به گزارش «فرهیختگان»، 82 جامعهشناس در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال 88- ظاهرا با گرایشهای مختلف فکری ولی تجددگرا–بیانیه مشترکی با عنوان «پرسشها و ارزیابیهایی درباره موقعیت اجتماعی کشور در آستانه انتخابات» منتشر کردند.(1) بهدنبال آن، دکتر محمدامین قانعیراد (1397–1334)، یکی از امضاکنندگان بیانیه که از جامعهشناسان ذینفوذ در انجمن جامعهشناسی ایران بود، در دفاع از این اقدام یادداشتی با عنوان «دفاع از توجه جامعهشناسان به سیاست» منتشر کرد.(2) وی در این یادداشت اینچنین اجتماع امضایی از جامعهشناسان پای یک بیانیه را کمسابقه خوانده و همسخن با تیتر یکی از روزنامهها، این اقدام را بهمعنای شکست سکوت 70 ساله جامعهشناسی خوانده است. به عقیده قانعیراد لحن این بیانیه «کاملا غیرسیاسی و متاثر از گفتمان دانشگاهی» است. وی با آن دسته از جامعهشناسان تنزهطلب -که خواهان دوری گزیدن از سیاست هستند- مخالفت کرده، میگوید جامعهشناسان نمیتوانند از یکسو، در کلاسهای درس خود سخن دورکیم را آموزش دهند که «اگر جامعهشناسی به درد اصلاح جامعه نخورد، ارزش یک ساعت مطالعه را هم ندارد.» و از سوی دیگر «همکاران خود را از ورود به سیاست پرهیز دهند.» قانعیراد معتقد بود که «گویا سرشت عصر مدرن بهگونهای است که فرآیندهای آن بدون موضعگیریهای صریح و کنشگرانه جامعهشناسان شکل پیدا نمیکند.» او میافزاید که مساله جامعهشناسان، ورود به سیاست نیست بلکه مساله، ورود غیرتخصصی است: «به نظر من، آنچه جامعهشناسان باید از آن برحذر باشند، نه ورود به سیاست بلکه ورود غیرجامعهشناختی به سیاست است.» که درراستای وظیفه جامعهشناسان است: «یکی از وظایف جامعهشناسان تلاش برای ترویج دانش جامعهشناسی در بین مردم، سیاستگذاران و مسئولان است. ما باید حرفهای خود را به میان جامعه ببریم و آنها را به موضوعات گفتوگوی عمومی تبدیل کنیم.» قانعیراد تلویحا تایید کرده که گرچه بیانیه 82 جامعهشناس از کاندیدایی خاص بهعنوان بهترین گزینه موجود حمایت کرده است ولی ویژگی و امتیاز بیانیه در این حمایت نیست. چون پیشتر (در انتخابات سال 76 و 84 ) هم، چنین بیانیههایی بهنفع یک کاندیدای خاص از سوی برخی جامعهشناسان منتشر شده است. بلکه امتیاز این بیانیه «تفصیلی و تحلیلی بودن آن است. برای اولینبار حلقهای از جامعهشناسان کوشیدند یک گفتمان جامعهشناسی سازگار با نیازهای سیاستی موجود را تدوین کنند و پس از آن تلاش کردند که موافقت و اجماع همکاران خود را نیز در این خصوص جلب کنند.»
سخن اخیر قانعیراد به این معناست که بیانیه 82 جامعهشناس علاوهبر سیاسی بودن –بهدلیل موضعگیری بهنفع یک کاندیدای خاص- علمی و صنفی هم هست؛ زیرا آنها «کوشیدند یک گفتمان جامعهشناسی سازگار با نیازهای سیاستی موجود را تدوین کنند.» در اینجا قصد نقد آن بیانیه و این دفاعیه را نداریم، اگرچه همزمان با آن مطالب، نقدهایی جدی به آن از ناحیه منتقدان قرائت حاکم بر جامعهشناسی در ایران مطرح شده بود.(3)
اما قطع نظر از توجیهی که دکتر قانعیراد از صدور بیانیه بهنفع کاندیدای خاص کرده است، نفس دلایلی که برای ضرورت حضور جامعهشناختی جامعهشناسان ذکر کرده، معقول و پذیرفتنی است. با این وصف، پرسش اساسی در التزام عملی (و) به شرایط معقول (حضور) جامعهشناسان ایرانی در امر سیاست است. چنین حضوری تا کجا -به گفته قانعیراد- جامعهشناختی و از کجا به بعد غیرجامعهشناختی یا همان «سیاسی» است؟ این پرسش، لااقل در چهار دهه اخیر بهطور جدی از ناحیه منتقدان قرائت رسمی جامعهشناسی ایران مطرح است. گمان میکنم مطالعه موردی بحران کرونا میتواند این مساله را تا اندازهای روشن کند.
مقصود از قرائت رسمی جامعهشناسی در ایران، دیدگاههای این جهانی رایج و مسلطی است که نمایندگی نظریات جامعهشناسی غربی را برعهده دارند. گفتمان جامعهشناسی سکولار با وجود تکثر زبانی و روشی، بر عموم دانشگاهها و مراکز پژوهشی، سلطه دارد و خواستههای خود را بر نظام آموزش عالی تحمیل میکند. این گفتمان حتی بر انجمن جامعهشناسی ایران سلطه دارد و تاکنون ارادهای برای برهمزدن سلطه گفتمانی حاکم در اولیای آن دیده نشده است.
طرح مساله؛ حضور جهانی
اگر جامعهشناسی را دانشی فرا-ملی بدانیم، که همینطور هم هست، در اینصورت، حضور جهانی جامعهشناس امری طبیعی و بلکه ضروری است و چنین انتظاری هم نامعقول نیست. از این منظر، لااقل، کارنامه 40سال اخیر جامعهشناسی در ایران جای انتقاد جدی دارد. عدمحضور جهانی جامعهشناسی ایران در طول این سالها همواره مسالهای جدی و پرسشبرانگیز بوده است. تفاوت اساسی ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی در همین درگیر شدن با مباحث فرا-ملی و بینالمللی است. ایران تا پیش از انقلاب، کنشگری منفعل و در لاک خود بود ولی بعد انقلاب به کنشگری جهانی و مداخلهگر در تنظیمات و تحولات بینالمللی تبدیل شد. درواقع، کنشگری ایرانی در تعامل با نظام بینالملل تا پیش از انقلاب یکسویه بود و بعد از انقلاب، دوسویه شد. ایران انقلابی از موضع انفعال بهدر آمده و خواهان تعامل دوسویه و برابر با نظام بینالملل است. ایران انقلابی یعنی خواهان بهدست گرفتن حق تعیین سرنوشت خود و حضور فعال در نظام بینالملل شده است و البته طبیعی است که وضع کنونی نظام بینالملل با چنین ارادهای مخالفت کند و تمام تلاشهای خود را برای بازگرداندن ایران و ایرانی به وضعیت پیشاانقلاب بهکار بندد. هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در آغاز کار حکمرانی اسلامی و تشدید تحریمهای فلجکننده– بهگفته مقامات عالیرتبه آمریکایی– در سالهای اخیر، بخشی از این تلاش نظام بینالملل علیه ایران است. اما با وجودی که گفتمان انقلابی زمینه حضور فعالانه در عرصه جهانی را فراهم ساخته است، بهنظر میرسد که گفتمان رسمی جامعهشناسی ایران تمایل به چنین حضوری ندارد و بهسختی میتوان نشانی از حضور جهانی این گفتمان سراغ گرفت. این حضور، در وجه حداقلی آن، پرداختن و نقد مواضع نظام بینالملل نسبت به ایران است. هرقدر هم که جامعهشناس قرائت رسمی در تعارض جدی با حاکمیت انقلابی باشد، نمیتواند با تحمیلات سلطهگرانه نظام بینالملل موافقت کند، زیرا چنین مداخلهای با اساس شعار استقلال و آزادی ملتها در تعارض جدی است مگر اینکه جامعهشناس گفتمان رسمی، زیست علمی منفعلانه را برگزیده باشد. اما حضور جهانی حداکثری به آن است که جامعهشناس ایرانی بهمثابه صاحبنظری در تراز بینالمللی بکوشد دیدگاههای خود را نسبت به مسایل مختلف جهانی با دیگران در میان گذاشته، بر سطوح مختلف سیاستگذاری، برنامهریزی و تصمیمگیریهای نظام بینالملل تاثیرگذار باشد. اما متاسفانه تاکنون چنین حضوری از ناحیه گفتمان جامعهشناسی رسمی ایران و حاملان آن، در هر دو شکل حداقلی و حداکثری، مشاهده نشده است. در اینجا بهعنوان مطالعه موردی، مساله بحران کرونا را پیش میکشیم.
بیش از 6ماه از عالمگیر شدن کروناویروس میگذرد. عده بیشماری از مردم جهان در اثر این بیماری واگیردار جان خود را از دست دادهاند. این ویروس خبیث، اقتصاد جهان را درهم نوردیده و حیات اجتماعی را از وضعیت عادی و روزمره به حالت اضطراری درآورده است. کارشناسان بر این باورند که در وضعیت پساکرونا، سالیان درازی طول میکشد تا شرایط به وضع عادی خود بازگردد. در این میان، میزان ابتلای کشورهای غربی بهویژه قدرتهای اول اقتصادی مانند آمریکا و آلمان و انگلیس و فرانسه، خیلی بیشتر از دیگر کشورها بوده است. ابتلای گسترده این دسته از کشورهای پیشرفته در شرایطی است که ازجهت امکانات، خدمات و تجهیزات پزشکی و درمانی در وضعیت بسیار مطلوبی بهسر میبرند و از ناحیه هیچکشور یا قدرت خارجی مورد تحریم و تهدید واقع نشدهاند. اما ایران بهرغم پیشرفتهای شگرف پزشکی و خدمات و تجهیزات درمانیاش در 40سال اخیر، درحالی با بحران کرونا درگیر شد که نهفقط ازجهت تجهیزات و کادر درمانی با وضعیت مطلوب کشورهای پیشرفته فاصله دارد بلکه سالهاست که ازسوی نظام سلطه جهانی، گرفتار تحریم فلجکننده غیرانسانی و ناجوانمردانه است. بحران کرونا در ایران مانند باقی کشورها (با تفاوتهایی) یک چالش جامعهشناختی پدید آورده است. آیا گفتمان انقلابی و دانش رشدیافته پزشکی، باوجود تحریمهای غیرانسانی، قادر به مهار و کنترل این بحران است؟ آیا نظام سلطه جهانی بهخاطر ملاکات انسانی و بشردوستانهای که همواره شعارش را داده است، حاضر به کوتاه آمدن و تعلیق تحریمها، بهویژه تحریمهای دارویی و تجهیزات پزشکی خواهد شد؟ و مهمتر از اینها، آیا گفتمان رسمی جامعهشناسی ایران که بهخاطر کوچکترین حوادث سیاسی و اجتماعی از خود واکنش نشان میدهد، حاضر است در شرایط کرونایی، حضوری جهانی داشته باشد؟ بیتردید، این فرصت و آزمون بزرگ این گفتمان برای حضور جهانی است، زیرا بحران کرونا، شرایط خاصی را برای گفتمان رسمی جامعهشناسی ایران پدید آورده که میتواند با تکیه بر اصول پذیرفتهشده انسانی و مستقل از گفتمان سیاسی حاکم، منتقد استمرار تحریم نظام سلطه باشد.
الحمدلله، گفتمان انقلابی با بسیج نیروهای مردمی و همکاری کادر فداکار پزشکی و خدمات درمانی، بهرغم وجود تحریمهای ناجوانمردانه، توانست در کنترل کروناویروس میزان بالایی از موفقیت را کسب کند، بهطوری که این میزان از موفقیت با موفقیت کشورهای پیشرفته عاری از تحریم برابری میکند. البته بحران برطرف نشده است و سوءمدیریتها و محافظهکاریها بعید نیست که فداکاریها و ازخودگذشتگیها را بر باد دهد، اما موفقیتهایی که تاکنون رخ داده را هم نمیشود انکار کرد. از سوی دیگر، متاسفانه نظام سلطه جهانی در کاهش یا حتی تعلیق موقت تحریمهای فلجکننده خود، در وضعیت کرونایی، نهفقط هیچگونه انعطافی از خود نشان نداد، بلکه تحریمها را تشدید کرد. اما اکنون باید دید گفتمان رسمی جامعهشناسی در میانه بحران کرونایی چگونه رفتار کرده است. آیا این گفتمان توانسته قوه تمییز جامعهشناختی خود را بهکار اندازد و آنچنان که مدعی است در کلاس درس و عرصه سیاست داخلی از درد و رنج مردم یاد میکند و از کرامت انسانی دفاع میکند و بر متعرضان به آن حمله میبرد، حاضر به طرح این مسائل برابر نظام سلطه جهانی نیز باشد یا خیر.
