کد خبر: 45046

گفت‌وگوی «فرهیختگان» با سعید رزاقی درباره «پی‌نما» و تصویرسازی مذهبی

«پی‌نما» ریشه در پرده خوانی دارد

رابطه و شباهت نزدیک بین پرده‌خوانی و پی‌نما باعث شده در حوزه پی‌نما آثار آیینی یا عاشورایی جذابی تولید شود. سعید رزاقی یکی از طراحانی است که مبدع واژه پی‌نماست و آثاری در حوزه‌های تاریخی و مذهبی از خود به جای گذاشته است.

به گزارش «فرهیختگان»، آنچه امروز با نام «پی‌نما» می‌شناسیم ریشه در پرده‌خوانی‌های عاشورا یا نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای دارد. تصاویری که یا آنقدر کامل بودند که هر بخشش یک داستان را تعریف می‌کرد یا مجموعه‌ای از تصاویری بودند که قصه‌ای را روایت می‌کردند. در ساختار پرده‌خوانی‌های عاشورا هم شخصیت منفی وجود دارد که همان اشقیا هستند و هم شخصیت مثبت وجود دارد که ابرقهرمان‌ها هستند. شخصیت‌هایی مانند حضرت علی‌اکبر(ع) یا حضرت ابوالفضل(ع) یکی از نمونه‌قهرمان‌ها در این تصاویر هستند. برخی کارشناسان معتقدند از نظر خصوصیات تصویری، در پرده‌خوانی مانند «پی‌نما» نمای لانگ‌شات و نمای کلوزآپ داریم. رابطه و شباهت نزدیک بین پرده‌خوانی و پی‌نما باعث شده در حوزه پی‌نما آثار آیینی یا عاشورایی جذابی تولید شود. سعید رزاقی یکی از طراحانی است که مبدع واژه پی‌نماست و آثاری در حوزه‌های تاریخی و مذهبی از خود به جای گذاشته است.

در صفحه اینستاگرام شما پستی را دیدم که در آن گفته شده بود «پی‌نما» در ایران قدمت 150ساله دارد و ریشه تاریخی هم برایش آورده بودید. آیا نقالی‌ها و پرده‌خوانی‌ها مشابهت‌هایی با این «پی‌نما» داشته است؟

در کشورهای انگلیسی‌زبان به این کار کمیک‌استریپ گفته می‌شود. در کشور ژاپن یا کره به آن مانگا گفته می‌شود. در اروپا بانددسینه گفته می‌شود. در کشورهای مختلف این نوع داستان‌ها اسامی متفاوتی با توجه به فرهنگ خود دارند و همگی‌شان بسته‌ها و محتواهای فرهنگی خاص خود را برای ارائه دادن به مخاطبان‌شان دارند. منتها همگی این داستان‌ها یک مشابهت دارند و آن مشابهت گرافیک درواقع نوع تعریف تصویری‌شان است و کار کمیک‌استریپ آمریکایی با بانددسینه اروپایی یا مانگا در ژاپن و حتی مانهوا در کره دارای یک نوع اشتراک در تعریف داستانی هستند و آن اشتراک در نوع تعریف تصویری داستان به صورت پنل‌ها و قاب‌های متوالی است.

و ما هم از سال‌ها پیش که چنین موضوعی را بررسی کردیم، متوجه شدیم هرکاری بخواهیم انجام دهیم ظاهرا تکرارمکررات و کپی و تقلید مستقیم از کشورهای نام برده است! پس حال باید چه کار کرد که بتوانیم محتواهای وطنی و بومی خود را به مخاطب کودک و نوجوان ایرانی ارائه دهیم؟! (چون مخاطب این قالب هنری بیشتر قشر کودکان و نوجوانان هستند.) لذا در ابتدا باید اسمی بامسما برای این قالب مشابه پیدا می‌کردیم تا هر وقت آن اسم گفته شود مخاطب بتواند مشخصا مابه‌ازای ذهنی خاصی را داشته باشد و مسلما نمی‌توانستیم بسته فرهنگی به مخاطب داده ولی یک اسم غربی یا شرقی روی آن بگذاریم! پس درنتیجه کمیک‌استریپ ایرانی هم باید اسم ایرانی داشته باشد و این شد که اسم پی‌نما برای کمیک ایران شکل گرفت!

یعنی تک‌تصویر نیست؟

خیر تک‌تصویر نیست!! چون دقت بفرمایید، شما وقتی یک آلبوم تصویرسازی را ورق می‌زنید، هرکدام از تصاویر داستان مجزایی برای خود دارند و ارتباطی بین آنها وجود ندارد ولی در آثار پی‌نما حرکت و جریان نگاهی خاص به مخاطب القا می‌شود که بتواند داستان تصویرگری شده را دنبال کند تا بفهمد که مفهوم قصه از چه قرار است که در واقع به این اتفاق توالی تصاویر یا القای جریان نگاه به مخاطب داستان گفته می‌شود. در واقع تعریف عامیانه‌تر نگاه مخاطب را می‌توان لیز خوردن نگاه مخاطب از کادر یا قاب قبلی به قاب بعدی گفت!! که اگر کار از نظر تکنیکی و تصویری مناسب و پرقدرت و دقیق انجام شده باشد، یعنی چنانچه این تعریف تصاویر در قالب یک سکانس سینمایی انجام شده باشد، خود به خود مخاطب با تصویر و داستان موردنظر همراه شده و درک مناسبی از آن پیدا می‌کند!

خب! دلیل پی‌درپی بودن و دنباله‌داربودن قاب‌ها را توضیح دادیم و قسمت اول اسم یعنی «پی» پی‌نما را از آنجا برداشتیم. و در بخش دوم کلمه پی‌نما هم ما از همان واژه فارسی تصویر یا نما استفاده بهینه کردیم و در نتیجه ما یک‌سری نماهای پی‌درپی داریم! و مطلعیم که چنانچه اگر از این نوع گرافیک تصویری هنر سینما را از آن بگیریم و حذف کنیم، تبدیل به شیر بی‌یال و دم اشکم خواهد شد. پس لازمه این هنر سینمایی بودن داستان ماست و درغیر این صورت، تصاویر پی‌نمای ما ساکن و ایستا خواهند شد و زوایای سینمایی و اغراق‌های سینمایی جزء لاینفک این هنر است! ضمنا این را هم اضافه کنم که پی‌نما از لحاظ تلفظ کلمه خیلی هم‌وزن واژه سینماست!  در ابتدا مخالفت‌های زیادی با قبول این واژه وجود داشت ولی زمان زیادی در این رابطه تلف شده بود و نمی‌شد بیشتر از این منتظر ماند تا مرکزی یا سازمان خاصی اسم مناسبی روی این قالب پرمخاطب بگذارد، پس ترجیحا به صورت آتش به اختیار خود اسمی انتخاب کردیم و تا الان هم پای این اسم ایستاده‌ایم!! و البته این نکته دلگرم‌کننده را هم اضافه کنم که در حال حاضر انتشاراتی‌هایی همانند خراسان یا تربیت یا به‌نشر و پی‌نما به صورت تخصصی‌تر در تولید کار پی‌نما هستند و یا بعضی جشنواره‌ها در سطح ملی هم با این عنوان مسابقه گذاشته و استعدادهای پنهان در این رشته را جست‌وجو می‌کنند. پس خوشوقتم که عرض کنم به‌زودی بسته فرهنگی خاص کشور خود را به مخاطب ارائه می‌دهیم.

دوره‌ای این پی‌نما در مطبوعات کم شد و الان دوباره رواج یافته است.

راستش را بخواهید بگذارید خیلی رک و بی‌تعارف بگویم: فرصت‌سوزی‌هایی که در فرهنگ مملکت و به‌خصوص در این رشته توسط متولیان فرهنگی اتفاق افتاده نابخشودنی است چون این نامدیران همواره به این هنر به چشم یک تهاجم فرهنگی وارداتی بیگانه نگاه می‌کردند و می‌گفتند و همیشه از بسترسازی و پرورش نیروی متخصص ممانعت به عمل می‌آوردند و خیلی از مدیران کج‌سلیقه فرهنگی دافعه‌ای بی‌جا نسبت به این هنر داشته و دارند. در حالی که همان مدیران بی‌سواد فرهنگی که حتی فرهنگ را با «ح» می‌نوشتند، هیچ‌گاه برای لحظه‌ای کوتاه هم در فرهنگ ملی و مذهبی خودمان بررسی مناسبی نکردند تا متوجه این واقعیت در دل فرهنگ ملی-مذهبی شوند که ما در زمان‌هایی خیلی دورتر از بقیه جهان هنرهایی همانند پرده‌خوانی‌های عاشورا یا نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای را داشتیم! صدحیف!!

حتی اگر دقیق‌تر در روایت‌های تصویری نقش برجسته‌های قبل از اسلام در تخت‌جمشید توجه کنیم، می‌فهمیم که ما خیلی قبل‌تر ریشه‌های این نوع هنر را داشتیم که متاسفانه هیچ‌گاه این را بررسی نکردند که چنین چیزی در تاریخ خود داشتیم و باید بدان پر و بال دهیم و متاسفانه خیلی فرصت‌های فرهنگ‌سازی که می‌توانست اتفاق بیفتد از دست رفت و این همه سال لطمه دید! درحالی که این عشق و علاقه به تولید و مطالعه این نوع داستان‌ها همیشه در نزد مخاطبان قشر کودک و نوجوان‌مان وجود داشته و دارد و در حال حاضر شاهد بر این امر هستم که خیلی از جوانان با استعداد پی‌نمانویس و پی‌نماگر در این زمینه بدون دیدن آموزش و تربیت مناسب برای تولید و صرفا با علاقه شخصی و خودجوش وارد این عرصه شدند و خوشبختانه هنرمندان زیادی داریم که وارد این هنر شدند.

لذا کم شدن این هنر در برهه‌ای خاص از زمان را بگذارید تا به پای کج‌سلیقگی‌ها و تک‌بعدی نگاه کردن و همان عدم مدیریت منسجم و دقیق به قضیه فرهنگ و محتوای فرهنگی بعضی نامدیریتی‌های افراد بنویسیم.

با این تعاریفی که بیان کردید پی‌نما خیلی عام‌تر از کمیک‌استریپ است. یعنی پی‌نما یک نسبت درستی با فرهنگ ایران دارد به خاطر اینکه ما نقالی و پرده‌خوانی داشتیم.

مگر غیر از این است که در همان جوامع غربی هم تولید داستان‌های کمیک‌استریپ برای قشر فرهیخته و کتابخوان نبود؟ و شاید کسی که می‌خواست مطالعه کند مثلا به سراغ کتاب‌های موریس مترلینگ می‌رفت و آن دیگری کتاب صدسال تنهایی مارکز را می‌خواند! ولی از طرفی هم در همان جامعه افرادی بودند و هستند که اهل مطالعه نبوده یا کاهل در مطالعه هستند! و این نوع از داستان‌ها وجودشان لازم است چون می‌خواهند آموزش فرهنگی سریع و دم‌دستی برای قشر عامه مردم را داشته باشند و این قشر معمولا نوجوانانی هستند که خیلی حوصله مطالعه طولانی ندارند و در نتیجه علاقه‌مند به این کتاب‌های پی‌نما و کمیک می‌شوند.

پس یکی از امکانات کتب کمیک‌استریپ برای کسانی است که تنبل در مطالعه هستند و کتاب‌های سنگین و پرحجم را نمی‌توان جهت مطالعه به آنها داد. چون این دسته از مخاطبان در ابتدای کار می‌خواهند الفبای فرهنگ مطالعه را بیاموزند. حال همین موضوع را به پی‌نما و ریشه آن در پرده‌های عاشورایی تعمیم می‌دهیم و در گذشته یک عده از افراد عامه مردم پای این پرده‌ها می‌نشستند و نقال پرده‌های عاشورایی با اغراق‌های خاص و جذاب خود این روایت مذهبی را برای ایشان تعریف می‌کرد و من سوال می‌کنم که چه قشری پای این تابلوهای جذاب می‌نشست؟ این مردم عامه بودند چون آن زمان که سینما و تلویزیون نبود، نقالی و تعریف نقال‌ها در کنار این پرده‌ها برای مردم کوچه و بازار به‌شدت جذاب و هیجان‌انگیز بود.

زیرا مخاطب این تابلوها کسانی نبودند که کتاب‌های مولوی یا حافظ یا فلان کتاب حوزوی را بخوانند. مردمی که پای این تصاویر می‌نشستند کسانی بودند که اصطلاحا عوام‌الناس گفته می‌شدند و برای همین پرده‌ها در فرهنگ عامه همچنان ارزشمند بود و این روضه‌های تصویری هیچ‌گاه برایشان تکراری نمی‌شد و با هر قشری ارتباط می‌گرفت. چه فرهیخته و چه بی‌سواد! حتی با گروه سنی کودک و مخاطبی که خیلی اهل مطالعه و اهل تحقیق نبودند.

پی‌نمای عاشورایی چه ویژگی‌ای دارد تا بتوان ثبت کرد و در جایی بایگانی کرد؟

در زمینه پی‌نمای عاشورایی دو کتاب کار شده که مورد قبولم است: یکی کار آقای پرویز اقبالی است که کتاب داستان عاشورا را کار کرده و با توجه به نگارگری ایرانی کار ارائه شده که کاری به‌شدت گیرا و جذاب است. داستان عاشورا در عراق و شام اتفاق افتاده، ماجرایی عربی است ولی قلم تصویرگر این داستان ایرانی بوده و در نتیجه کار گرافیکی و نگارگری ایرانی بود. کار آقای اقبالی بسیار خوب و تاثیرگذار شده بود که به 14 زبان زنده دنیا نیز چاپ شده است. اثر دیگر با قلم شکسته من حقیر انجام شده است که زینب سفیر عشق نام کتاب است. در کتاب آقای پرویز اقبالی مینیاتور و نگارگری ایرانی مشهود است و البته اضافه کنم که خود به خود کار مینیاتور ایستا و ساکن است. چون بیشتر به تصویرسازی نزدیک است تا به سینما و انیمیشن و از تحرکی که از کمیک‌استریپ توقع داریم در نگارگری خبری نیست و جریان نگاه کم و ساکن و ایستا اتفاق افتاده است. پس حرکت‌های شخصیت‌های داستان عاشورا تا حدودی ایستا هستند. توالی را دارد ولی تا حدودی هم ایستایی نگاه را با خود به همراه دارد که به‌خاطر استفاده بهینه این گرافیک زیبای ایرانی است. بنابراین در انجام کتاب حضرت زینب(س) با خود فکر کردم تا برای رسیدن به روایت پرتحرک از واقعه عاشورا باید چطور کار کنم. ضمن اینکه احترام زیادی برای کار آقای پرویز اقبالی قائل هستم، ولی خواستم در کار خودم غلظت سینمایی بیشتری وجود داشته باشد. پس در انجام داستان حضرت زینب(س) تلاش کردم فضای امروزی‌تری را در تصاویر داستانم داشته باشم طوری که مخاطبان مشکل‌پسند نوجوان را هم راضی کرده و به دنبال خودم بکشم به فضای داخل کتاب و به همین منظور چهره منفی اشقیاء را همانند داعشی‌های امروز کار کردم.

یعنی مابه‌ازای امروزی داشته باشد؟

بله. ضمن اینکه همانند فیلم ارباب حلقه‌ها سعی کردم چهره‌هایی هیولاگونه را در نقش اشقیا کار کنم. جانورهایی که جناح شر هستند و خباثت مطلق از قیافه‌ها ببارد. البته برای دیدن این موضوع باید کتاب را ورق بزنید تا متوجه صحبت من شوید و من تمام سعی خود را کردم تا این کتاب را سینمایی‌تر جمع کنم. البته کار من همانند کار زیبای آقای اقبالی نزدیک به نگارگری نبود. ولی من مستقیما سعی کردم فضای کاری شخصی خود را داشته باشم و آن کاری که فکر می‌کنم باید درست باشد انجام دادم. من قلم خود را داشتم ضمن احترامی که برای کار جذاب آقای اقبالی قائل هستم.

ازجمله ارجاعاتی که از فرهنگ خودی سعی کردم داشته باشم استفاده از حجاب و پوششی نزدیک به حجاب ایرانی زمان ساسانی برای حضرت زینب(س) بود که به عمد و به دلیلی اعتقادی به جای حجاب عربی کار کردم. (شاید می‌خواستم تا به بعضی یاوه‌گویی‌ها در مورد اینکه اسلام حجاب را به ایران تحمیل کرده، جوابیه‌ای داده باشم.) در ضمن من در این تعزیه سینمایی سعی کردم رنگ‌های تصاویرم به نور‌پردازی در نمایش‌های عاشورایی تعزیه نزدیک باشد و شخصیت‌های داستانم فانتزی‌های خاص خود را داشته باشند.

شاید برای خیلی این سوال ایجاد باشد و دلیلش را جویا باشند، اما در جواب خواهم گفت که من تصویرگر ایرانی هستم و ارادت زیادی خدمت اهل‌بیت(ع) داشته و دارم و با رنگ و ذائقه و علاقه خودم سراغ این داستان رفته و عقاید مذهبی و ملی من در این اجرا دخیل هستند و مسلما اگر یک تصویرگر افغانستانی و پاکستانی یا عراقی به سراغ این موضوع رفته و قصد داشته باشد تا آن را کار کند قطعا کار خود را انجام خواهد داد. از دیگر ارجاعاتی که در این کتاب داشتم، مثلا کاخ یزید بود که سعی داشتم تا حدود زیادی شبیه تصویر ساختمان داخلی تماشاخانه تهران در زمان ناصرالدین شاه قاجار دربیاورم. لباس‌ها و رنگ‌ها و نورها را سعی کردم عین نورپردازی‌های تعزیه کار کنم و نکته دیگر من سعی کردم کاری زنانه باشد. این روایت عاشورایی از نگاه بی‌بی حضرت زینب(س) برای مخاطب دیده شده و اتفاق می‌افتد پس برای مخاطب یک کار زنانه‌تر است و در این کتاب خشونت مردانه نباید خیلی حضور داشته باشد. مثلا صحنه حضرت علی‌اصغر(ع) و شهادت ایشان را چطور نشان دهم؟ پاره شدن گلوی یک طفل شش‌ماهه را در تصاویر کتابی که اولویت من نگاه لطیف زنانه باید باشد را چگونه می‌توانم نشان دهم؟ لذا سعی کردم تا با استفاده‌ای مناسب از استعاراتی چون جدا شدن غنچه‌ گل‌محمدی توسط تیری سه شعبه آن را نشان دهم. پس این پنل را اینچنین پوشاندم و خشونت را شکاندم که مزاحم مخاطب نشود. البته جهت قضاوت بهتر باید این ادعا را در تصاویر ببینید.

می‌توان گفت کار را تلطیف کردم. در جاهایی سعی کردم تا به تصاویرم حالت هیجانی القاء کنم و در قاب‌هایی تلاشم بر تعریف روان‌تر داستان است. در هر صورت کار من بی‌ایراد نبوده و نیست ولی سعی کردم ایراد کمتری داشته باشد و تحفه‌ای ناچیز بود از قلم ناقص من در نزد امام زمانم(عج). و نکته آخر اینکه یک سال روی این کار شبانه‌روزی زمان گذاشتم تا این شد و برای مبارک کردن این تصاویر قسمت‌هایی از شهادت سیدالشهدا(ع) را در مسیر پیاده‌روی اربعین طراحی کردم.

مخاطبان پی‌نما چه کسانی هستند؟ چه از نظر سنی و چه از نظر تحصیلی چه مخاطبانی دارد؟

بی‌تعارف بچه‌هایی که درمطالعه تنبل هستند، خود من شخصا در کودکی اهل کتاب و مطالعه نبودم و عاشق خواندن این نوع از داستان‌ها بودم. و شاید خواندن همین کتاب‌ها بود که من را به مطالعه علاقه‌مند کرد.

قشر نوجوان مخاطب شما هستند؟

نوجوانان و کودکان مخاطبان اصلی من در این داستان‌ها هستند. البته باید تاکید کنم که مبادا مخاطب خردسال را با مخاطب کودک اشتباه بگیرید! پس هنرمند این رشته هنری باید با گرافیک مناسب در تصاویر خود و نوع داستان خاص خود متوجه این نکته ضروری باشد و بداند که برای چه گروه سنی‌ای دارد تولید اثر می‌کند. پس تولید یک کتاب براساس گروه سنی مورد هدف داستان آن است که متاسفانه در ایران خیلی از هنرمندان این رشته از این اصل مهم غافلند و به اسم کودک کار برای مخاطب بزرگسال می‌زنند و مورد توجه قرار نمی‌گیرد و بعدا از این موضوع شکایت دارند و می‌گویند چرا کار من هنرمند مخاطب نداشت و دیده نشد!!

پی‌نمایی که برای مخاطب نوجوان و کودک است چه ویژگی‌هایی دارد؟

بچه‌های زمانه حال را نمی‌توان به راحتی گول زد یا فریب داد! و هر محتوای شعاری یا فرمایشی را نمی‌توان راحت به خورد آنها داد و در تولید مناسب و جذاب برای این قشر مشکل‌پسند باید دقت زیادی داشت. این بچه‌ها از داستان‌های کلیشه‌ای و تکراری و شعاری متنفر هستند و همواره دنبال سوژه‌ها و موضوعات نو و ایده‌های خلاقانه هستند.

اگر مستقیم بخواهیم مطلبی را به بچه‌ها بگوییم گارد می‌گیرند. پی‌نما چه ویژگی‌ای برای این رده مخاطب دارد؟

مسلما پی‌نما اگر به‌روز نباشد نمی‌تواند تاثیر داشته باشد. پی‌نما باید حال و هوای خاصی داشته باشد. مثلا اگر موضوع داستان‌مان وطنی باشد، چه موضوع تاریخی باشد، چه مذهبی و چه موضوعات امروزی باشد پس باید ماجرای آن باورپذیر باشد و در واقع روح کتاب پی‌نما داستان آن است و از طرفی مخاطب باید باور کند این داستان در کشور ما اتفاق می‌افتد، نه اینکه به نظر برسد که داستان‌مان به نوعی کپی دست‌چندم از فلان داستان خارجی است.

همان‌طوری که قبلا هم گفتم متاسفانه فرصت‌سوزی‌های زیادی شده است. بسیاری از استعدادهایی که در این هنر وجود دارند جنس کار وطنی ندارند. مثلا گرافیک کار کاملا مشابه گرافیک هنرمندان غربی و آن طرف آب است. استعدادهای زیادی به صورت خودجوش پیدا می‌شوند ولی حیف که خیلی از این استعدادها که پیدا شده به دلایل مختلفی چون نبود هنرستان آموزشی مناسب یا عدم وجود انتشارات متخصص و خیلی مسائل دیگر تاکنون رشد و بالندگی مناسبی نداشته‌اند و عموما به شکل آموزش ندیده به سراغ تولید این هنر رفته‌اند. البته در این قسمت از عرایضم لازم است تا اضافه کنم که بعد از سال‌ها با کمک بخش خصوصی، مجله‌ای تخصصی برای تولید داستان‌های پی‌نما به نام پیام گردونه ایجاد کردیم تا استعدادهای نوظهور این رشته را پیدا و کشف کرده و به آموزش و پرورش آنها بپردازیم و ان‌شاءالله اگر از الان درست و بنیادی کار کنیم 10سال بعد نتایج خوبی از آن را خواهیم گرفت. هرچند خیلی دیر شروع کردیم ولی باز هم جای شکرش باقی است!

 * نویسنده: سیدمهدی موسوی‌تبار، روزنامه‌نگار

 

مرتبط ها