کد خبر: 42779

حادثه بامداد ۱۲ تیر در سایت هسته‌ای نطنز باید سیاست‌های تهران را تغییر دهد

نقطه‌عطف برنامه هسته‌ای ایران؟

خرابکاری فیزیکی در یک سایت هسته‌ای، موید اهمیت بالای این صنعت است. چیزی که در سال‌های اخیر از جانب دولت کمتر مورد توجه قرار گرفته و در دوران برجام ضربه‌ای مهلک دیده است.

به گزارش «فرهیختگان»، سایت هسته‌ای نطنز، بامداد پنجشنبه ۱۲ تیرماه؛ یکی از سوله‌ها به ناگاه دچار حادثه می‌شود. ساعاتی بعد بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی از وقوع این حادثه در سایت شهید مصطفی احمدی‌روشن خبر می‌دهد. توضیحات او محدود است و کوتاه، اما در خلال آن ذکر شده دلایل حادثه همچنان در دست بررسی است.

به حدود ۱۲ ساعت قبل برمی‌گردیم. آیدی کوهن، یک فعال سیاسی رسانه‌های صهیونیست در توئیتر و با زبان عربی از بمباران سایت غنی‌سازی اورانیوم نطنز خبر می‌دهد و مدعی می‌شود رژیم‌صهیونیستی بزرگ‌ترین سایت غنی‌سازی ایران را هدف قرار داده است. یورونیوز، کهن را تحلیلگر صهیونیست معرفی می‌کند و با اتکا به حساب کاربری وی در لینکدین می‌گوید بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۲ در دفتر نخست‌وزیری رژیم‌صهیونیستی فعالیت ‌کرده است. ایندیپندنت اما او را مشاور سابق دولت رژیم‌صهیونیستی عنوان می‌کند، عناوینی که شاید گزاره‌‌ای برای اتصال وی به دستگاه اطلاعاتی رژیم اشغالگر قدس باشد، هرچند اگر چنین سمت‌هایی هم برای وی عنوان نمی‌شد، احتمالاً ‌باید هر فعال رسانه‌ای صهیونیست را یک مهره آموزش‌‌دیده ازسوی دستگاه اطلاعاتی این رژیم تصور کرد.عصر روز پنجشنبه البته رسانه‌های غربی به انتشار خبر و گمانه درباره حادثه نطنز ادامه دادند، هرچند برخی از آنها پا را فراتر هم گذاشتند. نیویورک‌تایمز به نقل از منابع آگاه گزارش داد که انفجار روز پنجشنبه در تاسیسات هسته‌ای نطنز ممکن است در نتیجه خرابکاری رخ داده باشد. در این خبر که به نقل از یک مقام اطلاعاتی خاورمیانه‌ای که نخواست نامش فاش شود، منتشر شده آمده یک ابزار انفجاری که در تاسیسات هسته‌ای نطنز کار گذاشته شده بود، عامل انفجار بامداد پنجشنبه در این تاسیسات بوده است. بعد از این خبر دیوید آلبرایت، رئیس موسسه علم و امنیت بین‌الملل آمریکا و از نزدیک‌ترین افراد به کاخ‌سفید، که سال‌ها به‌صورت ویژه پیگیر پرونده هسته‌ای ایران بوده است با نیویورک‌تایمز گفت‌وگو کرد و گفت به احتمال زیاد، خرابکاری فنی باعث چین حادثه‌ای شده است. او گفت که براساس ارزیابی‌های اولیه و تطبیق عکس‌های منتشرشده توسط سازمان انرژی اتمی ایران با تصاویر ماهواره‌ای گوگل، محل حادثه مرکز مونتاژ سانتریفیوژ ایران بوده است. با این اطلاعات به اضافه اینکه خسروی، سخنگوی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی عصر جمعه از مشخص شدن علت حادثه سخن می‌گوید اما عنوان می‌کند که در فرصت مقتضی رسانه‌ای خواهد شد، شبهه جدی می‌شود و سوال مهم‌تر؛ آیا رژیم‌صهیونیستی سایت نطنز را هدف قرار داده است؟

ظهر روز پنجشنبه اولین تصاویر از محل حادثه در اختیار رسانه‌ها قرار می‌گیرد. به‌وضوح مشخص است انفجار محدودتر از آن است که بمباران رخ داده باشد. با وجود اینکه برخی کارشناسان نظامی پاسخ کهن را داده بودند، اما تجربه شناسایی هرمس صهیونیست و قرار گرفتن آن در تور اطلاعاتی پدافند ایران می‌گوید ادعای بمباران غیرقابل قبول است. حالا سوال کمی تغییر می‌کند. چرا قبل از رسانه‌ها در ایران، یک صهیونیست از چنین اتفاقی خبر داده است؟ حتی اگر بمباران هم نباشد _که نیست_ چطور ممکن است او پیش از منابع داخلی چنین خبری را منتشر کرده باشد؟ یا بلوف زده یا واقعاً خبری بوده است.

  بلوف یا واقعیت؟

در حالت اول باید یک حادثه معمولی ناشی از خطای انسانی یا اتفاقی مشابه آن را مد نظر داشت و سپس اطلاع از واقعه را در رصد ماهواره‌ای آمریکا و رژیم صهیونیستی دنبال کرد. بدین معنا که آنها ازطریق ماهواره‌های رصدگر خود همزمان با انفجار که ساعت دقیق آن فعلا بیان نشده، از ماجرا خبردار شده‌اند و برای جوسازی و خودنمایی به‌صورت غیررسمی گفته‌اند که کار ما بوده است، هرچند صهیونیست‌ها قبلا هم نشان دادند ابایی از اقدامات تروریستی و خرابکارانه ندارد. با این فرض باید به‌گونه‌ای رفتار کرد که نقشه این بلوف‌زنی و فعالیت رسانه‌ای برملا شود.  حالت دوم اما معادله پیچیده‌تری را پیشِ روی ما می‌گذارد. بعید نیست در روزهایی که تمام ابزارهای آمریکا برای فشار به ایران فعال شده، درگیری در سازمان ملل، شورای حکام و حتی بازارهای اقتصادی به اوج خود رسیده، درگیری‌های اطلاعاتی، امنیتی و سایبری که در سال‌های گذشته همواره میان ایران با رژیم صهیونیستی وجود داشته است این‌بار باعث شده سایت شهید احمدی‌روشن نطنز آسیب ببیند.

تجربه ویروس اکستاکس‌نت که اگر مهار نشده بود ضربه‌ای بزرگ به صنعت هسته‌ای کشور وارد کرده بود یا حمله سایبری همین چند وقت پیش به تاسیسات بندر شهید رجایی که در آن اتفاق هم سپر دفاعی به‌خوبی عمل کرد و مانع وقوع حادثه شد، ازجمله این موارد است. در این سناریو لاجرم باید بگوییم که جز رصد ماهواره‌ای، آنها از یک خرابکاری برنامه‌ریزی‌شده هم مطلع بوده‌اند و با یک اطلاع‌رسانی رسانه‌ای، ردپایی از خود به‌جای گذاشتند.  اگر این فرض را قبول کنیم، باید بگوییم که صنعت هسته‌ای دوباره به روزهایی بازگشته که قطعنامه‌های شورای حکام، فشارهای رسانه‌ای، سیاسی، حقوقی و تحریم نتوانستند برگ‌برنده ایران را از روی میز کنار بزنند و دشمنان دوباره به رفتار و توطئه‌های سخت روی آورده‌اند. اجازه دهید دقیق‌تر بنویسم. صرف‌نظر از اینکه چنین عملیاتی با چه وسعتی صورت گرفته باشد، تحولات اخیر به‌ویژه تاکید و توجه غربی‌ها به صنعت هسته‌ای گویای این است که همچنان این توانمندی اهرم بازدارنده و البته پیش‌برنده کشور است، آنقدر مهم که دستگاه‌های اطلاعاتی‌شان را به‌خط کرده و برای آن هزینه کنند تا از هر طریقی مسیر پیشرفت ایران را مسدود کنند.