نامه انجمن جامعهشناسی ایران
انجمن جامعهشناسی ایران در نیمه فروردین 99 خطاب به روسای چهار انجمن بینالمللی جامعهشناسی، ازجمله انجمن جامعهشناسی اروپا و آمریکا، نامهای را با امضای رئیس انجمن منتشر کرده است.(4) موضوع این نامه مساله تحریم دولت آمریکا علیه ایران است. نامه انجمن با این جملات شروع شده است: «این نامه را از طرف هیاتمدیره و اعضای انجمن جامعهشناسی ایران برای شما ارسال میکنم تا نگرانی خود را از ادامه تحریمهای تحمیلی توسط دولت آمریکا بر ایران و تشدید آنها اعلام کرده و از شما همکاران گرامی بخواهم که در این دوره بحرانی ناشی از پاندمی جهانی کووید-۱۹، با ما همصدا شده و خواستار کاهش تحریمها باشید.» نامه انجمن از دو بخش یا خواسته تشکیل شده است؛ بخش ابتدایی نامه، اشارهای است به اثرات سوء اقتصادی ناشی از تحریم بر قشر ضعیف و کمدرآمد و همچنین عدم امکان دریافت کمکهای خارجی برای عبور از بحران کرونا. نویسنده یا نویسندگان نامه تاکید کردهاند که «در چنین بحرانی، جامعهشناسان هم بهعنوان بخشی از مردم این جامعه، با مشکلات دستوپنجه نرم میکنند.» این بخش به اختصار طی شده است، ولی بخش دوم آن که اشارهای به پیامدهای تحریم بر ادامه کار جامعهشناسان است، قدری تفصیلیتر بیان شده است. در این نامه آشکارا بر وابستگی علوماجتماعی و به تبع آن، پژوهشگران، استادان و کارشناسان نیمهوقت و پارهوقت، به بودجهها وکمکهای دولتی تصریح شده است؛ «آنها اولین کسانی خواهند بود که در شرایط کمبود بودجه و سرمایه در بخش آموزش و پژوهش کنار گذاشته خواهند شد.» کمبود منابع اقتصادی موجب تضعیف موضع انتقادی نسبتبه مسائل سیاسی و اجتماعی نیز شده است: «همچنین ما همیشه نسبتبه کاستیها و محدودیتهای داخلی کاملا آگاه بوده و همواره از یک موضع انتقادی در جهت مداخله سازنده برای اصلاح آنها کوشیدهایم. با اینحال، تحریمها، بهخصوص در شرایط بحران ناشی از شیوع کرونا از توان ما برای اثربخشی انتقادی و سازنده در سطح جامعه میکاهد.» انجمن جامعهشناسی در فراز پایانی نامه، ضمن تاکید بر همسویی انجمن با دانش جامعهشناسی مدرن، از روسای آن چهار انجمن برای تقویت رویکرد انتقادی جامعهشناسی ایران خواسته است تا در حمایت از درخواست کاهش تحریمها وارد عمل شوند: «انجمن جامعهشناسی ایران بهعنوان یکی از بهرهمندان از میراث مشترک تاریخی جامعهشناسی و یکی از وارثان دغدغه اصلی این علم نسبتبه صلح، عدالت و رفاه انسانی، امیدوار است در تلاش خود برای کاهش دشواریهای موجود و حفظ نقش اثربخش اجتماع علمی جامعهشناسان در مقابله با این مسائل، از حمایت همکاران بینالمللی خود برای لغو تحریمهای اقتصادی برخوردار باشد.»
نقد برونگفتمانی نامه انجمن
محتوای نامه انجمن خطاب به چهار انجمن جامعهشناسی بینالمللی، محافظهکارانه و از موضع ضعف است. در این نامه، نفس مساله تحریم کاملا خنثی و بیرنگ ذکر شده است و اشارهای به ظالمانه و غیرانسانی بودن آن نشده، گرچه از ادامه آن ابراز نگرانی شده است. این نهایت ابراز همدردی انجمن جامعهشناسی ایران با مردم خود است که در اثر تحریمهای غیرانسانی و ظالمانه دچار رنجها و مشقتهای بعضا جبرانناپذیر شدهاند. گمان میکنم اگر یک جامعهشناس دردمند خارجی مدتی را با این مردم محروم زندگی میگذراند، خیلی بیش از انجمن ابراز نگرانی و رنجوری میکرد. تاسفبارتر اینکه انجمن، به عرض حال مشکلات اقتصادی صنف جامعهشناسی ایرانی خطاب به چهار انجمن جهانی رو آورده است. گمان نمیرود که یک انسان منیعالطبع حاضر شود برای دوستان خود تا چه رسد به اغیار، درباره مشکلات و تنگناهای معیشتی خود، عرض حال بنویسد. گرچه مخاطبان اصلی این نامه، به زبان نخواهند آورد، ولی در ضمیر خود بر حقارتآمیز بودن چنین درخواستی تاسف خواهند خورد. اما عبارات تلخ نامه آنجاست که اثربخشی موضع انتقادی اجتماع جامعهشناسان را تماما به امور معیشتی وابسته کرده است. این همان استوار کردن «سقف معیشت بر ستون جامعهشناسی» است. برخی از بزرگان جامعهشناسی غربی مانند کارل مارکس با وجود زندگی مشقتبار دست از مواضع انتقادی خود برنداشتند. مناعتطبع بسیاری از اهلدانش اجازه نمیدهد کار علمی را با امر معیشت گره بزنند. مضافا اینکه چنین درخواستی ذهنیت دولتی بودن موضع انتقادی اجتماع جامعهشناسان را قوت میبخشد. در اینصورت، میتوان گفت بحران کرونا فرصت مناسبی است برای شنیدن مواضع انتقادی غیروابسته به بودجههای دولتی.
