کد خبر: 42543

ظهور طبقه تئوبورژوازی و هضم شدن دین در دل ایدئولوژی لیبرال سرمایه‌داری

تلاش برای هضم کردن انقلاب اسلامی در دل لیبرال سرمایه‌داری از فرآیندهایی است که قدمت آن به نخستین روزهای پیروزی انقلاب بازمی‌گردد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  اسحاق سلطانی، پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع)، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در ویژه‌نامه روزنامه «فرهیختگان» نوشت: از ابتدای پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، حضرت امام(ره) علیه همواره بر هدف انقلاب اسلامی که همان حاکم شدن اسلام در تمامی شئون زندگی انسان است، تاکید داشتند. در این میان برای در امان ماندن این هویت منحصربه‌فرد از هرگونه التقاط، به مرزبندی با مجموعه ایدئولوژی‌های مادی پرداخته و دائما متذکر می‌شدند همچنان که از آمریکا و اتباع تفکرات لیبرال سرمایه‌داری ابراز برائت می‌کنیم، تفکرات سوسیالیستی و کمونیستی را مورد نقد قرار داده و از آن نیز بیزاریم؛ در این میان صرفا به دنبال تحقق هویت اسلامی خود هستیم. این مسیر مقابله با انحطاط مجموعه تفکرات سوسیالیستی و کمرنگ شدن آنها در ایران و جهان، منحصر شد در مقابله با ایدئولوژی لیبرال سرمایه‌داری. لذا از این ‌پس مهم‌ترین سد در برابر تحقق تمدن نوین اسلامی همین ایدئولوژی می‌شود.

اما این ایدئولوژی از مجموعه تکنولوژی‌های کنترلی بهره می‌گیرد که به‌واسطه آنها به‌راحتی هویت تاریخی خود و ارزش‌های خود را به‌مثابه اموری فرازمانی و فرامکانی جلوه داده و بسط یافتن آنها را به‌مثابه اموری طبیعی و انسانی می‌آراید. در نتیجه انسانی که برای هر کنش دائما درحال هزینه فایده مادی میان گزینه‌های مقابل خود است، تبدیل می‌شود به شناختی اصیل از طبیعت انسانی. از سوی دیگر ایدئولوژی لیبرال سرمایه‌داری به دلیل سنخ ارزش‌هایی که به‌عنوان ارزش‌های محوری خود اعلام کرده‌ است، گستره عمل وسیع و منعطفی برای خود می‌آفریند که به‌واسطه آن امکان گفت‌وگو با هر تفکری برایش فراهم می‌شود؛ گفت‌وگویی که تنها نقطه آغازی برای شروع فرآیند هضم کردن سبک تفکر و زندگی طرف مقابل است. ارزش‌های لیبرال و ارتباط و تناسب آنها با یکدیگر چنان دستگاه هاضمه قدرتمندی برای این ایدئولوژی فراهم آورده که گویی دین نیز به‌راحتی در آن هضم شده و تبدیل به جزئی از کلیت این ایدئولوژی می‌شود. این تکنولوژی کنترلی را به‌خوبی می‌توان در نحوه مواجهه آنها با مجموعه تفکرات چپ جدید دید؛ جایی که با تهی کردن آنها از غایت، پوسته ظاهری آنها را به‌دقت حفظ کرده و به کمک آنها درمواقع نیاز فشارهای ناشی از نابرابری‌های اقتصادی را به‌آرامی در جامعه کاهش می‌دهد. از این‌ رو به نظر می‌رسد هم‌نشینی اسلام و لیبرال سرمایه‌داری تبدیل به امری کاملا محتمل می‌شود؛ تصویری که می‌تواند به امتزاج و درهم ‌فرورفتگی و محو شدن اسلام در بستر تهی از اخلاق لیبرال سرمایه‌داری منجر شود.

تلاش برای هضم کردن انقلاب اسلامی در دل لیبرال سرمایه‌داری از فرآیندهایی است که قدمت آن به نخستین روزهای پیروزی انقلاب بازمی‌گردد. با این‌ وجود در دهه نخست پیروزی انقلاب اسلامی این فعالیت چندان ظهور و بروزی نداشته و پس از اتمام دوران دفاع مقدس به‌آرامی سرعت می‌گیرد و در فرآیندی فزاینده به دهه 90 می‌رسد. این دهه از این‌جهت اهمیت می‌یابد که جلوه‌هایی عریان از فرآیند هضم شدن اسلام در بطن لیبرال سرمایه‌داری را در خود جای می‌دهد. جایی که فرماندهان و مجاهدان و بزرگان دیروز انقلاب به‌راحتی از سوار شدن بر خودروهای لوکس و اشرافی و حقوق‌های نجومی دفاع می‌کنند و زندگی در خانه‌ها(بخوانید کاخ‌ها)ی چندهزار متری را حق خود دانسته و برایشان امری موجه می‌شود. در این میان آنچه نگران‌کننده‌تر است، نسل‌های تربیت‌شده توسط چنین بزرگانی است! که آنها نیز به دنبال گرفتن سهم پدران خود از انقلاب اسلامی هستند.

  ‌   آغاز یک طبقه

برجام و مذاکره با آمریکا غایتی بود که همواره قسمتی از سیاستمداران کشور و همچنین طبقه مرفه جامعه رفع تمام مشکلات را در آن می‌جستند، لذا رسیدن به آن امیدهای زیادی را برای چنین ساده‌اندیشانی زنده کرد؛ اما خیلی سریع این امید رو به زوال گذاشت. تنها گذشت یک سال از امضای برجام کافی بود تا کم‌ثمری یا بی‌ثمری این توافق خود را عیان کند. این بی‌ثمری را نخست تجار و سرمایه‌داران ما که امید زیادی به فضای جدید داشتند، درک کردند. لذا با روی کار آمدن ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا تحولی در سبک فعالیت سرمایه‌داران ایرانی رخ داد.

بنا به گزارش بانک مرکزی که در بهار 1397 منتشر شد، میزان «خالص حساب سرمایه» از سال 1395 به‌شدت منفی می‌شود؛ در سال 95 این عدد برابر منفی 18.3 میلیارد دلار است و در سال 96 این عدد به منفی 19.3 میلیارد دلار می‌رسد. این نکته وقتی کنار افزایش خرید منزل توسط ایرانی‌ها در سایر کشورها و به‌ویژه ترکیه قرار داده می‌شود و همچنین زمانی که شاهد افزایش میزان حواله‌های ارزی به کشورهایی هستیم که تعامل تجاری با آنها نداریم، می‌تواند نشان از نوعی مهاجرت سرمایه داشته باشد. این خروج سرمایه از کشور که در دل حکایت از بیرون رفتن تدریجی طبقه سرمایه‌دار دارد، باید توسط افرادی در داخل کشور جایگزین شود؛ اما چه کسانی در شرایط رکود اقتصادی و عدم‌اطمینان نسبت به وضعیت اقتصادی کشور می‌توانند جایگزین سرمایه‌داران پیشین شوند؟ دسته‌ای از این افراد کسانی هستند که به‌واسطه ارتباطات نسبی و سببی و تعریف شدن خود و خانواده خود در داخل ساختارهای اداری و حکومتی کشور دسترسی‌های بسیار مناسبی به منابع اطلاعاتی و مالی دارند. افرادی که به‌ظاهر کاملا مقید به ارزش‌های انقلابی و اسلامی هستند، افرادی که ظاهری موجه داشته و تقید ظاهری به هیات دارند، افرادی که رانت‌خواری اقتصادی و اطلاعاتی برایشان امری بسیار نزدیک است.

اینجاست که نقاط آغاز انحرافی بزرگ که به‌خوبی نشان از هضم شدن دین در دل ایدئولوژی لیبرال سرمایه‌داری دارد، ظاهر می‌شود. اینجاست که به عیان مذاکره اسلام و لیبرالیسم نتیجه داده و تصویری از قرابت اینان با یکدیگر خلق می‌کند. اینجاست که طبقه «تئوبورژوازی» در کشور زاده می‌شود. طبقه‌ای که کاملا در دل حاکمیت خود را تعریف کرده، خود را وارث بر حق آن دانسته و بهره‌مندی‌های خود را نتیجه منطقی زحمت‌هایی که برای انقلاب کشیده‌ می‌داند و به‌واسطه روابط گسترده و ارگانیک با ساختار اداری کشور و با توجه به‌شرایط خاص اقتصادی کشور، با بهره‌گیری از رانت‌های اطلاعاتی می‌تواند به‌سرعت خود را توسعه دهند.  نکته مهمی که در دل چنین تحولی در حال رخ دادن است اینکه جمهوری اسلامی که تنها گزینه جایگزین برای تمدن لیبرال سرمایه‌داری است، به‌آرامی پرچم مقابله با مهم‌ترین رقیب تمدنی خود را به زمین گذارده و برخی از نیروهای معتقد به آن خود پرچم سرمایه‌داری را در دست می‌گیرند. اینجاست که خطر استحاله درونی انقلاب اسلامی و تبدیل شدن به دشمن خود به‌شدت ظاهر می‌شود و اینجاست که نبودنِ ما، بیشتر عیان‌تر ظاهر می‌شود.