کد خبر: 44960

نگاهی به کارهای بر زمین مانده حوزه عاشورایی کودک و نوجوان

کتاب و نمایش عاشورایی کودک عقب‌تر از هیات

نقش محصولات فرهنگی و به‌خصوص رسانه ملی در انتقال مفاهیم ارزشمند قیام عاشورا چیست؟ این بچه‌ها دریافت‌شان از محرم و عاشورا، همان تصویری است که از سوی خانواده و هیات‌ها ترسیم شده است و حتی برای سوال‌هایی که دارند شاید جواب درستی هم از طریق کتاب و تلویزیون و انیمیشن پیدا نکنند.

به گزارش «فرهیختگان»، قرار است از کودک و نوجوان بگوییم. از اینکه چه کارهایی برایشان انجام داده‌ایم تا مفهوم عاشورا و محرم را بهتر بشناسند. تصویری که از کتاب‌ها و تلویزیون در ذهن‌شان برای این موضوع نقش بسته، چقدر بوده است و تاثیرگذارترین تصویری که از مفهوم عاشورا دارند، چه چیزی است؟

برای نوشتن این موضوع به یک هیات نوجوانانه در جنوب تهران رفتم تا با صحبت و گزارش میدانی بیشتر از این موضوع بدانم، در کنار آن هم با علی کاشفی‌خوانساری نویسنده کودک و نوجوان گپ‌وگفتی داشتم تا برایمان از کتاب‌هایی بگوید که در این زمینه منتشر شده‌اند و چقدر این کتاب‌ها برای نسل جدید مفید است و می‌تواند بچه‌ها را آگاه کند.

پرچم‌ها و بیرق‌های مشکی سرتاسر کوچه آویزان شده است. چیزی که بیشتر به چشم می‌خورد نام حضرت قاسم و علی‌اکبر است، چند پسر نوجوان با پیراهن مشکی و ماسک‌هایی که به صورت دارند در حال دود کردن اسفند در کوچه هستند. با دیدن‌شان متوجه شدم که راه را اشتباه نیامده‌ام و هیات قاسم‌ابن‌الحسن همین‌جاست. این هیات حدود پنج سال است در جنوب تهران دایر شده است.