علیرغم نقدهای جدی که به افق و نظرگاه نامه انجمن جامعهشناسی ایران قابل طرح است، میتوان این اقدام را بهعنوان تحولی در رویکرد گفتمان رسمی جامعهشناسی تلقی کرد. بحران کرونا موجب شده است که انجمن بهحضور جهانی التفاتی پیدا کند. نامه به چهار انجمن بینالمللی جامعهشناسی نشانهای از اراده یا احساس نیاز انجمن برای حضور جهانی است. ظاهرا به این نتیجه رسیده است که باید در عرصه بینالملل نیز فعالیت کند. از اینرو، چنین اقدامی را علیرغم موضع انفعالیاش به فال نیک میتوان گرفت، اما نکته مهم این است که آیا اجتماع جامعهشناسان وفادار به گفتمان رسمی جامعهشناسی ایران، با این اقدام توافق عام دارند یا خیر. ظاهرا نهفقط چنین اجماعی وجود ندارد، بلکه نقدهایی درونگفتمانی هم بر آن مطرح شده، بهطوری که انجمن جامعهشناسی ایران یکی از این نقدها را در سایت خود انعکاس داده است، ولی یادداشت دفاعیهای -مانند آنچه دکتر قانعیراد در دفاع از بیانیه 82 نفر نوشته بود- در آن سایت انعکاس نیافته است. این امر ذهن کنجکاو را وامیدارد معلوم کند نقدهای ناظر بر نامه انجمن از چه سنخ است. آیا با بعضی محتویات نامه مشکل دارند یا با اصل نوشتن چنین نامهای مخالفت شده است؟ اهمیت این مساله از آن رو است که معلوم میشود حاملان گفتمان رسمی در چه مقام و موضعی قرار دارند و این مهم را میتوان یکی از نتایج بحران کرونا دانست.
منتقدان نامه انجمن (نقد درونگفتمانی)
1 دکتر علی طائفی یکی از اعضای انجمن در نقد نامه انجمن یادداشتی با عنوان «انجمن جامعهشناسی ایران؛ انجمن حکومتی یا مستقل؟» منتشر کرده و سایت انجمن هم آن را انعکاس داده است. نقد کلی طائفی آن است که شاکله و کارکرد انجمن بیش از یک انجمن مستقل مدنی و علمی بهصورت انجمنی حکومتی و سیاسی درخدمت حاکمیت درآمده است. وی نامه انجمن را نمونهای از وابستگی انجمن به حکومت دانسته و برای مدعای خود چنددلیل ذکر کرده است؛ ازجمله اینکه عامل تحریم دوسویه است و علت صرفا خارجی ندارد، لذا انجمن باید هر دو عامل را مدنظر داشته باشد تا شائبه حکومتی بودن پیدا نکند. دوم اینکه انجمن درحالی چنین نامهای نوشته که در سالهای اخیر نسبت به اعتراضات و اغتشاشات مردم سکوت اختیار کرده است. انجمن «بهجای خطاب قراردادن حاکمیت در رفع موانع لغو تحریم از سوی حاکمیت، با نگاهی انحرافی حاکمیت دولتهای دیگر ازجمله آمریکا را نشانه میگیرد و آدرس غلط میدهد.» طائفی آورده است که نامه انجمن تناقضآمیز است، زیرا انجمن در دفاع از سکوت خود نسبت به مسائل داخلی، بر غیرسیاسی بودنش (مطابق اساسنامه) تاکید دارد، ولی نامهای با ماهیت سیاسی خطاب به چهار انجمن بینالمللی مینویسد. بهعقیده طائفی «این ادعا که رویکرد انتقادی انجمن تحت تاثیر تحریمها خدشهدار شده، چنان واهی است که شائبه صدور خطمشی انتشار بیانیه انجمن توسط گروهها و عوامل فشار حکومتی را بهشدت تقویت میکند.» و بالاخره این «اقدام انجمن جامعهشناسی ایران در همراهی برای صدور بیانیهای حکومتی، نوعی فریب انجمنهای دیگر همکار در برون مرزهاست.» طائفی در پایان یادداشت خود برای بازدارندگی از تکرار و خنثیسازی اثر نامه انجمن چنین گفته است: «امیدوارم با واکنش اعضای انجمن درسراسر کشور این رویههای متعارف غیرحرفهای و حکومتی در انجمن پایان پذیرد.» و افزوده است: «تلاش خواهم کرد متن این اعتراض را به انجمنهای فراملی مورد خطاب انجمن ایران نیز منتقل کنم.»
2 دکتر حسن محدثیگیلوایی یکی دیگر از منتقدان نامه انجمن است. وی در کانال تلگرامی خود کوشیده با انعکاس نظرات موافق و مخالف، توجه مخاطبان را به این مساله جلب کند. چنانکه خود وی یادداشتی با عنوان «آیا انجمن جامعهشناسی ایران درحال تبدیل شدن به ادارهای دولتی است؟» منتشر کرده است. (بنگرید: کانال زیر سقف آسمان، 23 فروردین 99 ). سخن وی مشابه گفتههای طائفی است. بهزعم محدثی انجمن از سویی نسبت به ناکارآمدی حاکمیت به نوشتن نامههای محافظهکارانه بسنده و از سوی دیگر«اقدام به ارسال نامه انتقادی به انجمنهای بینالمللی و جهانی جامعهشناسی برای رفع تحریمها میکند، بدون اینکه سیاستهای تحریمزای حکومت را مورد نقد قرار دهد.» وی این پرسش را طرح کرده است که «آیا انجمن جامعهشناسی در اثر محافظهکاری فزاینده درحال تبدیل شدن به ادارهای دولتی است؟» و «چرا انجمن جامعهشناسی ایران در نامهپراکنیهای اخیر، همچون شعبهای از وزارت خارجه عمل کرده است؟» متعاقب این یادداشت بود که رئیس انجمن، دکتر سراجزاده، در نوشتهای خطاب به یکی از منتقدان، با اشاره به گفتههای محدثی اتهام دولتیبودن انجمن را رد کرده است و به نمونههایی از مواضع انتقادی انجمن نسبت به عملکرد حاکمیت -که در سایت انجمن آمده- اشاره میکند. بهعقیده وی مشابهت مواضع انتقادی انجمن در مساله تحریم نمیتواند نشانه وابستگی و حکومتی بودن انجمن باشد و چنین تلقی دور از انتظار است: «از جامعهشناسان روشنفکر واقعبین و خیرخواهی مثل شما و دوست ارجمندمان آقای محدثی انتظار نمیرود که دچار چنین خبط و خطایی شوند و مشابهت موضع انجمن و سایر نیروهای خیرخواه مردم ایران در مخالفت با تحریمهای دولت آمریکا را به این دلیل که دولت هم چنین موضعی دارد، نشانه وابستگی انجمن به دولت و دولتیشدن ارزیابی کنند.» سراجزاده اینگونه انتقادها را یادآور «رادیکالیسم خام» در دهه 50شمسی دانسته است. حسن محدثی بهدنبال این پاسخ، یادداشتی با عنوان «ژست انتقادی، عملکرد محافظهکارانه: پاسخی به یادداشت دکتر سراجزاده» منتشر کرده بر همان گفتههای سابق خود اصرار میورزد. بهزعم وی «ارسال چندنامه به انجمنهای بینالمللی و تلقی برخی از آن بهمثابه کارآمدی یا موفقیت انجمن جامعهشناسی ایران میتواند فریبکارانه باشد.» انتظار محدثی از انجمن این است که «انجمن جامعهشناسی اگر جسارت نقادی وضع اسفبار کنونی را ندارد، دستکم بهتر است سکوت کند... چه لزومی دارد حیثیت انجمن جامعهشناسی صرف اقدامی بیهوده و بینتیجه، آن هم همراستای عملکرد وزارت امور خارجه، گردد؟» محدثی از تعبیر «رادیکالیسم خام» هم رنجیده و در پاسخ سراجزاده آورده است: «متاسفم که دکتر سراجزاده یادداشت انتقادی مرا مصداقی از رادیکالیسم خام خواندهاند.»
3 اما سومین نقد بر نامه انجمن، نقدی است که دکتر معصومه قاراخانی و دکتر سیدآیتاله میرزایی با عنوان «دعوت به اخلاق حرفهای» مشترکا منتشر کردهاند. همانطور که از عنوان یادداشت پیداست، نویسندگان آن از منظر اخلاق حرفهای نامه انجمن را مورد انتقاد قرار دادهاند. آنان با ارجاع به اساسنامه انجمن بر این باورند نویسندگان نامه که نمایندگی اعضای انجمن را برعهده دارند، کاری غیراخلاقی انجام دادهاند، زیرا اولا در اساسنامه با قید «صرفا» تصریح شده است که «انجمن صرفا در زمینههای علمی، پژوهشی، کارشناسی و مشاوره فعالیت مینماید.» ثانیا هرگونه صدور نامه که خارج از چارچوب اساسنامه باشد، باید با موافقت همه اعضای انجمن باشد، درحالیکه انجمن در نگارش و صدور این نامه مراتب اقدامات دموکراتیک را طی نکرده است. ثالثا استدلال نویسندگان نامه «مبنیبر کاهش بودجههای پژوهشی تحتتاثیر تحریمها و نیز بهحاشیه رفتن آموزش تفکر انتقادی و از دست رفتن اثربخشی انتقادی و سازنده جامعهشناسان، فروکاستی عجیب در تحلیل جامعهشناختی است.» این دو منتقد معتقدند که نباید فساد موجود در نحوه توزیع بودجه پژوهشی بهویژه پژوهش در علوماجتماعی را به تحریمها ربط داد. این کار انجمن «نوعی فرار بهجلو و فرافکنی است که اتفاقا حاکمیت و نظام تصمیمگیری در ایران در پیش گرفته است.» یادداشت انتقادی این دو جامعهشناس با این جمله خاتمه یافته است: «باید این جمله وبر از کتاب دانشمند و سیاستمدار را بار دیگر مشق نماییم که «موضعگیری سیاسی یک مساله است، تحلیل ساختارهای سیاسی و اجتماعی مسالهای دیگر.» آنچه مسلم است انجمن جامعهشناسی ایران نه پاتوق باندبازیهای گروهی و سیاسی و نه پادوی دولتی خاص است.»
ناسازگاریهای گفتمان رسمی جامعهشناسی
1 آنچه از گفتههای برخی جامعهشناسان ایران در اینجا انعکاس یافته، نمونهای از گفتوگوهای انتقادی درونگفتمانی است. تمام این افراد وابستگی تام و ایدئولوژیک نسبتبه گفتمان رسمی جامعهشناسی ایران دارند. هیچیک از نویسندگان نامه انجمن و منتقدان آنرا نمیتوان خارج از این گفتمان فرض کرد. وابستگی رئیس و هیاتمدیره انجمن به گفتمان رسمی به همان اندازه است که وابستگی منتقدان نامه انجمن، بلکه ایبسا که این وابستگی در آن هیات بیشتر بهنظر آید. چون هیاتمدیره انجمن، منتخب جامعهشناسان عضو هستند. مضافا اینکه از محتوای سه یادداشت انتقادی یادشده پیداست که خطاب منتقدانی از موضع گفتمانی با نویسنده یا نویسندگان نامه انجمن نبوده است. نقد آنان از جهت اینکه «انجمن گفتمان رسمی را کنار گذاشته» نیست. ارجاعات آنان -مانند اساسنامه یا گفتههای ماکس وبر– از باب یادآوری و دعوت به مشقنویسی است و نه از باب لزوم بازگشت به گفتمان رسمی. بهعلاوه در نامه انجمن جامعهشناسی ایران بر اعلام پایبندی انجمن و جامعهشناسان ایرانی به سنت تاریخی جامعهشناسی غربی (سکولار) تاکید شده است و منتقدان نامه انجمن بر این بخش از نامه هیچ انتقادی نکردهاند، بنابراین اگر نزاعی میان نویسندگان نامه انجمن و اعضای موافق آن با برخی جامعهشناسان منتقد عضو و غیرعضو دیده میشود، این نزاع درونگفتمانی است. پس اگر در اینجا بر گفتمان رسمی جامعهشناسی نقدهایی وارد میشود، همه وفاداران به گفتمان رسمی را فرامیگیرد.
2 پرسشی که پیرامون نامه انجمن جامعهشناسی ایران مطرح شد این بود که آیا اجتماع جامعهشناسان، بهرغم اینکه محتوای نامه، محافظهکارانه و بهدور از مناعتطبع علمی نوشته شده است، از جهت اینکه میتوان آنرا نوعی حضور بینالمللی تلقی کرد، استقبال کردهاند یا خیر؟ محتوای هر سه یادداشت انتقادی نشان میدهد منتقدان نامه نهفقط از چنین حضوری استقبال نکردهاند، بلکه با آن مخالفت ورزیدهاند. ممکن است گفته شود از دلایل مخالفت پیدا است که حضور بینالمللی انجمن نفی نشده است. لکن منتقدان با فرض پذیرش رویکرد حضور بینالمللی، مبادرت به نقد نامه انجمن نکردهاند. لااقل گواهی بر چنین فرضی وجود ندارد. بهویژه که عملکرد 40سال اخیر آنها چنین اقبالی را نشان نمیدهد. مضافا اینکه این دلایل، چندان هم مدعای نگارنده را نفی نمیکند، زیرا دلیل ارجاع به اساسنامه انجمن نفی کلی چنین حضوری است. اساسنامه اقدام انجمن در نگارش نامه فراملی را نقد نکرده است، درحالیکه منتقدان آن با استناد به اساسنامه، چنین کاری را تقبیح کردهاند. کاستیهای انجمن در انتقاد از وضعیت اجتماعی داخلی -بر فرض چنین کاستیهایی- مانعی برای عدم حضور بینالمللی جامعهشناسی ایران نیست. این سخن که «انجمن جامعهشناسی اگر جسارت نقادی وضع اسفبار کنونی را ندارد، دستکم بهتر است سکوت کند.» بسیار سست است. مثل این است که به کسی گفته شود حالا که یک دستت کار نمیکند، دست دیگرت را هم بهکار نگیر. نقد درست این بود که گفته شود آن کاستیها را اصلاح کن، نه آنکه حضور جهانی خود را بهحالت تعلیق درآور. بهعلاوه، دلیل همسویی نامه انجمن با خواست حاکمیت (لغو تحریمها) نیز سست است. درستی این دلیل بر فرض عاملیت مطلق حکومت استوار است. فرض بر این شده است که عامل تحریمها بهطور مطلق، خود حاکمیت است و ارجاع آن به حاکمیت دولتهای دیگر ازجمله آمریکا نوعی نگاه انحرافی و آدرس غلط دادن است، والا حتی اگر یک درصد برای عاملیت آمریکا در پدیدآمدن تحریمها، سهمی در نظر گرفته شود، بهخاطر همان یکدرصد، نوشتن چنین نامهای لازم و ضروری بود.
دلیل استقلال جامعهشناسی نیز نمیتواند مانعی برای نوشتن نامه به انجمنهای بینالمللی شود. با این حساب، حضور بینالمللی هر انجمنی نشانه غیرمستقل بودن و حکومتی بودن آن است. انجمنهای جامعهشناسی اروپا یا آمریکا باوجود اینکه در تعارض با حاکمیتهای خود نیستند، حضور بینالمللی دارند. هیچ استدلال معقولی وجود ندارد که شرط استقلال جامعهشناسی و حضور بینالمللی آن به تعارض و تقابل با حاکمیت وابسته باشد. ظاهرا منتقدان نامه اصرار بر این دارند که هرگز نباید آب حاکمیت و انجمن به یک جوی ریخته شود و اگر چنین شود، انجمن استقلال خود را از دست داده و به انجمن دولتی تبدیل خواهد شد!
بنابراین، دلایل یادشده نمیتواند توجیهی برای مخالفت با حضور جهانی انجمن جامعهشناسی باشد. نمیتوان انجمن را به اینگونه دلیلهای واهی از نامهنگاری با انجمنهای بینالمللی منع کرد، بلکه باید ضمن تشویق انجمن به تکرار چنین نامهنگاریهایی، او را متوجه کاستیهایش کرد تا تعادلی در اقدامات عملی پدید آید. انتظار درست این است که منتقدان با محتوای آن مخالفت میورزیدند و نه با اصل چنین اقدامی. پرسشی که باید منتقدان پاسخ دهند این است که اگر فرضا مدیریت انجمن جامعهشناسی عاری از این ایراداتی که گفتهاند میبود، باز با محتوا و رویکرد نامه انجمن میتوانستند موافقت کنند؟ نامهای که کاملا محافظهکارانه و عاری از انتقاد و بهدور از مناعتطبع و همراه با صرف ابراز نگرانی از فشارهای اقتصادی حاصل از تحریم بر اقشار کمدرآمد و فقیر جامعه، نگارش شده باشد، نمیتواند نشانه انجمنی با هویت مستقل و غیرحکومتی و منتقد فعال اجتماعی باشد. استقلال انجمن تنها به این نیست که جسارت نقادی حاکمیت را داشته باشد، بلکه باید همین جسارت را در عرصه بینالملل هم دارا باشد.
3 متاسفانه منتقدان نامه انجمن جامعهشناسی در مقام عمل، بهرغم اینکه همگان را به اصول اخلاقی و کرامت انسانی فرامیخوانند، درست رفتار نکردهاند. بحران کرونا از جهت اینکه نشان دهد مدعیان بشردوستی و حقوقاجتماعی و ابراز همدردی با آلام و رنجهای مردم تا چه اندازه صداقت دارند، فرصت خیلی خوبی را پدید آورده است. اینان آشکارا نشان دادند که دعوی اینگونه شعارها مطلق نیست. چنین نیست که دعوت به اصول اخلاقی و کرامت انسانی بهطور مطلق مطلوب اینان باشد. اینطور نیست که دردها و رنجهای مردم تحت هر شرایطی قابل همدردی باشد. حال که – بهزعم ایشان- حاکمیت تحریمزاست، دلیلی ندارد که از آمریکا خواسته شود -ولو در شرایط کرونایی- تحریمها را بهحالت تعلیق درآورد یا از شدت آن بکاهد. از نظر آنها این درد و رنجها پدیده خودخواسته مردم است و هرگونه اعتراض به دولتهای دیگر ازجمله آمریکا، انحراف از مساله و آدرس غلطدادن است. بدتر از آن، ترجیحی است که منتقدان برای اخلاق حرفهای قائل شدهاند. اخلاق ارزشی - مانند همدردی و احساس شفقت با درد و رنج مردم- در نسبت با اخلاق حرفهای، ارزش ذاتی و مطلق و غیرابزاری دارد. با هیچ استدلالی نمیتوان اخلاق حرفهای را والاتر و برتر از اخلاق ارزشی تلقی کرد. ارزش اخلاق حرفهای منبعث از اخلاق ارزشی است و فارغ از آن فرومیریزد. چگونه یک جامعهشناس ایرانی میتواند چنین تصور کند که رعایت اخلاق حرفهای صنف جامعهشناسان، مقدم بر همدردی و احساس شفقت با مردم است؟! این منتقدان هیچ توضیح ندادهاند که چگونه ابراز نگرانی انجمن از فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها بر مردم، نوعی عدم رعایت اخلاق حرفهای و وفاداری به میثاقهای انجمنی است. اما فرض هم که چنین باشد، آیا ترجیح با اخلاق حرفهای است یا با ابراز نگرانی و همدردی با ملت؟ البته گمان نمیرود که عموم جامعهشناسان ایرانی – قطعنظر از تعلقات حرفهای و معرفتیشان به گفتمان رسمی جامعهشناسی- با چنین رجحان نامعقول و غیراخلاقی موافق باشند. ولی قطعا رواج چنین تلقی، عامل اصلی گسست میان مردم و جامعهشناسان خواهد شد. در این صورت، مردم حق دارند نسبتبه تخصیص بودجه ملی برای پژوهشهای علوماجتماعی اعتراض کنند. وقتی جامعهشناس ایرانی منافع صنفی را بر منافع ملی ترجیح میدهد، چه دلیل دارد که در شرایط تحریم، بودجههای پژوهشی علوم اجتماعی از منابع ملی تامین شود. بنابراین، نقد نامه انجمن با تاکید بر اخلاق حرفهای، در ساحت مسائل ملی، بدترین صورت انتقاد جامعهشناختی است.
4 مساله استقلال جامعهشناسی و پرهیز از دولتی و حکومتیشدن که در کانون ادبیات منتقدان نامه انجمن قرار دارد، داستان عجیبی است و بیشتر به «ژست انتقادی روشنفکرانه» شباهت دارد تا امر واقعی. به همینخاطر، چندان هم نمیتوان این ژست را جدی گرفت. بسیاری از کسانی که اینگونه حرفها را بر زبان جاری میکنند، کارمند دولت هستند و از بودجه دولتی ارتزاق میکنند. چنانکه نویسنده یا نویسندگان نامه انجمن بهدرستی بر چنین ارتزاقی تصریح کردهاند. شاید گناه آنان در نظر منتقدان همین فاشکردن منابع مالی گفتمان رسمی جامعهشناسی بوده است. هیچ تردیدی وجود ندارد که حوزه علوماجتماعی ایران در تمام سطوح آموزشی و پژوهشی آن زیر سلطه گفتمان رسمی است. کمتر موسسه آموزش عالی را میتوان سراغ داشت که تربیتشدگان گفتمان رسمی در آنجا راه نیافته باشند و حتی مدیریت کار را تصاحب نکرده باشند. نظام آموزش عالی دولتی هم در تامین امکانات مادی و بودجهای برای تربیت جامعهشناسان گفتمان رسمی جامعهشناسی هیچگونه دریغ نکرده است. اگر هم در حمایتهای دولتی کاستیهایی بوده است، یک دلیل آن تحریمهاست که در نامه انجمن بهدرستی به آن اشاره شده است. جالبتر اینکه گفتمان انقلابی علیرغم منازعات نظری که با گفتمان رسمی جامعهشناسی دارد، مخالفت جدی با تخصیص منابع مالی حکومتی برای گفتمان رسمی نداشته است و هرگز مقصودش از اسلامی شدن دانشگاهها مسدود کردن اینگونه حمایتهای مالی نبوده است. طنز تلخ این ژست یا لاف روشنفکری آنجاست که همهساله در ایام بودجهریزی دولت، از ناحیه برخی جامعهشناسان گفتمان رسمی، یادداشتهای اعتراضی تاثیرگذار علیه تخصیص بودجه برای موسسات آموزشی و پژوهشی مذهبی منتشر میشود و همزمان با این اعتراض، طومار امضای اعضای هیاتعلمی خطاب به رئیس دولت مبنیبر درخواست افزایش حقوق و دستمزد تهیه میشود. معلوم نیست شکایت این بخل گفتمان رسمی جامعهشناسی را به کجا میتوان برد.
اما آیا بهراستی خطقرمز گفتمان رسمی جامعهشناسی حفظ استقلال و غیرحکومتی بودن است؟ اگر واقعیت این است، چرا گفتمان رسمی در حکومت استبدادی پهلوی از این خط قرمز عبور کرده بود. گفتمان رسمی در آن دوران هیچ مشکل مبنایی با حاکمیت استبدادی نداشت. جالب اینجاست که همان معدود جامعهشناسان، مانند مرحوم شریعتی و سیدجلال آلاحمد که از منتقدان جدی حاکمیت آن دوران بودند، در هر دو زمان قبل و بعد انقلاب مغضوب گفتمان رسمی جامعهشناسی بوده و هستند. اگر بهراستی دولتی بودن، خطقرمز منتقدان نامه انجمن است؛ باید بیشتر از دیگران از چنین نامهای، علیرغم محتوای محافظهکارانه آن، حمایت میکردند. در نظام بینالملل هیچگونه خلأ سیاسی وجود ندارد تا گمان کنیم ما فقط با حاکمیت داخل، مرز و نسبتی داریم و بس. دولتهای غربی بهویژه دولت آمریکا در یکصد سال اخیر نشان دادهاند هر قدر هم ما با آنها کاری نداشته باشیم، آنها با ما کار دارند. بنابراین، گفتمان رسمی جامعهشناسی نمیتواند پیرامون این مساله مهم بدون موضع انتقادی باشد، مگر اینکه به دلیل پیوندهای گفتمانی که با قدرتهای غربی دارد، در شرایط فعلی ترجیح دهد سکوت اختیار کند، چنانکه یکی از همین منتقدان، انجمن را به سکوت اختیار کردن فراخوانده بود. لذا چون پیوندهای گفتمانی میان گفتمان انقلابی و گفتمان رسمی جامعهشناسی وجود ندارد، همین منتقدان، فقدان مواضع انتقادی انجمن برابر حاکمیت را تقبیح و سرزنش کردهاند. بنابراین، اظهار همدردی جامعهشناسان گفتمان رسمی با مصائب جامعه بیشتر به ژستهای روشنفکرانه عاری از محتوا شباهت دارد. بگذریم که اگر در ریشهیابی علل پدید آمدن این مصائب نیک بنگریم، ردی از وفاداران این گفتمان را میتوان شناسایی کرد. چنانکه مطالعه دفاعیه دکتر قانعیراد از بیانیه 82 جامعهشناس، ما را به این ردپا میرساند. مضافا اینکه همین دفاعیه و پاسخ رئیس انجمن مبنیبر اهتمام انجمن به مواضع انتقادی از وضعیت جاری کشور، دلیل دیگری بر واهیبودن «دولتیشدن انجمن» است.
باید این نکته را نیز افزود که تاکنون، تساهل و مدارای گفتمان و نظام انقلابی به قدری بوده است که از گفتمان رسمی جامعهشناسی نسبت به حمایتهای بیدریغ مالی خود هیچ چشمداشتی غیر از التزام به همان اصول اخلاقی و کرامت انسانی و نفی هرگونه سلطه جابرانه نداشته است. صبوریهای گفتمان انقلابی برابر کملطفیها و جفاهای گفتمان رسمی جامعهشناسی قابلستایش است.
5 این گفته یکی از منتقدان نامه انجمن که «انجمن جامعهشناسی اگر جسارت نقادی وضع اسفبار کنونی را ندارد، دستکم بهتر است سکوت کند.» استدلالی نیست که گوینده آن بتواند به آن تکیه زند. اولا، عکس این سخن نیز صادق است. به این معنا که جامعهشناسان گفتمان رسمی اگر جسارت نقادی قدرتهای سلطهگر غربی را ندارند، بهتر است سکوت کنند. انکار مداخلات قدرتهای غربی در تعیین سرنوشت ملت ایران مانند انکار خورشید در روز آفتابی است. بنابراین، وقتی جامعهشناسی جسارت نقادی اینگونه مداخلات سلطهگرانه را ندارد، بهتر است بهطور مطلق سکوت کند. ثانیا، اگر لازمه جسارت نقادی قدرتهای خارجی به داشتن مواضع انتقادی از مسائل داخلی است؛ چگونه است که همین منتقدان که چنین جسارتی دارند، سکوت کردهاند؟ زبان این دسته از منتقدان برای ابراز مواضع انتقادی هیچگاه حتی در پخش زنده تلویزیونی کوتاه نبوده است. پس، لااقل این دسته از جامعهشناسان گفتمان رسمی شرط لازم برای نقادی اقدامات غیرانسانی آمریکا را دارند ولی چرا سکوت کردهاند و بلکه انجمن را نیز به سکوت وامیدارند؟ این رفتار دوگانه منتقدان حکایت از آن دارد که حتی آن جسارت نقادی، ذاتی گفتمان جامعهشناسی رسمی نیست بلکه این جسارت را از گفتمان انقلابی به ارث برده است. البته گفتمان انقلابی برخلاف دیدگاه این گروه از منتقدان، هیچ جامعهشناسی را به سکوت فرا نمیخواند بلکه او را به برخورداری از جسارت نقادی غیرابزاری مبتنیبر اصول ارزشهای انسانی- الهیاتی دعوت میکند.
6 یکی از تناقضات گفتاری که در گفتمان رسمی جامعهشناسی وجود دارد و در یادداشتهای انتقادی بر نامه انجمن بهوضوح دیده میشود، مساله کنشگری سیاسی است. این دسته از جامعهشناسان بر غیرسیاسی بودن کار خود و انجمن تاکید دارند و به گفته ماکس وبر ارجاع میدهند. همزمان با آن، انجمن جامعهشناسی را بهخاطر اینکه جسارت نقادی و ابراز مواضع انتقادی ندارد، مواخذه و سرزنش میکنند. چنانکه دکتر قانعیراد در توجیه لزوم چنین جسارتی به گفتههای دورکیم ارجاع داده بود. بنابراین، بهنظر میرسد هنوز برای جامعهشناسانِ قرائت رسمی از جامعهشناسی، تکلیف روشن نشده است. تاکنون گفتمان رسمی معلوم نکرده است که آیا باید در تحلیل مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت کرد یا خیر؟ و اگر چنین جسارتی را جایز میشمارد؛ تمایز میان تحلیل جامعهشناختی از غیر جامعهشناختی –آنگونه که دکتر قانعیراد شرط کرده است– چیست؟ بهنظر میرسد یکی از نشانههای «رادیکالیسم خام» - بنا برتعبیر رئیس انجمن– همین فقدان قوهتمایز پیروان گفتمان رسمی است. تناقض معلول فقدان تمایز است. وقتی جامعهشناس قادر به تفکیک مرزها نباشد و مثلا نتواند همزمان با موضع انتقادی با سیاستهای تجاوزگرانه و غیرانسانی قدرتهای خارجی درگیر شود، دچار تناقض و برداشتهای پارادوکسیکال میشود و چون قادر به حل این تناقضات نیست، دچار رادیکالیسم و افراطیگری میشود. البته از منظر گفتمان انقلابی، رادیکالیسم در تمام اشکال خام و پخته آن، مردود است. رادیکالیسم ثمرهای غیر از وادادگی و سرزمین سوخته ندارد.
7 و بالاخره اینکه گفتمان رسمی جامعهشناسی مباحث زیادی را در باب تابو و تابوشکنی بهراه انداخته است و حتی خود را طلیعهدار در امر تابوشکنی میداند. لکن در زیست سیاسی بعد انقلاب کاملا نشان داده است که تا چه اندازه تابوزاست. درباره تابوهای جامعهشناسی رسمی مباحث زیادی را میتوان مطرح کرد و ازجمله این تابوها، تحریم آمریکاست. منتقدانی که همواره حاکمیت را تحریمزا میخوانند، تاکنون حاضر به ارائه مباحث علمی جامعهشناختی درباره تحریم و علل تحریمزا بودن حاکمیت نشدهاند. اینان تحریمزا بودن حاکمیت را چونان امری مسلم و بدیهی میدانند که هیچ نیازی به تفکر پیرامون آن ندارد. بنابراین، خیلی خوب است که گفتمان رسمی جامعهشناسی برای نشاندادن اینکه تحریم آمریکا تابوی این گفتمان نیست، به این مساله بپردازد و دلایل تحریمزا بودن حاکمیت را بهدور از علایق ایدئولوژیک بیان کند.
پینوشتها:
1. متاسفانه نگارنده علیرغم جستوجوی زیاد، موفق به یافتن متن این بیانیه نشد.
2. متن یادداشت دکتر قانعیراد در سایت انجمن جامعهشناسی ایران موجود است.
3. بهعنوان نمونه، نویسندهای با نگاهی انتقادی و پرسشگرانه، بیانیه 82 جامعهشناس را نوعی «یکبام و دوهوای انجمن جامعهشناسی ایران» خوانده و از اولیای انجمن پرسیده بود: «چگونه میشود انواع و اقسام دلایل و تبیینهای جامعهشناسانه به کمک ما میآیند تا حمایت از کاندیدایی خاص را توجیه کنیم اما هیچ دلیل، شاهد و تبیینی جامعهشناسانه نیست تا فجایع انسانی غزه را محکوم کرده و به اثرات و تبعات مخرب آن برای جامعه انسانی معاصر اشاره کنیم؟» (ن. ک: باقر پور امید، 1388، یک بام و دوهوای انجمن جامعهشناسی ایران، خبرگزاری بینالمللی قدس.)
4. متن نامه در سایت انجمن موجود است.
* نویسنده: داود مهدویزادگان، دانشیار و عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی