به گزارش «فرهیختگان»، میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: در گذشتههای نهچندان دور همین سرزمین، گاهیاوقات نوزادان پسر را بهدلیل حسادت به مادرشان، با فرو کردن سوزن در ملاج نرم طفل نورسته، میکشتند. این کار خصوصا از طرف هووها انجام میشد و یک رسم کوردلانه بود که از سر حسادت انجام میشد. درباره 14 قرن پیش و رسمی مثل زنده به گور کردن دختران توسط اعراب جاهلیت صحبت نمیکنیم، بلکه راجعبه ۵۰ یا ۶۰ سال پیش ایران خودمان و همین شهر تهران حرف میزنیم و اتفاقا این بار کشته شدن نوزادان پسر به دست زنان. همین قضیه دستمایه روایت فیلم پسرکشی شده است. سال ۱۳۸۸ خبری منتشر شد که میگفت یک زن ویتنامی نوزاد پسر هووی خودش را با فرو کردن سوزن در ملاج او کشته است. این خبر یکخطی و دردناک، بهخوبی نشان میداد که چنین چیزی نه صرفا محدود به ایران بوده و نه منحصر در زمانهای گذشته. لابد با خودتان میگویید اگر هم در ایران چنین چیزی اتفاق میافتاد، مربوط به سالهای پیش است و حالا دیگر از این خبرها نیست. پس به این توجه کنید که در اسفندماه ۱۳۹۸، در همین تهران، نوزاد کودکی که نهتنها ملاجش، بلکه در نقاط مختلف بدنش سوزن فرو رفته بود، توسط مادرش به کلینیک درمانی آورده شد و پلیس جستوجو برای یافتن عامل این جنایت را آغاز کرد. پدر این کودک هم برای کار، خارج از کشور بود. چند مورد دیگر که شبیه این بودند و همگی بدون استثنا مربوط به نوزادان پسر هستند، طی سالهای اخیر در ایران گزارش شدهاند. پس چرا این چیزها زیاد به گوش ما نخورده و شنیدنشان تا این اندازه بهتآور است؟ شاید این بهعلت آن باشد که ما بهجای ریشهیابی جدی و جامع خشونت، آن را مقداری زنانه و مردانه کردهایم و به بعضی از جنبههایش کمتر اهمیت و حساسیت نشان دادهایم. از این جهت، مشخص است که فیلم پسرکشی، بدون اینکه مسائل طرح شده در «خانه پدری» را زیر سوال ببرد، عملا روبهروی آن فیلم قرار میگیرد. شاید هم بشود هرکدام از این دو فیلم را یک لنگه از دری دانست که به تاریخچه معاصر خشونت باز میشود. با اینحال پسرکشی اتفاقا خشونت را بهصورت عریان نشان نمیدهد و ضربان قلب مخاطب را بالا نمیبرد.
عمدهترین تفاوت این فیلم با خانه پدری، قصهگو بودن آن است. خانه پدری در سکانس ابتداییاش صحنهای عریان و خشن از قتل یک دختر به دست پدر و برادرش را نشان میدهد و مرور چنین خاطرهای در چند نسل، بدون اینکه هیچ گره دراماتیکی بر سر راه فیلم قرار بگیرد، امتداد پیدا میکند و به جوانان امروزی میرسد که کاملا دیدگاهی متضاد با پدرانشان دارند. اما پسرکشی فیلمی بهشدت قصهگو است. شاید حتی اگر قصد ایراد گرفتن از این فیلم را داشته باشیم، باید بگوییم که این همه ماجرا، برای روایت شدنشان لااقل به زمانی معادل یک مینیسریال احتیاج داشتند و بهسختی در فیلمی یکی دو ساعته جا گرفتند. خانه پدری چون قصه نداشت، مجبور بود از طریق نمایش عریان خشونت، روی مخاطبش تاثیر بگذارد، اما پسرکشی چون قصه دارد، میتواند خشونت را در ملحفه داستانش بپیچد و با پتکهای گاهوبیگاه فیلمنامه، بیصدا آن را خرد کند. باید مراقب بود در این نوشته، قصه فیلمی که همین الان بهصورت دیجیتال درحال اکران است لو نرود؛ اما میشود اشاره مختصری به این نکته کرد که پسرکشی قابل تماشا کردن همراه خانواده است و قابلیت این را دارد که بدون ترس از عادیسازی خشونت و ریختن قبح آن، تماشایش را بهعنوان اثری که رفتارهای خشن انسانها را واکاوی و ریشهیابی میکند، به دیگران توصیه کرد.