از پسری که جلوی در ایستاده و درحال زدن عکس حاج‌قاسم سلیمانی روی یک پرچم است می‌پرسم: می‌خواهم با مسئول هیات صحبت کنم. صدایش را صاف می‌کند و می‌گوید: «بفرمایید.»
دوباره می‌گویم مسئول هیات شما هستید؟ سریع جواب می‌دهد: «بله. البته برادرم مسئول اصلی است ولی کارها را من انجام می‌دهم.»
خودم را معرفی می‌کنم و می‌گویم برای نوشتن یک گزارش از هیات آمده‌ام. برق خوشحالی در چشم‌هایش می‌آید و می‌گوید: «اسم من علی است. 12 سالمه. هر سوالی داشته باشید جواب می‌دهم.»
از هیات می‌پرسم و اینکه چرا برای نوجوانان است و دلیل این کار چه چیزی بوده؟
می‌گوید: «حدود پنج‌سال پیش، برادرم تصمیم گرفت این هیات را برای نوجوانان این محل برپا کند. قبل از آن به همین هیات کوچه پایینی می‌رفتیم اما خب اینجا الان بهتر است چون همه، هم‌سن و سال هستیم. برایمان فضای بهتری دارد.»
می‌گویم از چه سنی با هیات آشنا شده‌ای که می‌گوید: «خیلی کوچک بودم که با برادرم و مادرم از اول محرم به هیات می‌رفتیم. بعد هم که به مدرسه رفتم و در آنجا هم با شروع محرم، پرچم‌های سیاه را دور مدرسه می‌زدیم و یک هیات کوچک در آنجا داشتیم.»
می‌پرسم به نظرت چه چیزهایی بهت کمک کرده که مفهوم محرم و عاشورا را بهتر درک کنی؟ مدرسه؟ کتاب؟ تلویزیون؟ کدام یکی بیشترین تاثیر را داشته؟
کمی فکر می‌کند و می‌گوید: «هیچ‌کدام. مادرم. ما همیشه در خانه‌مان قبل محرم برنامه داشتیم. مادرم یک هفته به محرم، پارچه‌های مشکی‌ را آماده می‌کرد که ما در کوچه نصب کنیم. اوایل هیچ چیزی نمی‌دانستم. تا کم‌کم مادرم برایم از کربلا گفت و از سختی‌هایی که امام حسین(ع) در آن روز کشیدند. البته کتاب هم خوانده‌ام. ولی بیشتر مادرم این مساله را یاد من و برادرم داد.»
یکی از بچه‌های هیات صدایش می‌کند و عذرخواهی می‌کند تا برود کارش را انجام بدهد و می‌گوید دوستانش را برای گفت‌وگو می‌آورد.
نگاهی به داخل هیات می‌اندازم که حدود 50 نفری هستند و در فضای باز با فاصله نشسته‌اند و یک روحانی درحال سخنرانی است و با دقت گوش می‌دهند.
یک نفر صدایم می‌کند و برمی‌گردم و علی را می‌بینم که با چند نفر از دوستانش آمده تا با آنها گفت‌وگو کنم. معرفی‌شان می‌کند و می‌گوید: «خانم. حتما با آرش صحبت کنید. آرش هم‌محله‌ای ما نیست و از شمال تهران می‌آید آن هم به عشق حضرت‌قاسم(ع).»
نگاهی به آرش می‌اندازم و می‌خواهم تا سنش را بگوید و اینکه چرا به هیات می‌آید. او می‌گوید: «15ساله هستم. مغازه پدرم نزدیک همین هیات است و پارسال هم چندباری که به مغازه آمدم با این هیات آشنا شدم و از بعد آن همیشه می‌آیم اینجا.»
بعد از کمی گپ‌وگفت، همان سوالی که از علی کردم را از آرش هم می‌پرسم، اینکه برای اولین‌بار کجا نام عاشورا و امام حسین(ع) را درک کرده و چه کسی او را با داستان کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش آشنا کرد؟ و می‌گوید: «پدربزرگم همیشه اول محرم در خانه‌شان هیات داشت. من خیلی کوچک بودم اما یادم است که همه در منزل پدربزرگم جمع می‌شدند. اصلا نمی‌داستم که چه اتفاقی افتاده اما خوشحال بودم که همه دور هم جمع هستیم. تا اینکه بزرگ‌تر شدم و به مدرسه رفتم و در مدرسه و کتاب‌های درسی‌مان بیشتر با اسم امام حسین(ع) آشنا شدم. البته بازهم چیز زیادی نمی‌دانستم، اینکه در کربلا چه اتفاقی افتاده و چرا امام حسین(ع) شهید شده است. تا اینکه با این هیات آشنا شدم. اینجا سخنرانی داریم که هر سال برایمان صحبت می‌کند و کاملا این ماجرا را توضیح داد که چه اتفاقی در کربلا افتاده، من خودم سوالات زیادی داشتم و سخنران ما به بیشتر آنها جواب داد. حتی در طول سال هم ما اگر سوالی داشته باشیم، ماهی یک‌بار در این هیات جمع می‌شویم و می‌توانیم جواب سوال‌هایمان را پیدا کنیم.»
از کتاب یا برنامه‌های تلویزیونی می‌پرسم که توانسته کمکی به فهم بیشترش در این موضوع کند که می‌گوید: «تلویزیون که اصلا. خب تلویزیون مداحی و اینها زیاد نشان می‌دهد اما اینکه برنامه‌ای باشد که سوال‌های ما را جواب بدهد، تقریبا وجود ندارد. اما خب تعدادی کتاب را حاج‌آقا معرفی کرد و تعدادی هم برادر علی برای ما تهیه کرد که کتاب‌های خوبی بودند.»
وسط حرف‌های آرش یکی از بچه‌هایی که به حرف‌هایمان گوش می‌دهد یک دفعه می‌گوید: «تلویزیون، مختار نشان می‌دهد و من دوست دارم.»
از او می‌خواهم که صحبتش را ادامه دهد و خودش را امیرعلی و 13 ساله معرفی می‌کند و می‌گوید: «من سال گذشته سریال مختارنامه را نگاه کردم. البته قبل از نگاه کردن سریال، حاج‌آقا برایمان از این سریال گفته بود و ما در مورد شخصیت‌های این سریال تحقیقاتی انجام داده بودیم. اما خوبی دیدن این سریال این بود که، همه آن چیزی که در تحقیق‌هایمان به آن رسیده بودیم را در شکل فیلم دیدیم و این خیلی برایم جالب بود.»
از بچه‌ها در مورد دوستان‌شان در مدرسه می‌پرسم و اینکه همه داستان کربلا را می‌دانند که می‌گویند: «ببینید ما در درس‌هایمان داستان کربلا را داریم و خب همه تقریبا با این موضوع آشنا هستند اما ما چون در هیات هستیم، حاج‌آقا برایمان صحبت می‌کنند خیلی مسائل بیشتری را می‌دانیم. مثلا آرش از مدرسه‌شان تعریف می‌کرد و دوستانش که بعضی‌هایشان حتی اینکه چرا امام حسین (ع) به سمت کربلا رفتند را نمی‌دانند. حاج‌آقا همه این موضوعات را برای ما تعریف کرده، تقریبا هر سوالی داشتیم برایش کتاب معرفی می‌کرد و خودش هم توضیح می‌داد. اما خب بچه‌ها در مدرسه اگر سوالی هم بود، می‌پرسیدند معلم‌ها حوصله جواب دادن نداشتند و فقط می‌گفتند که هر چیزی که در کتاب‌هایمان آمده است را بخوانیم و به بقیه مسائل کاری نداشته باشیم. برای همین خیلی‌ها اصلا داستان کربلا را نمی‌دانند.»

حرف‌های امیرعلی تمام می‌شود و یکی دیگر از بچه‌ها که خودش را محمدحسین معرفی می‌کند و یک‌جورهایی بزرگ این جمع است جلو می‌آید. مدرسه‌اش تمام شده و سال اول دانشگاه است و معتقد است که خانواده مهم‌تـریـن نقش را در معرفی مفهوم عاشورا و کربلا دارد. او می‌گوید: «اگر با اکثر این بچه‌ها صحبت کنید دقیقا به همین مساله می‌رسید که خانواده باعث این شده است که آنها با ماجرای عاشورا آشنا شوند، وگرنه مدرسه یا صداوسیما تاثیر زیادی ندارند. حتی کتاب خواندن تنها هم نمی‌تواند این بینش را به بچه‌ها بدهد باید کسی باشد تا خیلی از سوال‌ها را جواب بدهد.»

یک نفر بچه‌ها را صدا می‌کند تا وارد هیات بشوند و کارهایشان را انجام دهند. اما به راستی نقش محصولات فرهنگی و به‌خصوص رسانه ملی در انتقال مفاهیم ارزشمند قیام عاشورا چیست؟ این بچه‌ها دریافت‌شان از محرم و عاشورا، همان تصویری است که از سوی خانواده و هیات‌ها ترسیم شده است و حتی برای سوال‌هایی که دارند شاید جواب درستی هم از طریق کتاب و تلویزیون و انیمیشن پیدا نکنند.

علی کاشفی‌خوانساری، نویسنده کودک و نوجوان در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
کتاب خوبی که بچه‌‌ها را با مفهوم اصلی عاشورا آشنا کند، نداریم (لینک)

******************************************

«فرهیختگان» در گفت‌وگو با محمد سرشار، مدیر شبکه پویا بررسی کرد
راه‌های انتقال مفاهیم عاشورایی به کودکان و نوجوانان (لینک)

******************************************

کودکی و نوجوانی به رنگ محرم
یک قاب و چند کتاب عاشورایی (لینک)
 
* نویسنده:  عاطفه جعفری، روزنامه‌نگار

مرتبط ها