کد خبر: 41822

سید مجید امامی در گفت و گو با «فرهیختگان»:

نژادگرایی در آمریکا سیستماتیک است

مدیر گروه روانشناسی اجتماعی موسسه مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران گفت: نژادگرایی سیستماتیک پیچیده است و بسیاری از اندیشمندانی که برساخت‌گرایانه به شکل‌گیری مسائل اجتماعی و به شکل‌گیری دستور کارهای روزمره سیاستمداران و جوامع می‌پردازند، به تصنعی بودن و مهندسی بودن این موارد تاکید دارند و حتی تعبیر «صنعت مساله‌ساز» را به‌کار می‌برند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، اعتراضات آمریکا به بهانه قتل جورج فلوید، شهروند سیاه‌پوست آمریکایی به دست پلیس، در روزهای گذشته ابعاد مختلفی یافته است. گفته می‌شود موضوع نژادپرستی در ایالات‌متحده نه‌تنها به‌عنوان مساله‌ای اجتماعی و فرهنگی بلکه مساله‌ای سیستماتیک و ساختاری است و گرچه سالیانی است که از اعطای حقوق شهروندی و سیاسی به سیاهان درآمریکا می‌گذرد، اما مساله نژادگرایی هم در ساختارها و هم در فرهنگ ایالات‌متحده نهادینه شده است. در گفت‌وگو با سیدمجید امامی، استاد دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) به بررسی ابعاد مساله نژادپرستی در ایالات‌متحده و نسبت آن با مدرنیته و مدرنیسم به‌طور کلی پرداختیم. مشروح گفت‌وگوی «فرهیختگان» با دکتر امامی را از نظر می‌گذرانید.

می‌توان سیاست‌های کشورها راجع به هویت را به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ سیاست‌های هویتی که بر تمایزها و تفاوت‌ها تاکید دارد و آن را برجسته می‌کند – چه هویت قومی و چه هویت ملی- و سیاست‌های جامعه باز و جهانی‌سازی که اساسا هویت‌ها را به خطر می‌اندازد و بر انسان یکسان‌سازی‌شده مدرن و جهانی‌شده تاکید دارد، به‌نظر می‌رسد هریک از این سیاست‌ها مبتنی‌بر پیش‌فرض‌های مشترک و به‌نوعی مبتنی‌بر مفروضات مدرن است. اعتراضات اخیر در آمریکا را هم می‌توان ذیل بحث از هویت و هویت نژادی بررسی کرد. به‌طور کلی ریشه و منشأ اعتراضات در آمریکا را چطور ارزیابی می‌کنید؟

مساله نژادگرایی یا راسیسم با همه انواع و شقوق خود، مساله‌ای تنها متعلق به دوره مدرن نیست، انواع متنوعی که امروزه از راسیسم مطرح است ازجمله نژادگرایی فرهنگی، زبانی، سیستماتیک و... جدید نیستند اما آنچه مربوط به زیست مدرن است، دو مساله است؛ یکی استثناگرایی (Exceptionalism) است به این معنا که یک قوم یا جمعیت اساسا در حرکت تاریخ و حرکت انسان، متمایز تلقی شده و تنها او –علی‌رغم تلاش و تقلای دیگران- مسیر را شناخته و این مسیر را باید برود ولو اینکه دیگران نخواهند. البته [ظاهرا] یک نوع دلسوزی هم برای دیگران دارد که آنها نیز بتوانند مزه رشد و ترقی را بچشند. این مساله متعلق به دوره جدید است. استثناگرایی در اندیشه و مرام تمدن جدید و بعضا موسسان آمریکای جدید دیده می‌شود که حاکی از روحیه نژادپرستی آمریکایی است.

نکته دیگر هم که جدید است و با مدرنیته نسبت دارد، ظرفیت‌هایی است که به‌ لحاظ اقتصاد سیاسی زندگی فرودستان و زندگی فرودستی را بازتولید می‌کند و اینجا فرقی ندارد که شما سیاه باشید یا سفید، بلکه مهم این است که شرایط اقتصاد نئولیبرال مخصوصا در افراطی‌ترین وجه آن -که در رویای آمریکایی دنبال می‌شود- منابع اساسی درحال گردش را دراختیار درصد محدودی قرار می‌دهد. دیگران نیز تا آنجایی که احساس گرسنگی و ظلم نکنند، کمابیش به‌صورت بازیگران یک نمایش، در جامعه، سربازی و بردگی می‌کنند.

به‌نظر می‌رسد بردگی مدرن در نئولیبرالیسم ممثل شده است و نقطه برجسته آن این است که اولا  شکافی بین «کسانی که زودتر به منابع دست پیدا کرده‌اند» و «دیگران» وجود دارد و ثانیا منابع و دسترسی به منابع اساسی و سرمایه‌بخش، جزء فرصت‌های ظاهرا آزاد نیست، به این دلیل اساسا این ساختار ایجاد فاصله و ظلم می‌کند.

آنچه در آمریکا و بعضی از کشورها می‌بینیم این است که به بهانه فشار طبقاتی و فرودستی، اعتراضات در قالب اغتشاش خود را نشان می‌دهد. خالی کردن فروشگاه‌های برندهای برتر یا این رفتارهای جوکریستی را خود آمریکایی‌ها پیش‌بینی می‌کردند و فیلم‌های سینمایی مانند جوکر یا پلتفرم در چند سال گذشته در سینماهای جهان به‌نوعی خبر بروز دیر یا زود چنین آتش‌سوزی‌ای از ناحیه فرودستان را داده بود. البته فرودستان خود را آتش می‌زنند. در واقع فرودستان آنچه هست را آتش می‌زنند و خود آنها هم از این آتش، امید چندانی ندارند.

شرایط پساکرونا و شرایط دولت جدید آمریکا که اغماض و تعارفی با این زیست دوگانه ندارد، فضا را به نحوی فراهم کرده که یک تقلای فرودستانه رخ دهد که البته من معتقدم این حرکت سرد خواهد شد اما آثار میان‌مدت خود را خواهد گذاشت. بیکاری بالای 50میلیونی در آمریکا -که عملا بیکارند ولو اینکه چند روز یا چند ساعت در هفته کار کنند- همچنین تداوم خشونت پلیس و بقیه ساختارها و نهادها، زمینه را برای یک انفجار فراهم کرده است.

اما آنچه باید دنبال کرد این است که نژادگرایی در آمریکا سازمان‌یافته است و نژادهایی غیر از نژاد اروپایی را در ساختار و سیستم منکوب می‌کند. به‌قول برساخت‌گراها و حتی نظریه‌هایی مانند برچسب‌زنی، اساسا شرایط طوری طراحی می‌شود و ذهنیت جامعه چنان مهندسی می‌شود که اقشار و نژادهای فرودست، مهد تبهکاری و بستر رفتارهای بزهکاری و ضداجتماعی‌اند. این [مطلب] در سینما، آموزش، ادبیات و هنر هم بازتولید می‌شود. نژادگرایی سیستماتیک به این معنا پیچیده است و بسیاری از اندیشمندانی که برساخت‌گرایانه به شکل‌گیری مسائل اجتماعی و به شکل‌گیری دستور کارهای روزمره سیاستمداران و جوامع می‌پردازند، به تصنعی بودن و مهندسی بودن این موارد تاکید دارند و حتی تعبیر «صنعت مساله‌ساز» را به‌کار می‌برند، یعنی صنعتی وجود دارد که مساله و problem تولید می‌کند. مساله به‌معنای آسیب‌های اجتماعی آن، متوجه اقشار خاص و یک گروه و طبقه خاص مثل مهاجران است. مهاجران در غرب در طول 300 سال گذشته مشمول این صنعت مساله‌ساز و برچسب‌زنی‌های منفی‌مآبانه بوده‌اند.

البته مهاجران هم امروز و هم در 60-50 سال گذشته، این مشکل را داشته‌اند. یکی از دلایل رونق گرفتن کار داعش همین بود که چون اینها در طول یک نسل دچار تحقیر سیستماتیک شده بودند، نسل جوان و نسل دوم عرب-مهاجران به‌دنبال یک راه رهایی و یک مسیر برای جبران این تحقیر سیستماتیک بودند. طبعا داعش با شعار مبارزه با مرکز سیستم تحقیرساز، خیلی جذاب بود و خیلی از جوانان عرب-مهاجر در اروپا به همین دلیل انتقام‌جویانه و حتی بدون اندک صبغه مذهبی، جذب داعش شدند.

دراصل، قضیه هم همین است. یعنی آنچه در فیلم The Baader Meinhof Complex می‌بینید، رفتار خشونت‌آمیز، تروریسم و رادیکالیسم از دل خود سرمایه‌داری بیرون می‌آید. سرمایه‌داری چنین شکاف و تحقیری را نهادمند کرده است. بر همین اساس اندیشمندان از چند سال گذشته، پیش‌بینی می‌کردند رفتارهای رادیکال در دنیا افزایش می‌یابد و چون چیزی برای فرودستان باقی نمی‌ماند، فرودستان خود و شهر خود را آتش می‌زنند. این مساله بسیار مهمی است که در حال رخ‌دادن است.

باید گفت مساله آمریکا فراتر از مساله سیاه‌پوستی است. درطول سال‌های مختلف ما می‌بینیم که توسط پلیس کشورهای مختلف اتفاقاتی نظیر اتفاق اخیر رخ داده است، یعنی یک برخورد خشن غیرانسانی علیه یک سیاه‌پوست اتفاق افتاده؛ اما این سوال مطرح است که چرا علیه مجرمان خطرناک سفیدپوست این مساله رخ نداده است؟ مساله مهم این است که سفید باشید یا سیاه چون نمی‌توانید وکیل بگیرید، بعید است که بتوانید سیستم را به خطر بیندازید، چراکه کسی که پول ندارد، کمتر می‌تواند به حقوق خود برسد. بنابراین یک پلیس به صورت سیستماتیک تحریک می‌شود که با او تحکم‌آمیز برخورد کند. اینها فراتر از رنگین‌پوستی است. وقتی تاریخ استعمار را در 400سال اخیر می‌خوانیم، رنگین‌پوستان و به‌طور مشخص سیاهان در یک نژادپرستی سیستماتیک قرار داشتند اما ماجرا استثناگرایی است. استثناگرایی مهم‌تر از نژادگرایی است.

بحث از نژادانگاری می‌تواند بسط پیدا کند و در نقاط مختلف دنیا ازجمله ایران نیز مورد بررسی قرار گیرد، آیا اساسا بحث نژادانگاری در ایران مساله بوده است؟ و آیا تحلیلی که درمورد آمریکا ارائه دادید، درمورد ایران نیز صادق است؟

ما هنوز هم جامعه‌ای به‌معنای مطلق مدرن نیستیم، نژادگرایی در ما وجود ندارد. ما یک نژادگرایی فرهنگی داریم که به‌لحاظ شخصیت و عوامل، فرهنگی و اخلاقی و تمدنی است. مثلا در قبال فارس بودن یا ترک بودن خودمان یک گرایش بیشینه‌خواهانه و ایده‌آلیستی و فانتزی داریم که البته ساختارهایی که در ایران بوده‌اند ازجمله خود ساختار جمهوری اسلامی، برای حفظ وحدت ملی با این مساله مواجهه داشته‌اند. هرچند ما اشکالاتی در اخلاق عمومی جامعه مثلا علیه افغان‌ها یا علیه برخی قومیت‌های داخلی داریم، اما آنچه به آن نژادگرایی سیستماتیک گفته می‌شود اساسا برای ما نیست. ما از حیث ارزش‌های فلسفی غربی حتی وقتی که خواسته‌ایم، نتوانسته‌ایم چیزی جز پیرو باشیم و برهمین منوال هم ارزش‌ها و مولفه‌های مدرن معمولا در جامعه ما خانه نکرده و اگر هم هست وجه غرب‌زدگی دارد ولی نهادینه نشده است.  وقتی شما به سنت و روایات تاریخی ما که مثلا در ادبیات ما موجود است، وارد می‌شوید، می‌بینید نژادگرایی سیستماتیک یا نژادگرایی زبانی وجود ندارد. اما مثلا در برخورد با یک اقلیت مذهبی در فرهنگ عمومی بعضی از شهرها می‌بینیم تاکید بر تفکیک و اعتزال وجود دارد و مثلا گفته می‌شود با فلان اقلیت رفت‌وآمد نکنید، مساله در همین سطح است، بیشتر از این نیست.

اما وقتی در درون زیست مدرن وارد می‌شویم -مخصوصا در قرن 17 و 18- می‌بینیم که به سیاهان به‌عنوان طعمه و دست‌افزار رشد انسان غربی نگاه می‌شود که برخی این را به سنت یونانی هم برگشت داده‌اند. سنت یونانی این‌گونه نگاه می‌کرده اما در سنت ایرانی و بقیه سنت‌های شرقی، چنین استثناگرایی‌ای نهادینه نشده است. نژادگرایی به معنای راسیسم، در جامعه ایران، سوای مدرنیته چیزی ندارد.

پروژه‌هایی که بر ناسیونالیسم ایرانی یا مثلا ایرانشهری تاکید دارند، آیا می‌توانند منتهی به رویکردهای نژادپرستانه در ایران شوند؟

ایده‌آلیسم آلمانی که در حرکت نازیسم هم خود را نشان داد و کلا فلسفه ایده‌آلیسم، تحریک بیشتر و بهانه بیشتری برای نژادگرایی‌هایی از جنس فیزیولوژیک فراهم می‌کند. همان‌طور که در جنبش آلمان نازی در قبل از جنگ جهانی دوم دیدیم، در ایران هم سعی می‌کرد وارد شود. یکی از مشکلات پروژه‌های فکری ناسیونالیسم در ایران همین بوده که چون ایران اساسا با رنگین‌کمان اقوام خود مشکلی نداشته و این اقوام و قومیت‌ها نقطه‌قوت و نقطه آرامش‌بخش و وحدت جامعه ما بوده، پروژه‌های ناسیونالیستی [درنگرفته و] جواب نداده است. حتی قوی‌ترین این پروژه‌ها که پروژه پان‌ترکیسم است و همچنان با شدت هم دنبال می‌شود، هنوز بحرانی نشده و اگر هم اتفاقاتی در این حوزه رخ می‌دهد، زیرساخت آن امر سیاسی است نه امر نژادی. این مساله اگر هم وجود داشته باشد به‌واسطه مدرنیسم است. یعنی تحریک و فعال شدن پان‌ترکیسم در ایران که بسیار مهم هم هست، از جهت تابعیت ما به ارزش‌های مدرن [است که] فعال است نه از جهت ایرانیت ما. یعنی پان‌ترکیست‌ها اول مدرنیست‌اند و بعد پان‌ترکیست. نمی‌شود شرقی یا ایرانی بود یا به سنت و تفکر مشرقی تعهد داشت و پان‌ترکیست بود.  البته باید نگران این مساله بود که همان‌طور که سکولاریسم در ایران با تضعیف باور دینی درحال اشاعه است، نژادگرایی هم درحال اشاعه باشد، اگرچه خیلی عقب‌تر است. ما با نژادگرایی فاصله داریم اما همیشه در معرض ناسیونالیسم قومی بوده‌ایم. مرز بین قومیت‌گرایی و نژادگرایی در مطالعات علوم‌اجتماعی مرز بسیار باریکی است و باید بدانیم قومیت‌گرایی تاکیدی بر تاریخ و جغرافیا دارد ولی نژادگرایی اساسا یک رویکرد طردی و حذفی نسبت به انسان‌های دیگر یا انسان‌های متفاوت فروتر از حیث خَلقی هست.

به بحث آمریکا برگردیم؛ به نظر شما بحث نژادگرایی درآمریکا چطور در سیاست، اقتصاد و فرهنگ آمریکا رسوخ کرده و این مساله چطور در سیاست‌ها نمود داشته است؟

تاریخ تحول قانونی در آمریکا و اعطای حقوق شهروندی و سیاسی به سیاهان تا 1950 به‌طول انجامید. تجربه تاریخی نشان می‌دهد سیاهان با کلی منت و محنت به برابری با سفیدان رسیدند. از تاریخ که بگذریم مهم‌ترین وجه سیستماتیک بودن نژادگرایی و البته مطرود کردن و برچسب‌زدن به فرودستان، از طریق صنعت مساله‌سازی اتفاق می‌افتد. یعنی از طریق این صنعت که مساله، مشکل، عقب‌ماندگی، بزهکاری و تبهکاری را رسانه‌ها و نخبگان به بهانه مطالعات و به بهانه آسیب‌شناسی به گروه‌های فرودست یا سیاهان نسبت می‌دهند و این گروه‌ها هم باور می‌کنند که ناف آنها را با تبهکاری بریده‌اند. این مساله مهمی در بحث برساخت‌گرایی و مساله‌شناسی اجتماعی است که در آمریکا جواب می‌دهد.  درخصوص سیستماتیک بودن این نژادپرستی ممکن است کسی سوال کند شما از کجا می‌گویید که در آمریکا نژادگرایی سیستماتیک است؟ اولا باید به تفکیک جمعیتی دقت کنیم. سیاهان در بیشترین حالت 20درصد جامعه آمریکا هستند و از این نظر یک اقلیت نژادی محسوب می‌شوند که باید ببینیم رسانه‌ها و رویکرد فرهنگی در آمریکا آیا نفرت از اینها و طرد اینها را بازتولید می‌کند یا نه. اگر طرد اینها را بازتولید کند، خب معلوم است که در میان‌مدت و در انتخاب‌ها، سیاهان سهم کمتری دارند، حتی سهمی کمتر از 20درصد؛ همین مساله نشان می‌دهد سیاهان به‌دلیل سیاه‌بودن‌شان مورد طرد اجتماعی واقع شده‌اند و این خلاف ادعاهاست که سیاه یا سفید بودن نقشی در شهروندی و درجه شهروندی ندارد. به نحو اولی فرصت‌های برتر علمی و نرم‌افزاری و سرمایه‌سالارانه برای سیاهان محقق نمی‌شود. مثلا در میان 20 سرمایه‌دار برتر آمریکا، هیچ سیاه‌پوستی وجود ندارد. کتاب‌های زیادی هم در این موضوع نوشته شده است که می‌توانید به آن مراجعه کنید.  اصل قضیه تفکیک بین نژادگرایی سیستماتیک، فرهنگی، فیزیولوژیک و زبانی است. اینها نژادگرایی‌های مختلفی است که می‌تواند با هم اتفاق بیفتد اما آن وجه سیستماتیک قضیه از همه پیچیده‌تر است.

به‌طور کلی آینده اتفاقات آمریکا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا این رخداد می‌تواند آینده سرمایه‌سالاری و مدرنیته را در آمریکا و در جهان به چالش بکشد؟

به احتمال زیاد این اتفاق چون یک شورش شهری است، به‌زودی سرد می‌شود اما آنچه به تجربه فرودستان در آمریکا و در جهان افزوده می‌شود، این است که سیستم سرمایه‌داری قابل چانه‌زنی نیست و آینده هم از آن فرودستان نیست. لذا رفتارها رادیکال‌تر می‌شود. فاصله رفتارهای رادیکال کمتر می‌شود و هربار شدت این رفتارها هم بیشتر می‌شود، اما دوباره به سردی می‌گراید. خود این هم به یک صنعت تبدیل می‌شود که رسانه‌ها و سیاستمداران از آن بهره می‌برند. همین الان دموکرات‌ها حداکثر استفاده را از این قضیه می‌برند. یکی از دلایلی که این اتفاقات را راحت پوشش می‌دهند، این است که بتوانند موازنه انتخابات را به‌هم بزنند. دموکرات‌ها می‌خواهند در 26 ایالت -که تقریبا مطمئن هستند جمهوری‌خواهان جلوترند- این روند را متوقف کنند. البته من بعید می‌دانم ترامپ رای نیاورد. اتفاقا چون نژادگرایی وجود دارد در این شرایط برای جلوگیری از تجری سیاه‌پوستان، سفیدها به ترامپ رای خواهند داد تا سیاهان فکر نکنند توانسته‌اند یک تغییر رژیم انجام دهند. ما نیز نباید در رسانه‌ها طوری رفتار کنیم که جامعه ما احساس کند داریم با قیام‌های فرودستان ابزاری برخورد می‌کنیم.

 * نویسنده: عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار

مرتبط ها