دانه برداشتن و در دام نیفتادن
پشتصحنه چند گفتوگوی منتشر شده یا نشده با کارگردانهای مختلف سینمای ایران برای کسی که این متن را مینویسد مشخص کرده که لمپنیسم و خشونت، یا بهاصطلاح تقدیس اراذل و اوباش، چیزی است که طیف گستردهای از فیلمسازان ایران بهشدت نسبت به آن نگران شدهاند. خیلی از آنها حتی فیلمنامهای در این باره نوشتهاند یا میخواهند بنویسند و قطعا تعدادی از این نوشتهها در آینده جلوی دوربین خواهد رفت. حتی در سینمای جهان چنین چیزهایی اخیرا باب شده است. مثلا نگاه کنیم به فیلم «کاپون» به کارگردانی جاش ترنک که تصویر نمکین و با ابهت آل کاپون در سینما را چطور درهم میشکند و بخشهایی از زندگی او را نشان میدهد که پیش از این هیچگاه نمایش داده نمیشد. حتی قبل از آن هم مارتین اسکورسیزی که عموما بهبهانه مذمت بزهکاری، نمایش تصویری جذاب از گانگسترها را دستمایهای برای جلوه بخشیدن به کارهایش میکرد، این بار «مرد ایرلندی» را ساخت و فرانک شیرن، آن گانگستر معروف را خرد و خمیر کرد. پیش از او هم کوین کانلی در فیلم «گوتی» با بازی جان تراولتا، در همین مسیر پیش رفته بود و حتی به مردمی که طرفدار آن گانگستر بودند، طعنههای معناداری میزد. اما از همه اینها گذشته، آنچه که بیشتر و واضحتر از تمام موارد نشان میداد جهان امروز چقدر نسبت به لمپنیسم و خشونت، موضع منفی و خشمناکی دارد، فیلم «جوکر» بود. ما دیگر قادر نیستیم با آدمهای درشتهیکلی که پشتبازوهای قطور دارند، همذاتپنداری کنیم و از تخیل احساس برتری نسبت به دیگران لذت ببریم.
جهان امروز اتفاقا با جوکر، مرد ضعیف و لاغر اندام و فقیری که توسط الواط بچهسال و جوان و پیر تمسخر و تحقیر میشود، بیشتر همذاتپنداری میکند و از گلولههایی که او در سر چنین افرادی مینشاند، سر ذوق میآید! احتمالا این جمله نیچه را همه شنیده باشند که وقتی با هیولاها درمیافتی، مراقب باش که به یکی از آنها تبدیل نشوی. سینما هم وقتی میخواهد با هیولای لمپنیسم و بهطور کلیتر خشونت، دربیفتد، باید مراقب باشد که خودش حامل خشونت نشود. این مثل دانه برداشتن و در دام نیفتادن است. استاد پرویز ناتلخانلری در دهه 30 شمسی چیزی راجعبه رمانهای بازاری ایران نوشت که مدتی بعد در سینما هم با جریان فیلمفارسی نمود پیدا کرد. او گفت این قصهها به بهانه مذمت شهوات، این چیزها را نشان میدهند تا با نشان دادنشان مخاطب را جذب کنند. در مورد خشونت هم باید مراقب بود که سینما به این دام نیفتد. آیا راهی برای خلق جذابیت بهجز توسل به نمایش عریان خشونت وجود ندارد؟ اگر چنین بود، سینما به یک سم مهلک برای فرهنگ جوامع تبدیل میشد؛ اما خوشبختانه چنین نیست. قصه گفتن و خوب قصه گفتن، زحمت بیشتری نسبت به نمایش عریان اروتیسم یا خشونت یا چیزهایی از این دست دارد و کار هرکسی نیست؛ اما تاثیرگذاریاش بیشتر است. آدمهایی که کمتر بلدِ کار هستند، به همین دستمایههای ساده و مضر، مثل خشونت و اروتیسم متوسل میشوند، اما آنهایی که جدیتر و عمیقتر و بلدتر هستند، سعی میکنند قصه بگویند. پسرکشی از این جهت فیلم قابل توجهی است که در مسیر مذمت خشونت، بدون نمایش دادن عریان آن پیش رفته و جذابیتش را با اسباب قصهگویی فراهم کرده است، نه ساختارشکنی. بهعلاوه، این فیلم گذشته را واکاوی میکند و روی یکی از سیاهترین زاویههای آن چراغ میاندازد؛ اما درعین حال به اعتقادات مردم، به اصالت آنها و بهطور کل به سنت جامعه ایرانی کاملا احترام میگذارد.