در این خصوص البته یکی دو نکته دیگر هم وجود دارد:

اول مهم‌ترین مساله پاسخ ایران است

 با فرض اینکه رژیم صهیونیستی با یک خرابکاری برنامه‌ریزی شده بخشی از صنعت هسته‌ای و فعالیت‌های آن را دچار اختلال کرده باشد، آنگاه پاسخ ایران مهم‌ترین مساله خواهد بود. یعنی اگر چنین اقدامی انجام شده باشد و پاسخ درخوری از جانب ایران به آن داده نشود، آنگاه موضع ضعف تنها پیام وضعیت کنونی خواهد بود و این به معنای چراغ سبز برای عملیات‌های بزرگ‌تر و بعدی است. یک منطق قوی که در این سال‌ها بیشتر هم به‌کار آمده و البته تجربه ثابت‌شده‌ای هم هست می‌گوید اگر هرگونه اقدام دشمن بدون پاسخ بماند باید منتظر اقدامات بزرگ‌تر بعدی بود. به‌خاطر بیاورید واقعه یک سال پیش و توقیف گریس‌یک، به‌بهانه واهی در آب‌های جبل‌الطارق توسط کماندوهای انگلیسی را. آن اتفاق اگر با توقیف استنا ایمپرو پاسخ داده نمی‌شد، برای همیشه تمامی آب‌های بین‌المللی برای ایران ناامن بود و نه ارسال چندین نفتکش به ونزوئلا و عبور از آب‌های مدیترانه و جبل‌الطارق که حتی ترددهای معمولی در خلیج‌فارس و دریای عمان هم غیرممکن می‌شد. یا اگر واقعه ترور سردار سلیمانی با شخم زدن عین‌الاسد همراه نبود یا تجاوز گلوبال هاوک با شلیک سامانه پدافند هوایی سوم خرداد پاسخ داده نمی‌شد، احتمالا تا به امروز درگیری‌های مستقیم و غیرمستقیم سنگینی را تجربه کرده بودیم و بعید نبود که حتی شاهد جنگ تمام‌عیار هم باشیم. از این رو ‌باید پاسخی درخور با کمیت و کیفیت مناسب داده شود، علاوه‌بر اینکه بخشی از این پاسخ حتما تقویت توان داخلی در تولید سانتریفیوژهای نسل جدید خواهد بود، پاسخی در طول زمان و قابل اعتنا برای برهه‌های مختلف.

دوم تکلیف بازرس-جاسوس را مشخص کنید

از سال‌ها پیش این فرضیه قوی وجود داشت که بخش مهمی از اطلاعات هسته‌ای کشور اعم از فعالیت‌های صنعتی یا اسامی دانشمندان کشور، از طریق بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به دستگاه‌های اطلاعاتی غربی منتقل می‌شود، آنچنان‌که در ماجرای صدور قطعنامه اخیر شورای امنیت فرآیندی بالعکس در آژانس طی شد؛ ترور دانشمندان هسته‌ای در نیمه‌دوم دهه ۸۰ هم از همین طریق صورت گرفت. با این فرض حتما ‌باید تجدیدنظری در همکاری با آژانس صورت گیرد، چراکه چنین اتفاقی مکمل همان ماجرای صدور قطعنامه غیرقانونی، غیرحقوقی و غیرفنی در شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی علیه ایران است و نمی‌توان از کنار این مساله به‌سادگی گذشت. آژانس باید پاسخ مناسبی بگیرد تا به‌جای نظارت بی‌طرفانه بخشی از دعوا نباشد.

سوم 6 سال عقب‌ماندگی جبران شود

 خرابکاری فیزیکی در یک سایت هسته‌ای، موید اهمیت بالای این صنعت است. چیزی که در سال‌های اخیر از جانب دولت کمتر مورد توجه قرار گرفته و در دوران برجام ضربه‌ای مهلک دیده است. یکی از مهم‌ترین اقداماتی که اکنون ‌باید صورت پذیرد تا هم برگ صنعت هسته‌ای به‌عنوان اهرمی بازدارنده و گزینه‌ای برای چانه‌زنی پایدار بماند و هم به‌عنوان پاسخی معتبر به رژیم‌صهیونیستی و آژانس تلقی شود این است که با سرعت و تلاش بیشتری در مدتی نامحدود فرآیند بازیابی توان هسته‌ای کشور در پیش گرفته شود تا عقب‌ماندگی دوران برجام هم از نظر علمی و هم عملیاتی جبران شود و شاید تنها از این مسیر باشد که انفعال سیاسی و فنی در چند سال اخیر جبران شود.

 * نویسنده: علی جمشیدی، دبیرگروه سیاسی

اخبار مرتبط:

 

مرتبط ها