به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، روابط بینالملل و موازنه قدرت در جهان از شیوع گسترده کرونا ویروس و تظاهرات ضدنژادپرستی در آمریکا و اروپا چه اثراتی میپذیرد؟ تاثیرات این حوزه البته به سطح ملی و منطقهای هم کشیده خواهد شد، پس میتوان گفت که جهان آبستن تحولات مهمی است؟ در گفتوگوی پیش رو با پروفسور آرشین ادیبمقدم، رئیس مرکز مطالعات ایرانی مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی (SOAS) دانشگاه لندن، به بررسی این تغییرات پرداختیم.
ادیبمقدم بر آن است که گرچه نظام کاپیتالیستی آنگلوساکسون در هر لحظه سعی میکند که سیستم بینالمللی را به جانب ایدئولوژی خود بکشد اما این بحرانها ضعف حاکمیت ایالات متحده را بیش از پیش آشکار کرده و خصوصا بحران کرونا بزرگترین صدمه را به کاپیتالیسم انگلوساکسون زده است. بهعلاوه در این شرایط آسیا و بهطور کل جهان نیمکرهجنوبی(بهعنوان مثال ونزوئلا و چین) از این جو جدید برای ایجاد یک نظم جدید استفاده خواهند کرد تا امنیت و منافع ملی خودشان را بهتر حفظ کنند.
ادیبمقدم همچنین هویتگرایی را موجب بهخطر افتادن بشریت دانسته و بر آن است که باید اندیشهای فرامرزی و جهانی درپیش گرفته شود. او میافزاید که درحال حاضر نسلهای جدید اروپایی و آمریکایی هم فرامرزی فکر میکنند و هم خودشان را چندفرهنگی میدانند. درحال عوض کردن گفتمان صرفا ملی کشورهایشان هستند و بدینترتیب پیشبینی میکند که معنی اروپا و آمریکا، با این جنبش نوین، تغییر خواهد کرد.
ادیبمقدم محدودتر شدن قدرت اقتصادی دولتها و ثابت ماندن توقعات جوامع را موجب بحران میداند و این بحران را - خصوصا در کشورهای سرمایهداری که در آنها مردم مصرفگراترند- شدیدتر ارزیابی میکند.
و نهایتا ادیبمقدم معتقد است که توزیع قدرت از طریق فدرالیسم میتواند بهعنوان راهحل دیالکتیک دولتها و جوامع درنظر گرفته شود.
گفتوگوی «فرهیختگان» با آرشین ادیبمقدم، رئیس مرکز مطالعات ایرانی مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی (SOAS) دانشگاه لندن، را از نظر میگذرانید.
در زمینه تغییرات ناشی از کرونا در عرصه روابط بینالملل بحثهای مختلفی شده است، از نظر شما ساختار قدرت بینالملل در جهان پساکرونایی آیا تغییراتی خواهد داشت؟ اگر آری، چه تغییراتی؟ بهلحاظ ژئوپلیتیکی در وضع پساکرونایی چه مسائلی را شاهد خواهیم بود؟
در دهه اخیر، نظم بینالمللی بهشدت دچار تغییر و تحول شده است. تغییر اول سقوط نسبی قدرت نرم و قدرت نظامی ایالات متحده آمریکاست. بحران کروناویروس به این سقوط نسبی شدت بیشتری داده است؛ هم بهخاطر اینکه ایالات متحده آمریکا صدمه اقتصادی اساسی خورده است، هم بهدلیل کمبود [یا ضعف] حاکمیت دولت ترامپ در فضای داخلی و در خارج که با این [شرایط] بحرانی مشخصتر شده است.
آسیا و بهطور کل جهان [نیمکره] جنوبی بهخصوص کشورهای کلیدی در آمریکای لاتین و شرق آسیا -بهعنوان مثال ونزوئلا و چین- از این جو جدید برای [ایجاد] یک نظم جدید استفاده خواهند کرد تا امنیت و منافع ملی خودشان را بهتر حفظ کنند.
چه مخاطرات سیاسی و امنیتی در انتظار جهان پساکرونا خواهد بود؟
متاسفانه از لحاظ اقتصادی در چنین بحرانی در درجه اول قشرهای مستضعف جامعه صدمه میبینند. حتی در کشورهایی که سرمایهدار محسوب میشوند. تغییرات اقتصادی و درواقع [وضع] بحرانی فقر، به جنبشهای اجتماعی مبارز نیرو میدهند. این دیالکتیک جامعه و دولت، ناامنیهای اقتصادی و اجتماعی را بیشتر خواهد کرد. علومسیاسی پیشنهاد میدهد که در چنین فضایی، تغییرات اساسی سیاسی هم امکانپذیر است و نظام کاپیتالیستی آنگلوساکسون در هر لحظه سعی خودش را میکند که سیستم بینالمللی را روبه ایدئولوژی خودش بکشد. [البته شرایط] بحرانی کرونا بزرگترین صدمه را به این روش و به این نظام کاپیتالیستی غربی زد. من معتقدم که با تغییرات فعلی - که به آنها اشاره کردم- یک انقلاب معنوی و اخلاقی - که به عدالت اجتماعی و آزادی فردی در چارچوب یک جامعه مدنی توجه دارد- کاملا امکانپذیر است.
همکاری جهانی فقط میتواند در یک فضای علمی و فراهویتی رشد کند، بعد از کرونا جنگهای صلیبی یا خشونتهای هویتی یا تمدنی نهتنها جو امنیتی جهان را بلکه تمامی بشریت را در خطر میاندازند. بعد از کرونا اندیشه ما باید فرامرزی و جهانی باشد. این گفتمان برای ایران نوین نیست. ایران از طریق تاریخ فرخنده خودش این فلسفه جهانپذیری را به دنیا تقدیم کرده است. حیف که روشنفکران ما در مدرنیته یا پستمدرنیته، در باتلاق هویتنمایی گیر کردهاند.
تحولات سیاست خارجی در عصر پساکرونا را چگونه ارزیابی میکنید؟
سیاست امور خارجه هر کشوری در درجه اول به منفعت دولتش پیوسته است، البته سیاست خارجی مفید و راهبردی، هم عدالت و مشروعیت دولت را تعیین میکند هم مصلحت مردم را. اما اساسیترین صدمه امنیتی به دولت همیشه از سوی جامعه خودش رخ میدهد. بعد از کرونا مدیریت این دیالکتیک مابین دولتها و جوامع بهشدت سخت و مشکلسازتر خواهد بود، بهخاطر اینکه قدرت اقتصادی دولتها بهشدت محدودتر شده است و توقع جامعه ثابت مانده است، بهخصوص در کشورهای کاپیتالیستی که مردمشان را با مصرف قانع کردهاند. کسر مصرف در اینطور نظامهای اجتماعی، بحرانساز خواهد بود و هر دولتی که منابع سیاسی و امنیتیاش در داخل کشور مصرف میشود، نمیتواند سیاست امور خارجه راهبردی داشته باشد.
ایران در دنیای پساکرونا چه نقشی برعهده خواهد داشت؟
برمی گردیم به پاسخ علمی قبلی، علوم سیاسی تمام جوابها را برای موفقیت سیاسی و اجتماعی هر نظامی دارد، لذا بزرگترین محدودکننده قدرتنمایی ایران در فضای جهانی، نامنظمی جو داخلی است. فضای جهانی بعد از کرونا امکاناتی تاریخی برای ایران دارد. برای استفاده از این امکانات یک گفتوگوی ملی که بتواند تمامی ایرانیان را هم داخل کشور هم خارج از آن جلب کند، لازم است. برمیگردیم به موضوع مشروعیت و عدالت. هر دولتی که بتواند این دو قطب قدرت را به وحدت برساند؛ هم در فضای داخلی و هم در نظام خارجی منفعت خودش و جامعهاش را تعیین خواهد کرد، البته [بهلحاظ] تئوری این مساله آسان است و عملش سختتر.
علت اصلی تظاهرات مردم در اروپا و آمریکا چیست؟ آیا علت اصلی اقدام ضدنژادپرستی است یا نژادپرستی جرقه تظاهرات است؟ تظاهرات سالها قبل در خیابان مشهور وال استریت و... نشان میدهد که گویا این علت فقط یک جرقه است.
من معتقد هستم که جنبشهای اجتماعیای که فراقشری هستند - یعنی قشرهای مختلف جامعه در آنها [حاضرند و] قابل تشخیص هستند- نشاندهنده وجود یک مشکل اساسی در جامعهاند. جماعت غربی بهخاطر تاریخ استبدادی و استعماری خودشان، در یک دوراهی فرهنگی قرار گرفتهاند. مثل یک بحران روانگسیختگی.
یک راه که به تاریخشان برمیگردد [با] یک علامت بنبست مشخص شده است، بهخاطر اینکه خروجی [و نتیجه مطلوبی] در آن نیست و کشورها را از واقعیتهای جهانی و اجتماعی فعلی خودشان دورتر میکند. راه جدید آینده نوین هم مشخص است، ولی آنقدر پیچیده بهنظر میرسد که جیپیاس سیاستمدارانی که در آن جو قبلی بزرگ شدهاند، کاملا از کار افتاده است. بنابراین تغییرات از جامعه مدنی و درواقع از مردم روی میدهد. در جامعه دموکراتیک این امکان هنوز وجود دارد و درحال حاضر نسلهای جدید که هم فرامرزی فکرمیکنند و هم خودشان را چندفرهنگی میدانند درحال عوض کردن خودبهخودی گفتمان [صرفا] ملی کشورهایشان هستند. بدینصورت معنی اروپا یا آمریکا، با این جنبش نوین، تغییر خواهد کرد.
دلیل این برخوردهای شدید با مردم و سعی در سرکوب تظاهرات چیست؟ آیا راه مسالمتآمیزتری پیش روی حکومتها نیست؟
خشونت دولتی نشانه ضعف مشروعیت و حاکمیت است. بشریت هنوز فرمول قدرتی که بتواند حکومت را از خشونت کاملا جدا کند، پیدا نکرده است. چرا؟ بهخاطر اینکه از زمان وبر (یا در ایران از زمان صفویه)، ما قدرت دولتی را هم «مرکزی» کردیم و هم «کلی».
در این مورد - که مدرنیته به ما تحمیل کرده است- هیچگونه تفاوتی مابین آلمان و ایران وجود ندارد. اگر حاکمیت دولتی در آلمان در خطر باشد، خشونتش را به مردم نشان میدهد. شاید قوانین در آلمان قدرتنمایی [دولت] را محدودتر کرده باشد ولی همان قوانین به تمام امور شهروندان وصل شده است، مثل یک اتوبان که از برلین راهش را به اتاق نشیمن هر آلمانی پیدا میکند. آن همان قدرت مرکزی و کلی است. تا این قدرت کوچکتر نشود و در چارچوب هر بخش از جامعه قرار نگیرد، از منطقه به منطقه، خشونتآمیز خواهد بود. پس ترکیبی که برای جلوگیری از خشونت دولتی لازم است، یک نظام رادیکال فدرالی است. چرا؟ برای اینکه آن موقع، قدرت قطعهقطعه [و توزیع] شده است و آن خشونتی که درونش دارد مسلما محدودتر میشود. در آن فضای پاکتر، انسان میتواند به اندیشه الهی خودش بپردازد.
* نویسنده: سیدحسین امامی، روزنامه نگار