به گزارش «فرهیختگان»، از حدود یکسال پیش زمانی که جریانهای سیاسی تلاش خود را برای ورود به فرآیند انتخابات مجلس آغاز میکردند، بارها و بارها در «فرهیختگان» گفتیم و نوشتیم که مردم اعتماد خود را به گروههای سیاسی و کارآمدی آنها از دست دادهاند، مخصوصا زمانی که حجم فشارها، مشکلات و نابسامانیهای اقتصادی در اثر بیتدبیریهای چندساله دولت یازدهم و دوازدهم و ادوار اخیر مجلس فزونی یافت و چالشهای جدی و مهمی را برای زندگی روزمره مردم فراهم آورده است.
در خلال آن مطالب که انتشارشان تا به امروز قطع نشده، متذکر شدیم که امید به آینده و بازیابی اعتماد مردم به مسئولانشان آنجایی حداکثری میشود که ببینند کارآمدی اتفاق افتاده و شرایط تغییر کرده است، تغییری که حتما بعد از آزمون و خطاهای مکرر از مسیر اقدامات حداقلی نمیگذرد و باید ذیل یک شیفت پارادایمی در مدلهای حکمرانی که این سالها در دولتها و مجالس مختلف تجربه شده، مجموعهای از تصمیمات و اقدامات هماهنگ شکل گرفته و عالمانه اولا تکلیف کشور را با مسائل متعددی که امروز درمورد آنها تردید وجود دارد و با تغییر دولتها تصمیمات متناقض و متفاوتی درخصوص آنها اخذ میشود روشن کند و ثانیا سیاستهایی اتخاذ شوند و سامانههایی برای نظارت وجود داشته باشند که تضمین کنند در سالیان بعد و تا رسیدن به هدف نهایی، این مسیر طی خواهد شد و با تغییر یک وزیر یا حتی دولت هدف اصلی تغییر نخواهد کرد.
حالا هم در فاصله حدودا یکسال تا انتخابات ریاستجمهوری دوباره حرفمان همان است که برای انتخابات مجلس گفتیم. ما از جایگاه یک رسانه میخواهیم فرد یا تیمی در دولت آینده حرف اصلی را بزند که ایدههای اساسی برای تغییر در سطوح مختلف حکمرانی داشته و بتواند کارآمدی دولت را به مردم نشان دهد؛ دولتی که ایده مرکزی قوی داشته و راهکارهای شدنی برای تحقق آن ایده را تدبیر کرده باشد و نهایتا توان اجرایی بالایی را هم به میدان بیاورد. در این مسیر البته موانع بزرگی وجود دارد که تا آنها کنار نروند، امکان تغییر به نفع مردم، امکانپذیر نخواهد بود.
مهمترین موانع افراد و گروههایی هستند که تلاش میکنند با فاصله گرفتن از موضوعات اصلی و راهکارهای بنیادین تنها با موجسواری روی افکار عمومی و بازی در میدان سیاست در انتخابات پیروز شوند و درنتیجه آن تغییر و بهبود در اقتصاد، سیاست و جامعه را بهتعویق بیندازند. در این مسیر البته معلوم نیست نتیجه تشدید بیاعتمادی به مسئولان و ناامیدی از تغییر چه خواهد بود و چه عواقبی برای کشور خواهد داشت. باتوجه به همین مساله در شماره امروز بنا داریم دو نمونه از مهمترین این موارد را تشریح کنیم.
گروه اول کاسبان سیاست خارجی
اکنون در مردادماه 1399، 27ماه بعد از خروج آمریکا از توافق هستهای و آغاز فشار حداکثری و در پنجمین سالگرد انعقاد برجام، عدهای باوجود مشاهده همه خسارتهایی که درنتیجه گرهزدن مسائل داخلی به سیاست خارجی و ایجاد امیدواری برای مردم درخصوص رتقوفتق امور با استفاده از تعامل با غرب، بهوجود آمد، همچنان بر کوس علتالعلل بودن چالش با آمریکا میکوبند و امیدوارند با استفاده از همین مسیر در 1400 پیروز شوند.
آنها گرهگشایی از مشکلات کشور را به سیاست خارجی و آنهم نه کلیت سیاست خارجی بلکه به توافق با آمریکا پیوند زده و میگویند تا مساله تعامل و توافق با ایالاتمتحده حل نشود، اقتصاد به همین منوال نابسامان خواهد ماند، این درحالی است که حسن روحانی در عالیترین حد ممکن این ایده را راهبری و اجرا کرد تا جاییکه در داخل حتی آب خوردن مردم را هم به مذاکره گره زد و در جریان گفتوگوها هم، مذاکرات هفتجانبه را رسما تبدیل به گفتوگو با ایالاتمتحده کرد و دست آخر هم امتیازات بسیاری را نقدا تقدیم و درمقابل وعدههایی تحویل گرفت که تقریبا هیچکدامشان محقق نشد. البته این همه ماجرا نیست و حکایت ناکامی در حل مشکلات اقتصادی با توسل به سیاست خارجی و تعامل با آمریکا به بازه زمانی شهریور 92 تا اردیبهشت 97 ختم نمیشود، چراکه حتی بعد از خروج ترامپ از برجام هم امید دولت به غرب کم نشد و تا ماهها همچنان امیدوار بود که اروپاییها خروج آمریکا از توافق هستهای را دنبال کنند و با راهاندازی سازوکارهایی تجارت با ایران را مطابق برجام از سر بگیرند.
