به گزارش «فرهیختگان»، زمانیکه مارچلو بیلسا بههمراه خورخه والدانو برای تماشای رقابتهای یورو 96 راهی انگلستان بود از هموطنش در هواپیما پرسید: «آیا پس از شکست در یک مسابقه فوتبال هرگز به خودکشی فکر کردهای؟» چنین حرفی را شاید از دهان هر فرد دیگری میشد یک شوخی تلقی کرد اما داستان درباره بیلسا فرق میکند. بیشک مربی آرژانتینی که به ارائه فوتبال زیبا شهره است چنین پرسشی را صادقانه مطرح کرده است.
24 سال پس از این داستان، بیلسا موفق شد یکی از دشوارترین ماموریتهایش را با موفقیت به پایان برساند؛ بازگرداندن لیدز به لیگ برتر. 16 سال طول کشید تا این تیم قدیمی و پرطرفدار انگلیسی دوباره به سطح اول لیگ این کشور برگردد. آخرین بار آنها در دورانی در لیگ برتر حضور داشتند که رون آبراموویچ تازه یک سال بود چلسی را خریده بود، ژوزه مورینیو با پورتو فاتح لیگ قهرمانان شده بود و مارچلو بیلسا نیز بههمراه تیم ملی آرژانتین مدال طلای المپیک آتن را کسب کرده بود. لیدز در طول این مدت 5 مالک و 15 سرمربی به خود دید اما درنهایت این سرمربی آرژانتینی بود که توانست آنها را به لیگ برتر برگرداند. آنها در این مدت حتی به لیگ یک (سطح سوم فوتبال انگلیس) نیز سقوط کردند اما تنها چند ماه پس از جشن صد سالگی باشگاه حالا برای رقابت با تیمهای بزرگ فوتبال جزیره آماده میشوند.
تهدید با نارنجک
مارچلو بیلسا در کشورش لقب «دیوانه» را دارد. یک مربی باتجربه با فلسفهای منحصربهفرد در فوتبال که تعداد جامهایش قابلقیاس با مربیان بزرگ فوتبال دنیا نیست اما صاحب سبک و الهامبخش بسیاری از مربیان ازجمله پپ گواردیولا بوده است. بیلسا مربیگری را در نیوول اولدبویز آرژانتین آغاز کرد، تیمی که لیونل مسی را پیش از پیوستن به بارسلونا در اختیار داشت. او فوتبالش را نیز از همین تیم آغاز کرده بود. در همان دو سال ابتدایی توانست این تیم را قهرمان آرژانتین کند و باشگاه نیز در تقدیر از او، نام ورزشگاه خود را به «مارچلو بیلسا» تغییر داد.
مارچلو از همان ابتدا مربی متفاوتی بود و فلسفه کاریاش با بسیاری از همکارانش تفاوت داشت. در سال نخستی که هدایت اولدبویز را برعهده داشت، پیش از دربی مهم این تیم برابر روساریو یکی از بازیکنان جوان تیمش به نام «فرناندو گامبوا» را کنار کشید و از او پرسید چقدر دوست دارد که تیمش این دربی را ببرد و مدافع 20 ساله در پاسخ گفت اشتیاق زیادی برای آن دارد اما بیلسا قانع نشد و دوباره پرسید آیا حاضری به ازای بردن این مسابقه یکی از انگشتانش را از دست بدهی؟ و مدافع کمتجربه نیز گفت اگر قرار باشد برای بردن هر دربی یک انگشتش را بدهد خیلیزود باید دستش را قطع کند. بیلسا در آن زمان به «گامبوا» گفت که هنوز مفهوم شور و اشتیاق برای پیروزی را درک نکرده است. فردای آن روز گامبوا گل نخست تیمش را به ثمر رساند و نیوویل بازی را 4 بر 3 برد. فصل بعد از آن نیوویل در یکی از دیدارهای جام لیبرتادورس 6 بر صفر به سنلورنزو باخت و همان شب گروهی از هواداران متعصب و عصبانی باشگاه مقابل خانه بیلسا تجمع کردند و از او خواستند که با آنها رودررو شود. بیلسا هم درحالیکه یک نارنجک جنگی در دست داشت، در خانه را گشود و به آنها گفت: «اگر همین حالا اینجا را ترک نکنید، ضامن آن را میکشم!» پس از این اتفاق بود که در کشورش ملقب به الکولو (دیوانه) شد.
اخلاقگرایی، رسوایی و ریاضت
بیلسا در سال 1998 هدایت تیم ملی آرژانتین را برعهده گرفت. مهمترین تجربهای که تا آن زمان داشت و قرار بود آرژانتینیها را در دوران پس از مارادونا به موفقیت برساند. شاید این بزرگترین بدشانسی او بود که زمانی هدایت تیم ملی کشورش را برعهده داشت که مارادونا بازنشسته شده و هنوز لیونل مسی ظهور نکرده بود. آرژانتین در جامجهانی 2002 از مرحله گروهی صعود نکرد اما او همچنان روی نیمکت تیم باقی ماند تا اینکه در سال 2004 نخستین مدال طلای آرژانتین در المپیک را برای این تیم کسب کرد و این بزرگترین افتخار او در طول دوران مربیگریاش محسوب میشود. تنها چند ماه بعد بهدلیل نتایج ضعیفی که با آرژانتین در مقدماتی جامجهانی 2006 گرفت، از سمت خود کنارهگیری کرد.
بیلسا پس از استعفا تصمیم عجیبی گرفت و برای مدت سه ماه راهی یک صومعه شد تا درباره اشتباهاتش و اینکه چرا نتوانسته تیمش را بهعنوان بهتر از قهرمانی المپیک برساند، فکر کند. در این مدت او تنها مشغول مطالعه بود و به تلفن و تلویزیون هم دسترسی نداشت. پس از این دوره ریاضت خودخواسته، چند سال هم از قبول پیشنهادهای مربیگری امتناع کرد و تنها به مطالعه درباره فوتبال و تحقیقاتش درمورد مربیگری پرداخت. اتفاقات عجیب در زندگی او کم رخ نداده است. او معمولا در روز زمانی را به دویدن اختصاص میدهد و حین همین تمرینات یک روز با مردی مواجه شد که همسرش او را ترک کرده بود و شرایط مالی مناسبی هم نداشت. بیلسا به او پیشنهاد داد تا زمانی که شغل مناسبی پیدا کند به خانه او بیاید و برایش غذا درست کند.
بسیاری او را مردی بهشدت اخلاقگرا میدانند اما رسوایی جاسوسی کادرفنی تیمش از تمرینات دربی کانتی در فصل گذشته بسیار جنجالی شد. لیدز در این پرونده محکوم به پرداخت 20 هزار پوند شد که بیلسا آن را شخصا پرداخت. پس از آن نیز در یک نشست خبری عجیب تمام متدها و برنامههای آمادهسازی تیمش برای هر مسابقه را با جزئیات توضیح داد و گفت که این کار را به این دلیل انجام میدهد که بابت اتفاق رخداده احساس گناه میکند. البته او همچنین گفت که این کار در آمریکای جنوبی مرسوم است.
بیلسا و تیمش پس از آن حتی جایزه بازی جوانمردانه فیفا را هم دریافت کردند. البته نه بهدلیل جاسوسی از تمرینات حریف بلکه بهدلیل اینکه در دیدار برابر استونویلا زمانی که یکی از بازیکنان حریف مصدوم شده بود، لیدز بدونتوجه به او حمله خود را ادامه داد و به گل رسید و در ادامه بیلسا از بازیکنانش خواست اجازه دهند تیم حریف یک گل بزند.
بیلسا بیشک دیوانه فوتبال است. عدهای معتقدند او بیش از هر انسان دیگری در دنیای فوتبال فیلمهای مسابقات را تماشا کرده است. حتی گفته میشود او این توانایی را دارد که همزمان دو مسابقه فوتبال را در دو تلویزیون جداگانه و با دقت روی تمام جزئیات آن تماشا کند. بیدلیل نیست که او را یکی از پیشگامان در تغییرات سالهای اخیر دنیای فوتبال میدانند و مربیان و بازیکنان بزرگی را به فوتبال دنیا تحویل داده است. ستارههایی چون گابریل باتیستوتا، مائوریتسیو پوچتینو، بنجامین مندی، آیمریک لاپورته و دیهگو سیمئونه همگی درک بالای خود از فوتبال را مدیون این مربی آرژانتینی میدانند. این باتیستوتا بود که پپ گواردیولای جوان را متقاعد کرد پیش از آغاز دوران مربیگری خود راهی آرژانتین شود تا دیداری با بیلسا داشته باشد. مکالمه 11 ساعته آنها که بسیار نیز معروف است درنهایت یکی از بزرگترین مربیان فعلی فوتبال را به دنیا معرفی کرد.
دشمنی با یونایتد و چلسی
بیلسا امسال توانست ماموریت شکستخورده خود در فصل قبل را با موفقیت به پایان برساند. صعود با لیدز به لیگ برتر آن هم پس از 16 سال برای هواداران این تیم بسیار باارزش است و بهشدت از عملکرد او در این باشگاه راضی هستند. محبوبیتی که شاید خیلی زود و پس از چند نتیجه بد در لیگ برتر از بین برود اما نباید فراموش کرد که او تیمی را احیا کرده که با مشکلات مالی زیادی روبهرو بود و حتی در آستانه ورشکستگی قرار داشت. عدهای معتقدند لیدز قرار نیست سرنوشتی مثل واتفورد یا نوریچ در انتظارش باشد که پس از یک فصل حضور در لیگ در آستانه بازگشت به دسته پایینتر هستند و حتی برخی لیدز او را با تاتنهام پوچتینو مقایسه میکنند. او به لطف ایدههای تاکتیکی خود و تمایلی که به مالکیت بالای توپ در بازیها دارد میتواند تیمش را به یکی از رقبای سرسخت تیمهای بزرگ در لیگ جزیره تبدیل کند. لیدز دشمنی دیرینهای با منچستریونایتد و چلسی دارد و رویارویی بیلسا با فرانک لمپارد در چلسی از دیدارهای جذاب فصل آینده خواهد بود، چراکه لمپارد در جریان رسوایی جاسوسی از تمرینات دربیکانتی، سرمربی آن زمان این تیم بود.
بیلسا در رویارویی با منچستریونایتد نیز سابقه خوبی دارد. در سال 2012 و زمانی که هدایت اتلتیکوبیلبائو را برعهده داشت در یکهشتم نهایی لیگ اروپا در هر دو دیدار رفت و برگشت موفق شد شاگردان سرالکس فرگوسن را شکست دهد تا این مربی اسکاتلندی اعتراف کند که بیلبائوی بیلسا با نفراتی چون فرناندو یورنته، خاوی مارتینز و آندر هررا که در آن زمان کمتر شناخته شده بودند، یکی از بهترین تیمهای سالهای اخیر این باشگاه بوده است.
با تمام این اوصاف به نظر میرسد تیمهای لیگ برتری باید خود را برای رویارویی با رقیبی جدی آماده کنند و البته حصارهای زمینهای تمرینی خود را نیز بازبینی کنند تا از شر جاسوسهای لیدز در امان باشند. همچنین باید مکانی مناسب را برای کلمن آبی که بیلسا معمولا در تیمهایش عادت دارد روی آنها نشسته و تیمش را هدایت کند، مهیا کنند.
* نویسنده: سیامک خاجی، روزنامهنگار