کد خبر: 42000

غلامرضا ظریفیان در گفت و گو با «فرهیختگان»:

نگاه کارگزاران با اصلاح‌طلبان هماهنگ نیست

فعال سیاسی اصلاح‌طلب معتقد است تا زمانی که اصلاح‌طلبان به بازنگری راهی که رفته‌اند ننشینند و آسیب‌های آن را مورد واکاوی قرار ندهند آش همین آش است و کاسه همین کاسه و اتخاذ هرنوع راهبردی اعم از اصرار بر حمایت از کاندیدای حداکثری یا کوتاه آمدن از آن و تن دادن به کاندیدای حداقلی نمی‌تواند منتج به نتیجه مطلوب باشد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، با آغاز به کار مجلس یازدهم آب‌های انتخابات اسفند 98 اگرچه از آسیاب افتاده، اما از آنجا که به‌چشم برهم‌زدنی موسم رقابت‌های از راه خواهد رسید، حرف و حدیث‌ها در این‌باره پای ثابت محافل سیاسی و رسانه‌ای است. حرف و حدیث‌هایی که اگرچه در پاره‌ای موارد در سایه موضوعات چالش‌برانگیز روز قرار گرفته و از ماجرای قتل رومینا اشرفی و مرگ آسیه پناهی  تا تحولات آمریکا و کرونا و بالا و پایین بورس و... را دربرمی‌گیرد، اما به‌واسطه اهمیت آن هیچ انتخاباتی 1400 گاه از موضوعیت نیفتاده و انتظار می‌رود تا بهار 1400 و حتی پس از آن نیز به‌صورت پیوسته و با گستره وسیع‌تر ادامه داشته باشد.  در این میان عملکرد شورای‌عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان و شدت گرفتن انتقادات نسبت به آن مزید بر علت شده، تا مباحثی از این جنس در این جریان به‌گونه‌ای مضاعف مطرح باشد. گروهی ساختار و عملکرد شعسا را مقصر حال و روز فعلی اصلاح‌طلبان و شکست انتخابات اسفند 98 می‌دانند و گروهی دیگر معتقدند این نتیجه ریشه در جایی دیگر دارد و متغیرهای داخلی و بیرونی فراوانی در آن سهیم هستند؛ متغیرهایی که اگر برای آنها فکری نشود شاید در انتخابات 1400 نیز کار دست اصلاح‌طلبان بدهند و دست آنها را قوه مجریه کوتاه کند.  در این‌باره با غلامرضا ظریفیان، معاون وزیر علوم دولت اصلاحات و عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها به گفت‌وگو نشستیم. این فعال سیاسی اصلاح‌طلب معتقد است تا زمانی که اصلاح‌طلبان به بازنگری راهی که رفته‌اند ننشینند و آسیب‌های آن را مورد واکاوی قرار ندهند آش همین آش است و کاسه همین کاسه و اتخاذ هرنوع راهبردی اعم از اصرار بر حمایت از کاندیدای حداکثری یا کوتاه آمدن از آن و تن دادن به کاندیدای حداقلی نمی‌تواند منتج به نتیجه مطلوب باشد.

متن این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید.

در ماه‌های گذشته مخصوصا بعد از استعفای موسوی‌لاری، مباحث زیادی درخصوص شورای عالی اصلاحات در گرفت و مطالبات برای اعمال تغییرات در شورای‌عالی به اوج رسید. نظر شما درخصوص این مطالبات چیست؟ اگر شما هم قائل به تغییرات هستید چه سطحی از تغییرات را در این زمینه ضروری می‌دانید؟

برای این بحث باید به این مساله توجه کرد که اساسا شورای‌عالی سیاستگذاری برای چه هدفی تشکیل می‌شود و به اعتبار آن می‌توان قضاوت کرد که نیاز به تغییر دارد یا خیر. واقعیت این است که اساسا شورای‌عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان که مشابه آن در زمان‌های مختلف در جریان اصولگرایی هم به‌صورت شورای هماهنگی وجود داشته، به این دلیل شکل می‌گیرد که ما با ضعف احزاب روبه‌رو هستیم. احزاب ما علی‌رغم کثرتی که دارند، همچنان در مسیر بلوغ هستند و به بلوغ کافی نرسیده‌اند، جاافتادگی کافی را ندارند و به‌شدت متکثرند.  در هر دو جناح چنین بوده و این اتفاق هم طبیعی است، چون متکثرند و هر طیف دیدگاه خاص خود را دارد و جریان و جناح را با تلاطم‌های دیدگاهی روبه‌رو می‌کنند. این مساله تصمیم‌گیری‌ها را با مشکل روبه‌رو می‌کند.  شورای هماهنگی اصلاح‌طلبان که از گرد هم آمدن احزاب تشکیل شده و شورای‌عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان که ترکیبی از نمایندگان احزاب و افراد حقیقی را در خود جای داده، برای این تشکیل می‌شوند که بتوانند آن ضعف و ناکارآمدی مورد اشاره را جبران کنند. طبیعی است بخش زیادی از کارکرد این شوراها و مکانیسم‌ها عمدتا معطوف به انتخابات است، یعنی دلیل شکل‌گیری آنها امری است که هر چند سال یک‌بار رخ می‌دهد. بنابراین گاهی مواقع علت موجبه- که عمدتا انتخابات است- تمام می‌شود و پس از آن علت مبقیه برای آنها وجود ندارد و اصل بقای آنها منتفی می‌شود.  بنابراین این شوراها به‌دلیل ضعف احزاب و کثرت آنها شکل می‌گیرند. در این شوراها هم دیدگاه‌های متعددی وجود دارد، همین تنوع و رویکردهای مختلف، بعد از مدتی می‌توانند چنین شوراهایی را در عین آنکه مفید و موثر هم بوده و توانسته‌اند تا حدی کثرت موجود را به دو سه تصمیم نسبتا واحد برسانند، به‌دلیل تزاحم‌ها و اختلافات درونی با بن‌بست مواجه کنند. به‌ویژه در شرایطی که یکی از اختلافات معمولا این است که احزابی که جمعیت و سابقه بیشتری دارند، ادعا می‌کنند که نباید با احزاب تازه‌تاسیس یا احزاب کوچک به یک اندازه رای داشته باشند.  گاهی اوقات احزاب انتقاد می‌کنند که ما در این شوراها باید نقش اصلی را ایفا کنیم، چرا افراد حقیقی باید حق رای برابر با نمایندگان احزاب داشته باشند؟ این اختلافات معمولا در مسیر این شوراها وجود دارد و هرازگاهی نیازمند بازبینی می‌شوند، چون شورایی که برای موضوع خاصی تاسیس و تشکیل شده بود و آن موضوع جمع را منسجم می‌کرد، اساسا دیگر از موضوعیت افتاده و به حاشیه رفته و جای خود را به اختلاف نظرات و تفاوت دیدگاه‌ها داده است.

باید دوباره این سازوکار را نو کنیم. با بهره‌گیری از تجاربی که در گذشته وجود داشته، اعم از نوع مدیریت، رای‌گیری، حضور افراد حقیقی و حقوقی و... به‌نظر می‌رسد در حالی که فوایدی داشته، اشکالاتی را نیز دربردارد. به نظر من این شوراها حتما برای جبران ضعف‌های مورد اشاره احزاب ضروری هستند، چون در بزنگاه‌ها می‌توانند به تصمیم مشترک برسند و از تشتت آنها جلوگیری کنند، اما طبیعتا خود این شوراها به‌دلیل اینکه موسمی هستند، تجارب دیگری برای آنها ایجاد می‌شود که این تجارب آنها را نیازمند بازبینی می‌کند.

اشکالات یادشده افرادی را که در این شوراها حضور دارند مخصوصا کسانی که نقش مدیریت اصلی را می‌پذیرند در مسیر حرکت خود بی‌انگیزه می‌کنند. از این رو تجربیات موجود طبیعتا هم تغییر افراد و هم تغییر سازوکارهای بازسازی این شوراها را ایجاب می‌کند. قبلا بحثی را مطرح می‌کردند که پارلمان اصلاحات را داشته باشیم و در آن پارلمان این سازوکار را دائمی‌تر کنیم که آن هم درعین اینکه محل بحث و گفت‌وگو شد، ولی اصلاح‌طلبان درمورد شکل‌گیری آن به نتیجه نرسیدند. این جریان با استفاده از تجارب سابق بیشتر نیازمند این نوع شوراست.

بیان داشتید تشکیل این شوراها معطوف به انتخابات است، یعنی الان که انتخاباتی وجود ندارد شورای‌عالی سیاستگذاری نباید باشد؟

معمولا چنین است که این قبیل شوراها معطوف به انتخاباتند، ولی نمی‌گویم در غیر انتخابات نباید باشند. معمولا تا الان چنین بوده که شوراها معطوف به یک موضوع مهم بوده‌اند.

درخصوص مصداق شورای‌عالی اصلاحات این قاعده صدق می‌کند؟

 من فکر می‌کنم اصلاحات نیازمند گفت‌وگوهای خیلی جدی درون خود درمورد تعیین استراتژی‌ها، اکشن‌پلن، نوع حضور در جامعه و... است، اینکه اساسا اصلاحات باید تنها در عرصه سیاست باشند یا باید هویت اجتماعی خود را بازیابی کنند، بحث‌های زیادی را می‌طلبد. ماحصل مباحث درباره شورای عالی ممکن است این باشد که اکنون سازوکار شورای‌عالی سیاستگذاری در سازوکار شورای هماهنگی ادغام شود، ولی من معتقدم که جریان اصلاحات اساسا به این نوع سازوکارها نیازمند است.  چون در شرایط تکثر احزاب اصلاح‌طلب این نیاز وجود دارد که مرجعی برای سیاست‌ها، برنامه‌ها، استراتژی‌ها و... وجود داشته باشد. درعین‌حال اصلاح‌طلبان باید تکلیف خود را با انتخابات ریاست‌جمهوری نیز مشخص کنند. پیش روی آنها مساله انتخابات 1400 وجود دارد، اینکه در آن انتخابات چه نوع کنشی داشته باشند و چطور ورود پیدا کنند، مساله بسیاری مهمی است که فراروی اصلاح‌طلبان است و آنها باید همین امسال درباره خیلی از مقدمات آن جمع‌بندی کنند.

درواقع شما معتقدید وجود یک سازوکار انسجام‌بخش ضروری است، اما اینکه مصداق آن الزاما شورای‌عالی سیاستگذاری باشد یا خیر، محل بحث است.

بله، باید در یک خردجمعی تجارب موجود بررسی شود که این شورا باید باشد یا شکل دیگری مناسب‌تر است. سازوکارها معمولا اعتباری هستند و وحدت و انسجام اصل است. تجارب مشخص می‌کند که کدام یک از سازوکار‌های اعتباری موثرتر، مفیدتر و تاثیرگذارتر است.
 
به انتقادبرانگیز بودن برابری رای افراد حقیقی و حقوقی اشاره داشتید.

این اختلافی است که معمولا وجود دارد.

شما هم این انتقاد را به شورای‌عالی سیاستگذاری وارد می‌دانید؟ در شرایط موجود، می‌شود به پارلمان اصلاحات جدی‌تر از قبل فکر کرد؟

من اساسا معتقدم ابتدا باید برای تکثر احزاب فکری کرد. تجربه موفق کشورهایی که سابقه 150، 200ساله مردم‌سالاری دارند، نشان می‌دهد این تکثر مفید فایده نیست. در هر جامعه‌ای چقدر نیروی اندیشمند سیاست‌ورز وجود دارد؟ معمولا در پروسه‌ای تاریخی یک نیروی سیاسی می‌آید و تبدیل به آدم مطرح سیاست‌ورزی می‌شود. وقتی این آدم‌ها را در احزاب متفاوت و متعدد خرد می‌کنیم به کارایی و توانمندی احزاب آسیب می‌زنیم. ممکن است این تصور ایجاد شود که مشکل خود احزاب هستند. من اساسا معتقدم در پروسه‌ای این گفت‌وگو را شکل دهیم که احزاب متکثر کنونی درعین تنوع‌هایشان به‌سمت شکل دادن به چند حزب موثر و قوی بروند. باید این مجموعه به چند حزب مشخص تبدیل شوند تا موثر واقع شوند و الا در تکثر حرف و حدیث زیاد است.

بخواهیم یا نخواهیم وقتی حزبی پروانه فعالیت می‌گیرد، برای خود این امر را قائل است که من هم حق رای دارم، مثل قاعده حاکم بر پارلمان که در آن نماینده‌ای که با 20هزار رای وارد مجلس شده، با نماینده‌ای که یک‌میلیون و خرده‌ای رای داشته، حق رای برابر و هر دو یک رای دارند. بنابراین چنین مبنایی که هر حزبی بیشتر زحمت کشیده یا بیشتر نیرو دارد باید موثرتر باشد نیز راه چاره نیست، چون همچنان چالش‌ها به قوت خود باقی خواهند بود و احزابی که تشکیل شده‌اند می‌خواهند در هرصورت از حقوق مدنی خود استفاده کنند و نمی‌خواهند از آنها بگذرند.  باید مسیر را به‌سمتی برد که بتوان از این ظرفیت‌ها استفاده کرد. این را برای کل کشور بیان می‌کنم. احزاب همواره دولت سایه و دولتی هستند که فرصت دارند تامل و برنامه‌ریزی کنند. درصورت بهر‌ه‌گیری از این ظرفیت وقتی فردی به‌قدرت می‌رسد بدون پشتوانه تجربی کارش را آغاز نمی‌کند. در حال‌حاضر این پشتوانه‌ها حاصل نمی‌شود. احزاب زیادی در جامعه حضور دارند، اما نقش‌آفرینی چندانی در مجلس و دولت ندارند، مردم هم نمی‌توانند کاندیداهای آنها را به‌خوبی قضاوت کنند، چون مشخص نیست سیاست‌های آن کاندیدا برخاسته از برنامه احزاب بوده یا ریشه در رویکردهای فردی داشته است. به نظرم باید به سمت شکل‌گیری احزاب قوی در جناح‌های مختلف برویم و آنها نقش موثری در مجلس و دولت داشته باشند.

در جو نارضایتی‌ای که از عملکردهای شورای‌عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان ایجاد شده، شما ساختار شعسا را عامل اصلی مشکلات می‌دانید یا عملکردهای عوامل حاضر در آن، ازجمله عملکرد مدیریت شورا و شخص عارف را دارای بیشترین تاثیر می‌دانید؟

من معتقدم مشکل ساختاری است. وقتی ساختارها خوب شکل نمی‌گیرند بروز مشکلات بعدی طبیعی است. شما چرا شورای‌عالی سیاستگذاری دارید؟ برای اینکه احزاب کارکرد درستی ندارند. این شورا هم وقتی ایجاد می‌شود مانند ساختمانی است که چند ستون کنار آن قرار داده شده است تا آن ساختمان برپا باشد. وقتی ساختارها خوب کار نمی‌کنند نقش افراد پررنگ می‌شود. وقتی نقش افراد پررنگ شود طبیعی است به‌دلیل تنوع افراد و همچنین پیچیده بودن مسائل اجتماعی و سیاسی، اختلاف‌نظر‌ها جدی‌تر می‌شود. به‌هرحال هرکسی یک نوع جمع‌بندی درباره موضوعات مختلف دارد و این انتظار را نیز دارد که سایرین مانند او فکر کنند. اینجاست که اختلافات اوج می‌گیرد.  حتی در این بخش از مدیریت عارف دفاع می‌کنم. واقعا مدیریت یک مجموعه با این سطح از اختلاف و تفاوت نگاه کار سختی است. درواقع وی می‌توانست بهتر و قوی‌تر از این عمل کند و من در این تردیدی ندارم، ولی به هرحال هرکس دیگری هم که مدیر بود باید مدیریت تعارض می‌کرد تا آنکه بخواهد مدیریت توافق کند. به‌دلیل تکثر و تنوع احزابی که در شعسا وجود دارد، ریاست شورا بیش از هرچیز باید تلاش کند تعارض‌ها کم شود و این کار سختی است.

با این وصف انتقادات به عارف را چطور ارزیابی می‌کنید؟ مشخصا اعضای کارگزاران در این باره صراحت بیشتری دارند و از ایشان به‌عنوان تندیس سکوت یاد می‌کنند و عملکردشان را شدید‌تر از دیگران به نقد می‌گذارند. درواقع برخلاف آنچه شما درباره دشوار بودن مدیریت تعارضات عنوان کردید، از نگاه کارگزاران در کارنامه عارف نوعی بی‌عملی وجود دارد. شما این انتقادات را چطور می‌بینید؟

این حرف را قبول ندارم. کارگزاران نیرویی تاثیر‌گذار است، ولی نگاه کارگزاران نگاهی پروژه‌ای است. این حزب پروژه‌ای دارد و کاری ندارم این پروژه خوب یا بد است، کارگزاران یک پروژه خاص دارد و چون این نگاه با مجموعه اصلاحات هماهنگ نمی‌شود مسیر خود را طی می‌کند.  ما می‌پذیریم که یک حزب جدا از مجموعه اصلاحات باشیم و به‌صورت جداگانه عمل کنیم- که این موضوع هیچ‌اشکالی هم ندارد. حزب موظف است براساس مرامنامه خود و چارچوب سیاست‌هایش عمل کند، اما زمانی با همه این مسائل، پذیرفتیم شورایی وجود دارد و در آن شورا باید عقل جمعی تصمیم بگیرد. طبیعی است وقتی این شورا برای قضیه انتخابات تشکیل می‌شود و تصمیم را اتخاذ می‌کند نمی‌توان مسیر دیگری را طی کرد.

بنابراین فکر می‌کنم کارگزاران نیروهای ارزشمندی دارد که سابقه خوبی هم دارند، ولی نوع کنش کارگزاران مبتنی‌بر یک پروژه‌ است و آن پروژه مانع از این می‌شود که همراهی حداکثری با دیگر احزاب اصلاح‌طلب داشته باشند. از این رو در عین حال که می‌پذیرم قطعا می‌شد مدیریتی بهتر از این در شورای‌عالی سیاستگذاری داشت، ولی با شناختی که از احزاب و گروه‌ها دارم، احساسم این است که واقعا مدیریت این مجموعه کار سختی است و طبیعی است اگر در این بازنگری کسانی باشند که بتوانند این مدیریت را بهتر از قبل انجام دهند، طبیعتا باید نقش اصلی‌تری ایفا کنند. البته شورای‌عالی سیاستگذاری درمورد انتخابات اسفندماه 98 هم توانست به یک جمع‌بندی برسد، ولی کسانی که درنهایت آن جمع‌بندی را قبول نداشتند، مسیر دیگری را رفتند.

 منظور شما از نگاه پروژه‌ای کارگزاران چیست؟ لطفا در این‌باره قدری بیشتر توضیح ‌دهید.

وقتی من برای حضور آینده خود در انتخابات برنامه دارم که اشکالی هم ندارد و حزب باید برنامه داشته باشد، این را متکی بر نظم فکری خود می‌دانم، نه میانگین آنچه باید در جریان اصلاحات صورت گیرد. اصلاح‌طلبان با همه اختلافاتی که دارند یک اصولی را پذیرفته‌اند، مثلا جایگاه خاتمی و بحث رهبری اصلاحات، برای اصلاح‌طلبان موضوعی مورد اجماع است و جمع‌بندی روشنی درباره آن وجود دارد.  احزاب باید با هم به جمع‌بندی برسند، چون هم‌اکنون شرایط به‌گونه‌ای است که یک حزب نمی‌تواند حرف آخر را بزند. این وضعیت هم برای اصولگرایان و هم برای اصلاح‌طلبان صدق می‌کند. به هرحال کار جمعی مبتنی‌بر اصولی مشخص است. شاید سیاست‌های یک حزب ‌بر این مبنا باشد که در آینده برای خود برنامه و استراتژی مشخصی را دنبال کند و آن را درست‌ترین کنش نیز بداند. ممکن است این برنامه در تعارض با نظر جمعی قرار گیرد تا اینجا مشکلی وجود ندارد. بحث من بر سر نوع مواجهه با تعارضاتی از این دست است. اگرچه یک حزب تشکیل می‌شود تا سیاست‌هایی مشخص را دنبال کند، اما نباید فراموش کرد که در شرایط کنونی تنها از تجمیع ظرفیت‌ها می‌توان به یک هدف مشخص رسید. به هرحال ظرفیت‌های محدودی وجود دارد و اگر این ظرفیت‌های محدود در کنار هم قرار نگیرند، نمی‌توانیم به نتیجه مطلوب برسیم.

بحث کارگزاران این است که در سازوکار تصمیم‌گیری جمعی موجود، یک گرایش اصلاح‌طلبی درمقایسه با گرایش دیگر نقش پررنگ‌تر و وزن بیشتری دارد و علت را نیز آن می‌دانند که حضور احزاب موسوم به احزاب تک‌نفره یا احزاب اقماری و همچنین حضور افرادی حقیقی‌ای که نزدیک به گرایش غالب هستند توازن مقتضی را برهم زده‌اند. لذا نتیجه این می‌شود که افراد و احزاب همسو با یک گرایش، کفه آن گرایش را در تصمیم گیری‌ها پررنگ‌تر می‌کنند و به‌دلیل داشتن آرای بیشتر، درنهایت نیز همه تصمیمات جمعی به‌سمت صورت مطلوب آن گرایش سوق پیدا می‌کند.

به هرحال شما در چنین سازوکاری هر تصمیمی که می‌گیرید مضرات و منافعی دارد. اصلا سازوکاری نداریم که چنین نباشد. در دموکراسی اقلیت حق حیات دارند یا خیر؟ حق اظهارنظر دارند یا خیر؟ حتی ممکن است در جایی اقلیت حرف درست‌تری نسبت به اکثریت بزنند، اما سازوکارها پذیرفته است که به اکثریت توجه کنیم. همه قواعد دموکراسی الزاما مثبت نیست. ضعف‌هایی هم وجود دارد، ولی عقل بشر این را می‌گوید.  فردی که بیماری دارد و نزد پزشک می‌رود، لاجرم باید قرص‌ها و داروهایی را مصرف کند که برای بیماری او مفید است، ولی این داروها آثاری هم بر بدن او دارد، یعنی فرد می‌پذیرد که آن آثار را متحمل شود، اما در عین‌حال بیماری‌اش نیز بهبود یابد. مسائل اجتماعی و عرفی همین است. درمجلس هم همین‌طور است. گاهی یک نماینده که از موقعیت بهتری برخوردار است و شاید استدلال بیشتری هم داشته باشد، مجبور است به نظر اکثریت که رای متفاوتی دارند، تن دهد، ولی به اعتبار این مشکل نمی‌توان مجلس را عوض کرد. این جزئی از سازوکارها است. در این فضا باید کمک کرد اگر اشکال و ضعفی وجود دارد آن را رفع کنیم. راه‌چاره ساز جداگانه زدن نیست. تجربه نشان داده هروقت گروه‌ها ساز جداگانه زدند، بدترین نتیجه حاصل شده است. انتخابات ریاست‌جمهوری سال 84 نمونه بارز این موضوع است و همه شاهد بودند نتیجه راه جداگانه رفتن از سوی هریک از طیف‌های اصلاح‌طلب چه بود.

با توجه به تجربیات شکل گرفته در انتخابات‌های اخیر شما راهبرد موثر برای آینده سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان را چطور می‌بینید؟

من معتقدم اصلاح‌طلبی الان فرصت بهتری پیدا کرده تا مروری بر گذشته خود داشته باشد. مهم‌ترین راهبرد اصلاحات در شرایط کنونی آن است که مروری بر گذشته خود داشته باشد و ریشه ضعف‌ها و دلایل عدم موفقیت‌های خود را مرور کند. اصلاح‌طلبی باید خود را مورد بازبینی جدی قرار دهد و ببیند کجا ایستاده است و براساس اینکه کجا ایستاده باید کجا برود. تا بازنگری صورت نگیرد طبیعتا اصلاحات همچنان با همین ضعف‌هایی که نسبت به آنها آگاه نیست مسیر را طی می‌کند و ممکن است آسیب‌های بیشتری را متحمل شود.

به‌طور مشخص ارزیابی شما از کنش موثر اصلاح‌طلبان در انتخابات 0041 چیست؟ قائل به حمایت از کاندیدای حداکثری هستید یا معتقدید باز هم می‌توان استراتژی سال 29 را تکرار کرد و به حمایت از یک چهره غیر اصلاح‌طلب روی آورد؟

بستگی به تحولات اجتماعی دارد. جامعه نسبت به آن مقطع دستخوش تحولات زیادی شده است. تصمیم اصلاح‌طلبان برای 1400 به متغیرهای زیادی بستگی دارد. بخش زیادی از این متغیرها درونی و بخشی نیز بیرونی است. باید دید در چند ماه باقی‌مانده این متغیرها شرایط را چطور شکل می‌دهند. اکنون مسجل است که هم سرمایه اجتماعی اصولگرایان و هم سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان به‌شدت آسیب‌دیده است. طبیعتا بازسازی این سرمایه اجتماعی کار سختی است. این موضوع البته غیرممکن نیست، به همین دلیل می‌گویم اصلاح‌طلبی باید بازسازی خود را در دستور کار قرار دهد. قطعا عوامل بیرونی در برخی از این ناکارآمدی‌ها موثر بوده است، ولی درصورت عدم اقدام به بازنگری در عملکرد گذشته، هرنوع رویکردی در انتخابات 1400 چه حداکثری و چه حداقلی، چون معطوف به مساله اصلی خود (تجربیات پیشین) نیست، موفق نخواهد شد.

اگر فضای جامعه و محیط اجتماعی تفاوت محسوسی نسبت به شرایط امروز نداشته باشد، چه کارکرد و چه مواجهه‌ای با انتخابات را موثر می‌دانید؟

طبیعتا آنچه در آینده رخ می‌دهد فقط معطوف به اراده اصلاح‌طلبی نیست. به هرحال اراده‌های جدی‌تری نیز وجود دارد. با توجه به این موضوع اگر اصلاح‌طلبان در کنش‌های قبلی خود بازنگری نکنند و همین وضعیت ادامه داشته باشد، قطعا این جریان نقش موثری را در 1400 نخواهد داشت. اصلاح‌طلبی قدری متفاوت از اصلاح‌طلبان است. اصلاح‌طلبی نیاز جدی و مبرم جامعه ماست که هم اصولگرایان و هم اصلاح‌طلبان و هم حاکمیت باید به آن توجه کنند. اگر جامعه معطوف به اصلاح نباشد حتما آسیب‌های جدی خواهد دید.

در پایان اگر جمع‌بندی خاصی دارید، بفرمایید.

من معتقدم اصلاح‌طلبان ابتدا باید ببینند کجا ایستاده‌اند و چه شرایطی دارند و بعد برای آینده تصمیم‌گیری کنند. به نظر من تا این جمع‌بندی شکل نگیرد هیچ‌تصمیمی معطوف به نتیجه نخواهد بود. آنها ابتدا باید ببینند کجا ایستاده‌اند و بعد به اعتبار اینکه کجا ایستاده‌اند و چه ظرفیت‌ها و اشکالاتی و چه فرصت‌هایی دارند درباره راهبردهای آینده خود تصمیم بگیرند. تا زمانی که اصلاح‌طلبان دست به بازسازی نزنند، هر اقدامی نتیجه‌بخش نخواهد بود.

 * نویسنده :  محمد جعفری، روزنامه‌نگار

مرتبط ها