امروز هرچند کاسبی با سیاست خارجی برای گرفتن رای مردم، قدری دشوارتر از گذشته است، اما هستند جماعتی که بنایی برای اصلاح رویه خود نداشته و همچنان به تبلیغ غرب میپردازند. آنها میگویند اگر خروجی انتخابات سوم نوامبر ایالاتمتحده پیروزی نامزد دموکراتها یعنی جو بایدن باشد، درِ باغ بهشت بهروی ایران گشوده شده و همزمان با بازگشت آمریکا به برجام همه تحریمها لغو خواهد شد. البته آنها هیچگاه توضیح نمیدهند چطور انتظار دارند راهی که اوباما بهعنوان پشتیبان انعقاد برجام طی نکرد، بایدن بعد از این حجم از تحولات شگرف و چالشهای بزرگ ممکن است بپیماید. خلاصه مطلب اینکه منتظران بایدن چندوقتی هست ستادهایشان را در تهران با مرکزیت رسانههای مکتوب بازگشایی کرده و او را تبلیغ میکنند.
این جریان البته به همین مقدار اکتفا نکردهاند و در روزهای اخیر راه مسدود دیگری را هم آزمودهاند. آنها این روزها از امکان مذاکره و توافق با ترامپ هم سخن میگویند و مدعی شدهاند بخشی از مسیر هم پیموده شده و ممکن است هر آن از کاخسفید خبر برسد که تحریمهای ایران حداقل برای مدتی تعلیق شده تا گفتوگوهای ابتدایی انجام شود. آنها امید دارند با این اقدام و ابراز تمایل برای مذاکره با ترامپ فضایی ایجاد کنند تا اگر او در انتخابات نوامبر به پیروزی رسید بگویند راه را گشودهاند و ازطریق ترامپ هم میتوان با آمریکا به توافق رسید. استدلال این افراد این است که ترامپ در آستانه انتخابات ممکن است امتیازات گستردهای به ایران بدهد و حتی اگر امتیاز هم ندهد، بعد از انتخابات میتواند به گفتوگوهای قبلی رجوع کرده و آنها را پایهیک توافق جدید قرار دهد. خبررسانیهای این چندروز درباره میانجیگری آلمانیها یا روسها و تعلیق تحریمهای غیرهدفمند حکایت همین تلاشها در چندهفته باقیمانده تا انتخابات است.
در این خصوص ناچارا باید به اظهارنظرهای افرادی چون محمود واعظی و علی ربیعی رجوع کرد که این روزها و همزمان با انتشار اخبار غیررسمی درباره آغاز مذاکرات، با پالسهایی از رو به پایان بودن تحریمها و استقبال از مذاکره با ترامپ سخن میگویند و خواهناخواه دوباره مردم را وارد یک فاز تعلیقی درباره سرنوشت کشور میکنند. تعلیق هم همان سم مهلکی است که نه اجازه حرکت به مردم و جامعه میدهد، نه حتی اجازه فکر کردن و تصمیم گرفتن برای تغییر مسیر یا یافتن راه جدید؛ دقیقا همان چیزی که حدفاصل سالهای 92 تا 94 ایجاد شد و کشور یکپا در هوا به امید آمدن دلارهای غرب نگه داشته شده بود و دستآخر هم هیچ اتفاقی نیفتاد.
گروه دوم، عدالتخواهان هیجانزده
هرچند ایرادات عرصه سیاست و اقتصاد در کشور مربوط به این چند سال اخیر نیست، اما ناکارآمدی و بیکفایتی مسئولان در 6-5 سال اخیر چه در دولت و چه در مجلس شرایط اقتصادی و سیاسی را بیشتر از گذشته حاد و بغرنج کرده است، بهگونهای که دوباره موجی از عدالتخواهی و مطالبه فسادستیزی و مبارزه با رانت و ویژهخواری میان مردم ایجاد شده و خیلیها عبور از گردنه نابسامانیهای اقتصادی را مبارزه با فساد و تبعیض میدانند و در وانفسای تورم چندده درصدی و بیکاری و کوچک شدن سفره دهکهای پایین رفع تبعیض و توزیع عادلانه امکانات و ثروت را از دولت مطالبه میکنند. در چنین شرایطی عدهای بهجای ارائه راهکارهای علمی و بنیادین صرفا با سادهسازی در سیاست و اقتصاد میخواهند از این مشکلات بزرگ و درهم پیچیده گرهگشایی کنند و راهی را که خیلیها میخواستند در سالهای اخیر طی کنند و البته نتوانستند، یکشبه بپیمایند.
واقعیت این است که پاسخ به احساسات عمومی و مطالبات بحق مردم درخصوص مساله عدالت، به هیچعنوان با برخی پروژههای رسانهای و مواجهه نامتوازن، غیرعلمی و خارج از مسیرهای حقوقی و قانونی شدنی نیست و درواقع ارسال گرای اشتباه به جامعه و مخدوش کردن اصل خواسته و مطالبه مردم است. در این بین رفتارهای هیجانی و رابین هودی شاید برای مدتی افکار عمومی را متوجه یک ماجرا کند، اما چون پاسخی بنیادین و ریشهای نیست، این معضل را نمیتواند درمان کند و زخم اصلی همچنان دردناک باقی خواهد ماند.
از سوی دیگر اساسا استفاده از امکانهای صرفا رسانهای با چاشنیهای هیجانی علاوهبر اینکه دردی را دوا نمیکند، درمورد اخیر که میخواهم مثال آن را بیان کنم، بهشدت غیرحرفهای بوده و بیشتر به انتحار سیاسی میماند تا رفتاری عدالتخواهانه.
منظور از این نمونه یادشده، افشاگری پرویز فتاح در تلویزیون درباره برخی املاک بنیاد مستضعفان است؛ افشاگری بیحساب و کتابی که با انتقادات زیادی همراه شد، انتقاداتی که بیشتر نه بهدلیل درست یا غلط بودن ادعاهای پرویز فتاح که بهخاطر نوع ورود و کنش وی در این ماجرا بود. خیلیها میگفتند چرا کسی که خود مسئول است و امکان نقشآفرینی موثر فرای اقدامات رسانهای دارد، اینگونه به ماجرا ورود کرده و بهجای قوه قضائیه در رسانه ملی بهدنبال اعاده حقوق بنیاد است؟
خیلیها در این چند روز درخصوص این رفتار فتاح سخن گفته یا مطلبی نوشتهاند و ایرادات مختلفی را به این اظهارات گرفتهاند، اما میتوان وجه مشترک و مقبول بسیاری از این اظهارنظرها را جایی دید. میگویند اگر بنابر اصلاح و اقدامی بنیادین بود، هزارویک راه صحیحتر و موثرتر وجود داشت. برای مثال در مسیر شفافیت میشد سامانهای راهاندازی کرد و همه این اطلاعات جذاب برای افکار عمومی را بدون انتخاب برخی موارد خاص، روی آن قرار داد و توضیحات مختلف را به آن الصاق کرد تا همه بدانند در بنیاد مستضعفان چه خبر است و اگر حقی از مردم ضایع شده چطور و با چه کموکیفی بوده است. علاوهبر این اگر بنای اصلاح و بازپسگیری حقوق ازدسترفته هم بود، همکاری با قوه قضائیه و وارد کردن آنها به این فرآیند، حتما راهی صحیحتر و نزدیکتر بود، نسبت به اینکه پرویز فتاح در قامت یک شخصیت رسانهای ظاهر شده و همان کاری را با این اطلاعات بکند که یک رسانه که قدرتش محدود است و صرفا امکان گشودن برخی مسیرها را دارد میتواند انجام دهد.
البته ناگفته نماند، در اینجا نمونه ذکرشده درخصوص پرویز فتاح یک مثال ساده است و اساسا بحث ما شخص رئیس بنیاد مستضعفان و رفتار او نیست، بنای نیتخوانی هم نداریم، چه اینکه او بخواهد در انتخابات وارد شود یا خیر، با استناد به همان استدلالهای بالا لاجرم باید کنش اخیر او، خطایی راهبردی و کماثر دانسته شود و از تکرار آن در ماههای منتهی به انتخابات اجتناب کرد.
درواقع باید گفت مقصود اصلی اولا جلوگیری از سادهسازی مشکلات کشور است، چراکه سادهسازی مسیر یافتن راههای اصلی و بنیادین یا هما ایدههای حکمرانی را مسدود میکند، ثانیا ممانعت از ورود هیجانی و غیرعلمی به انتخابات و مسائل و مطالبات مردم است که اگر اینگونه نشود، نتیجه همان اقدامات کمبهره و کمثمر قبلی است که مردم را بیشتر ناامید و بیاعتماد میکند.
کلام آخر اینکه دو رفتار یادشده در بالا هر دو باعث خواهند شد کشور راه اصلی و هدف واقعی و درست خود را گم کند و در میان غوغا و هیاهوهای رسانهای بهسمتوسویی برود که قبلا تجربه شده و دیدهایم که جز خسارت چیزی برای مردم نداشته است. درواقع حل مشکلات کشور نه از مسیر مذاکره و تفاهم با غرب حاصل میشود و نه با توسل به رفتارهای هیجانی در داخل درخصوص دغدغههای عمومی مردم.