به گزارش «فرهیختگان»، تقسیمبندیهای مختلفی درباره تعداد یاران و شهدای عاشورا در کتابها و سخنرانیهای مختلف انجام شده است. محمدرضا سنگری در کتاب «آینهداران آفتاب»، شهیدان حسینی را به گروههای زیر تقسیمبندی کرده و در مجموع 153 شهید کربلا را معرفی کرده است:
دسته اول شهیدان پیشاهنگ نامگذاری شدهاند، یعنی تعداد 11 تن از شهیدانی که قبل از وقوع حادثه عاشورا در کوفه و بصره به شهادت رسیدهاند. دسته دوم شهیدان نبرد اول یا شهدای تیرباران صبح عاشورا هستند. دسته سوم شهدای نبرد تنبهتن بههنگام پیش از نماز که 47 نفر بودند و شهیدان این مرحله از برجستهترین یاران اباعبداللهالحسین هستند. دسته بعدی شهیدان نماز هستند که دو نفر آن را تشکیل میدهند. دسته پنجم شهیدان پس از نماز هستند که نبرد تنبهتن با دشمن میکردند. گروه بعدی تعداد 24 نفر از شهیدان بنیهاشم هستند و گروه هفتم شهیدان پس از امام حسین(ع) و واقعه عاشورا هستند. در این مجال نگاهی داریم به زندگی و شهادت برخی از این یاران.
جَون بن خوی
جون خدمتگزار ابوذر غفاری بود. وی پس از رحلت ابوذر در ربذه به مدینه برگشت و خدمت حضرت علی(ع) بود. او مردی آگاه به اسلحهشناسی و تعمیر ادوات جنگی بود. پس از شهادت علی(ع) در خدمت امام حسن(ع) قرار گرفت. وقتی مساله حرکت امام حسین(ع) به مکه پیش آمد، بههمراه آن حضرت از مدینه تا مکه و از آنجا تا کربلا آمد و لحظهای از آن حضرت جدا نشد. در روز عاشورا به حضور امام حسین(ع) آمد و اجازه جهاد خواست. امام(ع) به او فرمودند: «ای جون، تو گرچه همیشه با ما همراه بودی، اما اکنون اجازه داری که بروی و از این خطری که ما را تهدید میکند خود را نجات دهی». جون گفت: «ای پسر رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم، من در روزهای خوشی و راحتی در کنار شما بودم. آیا شایسته است که بههنگام روی آوردن سختیها از شما دست بردارم؟» و او در کربلا حضور داشت و پس از نبردهای بسیار به شهادت رسید. وقتی او وارد معرکه جنگ شد اینگونه رجز میخواند:
کیف یری الکفار ضرب الاسود بالسیف ضربا عن بنی محمد اذب عنهم باللسان و الید ارجو به الجنه یوم الورود
«ای کفار، ضرب شمشیر سیاه را چگونه میبینید؟ به شمشیر ضربهای از فرزند محمد(ص)، از آنها با زبان و دست حمایت میکنم، در حالی که به بهشت در روز قیامت امیدوارم.»
عمروبن قرظه انصاری
قرظه انصاری از اصحاب باوفای رسولخدا(ص) بود که در جنگ احد شرکت کرد و از مکتب اسلام دفاع کرد. پس از رحلت پیامبر(ص) در کوفه سکونت گزید و در جنگهای جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین(ع) به جهاد پرداخت. نقل میکنند وقتی در جنگ بر بدنش زخم بسیار وارد شد، در لحظات آخر ناگهان چشم باز کرد و به امام حسین(ع) عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا، آیا شرط جانبازی بهجای آوردم؟» حضرت فرمودند: «آری، سلام مرا به رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم برسان...».
عمرو بن قرظه، در کربلا از یاران بسیار فعال امام(ع) محسوب میشده بهطوریکه همراه سعید بن عبدالله پاسداری و محافظت از امام(ع) را بهعهده گرفته و در این راه چندین چوبه تیر به سر و سینهاش رسیده و مجروح شد، آنگاه از امام(ع) اجازه جهاد خواسته و عازم میدان شده و این رجز را خواند:
قد علمت کتیبه الانصار
ان سوف احمی حوزه الذمار
ضرب غلام غیر نکس شار
دون حسین مهجتی و داری
«سپاه انصار باور دارند که من از اهل حرم دفاع میکنم، ضربت من ضربت جوانی سربلند و پیشآهنگ است، هستی، جان و مالم فدای حسین(ع) باشد.»
ابوثمامه صائدی (صیداوی)
عمر بن عبدالله، معروف به ابوثمامه، از چهرههای سرشناس شیعه در کوفه بود که در شجاعت و اسلحهشناسی زبانزد خاص و عام بود. وقتی مسلم بن عقیل برای بیعت گرفتن از مردم وارد کوفه شدند، ابوثمامه را مسئول دریافت کمکهای مالی و تهیه اسلحه کردند.
وی پس از پراکنده شدن مردم از دور مسلم بن عقیل و پیش از شروع درگیریهای کربلا، خود را از کوفه به کربلا رساند و در زمره یاران امام حسین(ع) قرار گرفت. نقل میکنند در روز عاشورا نزدیک ظهر خود را به امام حسین(ع) رساند و به آن حضرت گفت: «جانم فدای تو دشمنان لحظهبهلحظه به ما نزدیکتر میشوند. دوست دارم مانع حرکت آنها بهسوی شما باشم، هرچند در این راه کشته شوم، اما قبل از شهادت میخواهم نماز ظهر را با تو بخوانم.» امام(ع) نگاهی به آسمان کردند و فرمودند: «نماز را به یاد ما آوردی؛ خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد.» آنگاه ابوثمامه و جمعی دیگر با امام(ع) به نماز ایستادند. او پس از نماز به میدان رفت و به شهادت رسید.
طبری از مورخین میگوید ابوثمامه، پسرعموی خود را که در لشکر عمر سعد بود به هلاکت رساند و درحالی که وارد میدان جنگ میشد چنین رجز میخواند:
عزاء لآل المصطفی وبناته علی حبس خیر الناس سبط محمد
عزاء لزهراءالنبی و زوجها خزانه علم الله من بعد أحمد
عزاء لأهل الشرق والغرب کله و حزنا علی حبس الحسین المسدد
فمن مبلغ عن النبی و بنته بأن ابنکم فی مجهدای مجهد
«تعزیت میگویم به آل پیامبر(ص) و دخترانش بهخاطر گرفتاری نوادگان پیامبر که بهترین انسانها هستند. تعزیت بر حضرت زهرا(س) و همسرش که خزانه علم الهی بود پس از پیامبر(ص). تعزیت بر همه مردمان مشرق و مغرب زمین و اندوه برای گرفتاری حسین(ع) راستگو و درستکردار. کیست رساننده این پیام از من به حضرت نبی و دخترش که فرزندتان در رنج و سختی است و چه رنج و سختی بزرگی.»
اَسلَم بن عَمرو
اَسلم غلامی بود که امام حسین(ع) او را پس از خریداری آزاد کرد. او همیشه در خدمت امام(ع) بود. برخی او را اسلم ترکی هم نامیدهاند و وی را به ایران و شهر قزوین نسبت دادهاند. پسرش بهعنوان کاتب امام حسین(ع) در کنار آن حضرت بهسر میبرد. اسلم از همان ابتدا بههمراه امام حسین(ع) از مدینه خارج شد و لحظهای از امام زمانش جدا نشد. وقتی در روز عاشورا اجازه گرفت که با دشمنان اهلبیت(ع) بجنگد این شعر را زمزمه میکرد: «امیری حسین و نَعْمَ الاَمیر، سُرور الفُؤاد البَشیر النَذیر؛ پیشوا و رهبر من حسین(ع) است و حقا که چه رهبر خوبی است. او مایه سرور دلها و بشیر و نذیر است.» وقتی پس از جهاد دلیرانه بر زمین افتاد، امام حسین(ع) او را در آغوش گرفتند و صورت خود را بر صورت او نهادند. اسلم بن عمرو با دیدن این صحنه لبخندی زد و گفت: «چه کسی مثل من از این افتخار برخوردار است که پسر پیغمبر صورت بر صورتش بگذارد؟» این را گفت و جانبهجان آفرین تسلیم کرد.
برخی از مآخذ و منابع رجز زیر را برای این غلام ذکر کردهاند:
الْبَحرُ مِنْ طَعنی وَضَربی یَصْطَلی
وَالْجوُّ مِنْ سَهمی وَنَبلی یَمْتلی
اذا حِسامی فِی یَمینی یَنْجَلی
یَنشَقُّ قَلْبُ الْحاسِدِ المُبَجَّلِ
«دریا از ضربت نیزه و شمشیرم میجوشد؛ و آسمان از تیرم پر میشود. آنگاه که تیغ در کفم آشکار شود؛ قلب حسود متکبر شکافته میشود.»
زهیر بن قین بجلی
از اهالی کوفه و از بزرگان قبیله بجلیه بود که بهخاطر رشادتهایش در جنگهای صدر اسلام از جایگاه ویژهای در میان مردم برخوردار بود. هنگامی که زهیر بههمراه خانوادهاش از سفر حج بازمیگشت در میان راه به کاروان امام حسین(ع) برخورد. امام قاصدی به نزد ظهیر فرستاد و او را برای دیدار دعوت کرد. زهیر پس از دیدار با امام(ع)، با خوشحالی به نزد خانوادهاش بازگشت و آماده پیوستن به کاروان امام حسین(ع) شد. امام حسین(ع) در روز عاشورا زهیر را به فرماندهی میمنه یا سمت راست سپاه قرار داد. زهیر دو بار در قبل و بعد از نماز به میدان جنگ رفت و طی نبردی دلاورانه 120 نفر از اشقیای سپاه عمر سعد را به درک واصل کرد و سرانجام به درجه رفیع شهادت نائل شد.
پس از ادای نماز، زهیر برای امام(ع) این اشعار را خواند:
اقدم هدیت هادیاً مهدیا
الیوم تلقی جدّک النّبیا
و حسناً و المرتضی علیا
و ذا الجناحین الفتی الکمیا
و اسد الله الشّهید الحیا
«به پیش ای هدایت شده و راهنما، امروز جدّت نبی اکرم(ص) را دیدار خواهی کرد، و همچنین حسن مجتبی(ع) و علی مرتضی(ع) را و جعفر طیار آن جوانمرد شجاع و حمزه شیر خدا شهید زنده را.»
همچنین رجزهای او در میدان نبرد به این صورت بود:
انا زهیر و انا ابن القین اذودکم بالسیف عن حسین
ان حسیناً احد السبطین من عتره البر التقی الذی
ذاک رسولالله غیر المین اضربکم و لا اری من شین
«من زهیر پسر قین هستم با شمشیر خود از حریم حسین(ع) دفاع میکنم. حسین(ع) یکی از دو نواده رسول خدا(ص) است از خاندانی که نیکی و تقوا زینت آنهاست، و اکنون او فرستاده پاک خدا از دو نسل نبوی است و من شما را میکشم و عیب نمیدانم.»
* نویسنده: سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار