کد خبر: 41302

جوشش ادبیات ضدظلم برای آرمان فلسطین

قسم به قلم، قدس‌ آزاد خواهد شد

پرونده امروز با توجه به نزدیک شدن به روز قدس، درباره فلسطین و کتاب‌هایی است که با این موضوع نوشته شده‌اند. درباره نویسندگان و هنرمندانی که برای آرمان فلسطین تلاش کرده‌اند و سال‌ها با سلاح نوشتن به مبارزه با رژیم غاصب رفته‌اند و بر سر همین آرمان‌ جان‌شان را از دست داده‌اند و شهید شده‌اند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «تاریخ همیشه مبارزه بین مردم ضعیف با مردم قوی است؛ مردم ضعیفی که صاحب حق هستند و با مردم قوی مبارزه می‌کنند. مردم فلسطین حاضرند ایستاده بمیرند، تا اینکه حق خود را از دست بدهند. دستاورد ما این است که این ملت تا پیروزی ادامه خواهد داد.» این حرف‌های غسان کنفانی نشان می‌دهد که آرمان آزادی فلسطین از چه زمانی آغاز شده و هنوز ادامه دارد؛ آرمانی که سال‌به‌سال قوی‌تر شده و مردمی که هنوز برای حق آزادی‌شان می‌جنگند. پرونده امروز با توجه به نزدیک شدن به روز قدس، درباره فلسطین و کتاب‌هایی است که با این موضوع نوشته شده‌اند. درباره نویسندگان و هنرمندانی که برای آرمان فلسطین تلاش کرده‌اند و سال‌ها با سلاح نوشتن به مبارزه با رژیم غاصب رفته‌اند و بر سر همین آرمان‌ جان‌شان را از دست داده‌اند و شهید شده‌اند. امروز از فلسطین و آرمان‌هایش می‌گوییم و از تلاش‌هایی که برای گفتن از رنج‌شان داشته‌اند تا دنیا ببیند چه سختی‌هایی می‌کشند و هنوز هم این سختی‌ها ادامه دارد. البته تفاوتی هم هست؛ الان دیگر همه می‌دانند که رژیم صهیونیستی غاصب چه کارهایی انجام داده؛ از ترورها تا کشتن بچه‌هایی که کارشان سنگ انداختن هر روزه به آنهاست. رحمی که در دل‌شان نیست تا ببینند چه ظلم‌هایی در حق مردمی کرده‌اند که فقط حق‌شان را می‌خواهند و سرزمین‌شان را... .

نگاه غسان کنفانی به مذاکره با رژیم صهیونیستی

غسان فائز کنفانی در سال ۱۹۳۶ در خانواده‌ای از طبقه متوسط در عکا متولد شد. او سومین فرزند فائز عبدالرزاق بود که در جنبش ملی ضد اشغال بریتانیا فعالیت داشت. غسان تحصیلات اولیه را در مدرسه فرانسوی زبان میسیونرهای کاتولیک در شهر یافا سپری کرد. به دلیل جنگ عرب‌ها و صهیونیست‌ها در سال ۱۹۴۸ او و خانواده‌اش مجبور به مهاجرت شدند و پس از اقامت کوتاهی در لبنان به سوریه رفتند و در دمشق به‌عنوان پناهنده فلسطینی سکنی گزیدند. غسان دوره متوسطه را در آنجا سپری  و سپس در سال ۱۹۵۲ در رشته ادبیات عرب دانشگاه دمشق ثبت‌نام کرد. او روزنامه‌نگاری و نویسندگی را با هم ادامه داده و کتاب‌های زیادی نوشته است که اقتباس‌شان زیاد شده و فیلم‌های بسیاری از آنها ساخته‌اند.

کفانی که از اعضای رهبری جبهه مردمی برای مبارزه با صهیونیسم بود، در راه آرمان‌هایش زحمات زیادی کشید و برای آنها درنهایت جان خود را فدا کرد.

او با خبرنگاری انگلیسی یک مصاحبه تصویری قدیمی دارد که در آن از آرمان فلسطین آزاد می‌گوید و از مردمی که برای این آزادی از جان خود گذشته‌اند. او گفته بود: «دستاورد مبارزه‌های ما این بوده است که همه دنیا فهمیدند ما هیچ‌وقت شکست نخواهیم خورد و ملت کوچک شجاعی هستیم که تا آخرین قطره خون مبارزه خواهیم کرد تا عدالت را به دست بیاوریم. عدالت چیزی است که دنیا از دادن آن به ما ناکام مانده. جنگ ما یک جنگ داخلی نیست. این جنگ دفاع مردمی دربرابر یک دولت فاشیست است. ما یک جنبش آزادی‌بخش هستیم که برای عدالت می‌جنگد.»

در بخشی از این مصاحبه خبرنگار انگلیسی از مذاکره صلح با رژیم صهیونیستی ‌پرسیده و کنفانی گفته بود: «منظور شما از مذاکره صلح این است که ما کاملا تسلیم شویم. ما با چه کسی باید مذاکره کنیم؟ هیچ مذاکره‌ای بین ما و استعمارگران نخواهد بود، ما زندگی سختی داریم و مردم ما سختی را کنار گرسنگی دارند. حتی از استفاده از نام فلسطین منع شده‌اند. برای ما آزاد کردن کشورمان، داشتن عزت، داشتن احترام و داشتن حقوق ساده بشری‌مان مهم است و از این حقوق‌مان نخواهیم گذشت.»

اینها حرف‌های نویسنده‌ای است که سال‌ها برای آزادی کشورش تلاش و در راه همین آزادی جانش را نثار کرد. موساد، بمبی را در ماشینش گذاشت و او را که تنها 36سال داشت همراه خواهرزاده 17ساله‌اش به شهادت رساند. او کتاب‌های زیادی نوشته است و همه دنیا از غسان به‌عنوان یک نویسنده آزادی‌خواه و وطن‌دوست یاد می‌کنند. فیلم سینمایی«بازمانده» که سیف‌الله داد آن را نوشته یکی از فیلم‌هایی است که از کتاب‌های او اقتباس شده و در ذهن ما ایرانی‌ها به‌عنوان فیلمی ماندگار به یادگار مانده است.

برای نجات جان یک نفر قلم به دست گرفتم

«همواره به علت ناتوانی‌ام در حمایت از مردم رنجیده بوده‌ام. همیشه می‌گفتم چگونه نقاشی‌هایم از آنها دفاع می‌کند؟ آرزو داشتم که بتوانم زندگی حتی یک کودک را نجات دهم. تهاجم اسرائیل همیشه وحشیانه بود. اما گاهی چنان می‌شد که بسیاری از مردم پس از این همه جنایت، همه‌چیزشان را از دست می‌دادند. یادم می‌آید یک روز، در راه منزل مردی را دیدم که برهنه در اطراف قدم می‌زد. مردم مبهوت به او نگاه می‌کردند. به همسرم «ویدا» هشدار دادم و از او درخواست کردم که برود و برایم یک پیراهن و شلوار بیاورد. آن مرد بزرگ‌تر از من بود؛ بنابراین رفتم و یکی از تی‌شرت‌های بزرگ‌ترم و یک شلوار از یکی از همسایه‌ها گرفتم، آوردم و به او پوشاندم. سپس چند سوال از او پرسیدم، اما او ساکت باقی ماند. پس از کمی پرس‌وجو، فهمیدم که از اهالی سعیده است. پس از چند روز بمباران بی‌امان، مجبور شده بود به‌خاطر پیدا کردن مقداری نان یا هر نوع غذا برای فرزندانش خانه‌اش را ترک کند. او امیدوار بود بتواند مغازه بازی پیدا کند، زیرا بسیاری از خیابان‌های قدیمی سعیده پوشانده شده بود و افراد می‌توانستند در امنیتی نسبی در آنجا راه بروند. تلاش او بیهوده بودن را اثبات کرده بود. هیچ فروشگاه بازی وجود نداشت. وقتی او به خانه برمی‌گردد، متوجه می‌شود که خانه‌اش نابود شده و همسر و هفت، هشت بچه‌اش کشته شده‌اند. وقتی اسرائیلی‌ها ما را به ساحل بردند، از مقابل خانه آن مرد گذر کردیم. من متوجه نشانه‌های کوچک نوشته‌شده روی زغال چوب شدم: «مراقبت کنید! در اینجا خانواده زندگی می‌کند.» این حرف‌هایی که دل آدمی را از جنایت‌های رژیم صهیونیستی می‌سوزاند و می‌لرزاند، سخنان ناجی علی، کاریکاتوریست مشهور فلسطینی است.

او در سال ۱۹۳۶ در دهکده فلسطینی «الشجره» متولد شد. بعد از تخریب این دهکده در سال ۱۹۴۸ توسط صهیونیست‌ها، ناجی همراه خانواده‌اش به اردوگاه «عین الهلوا» لبنان رانده شد. او را می‌توان محبوب‌ترین کاریکاتوریست جهان عرب دانست. مجله «تایمز» در توصیفش نوشت: «او مردی است که با استخوان‌های انسان نقاشی می‌کند.» روزنامه ژاپنی «آساهی» هم درباره کارهای او چنین نوشت: «ناجی علی، با اسید فسفریک نقش می‌زند.»

ناجی علی به خاطر آثارش بسیار محبوب بود و البته بسیاری را هم خشمگین کرده بود و از همین رو خودش و خانواده‌اش بارها به مرگ تهدید شده بودند. او بعد از به دنیا آمدن فرزندانش به لندن سفر کرد و در آنجا مشغول به زندگی شد. اما درنهایت در ۲۲ جولای ۱۹۸۷ هنگامی که به سمت دفتر روزنامه «القبس» در لندن در حرکت بود، با شلیک گلوله از سوی صهیونیست‌ها به شقیقه راستش ترور شد و سرانجام در ۲۹آگوست، پس از یک ماه کما، در بیمارستان، دیده از جهان فرو بست.

ناجی علی درباره شروع کارش و اینکه چطور ‌انگیزه برای ادامه کشیدن کاریکاتورهایش داشت، می‌گوید: «به‌طور اتفاقی، نخستین کسی که به من شور و اشتیاق داد، مرحوم «غسان کنفانی بود که به‌منظور شرکت در سمیناری، از اردوگاه بازدید کرده بود. وقتی غسان کاریکاتورهایی را که من روی دیوار کشیده بودم دید، خود را به من معرفی کرد و دو سه تا از آنها را گرفت تا در مجله ملی گرای عرب، « الحریا»، جایی که او آن زمان در آن کار می‌کرد، منتشر کند. »

او درباره رژیم صهیونیستی و جنایت‌هایش هم می‌گوید: « رژیم صهیونیستی در تلاش برای اینکه ما فراموش کنیم که چیزی به نام فلسطین وجود دارد، با تمام توان نظامی‌اش به ما یورش آورد. صهیونیست‌ها می‌دانستند که وضعیت کلی جهان عرب به نفع آنهاست. آنها چیزی برای ترسیدن از جهان عرب، قدرت‌های بین‌المللی یا انقلاب فلسطین نداشتند. برای همین جنایت‌هایشان را ادامه دادند و مردم فلسطین را آواره کردند.»

 

کتابی برای کودکان فلسطینی

 

 

 

  * نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامه‌نگار

مرتبط ها