبح روز عاشورا ۱۳ خرداد مردم تهران بهویژه بازاریان دست به راهپیمایی زدند و دربرابر کاخ مرمر توقف کردند و فریاد مرگ بر دیکتاتور سر دادند. درنقاط مختلف ایران دستههای عزاداری تظاهرات ضدشاه انجام دادند و برخوردهایی از طرف نیروهای حکومت با آنها شد. نیمهشب ۱۵خرداد بود که چند مامور درتاریکی شب، پس از محاصره خانه امامخمینی(ره) به خانه ریختند و ایشان را دستگیر کردند.خبر دستگیری امام ابتدا در قم و سپس در شهرهای دیگر بهسرعت پیچید و واکنشهایی را بهدنبال داشت. مردم در تهران، قم، شیراز، مشهد، ورامین و پیشوا بهخیابانها ریختند و شعارهایی نظیر «یا مرگ یا خمینی» سر دادند. این قیامها توسط نیروهای امنیتی سرکوب شد. تظاهرات تا دو روز بعد از ۱۵ خرداد نیز ادامه یافت و دهها کشته برجای گذاشت. در تهران از ساعت ۹ صبح خبر بازداشت امام(ره) پخش شد و دانشجوها با شعار «خمینی را آزاد کنید» به خیابانها ریختند. نخستین کانون اغتشاش در تهران میدان بارفروشان بود و گروهی به سرکردگی لوتی معروف تهران طیب حاجرضایی به راه افتاده بودند. شاه میخواست مثل10 سال پیش، شعبان بیمخ را برای سرکوب اعتراضات به خیابان بیاورد، اما شعبان تا اسم طیب را شنید، ترسید و عقب کشید. رژیم شاه طیب حاجرضایی را در ۱۶ خرداد ۱۳۴۲ همراه ۴۰۰نفر دیگر به جرم برهم زدن نظم عمومی دستگیر کرد که سرانجام از میان افراد دستگیرشده طیب و حاج اسماعیل رضایی به اعدام محکوم شدند و این حکم در سحرگاه ۱۱ آبان ۱۳۴۲ اجرا شد. درحقیقت طیب را به جرم اینکه حاضر نشد تا آخرین لحظه از امام خمینی(ره) بدگویی کند، اعدام کردند.
15سال سکوت وخفقان.از عاشورای42تا عاشورای57
دوران تبعید امام خمینی(ره) پس از دستگیری ایشان در پی سخنرانی علیه کاپیتولاسیون در آبان 1343 آغاز شد و بسیاری از منبریها و یاوران او ممنوعالمنبر شدند. در این میان کنترل شدیدی از طرف ساواک روی عزاداریهای محرم وجود داشت و البته تحرکات ریز و درشتی هم از جانب مردم صورت میگرفت. حسینیه ارشاد که روشنفکران دینپژوهی مثل دکترشریعتی و شهید مطهری در آن منبر میرفتند، درهمین فاصله سال 42 تا 57 تاسیس شد، اما به محرم سال 1357 خواهیم رسید. شاه فکر میکرد دیگر همهچیز تمام شده و مخالفانش دیگر محو شدهاند. امام خمینی(ره) در آستانه محرم سال1357، در یکم آذر، پیامی خطاب به ملت ایران منتشر کرد و در آن راهبرد مبارزاتیاش برای مقابله با دولت نظامی ازهاری و وظایف ملت را مشخص ساخت. بهرغم کنترل شدید ماموران حکومت و تلاش برای جلوگیری از برگزاری مراسم عزاداری درمساجد و تکایا در محرم آن سال و جلوگیری از سخنرانی وعاظ، دستگیری مبارزین، حمله به تظاهراتکنندگان و شهید و زخمی کردن عزاداران، تظاهرات گسترده و خودجوش مردم تهران ادامه پیدا کرد و در روز تاسوعا همه اقشار مردم درصفهای منظم و با سر دادن شعارها به راهپیمایی پرداختند. در روز عاشورا هم مردم با پرچمهای سیاه و با شعار لاالهالاالله و پارچهنوشتههایی با مضمون استقلال آزادی جمهوری اسلامی به تظاهرات پرداختند؛ آن هم درحد و اندازهای که بهت و شگفتی جهانیان را سبب شد. در قم هم با فرارسیدن تاسوعا و عاشورا، مردم تظاهرات باشکوهی درسطح شهر برگزار کردند. خروج شاه و لغو رژیم پهلوی و برقراری حکومت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) برقراری عدالت اجتماعی و تامین حقوق کارگران و دهقانان ازجمله خواستههای مردم این شهر بود که در قطعنامهای توسط مردم خوانده و بیان شد. شهر خمین و بهخصوص مسجد امام حسین(ع) در آن روز یکی از کانونهای مبارزه بود و با حمله ماموران به مسجد در روز عاشورا شماری از تظاهراتکنندگان زخمی و شهید شدند و این مسجد بعد از این واقعه به مسجد شهدا تغییر نام پیدا کرد. تاسوعا و عاشورای آن سال شهرهای متعددی در ایران صحنه اعتراض درقالب دستههای عزاداری بود. امام خمینی(ره) در 21 آذر پس از تظاهرات عظیم عاشورا ضمن فرستادن درود بر ملت ایران از تاثیر و پیامدهای این حرکت عظیم در رساندن پیام ملت ایران به گوش جهانیان و آشکار شدن حقیقتها بر همگان و خنثی شدن تبلیغات حکومت پهلوی و حامیان آن سخن گفت. یک ماه پس از عاشورای 57، شاه از ایران فرار کرد و یک ماه بعد از آن حکومتش ساقط شد.
منابع:
محرم و انقلاب اسلامی ایران؛ اکبر فلاحی
ایران بین دو انقلاب؛ یراوند آبراهامیان
هفتاد سال پایداری؛ خاطرات حسین شاهحسینی بهکوشش امیر طیرانی
امام خمینی از ولادت تا رحلت (بایگانیشده در سایت امامخمینی(ره))
تولد یک انقلاب؛ عمادالدین باقی
* نویسنده: میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار