به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، دایرهالمعارفهای سینمایی را جلوی رویمان میگیریم و سینمای پس از انقلاب را مرور میکنیم. ژانرها را تکبهتک نگاه میکنیم؛ از جنگ و خانواده تا طنز و کودک. سینمای پس از انقلاب در بعضی بزنگاههای تاریخی سکوت کرده و در برخی دیگر واکنش نشان داده است. ژانرهایی مثل کودک و دفاع مقدس سهم بیشتری داشتند و برخی دیگر سهم کمتر. اما نسبت سینما با وقایع تاریخی و اجتماعی چیست؟ سینما باید منعکسکننده باشد یا پیشگو و پیشرو؟ سینما معلم است یا دانشآموز؟ دستگاه ضبط و پخش است یا کارشناسی خبره؟ جواب هرکدام از این سوالات هرچه باشد، میتواند ما را در شناخت بهتر دهههای اخیر سینمای ایران و نسبتش با جامعه کمک کند. نسبت سینما با فقر، فحشا، فسادهای اخلاقی، مالی و اقتصادی، بزههای اجتماعی و صدها مساله دیگر در این سالها چقدر بوده است؟ اینکه سینمای ایران در دهه60 و اوایل دهه 70 بهسراغ جنگ و دفاع مقدس میرود، نتیجه یک تعامل دوطرفه بین سینما و حاکمیت است. فارغ از نظرات مختلف درباره جنگ اما ذات پرداختن به جنگ ازسوی طرفین مساله پذیرفته شده است. اما در مسائل دیگر داستان به همین سادگی نیست. اگر در نیمه دوم دهه70 سینما سراغ جوانان و دانشگاه و گاهی هم سیاست میرود، بیشتر تمایل سینماست تا حاکمیت و پس از چند سال البته این تب هم فروکش میکند و دیگر خبری از این جنس فیلمها نیست، اما درباره جنگ و عوارض پساجنگ همچنان میشود ساخت و نوشت. اعتیاد و قاچاق مواد یا کالا هم مسالهای است که در این چهاردهه مشترک بوده، اما در هر دورهای بهدلایلی چون تغییرات در ساخت و پخش مواد و نوع مواجهه پلیس با آنها شکلش متغیر بوده است. بهجز اقبال تماشاگران، چه کسانی یا چیزهایی باید سینماگر را به سمت موضوعات روز هل بدهند و ترغیب کنند؟ اگر سینماگر و حاکمیت را، فارغ از عوامل مهم و نه موثر دیگر، دو سوی پروژه ساخت فیلمهای سینمایی قرار دهیم، این معادله را راحتتر میتوانیم بررسی و احیانا حل کنیم. اینکه بعضی مسائل جامعه باب میل سینماگران باشد و حاکمیت آنها را دوست نداشته باشد، عجیب نیست. برعکسش هم البته وجود دارد که گاهی بهصورت علنی و از پشت تریبونهای مختلف گفته شده است. مسائل مشترک بین این دو هم آنهایی هستند که در 40سال اخیر دیدهایم. طبیعتا آنها که مورد اشتراک طرفین نبودهاند، ساخته نشدهاند. اگر آماری از اتفاقات و مسائل مهم در حوزههای مختلف چهاردهه اخیر منتشر شود، آنوقت میتوانیم بررسی کنیم که مثلا از هر صد اتفاق، چندتای آنها در سینمای ایران بازتاب داشتهاند. چنین آماری احتمالا وجود ندارد و چنین بررسیای هم قطعا امکانپذیر نیست. بسیاری از سینماگران انگار و بهتعبیر خودشان دنبال دردسر نبودند و سعی میکردند گوشهای بنشینند و طنزهای دختر و پسری بسازند و نان و بوقلمون خود را بخورند و کاری هم به آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و... نداشته باشند. سینما صرفا برایشان محل کسب درآمد بوده و فرقی نمیکرده پشت دخل باشند یا پشت دوربین.
جنگ و دوم خرداد
اگر مبنای سینمای دفاع مقدس را فیلم سینمایی مرز به کارگردانی جمشید حیدری ساختهشده در سال 60 بدانیم، بیش از صدها فیلم در این 39سال ساخته شده است. البته ابعاد واقعه جنگ بسیار بزرگتر از یک پدیده اجتماعی یا سیاسی بود و برای ساختن یک اثر دیگر نیازی به بخشنامه و دستور نبود. فیلمهایی مانند عقابها، افق، دیدهبان، کانیمانگا، عروسی خوبان و... حاصل همین دوره و همین نگاه است. نگاهی که در دهه 70 با «آژانس شیشهای» ادامه داشت و در دهه80 به «دوئل» رسید و در دهه بعدش «تنگه ابوقریب» و «ملکه» را تولید کرد. این نگاه در فرم دچار تغییرات و اصلاحاتی شد، اما در محتوا تفاوت ماهوی نیافت. در دهه60 بهجز جنگ مسائل دیگری چون گسترش شهرنشینی، خریدوفروش دلار و اعتیاد هم دستمایه برخی فیلمها قرار گرفت که تعدادشان نهایتا به دو دست میرسید. پس از جنگ و دفاع مقدس، بزنگاهی که بسیاری از سینماگران را بهسمت خود کشید، دوم خرداد بود. در این فاصله، مسائلی مانند آپارتماننشینی و تخریب بافتهای قدیمی و انتقال از سنت به تجدد در فیلمهایی مانند «اجارهنشینها»، «آپارتمان شماره13» و«سلطان» مطرح شد که آینهای از رخدادهای اجتماعی و شهری بود. در این زمان، مساله افزایش شهرنشینی و خالی شدن روستاها نیز مطرح بود که جز در چند فیلم مثل «زرد قناری» و «مسافران مهتاب» نمود دیگری نداشت.
دوم خرداد اما تغییرات زیادی در ساختارهای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایجاد کرد. فیلمهایی که پس از دوم خرداد 76 ساخته شدند شباهتی به فیلمهای پیش از خود و حتی پس از خود نداشتند. جوانان، آزادی و دانشجویان که از کلیدواژههای رئیسجمهور وقت بودند، وارد ادبیات سینمایی شد و لوکیشن دانشگاه را تبدیل به انتخاب اول کارگردانان کرد. «متولد ماه مهر»، «اعتراض»، «پارتی» و «زیر پوست شهر» از این نمونهها هستند. حتی در آثاری مانند «مکس» و «نان، عشق، موتور1000»، پای رئیس دولت اصلاحات هم به سینما باز شد و با زبان طنز به برخی از رفتارهای آن دوره انتقاد شد. حتی در فیلمی مثل «کاغذ بیخط» اشاره کوتاهی به ماجرای قتلهای زنجیرهای هم شد، اما دیگر ادامه پیدا نکرد. فیلمهای دومخردادی عمرشان طولانی نبود و با کاهش تب تند سیاست، موج ساختن اینجور فیلمها هم خوابید و پس از 20 سال و بهجز آثار شاخصی مانند «شوکران»، «آژانس شیشهای»، «رنگ خدا»، «میکس»، «مومیایی3»، «دوزن» و... که در تاریخ سینما ماندگار شدند شاید بقیه تنها منبعی برای تحقیقات دانشجویی و پرکردن اوقات فراغت موثر باشند.
شوخی با رئیس جمهور
با روی کار آمدن احمدینژاد، سینمای ایران هم متاثر از این تغییرات شد. برخی کارگردانان که فعال بودند به حاشیه رفتند و غیرفعالان، مشغول شدند. سهم فیلمهای کمدی و تاریخی بیشتر شد، اما فیلمهایی مانند «روز سوم»، «سنتوری»، «اخراجیها» و «خون بازی» محصولات دوره اول دولت احمدینژاد بودند. سال 88 و اتفاقات آن دوره باعث بهوجود آمدن فیلمهایی با موضوع اعتراضات خیابانی شد. «قلادههای طلا»، «پایاننامه»، «ماه گرفتگی»، «آشغالهای دوستداشتنی»، «عصبانی نیستم» و«گزارش یک جشن» از جمله فیلمهایی هستند که متاثر از وقایع سیاسی سال 88 ساخته شدهاند که بهسختی میتوان این فیلمها را آثاری دقیق و قابل اعتنا دانست. این فیلمها نه میتوانند یک سند تاریخی دقیق باشند و نه از لحاظ فنی و داستانی قدرت بالایی داشته باشند. در دور دوم احمدینژاد دیگر انتقاد و حتی شوخی با رئیسجمهور تابو نبود و علنی در فیلمهای سینمایی دوره خودش گفته میشد. «گیرنده»، «تلفن همراه رئیسجمهور» و «از رئیسجمهور پاداش نگیرید» از این دست فیلمها بودند. در دوره احمدینژاد مساله عدالت، محور اصلی بود اما بازتابی در فیلمهای آن دوره نداشت. اگر آثار ساخته شده در هشت سال ریاستجمهوری او را بررسی کنیم، نمودی از شعارهای انتخاباتیاش دیده نمیشود. حتی مسائل اصلی آن دوره هم کمتر به چشم میخورد. سینما آرامآرام فاصلهاش را با جامعه و اتفاقات کف خیابان بیشتر کرد و حسابش را از مکانی که در آن میزیست، جدا کرد. سینما بیش از قبل بهدنبال درآمدزایی رفت و با ورود پولهای مختلف از مبادیهای آشکار و پنهان، دیگر حرف سیاسی زدن و هزینه دادن نمیارزید و نان در ساختن کمدی یا عاشقانه بود. این روال بعد از رفتن احمدینژاد و آمدن روحانی شیب تندتری بهخودش گرفت.
سینما با تصور اینکه آزادیهای بیشتری بهدست آورده پای کارگردانانی که خودخواسته یا ناخواسته کنار کشیده بودند را باز کرد و آنهایی که مدعی بودند در دوره احمدینژاد نمیتوانستند کار کنند مجال فعالیت یافتند. نکته جالب البته اینجاست که برخی کارگردانان مانند رخشان بنیاعتماد که اصرار داشت نمیگذارند او کار کند، درحالیکه یکسال از عمر دوره دوم دولت روحانی مانده است هنوز فیلم سینمایی نساخته و دلیلش را هم جایی نگفته است. برخی کارگردانان به سینما برگشتند اما خبری از فیلم خوب نبود. سینما در دوره اول روحانی حتی در حد یک روستا را هم نتوانست بازتاب دهد. کسی از فسادهای اقتصادی حرفی نمیزند. از مشکلات مالی و گرفتاریهای اقتصادی مردم، آثاری نمایش داده نمیشد. چند فیلم سفارشی درباره تاثیرات تحریمها ساخته شد مانند «یک روز بهخصوص» اما آنقدر ضعیف بودند که نه در گیشه موفق بودند نه در جشنوارهها مورد توجه قرار گرفتند.
فاصله بین سینما و جامعه بیشتر از قبل شده است و انگار این شکل از تعامل باب میل طرفین است. سینما پولش را درمیآورد و حاکمیت هم مطمئن است که گزندی نمیبیند و مردم هم که پول میدهند تا تفریح کنند و برایشان انگار مهم نیست که حتی نمایی از زندگیشان را روی پرده سینما مشاهده کنند.
* نویسنده: سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار