به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، ژانر علمی-تخیلی در همه دنیا، بهعنوان یکی از ژانرهای پرطرفدار مطرح است. همیشه برای خرید کتابهایی در این سبک صفهای طولانی تشکیل میشود. طرفداران این سبک بیشتر نوجوانان و قشری هستند که ما در کشورمان به آنها بیاعتنایی میکنیم. البته این را هم باید درنظر بگیریم که طرفداران این ژانر فقط نوجوانان نیستند، همه قشری این مدل کتابها را دوست دارند. انتشارات کتابستان معرفت از اولین انتشاراتیهایی است که به این حوزه ورود و کتابهایی را با این مضمون منتشر کرده است. اولین مجموعه «زایو» بود که استقبال زیادی از آن شد و طرفداران زیادی پیدا کرد و حالا کتاب «حصار» که دومین مجموعه از این ژانر است.
«حصار: ایجاد» اولین جلد از سهگانه حصار است. حصار یک داستان هیجانی درونمایهای خانوادگی و عاشقانه دارد. محمدعلی میقانی در اولین رمانش، به صدسال بعد رفته و داستانش را در شهر گرگان روایت میکند. جایی که ناگهان، حصاری عظیم، شهر را دربرمیگیرد و آن را تکهتکه میکند. حصار نفودناپذیر و مرتفع است. ارتفاعش آنقدر زیاد است که از جو نیز گذر کرده و ابرها نیز تکهپاره شدهاند.
محسن کهن، قهرمان داستان از یکسو باید کمبودهای محله خودشان را مدیریت کند و از سوی دیگر، همسر و فرزند گمشدهاش، بیتا و محمدعلی را پیدا کند. گرچه نیما، برادر محسن توانسته به فناوری گذر از حصار دست پیدا کند، اما هنگام اولین گذر، دچار آسیب ذهنی میشود و تمام آنچه درباره آن فناوری میدانسته، فراموش کرده است. رمان حصار در زمینه معرفی فناوریهای جدید، قدمی روبهجلو است. اتفاقات ریز و درشتی که حول محور این فناوریها رخ میدهد، یکی از نکات اساسی رمان حصار است. از این جهت، نگاه نویسنده را میتوان واجد نوعی نقد دینی به فناوری دانست. مخاطب با خواندن رمان حصار، درمییابد انسان هر اندازه قدرتمند باشد و چیرگی بیشتری بر طبیعت داشته باشد، باز هم خارج از قدرت و توحید در ربوبیت پروردگارش نیست و او با اشارهای انسان سرمست قدرت را مقهور خودش میکند.
البته این نکته را هم باید درنظر بگیریم که ما در ورود به این ژانر هنوز راه زیادی داریم. تا بتوانیم کتابهای جذاب بنویسیم. کتاب حصار کاستیهایی هم دارد. مثلا نویسنده شاید اگر لحن صمیمیتری را برای کتاب انتخاب میکرد و یا در روایت قهرمان، بیشتر به او میپرداخت، میتوانست برای مخاطب جذابتر باشد. این پرداختن به قهرمان منظور ساختن یک قهرمان افسانهای نیست بلکه توضیح و تفسیر بیشتر از او و ویژگیهایش و پرداخت به جزئیات میتوانست برای مخاطب نوجوان جذابیتهای بیشتری داشته باشد. شاید بتوانیم یکی از جذابیتهای این کتاب را طراحی جلد آن بدانیم. نکتهای که نباید به آسانی از آن گذر کرد. طراحی جلد چندسالی است که توسط ناشران ایرانی جدی گرفته شده. در کتاب حصار، طراح جلد سعی کرده از کلیشههای روزمره و تقلیدهای دستچندم غربی رها شود و اثری تولید کند که درعین جذابیت، عناصر گرافیکی کتاب ایرانی را نیز نمایان کند.در گزارش امروز سراغ این کتاب رفتیم و سه یادداشت از سه نویسنده، و همینطور یادداشتی از نویسنده کتاب حصار محمدعلی میقانی داریم که درمورد چگونگی نوشتن این کتاب گفته است.
امیرحسین قاضی، مترجم و نویسنده/
فناوریهای نوین در کنار فضاسازی کم
تابهحال شده به آینده بشریت فکر کنید؟ احتمالا زیاد هم به این موضوع فکر کردهاید ولی تا چندسال بعد را تصور کردهاید؟ 10 سال؟ 20 سال؟ یا حتی 50 سال؟ برای ما ایرانیها پیشبینی سال بعد هم کار واقعا دشواری است. بااینحال، محمدعلی میقانی در اولین رمان خود تحتعنوان حصار، پا را فراتر از یک دهه یا نیمقرن گذاشته و با جسارت و تکیه بر قوه تخیلش ما را به صدسال آینده ایرانزمین برده است.
داستان کتاب حصار که در ژانر علمی-تخیلی نگاشته شده، روایتگر حوادثی است که در سال 1488 و در شهر گرگان برای ساکنان یک شهر مدرن رخ میدهد. میقانی بدون اتلاف وقت سر اصل مطلب رفته و داستان کتابش را از میانه و در آزمایشگاهی فوقپیشرفته آغاز کرده است. دو تن از شخصیتهای اصلی داستان درون حصاری که از ناکجاآباد ظاهر شده است، محبوس شدهاند و با استفاده از تکنولوژی و علم نیما کهن سعی دارند از این مخمصه و چالش عظیم رهایی پیدا کنند. از همان ابتدا چشمتان با فناوریها و تجهیزات زیادی مواجه میشود که ممکن است کمی درک آنها برایتان سخت به نظر برسد. با وجود این نویسنده کوشیده بدون توضیحات طولانی و خستهکننده، اطلاعات و توصیفاتی مجمل از کارکرد و ظاهر این ابزار پیچیده برای مخاطب تداعی کند. از آنجا که زاویه دید این روایت کتاب بهصورت دانای کل است، با شخصیتهای زیادی در فصول و صحنههای گوناگون آشنا میشویم که هریک بنا به اهمیت و تصمیمگیریهایش، بهنحوی در پیشبرد خط اصلی داستان نقش بسزایی دارند. قهرمان اصلی داستان که محسن کهن نام دارد، مثل برادرش یک نابغه و مخترع است. او نهتنها باید با مشکل حصار مرموزی که مثل دیواری نامرئی سر به فلک کشیده و مردم را در تنگنا قرار داده، دستوپنجه نرم کند بلکه باید آشفتگی و مشکلات ناشی از حصار را نیز مدیریت کند. اما چالش دیگری که همانند خوره جانش را آزار میدهد گم شدن همسر و فرزندش بیتا و امیرعلی است. محسن برای عبور از حصار هرکاری میکند ولی این برادرش نیماست که به تجهیزات و علم عبور از دیواره نفوذناپذیر حصار واقف است ولی کار دشوارتر از اینهاست. نیما هنگام عبور از حصار دچار آسیبدیدگی ذهنی و فراموشی میشود و هرچه را که در این زمینه میدانسته، به فراموشی سپرده است.
رمان حصار سعی کرده فناوریهای بسیاری ازجمله وسایلنقلیه هوایی، داروهای بهشدت موثر و پیشرفته و سایر نوآوریها و دستاوردهای بشر در صدسال آینده را به تصویر بکشد و تا حد مطلوبی در این زمینه موفق بوده است. نکتهای که نویسنده سعی داشته به مخاطب نشان دهد این است که بشر هر چقدر هم با غرور به دانش و اختراعاتش افتخار کند، بدون اتصال قلبی و ایمان به معبودش باز هم موجودی ناقص و کوچک دربرابر قدرت بیکران و قهر پروردگارش است. پروردگاری که با کوچکترین ارادهای میتواند تمام ستونهای سست علم و دانش ناچیز بشر را نابود و دنیا را بر سرش خراب کند. بههمینخاطر میتوان توحید و همبستگی را یکی از درونمایههای اصلی این کتاب برشمرد. از نکات مثبتی که در کتاب حصار وجود دارد میتوان به شخصیتهای زیاد، فصول جذاب با پایانبندیهایی که شما را وادار به ادامه دادن میکند، اشاره کرد. نثر روان کتاب هم یکی دیگر از ویژگیهای این اثر است که خواندن را برای مخاطب آسان و شیرین میکند. با وجود این، این کتاب مثل بسیاری از رمانهای نویسندگان کار اولی، دارای نقاطضعفی است که البته با کسب تجربه در گذر زمان و مطالعه نویسنده در کارهای بعدی قطعا تبدیل به نقاطقوت خواهند شد. یکی از ایراداتی که به این کتاب وارد است مکالمه میان شخصیتها و فضاسازی دقیقتر با توجه به زاویه دید دانای کل است. گفتوگوها گاها به صحنه نمیخورد و یا آن حسی را که نیازمند آن صحنه است، بهخوبی القا نمیکند و همین امر ممکن است کمی برای مخاطب غیرطبیعی به نظر برسد. درمورد فضاسازی و توصیفات هم باید گفت که دست نویسنده بسیار بازتر از این بوده و میتوانسته درونیات، افکار، احساسات و جزئیات بیشتری درباره ظواهر شخصیتها و صحنههای گوناگون را بسیار واضحتر و دقیقتر در ذهن خواننده تداعی کند. روند داستان گاهیاوقات بهقدری سریع میگذرد که ممکن است یکبار دیگر برگردید و بخوانید تا گنگ بودن آن بخش را هضم کنید. ایراداتی هم به انتخاب کلمات وارد است. تکرار افعال در دو سه خط متوالی و یا علائم نگارشی غیرضروری در گفتوگوها که میشد زمان بیشتری را وقف پرورش آنها کرد.
در رابطه با فیزیک کتاب هم باید گفت که طراحی مناسب جلد، عنوان درخور کتاب، جنس سبک و رنگ کاغذ آن همگی دست در دست هم دادهاند تا مخاطب خوانش شیرینی را برای ساعاتی تجربه کند. در پایان باید بگویم اگر علاقه به کتابهای علمی-تخیلی همچون کتاب «زایو» دارید، کتاب محمدعلی میقانی میتواند شما را برای چندساعتی به آینده ببرد و سفری پرتنش را برایتان به ارمغان بیاورد.
محمد فائزیفرد، نویسنده/
سود دوگانگی متن برای حصار
وقتی پشت جلد کتاب حصار را میخوانیم با این متن مواجه میشویم:«هیچچیز برای مهندس محسن کهن بهتر از تکمیل اختراعش نیست. با تکمیل آن نهتنها دکتریاش را میگیرد، پول خوبی هم به دست میآورد و میتواند بعد از مدتها دل سخت بیتا را نرم کند. اما از همان اول، همهچیز بد پیش میرود. همان اول صبح با بیتا دعوا میکند و با قهر بیتا، حصاری بزرگ تمام محلهشان را دربرمیگیرد.آن دیواره نازک قدرتمند تا انتهای جو رفته و حتی ابرها را بریده و دوتکه کرده است! اما نبود بیتا بدترین اتفاق نیست؛ حرص و طمع، ترس ازدستدادن، نبود رهبر و مدیر، کمبود منابع و از همه بدتر، بیاعتمادی اعضای محله به یکدیگر باعث میشود از همان لحظه اول ایجاد حصار، همگی مرگ را در یکقدمی خود ببینند. در این میان محسن (کسی که حتی در مدیریت خانه خودش ناتوان است) ناخواسته و ناگهانی مامور میشود مردم شهرش را نجات دهد. آیا او توانش را دارد؟» با خواندن رمان حصار متوجه میشوی مجموعه حصار نه داستان اسارت یک قوم که داستان رهایی آن است، قصه یادآوری است؛ یادآوری آنچه در کوران تکنولوژی گم کردهایم.داستان مربوط به سالهای بعد است، وقتی گرگان را از آسمان در هم کوبیدهاند و دیگر اثری از آن نیست. زمانی که در سایه پیشرفتهای علمی از باطنمان غافل شدهایم. حصار داستانی است که میخواهد از این مسائل سخن بگوید. از فطرت و از لزوم رجوع دوباره به آن.داستان از یک آزمایشگاه آغاز میشود، جایی که اثر بهسرعت تکلیفش را با مخاطب روشن میکند. داستان با موضوعی علمی-تخیلی و زبانی متناسب با آن شکل میگیرد و پیش میرود.بااینحال تنها به تشریح این فضا و بسط قصه در این اتمسفر اکتفا نمیکند. خیلیزود داستان به لایههای دیگرش نقب میزند. آنجا که حصاری بلند شخصیتهای داستان را در خود زندانی میکند، راوی، حصار دوم را نیز به خواننده نشان میدهد. حصاری که نه در دنیای بیرون که درون شخصیتهای داستان بالا رفته و فطرتشان را در خود حبس کرده است.درست همینجاست که منطق و زبان شبهعلمی داستان قدری عقب مینشیند و زبانی عارفانه-فانتزی جایگزین آن میشود. این تغییر رفتار داستان چیزی نیست که بشود به آن بالید. مساله داستان که همان حصارها هستند در فضای علمی-تخیلی طرح شده است. راهحلها و تلاشها همه در همین بستر پیش رفتهاند، اما بعد چیزی ورای منطق داستان برای حل مشکلات به مخاطب معرفی میشود. هرچند راوی سعی میکند در پس گزارههایی که نسبت بیشتری با زبان علمی داستان دارند، از شدت این ماجرا بکاهد، اما درنهایت همین تلاش باری بر دوش داستان میشود.البته وقتی این ماجرا به بطن داستان کشیده میشود از این دوگانگی سود نیز میبرد. درنتیجه این منطق، شخصیتهای داستان مجبور به جدال در دو ساحت میشوند؛ جایی خارج از خود و دربرابر نیروهایی شرور و جایی درون خود و دربرابر نفس سرکش. چیزی که داستان را به نَفس مخاطب پیوند میزند، از مشکلات امروزش میگوید و سعی میکند به او بگوید دراین جدال تنها نیست.
روایت محمدعلی میقانی با اینکه خالی از ضعف نیست اما از پس نمایش چنین فضای دوگانهای برمیآید. فضای فانتزی داستان را بهآرامی در روح علمی اثر میدمد و سعی میکند با توجیهات علمی از شدت این برخورد بکاهد.حصار اما یک ضعف اساسی دارد و آن افتادن در دام شعارزدگی و فراموش کردن ماموریت خود بهعنوان یک داستان است. بخشهایی از داستان تبدیل به بستری میشود برای سخنرانی و دیالوگهایی کمتر داستانی. صحبتهایی خالی از لطافت که تمام پیام داستان را یکباره و بیهیچ ملاحظهای درصورت مخاطب میکوبد و او را پس میزند.با این حال زمانی که اثر از خطابهها فاصله میگیرد و داستان میگوید، همهچیز بهنفع آن تغییر میکند. اتفاقی که میتواند مخاطب را تا انتهای داستان بکشاند.برای مخاطبی که بهدنبال غافلگیری است باید اشاره کنم که حصار میتواند چندین و چندبار شما را غافلگیر کند. با گسترش داستان، مخاطب شاهد شکلگیری ماجراهایی جدید در بستر همان رویدادهای پیشین میشود؛ اتفاقاتی که به داستان از نو شکل میدهند و به تمام آنچه مخاطب از ابتدای داستان فهمیده، رنگی دوباره میبخشند. جلد اول، یعنی ایجاد، مهمترین ماموریتش را بهخوبی انجام داده است. اینکه فضایی نو از ایران ترسیم کند و دربستر آن داستان بگوید؛ داستانی که میخواهد پیامهایی برای مخاطب داشته باشد و در انتها او را برای خواندن جلدهای بعد آماده کند. محمدعلی میقانی، صاحبقلمی است که در ادامه حتما میتواند گامهای بزرگی بردارد.
محمدعلی میقانی، نویسنده حصار/
باید آینده را تخیل کنیم
وقتی کلاس دوم ابتدایی بودم، حدود ۲۳سال پیش، هفت داستان یکبرگهای نوشتم اما هیچکدامشان یادم نیست جز یک مورد، که موجودی خبیث از ریختن شربت سینه بدبو روی یک تخممرغ به وجود آمده بود، اکثرمان توی بچگی از این شربتها بدمان میآمد. انصافا بهش میخورد چنین اتفاقی را ایجاد کند، بله این اولین داستانم بود. به علمی-تخیلی خیلی نزدیک بود. این را گفتم تا یک پیشزمینه از خودم به شما گفته باشم . اما حصار جریانش فرق داد. به گمان من فقط علمی-تخیلی نیست، اصلا از نظر من دوره تکژانری درحال افول هست. حتما کلی فیلم و داستان خواندهاید که چندژانر را درون خود دارد، مثلا پایه ثابت همه ژانرها عاشقانه است حالا بهعلاوه مثلا فانتزی یا بهعلاوه وحشت. حصار از چند ژانر تشکیل شده، اما خب ممکن است ژانر علمی-تخیلی بیشتر از بقیه ژانرها به چشم بیاید. اگر قرار به نامگذاری باشد به نظرم ژانر آخرالزمانی بهترین اسم برای حصار است و قطعا داستانها و فیلمهای بسیاری را با این مشخصه دیده و خواندهاید. برای من ابتدا دغدغه و دلیل نوشتن مهم هست، سپس انتخاب اینکه با چه سبکوسیاقی نوشته بشود، میشود ضربالمثل هدف وسیله را توجیه میکند، بد گفتم، مثلا هدف درستکردن کیک است، حال با توجه به آن ممکن است راههای زیادی برای پختن آن بسته به سلیقه و وسایل موجود در خانه داشته باشید، من نیز همین کار را کردم، مضمون و مصالح موجود من را به سمت نوشتن چنین داستانی سوق داد. دغدغه من در لایههای زیرین حصار پنهان هست، هرچند پیام سطحی آن هم قابلملاحظه و تامل است. این دغدغهها باعث شده مسیر رفتارهایمان را تا آینده دنبال کنم و نشان بدهم که اگر با همین فرمان جلو برویم چه اتفاقی میافتد.
امیدوارم این گفته زننده نباشد اما چون مسیر برایم اهمیت دارد، چندان به شخصیتها تکیه نکردم، با اینکه قهرمان داریم، اما داستان کاملا به او وابسته نیست. شاید کسانی که حصار را خوانده باشند، بگویند پس جلد بعدی چطور میشود؟ باید بگویم جلد بعد ادامه همان مسیر است، مثل اینکه ادامه یک بازی آنلاین را از روی یک گوشی به کامپیوتر انتقال بدهید، شاید تغییر بزرگی حساب شود اما بازی همان بازی است. زاویهدید من و تو را کنار گذاشتم تا زیاد هم صمیمی نشویم، گاهی صمیمیت ایرادها را نادیده میگیرد، از بالا نگاه کردم، مثل نگاه کردن به یک نقاشی از چند قدم دورتر. شاید تابلوی ترسناکی باشه، اما لااقل میدانیم شیطان کدام سمت ایستاده است. این دید درنهایت بهنفع آینده و خواننده است. نکتهای که دوست دارم گوشزد کنم، سلسله نمادهای درون داستان است، وقت خواندن از کنار بعضی اسمها و جریانات به سادگی نگذرید، پشت هرکدامشان کلی بحث و دلیل و داستان نهفته است. تحصیلات من در رشته علوم آزمایشگاهی تشخیص طبی است. ممکن است از نظر خوانندگان داستانم، این رشته دانشگاهی، ربطی به نوشتن نداشته باشد اما علم همیشه آینده انسان را تغییر میدهد، چهبسا من ادبیات میخواندم و هرگز چنین دیدی نسبت به علم نداشتم و هرگز رمان حصار به این سبکوسیاق نمیرسید. این علاقه به آزمایش کردن است که باعث شده آینده را به بوته آزمایش و با شما درمیان بگذارم. باشد که همگی پند بگیریم. همانطور که دنیا دنبال علم است و دین هم ما را توصیه کرده به آموختن و گسترش آن، پس حتما باید در پی علم باشیم. آینده تکنولوژی و علم دست من و شماست، میتوانیم نوجوانهایمان را به سمت ساختن دنیایی پر از شگفتی و افتخار سوق بدهیم، بدون اینکه مشکلاتی از نوع حصار برای بشر ایجاد بشود. قطعا حصار بدونایراد نیست، اما با حمایت از آن چند اتفاق میافتد، اول اینکه مسیر نویسندههایی با چنین دیدگاهی به آینده و میهنمان باز شده و تشویق به نوشتن میشوند. دوم اینکه، اشکالات دیده شده و برای جلدها و داستانهای بعدی نقشه راه بهتری برای نویسنده یا نویسندگان ایجاد میشود و اینکه حداقل برای دهههای بعد متونی داریم که راه را برای کسانی که درآینده قصد ساختن فیلمهای علمی-تخیلی ایرانی دارند، هموار میکند و میتوانند به آنها تکیه کنند. میبینید حتی دلایلمان هم گاهی در مسیر تخیل قرار میگیرد. گاهی احتیاج است آینده را تخیل کنیم تا در واقعیت به مشکلات کمتری بربخوریم، گاهی آینده گیجکننده است، باید علتهای این ابهام را تخیل کنیم تا بهتر بتوانیم پازل آینده را حل کنیم. گاهی باید آینده را چشید و زندگی کرد، تا از اکنون لذت ببریم. راستی میدانستید حقیقتا انسان میتواند آینده را ببیند؟
نیلوفر احمدی، نویسنده/
چیزی که به اسم علم میشناسیم؟
«ما با خودمون کم جنگ داریم، یکی هم از آسمون اضافه بشه؟!» زندگی محسن کهن طی یک روز نابود میشود. حصاری نامرئی به دور محله کشیده شده که حتی جریان هوا هم نمیتواند از آن عبور کند. درحالیکه همسر و فرزند و برادرش نیما، خارج از حصار هستند، محسن تلاش میکند راهی برای ارتباط با آنها پیدا کند، مشکل غذا و اکسیژن را حل کند و بهدنبال پاسخ معماهایی حتی عجیبتر از معمای حصار بگردد. اولین رمان محمدعلی میقانی، دنیایی در آینده را به تصویر میکشد سرشار از فناوریهای مدرن. خودروهای هوارو، بالگردهای نامرئیشونده و غذاهای فرآوریشده. آشنا نیست؟! اما اشتباه نکنید! قرار نیست در کلیشههای پساآخرالزمانی غرق شویم. حصار، جهانبینی کاملا متفاوتی را به شما نشان خواهد داد. شروع کتاب امیدوارکننده است. داستان نه از ابتدا شروع شده که مجبور باشیم توضیحاتی پرطول و تفصیل و مقدمات قابلحذف از پیرنگ را تحمل کنیم؛ نه از انتها، که با فلاشبکهای گیجکننده مواجه شویم. از لحظه اول، مخاطب در دل ماجرا قرار میگیرد. اسیر حصاری غیرقابل نفوذ که ماهیت و علت پیدایش آن را نمیدانیم. هر لحظه موانع جدیدی ساکنان حصار را درگیر میکند. شمارش معکوس برای نجات یا مرگ آغاز شده و به نظر میرسد راه سومی وجود ندارد. در ادامه به سمت پیچیدگیهای بیشتر و حرکت در خطوط داستانی موازی پیش میرویم.
شخصیتهای متعدد با درک و دریافت منحصربهفرد از حوادث و وقایع، برای یافتن راه نجات تلاش میکنند. ضرباهنگ سریع و تعلیق دائمی داستان فرصتی برای فکر کردن به ویژگیهای ظاهری و حتی برخی ویژگیهای رفتاری شخصیتها به ما نمیدهد. با آنها همراه میشویم بدون اینکه به پشتسر نگاه کنیم یا از اتفاقات پیشرو، باخبر باشیم. اگر آغاز حصار درگیرکننده و پرابهام باشد، پایان آن را باید غریب و تاثیرگذار خطاب کرد. حرکت از پساآخرالزمان به سمت ماوراءالطبیعه، مسیری است که برای ساختن و پرداختنش تلاش زیادی انجام داده شده و درگیر کلیشههای رایج هم نشده است. نکته جالب توجه، حرکت داستان بین دو ژانر فانتزی و علمی-تخیلی است. این دو ژانر محبوب و پرطرفدار، دههها به حرکت پویا و فعال خود ادامه دادهاند و هربار با ورود نسل جدیدی از نویسندگان گمانهزن، موجی از ایدهها و افکار جدید به این دنیای پُررمز و راز وارد شده است، اما به نظر میرسد این تغییر و تحول سقف و مرزی ندارد. طی سالهای اخیر درجهان شاهد تلاشهایی برای ترکیب ادبیات علمی-تخیلی و فانتزی و تار کردن خطوط مرزی این دو ژانر هستیم. مسیری که حصار، با شروع پساآخرالزمانی و پایان ماورایی خود، در آن گام برداشته است. ویژگی دیگری که به پیشبرد هرچه بهتر داستان کمک میکند، پویایی «فصلها» است.
وقتی از نویسندگان نوقلم صحبت میکنیم، بعضی از افراط و تفریط در کلام گلایه میکنند؛ از نویسندگانی که حتی کمترین توصیفات و اطلاعات را از مخاطب دریغ میکنند یا کسانی که با توصیفات و گفتوگوهای طولانی و پرطمطراق، مخاطب را گیج و خسته، رها میکنند، اما توصیفات حصار را حتی اگر نتوانیم در زمره «بهترینها» قرار دهیم، بهراحتی در زمره «متمرکزترینها» جای میگیرد. هر توضیح و هر حرکت در پی پیشبرد ماجراست. گفتوگوها، به سیال و باورپذیر کردن شخصیتها کمک میکند. درنهایت، نتیجه این دو، فصلهایی با شروع و پایان و ریتم مناسب است. نکته دیگر، حضور کمرنگ اما در عین حال پویا و تاثیرگذار زنان در داستان است. از طرفی بیتا، به عنوان نیروی محرکه محسن و زنی که به خانوادهاش عشق میورزد و از طرف دیگر مهندس برومند، زنی کنشگر که در تیم نخبگان فراری از حصار قرار میگیرد، بخشی از ماجرا را رقم میزنند. هرچند حصار را میتوان به معنای دقیق کلمه در رده کتابهای «ماجرامحور» دستهبندی کرد، اما درعین حال نباید از مضامینی که با ظرافت در دل هیجان و تعلیق گنجانده شده، غفلت کرد. جهان داستان، شاید در ذهن بسیاری از افراد، آرمانشهری دستنیافتنی باشد. دنیایی مجهز به انواع تکنولوژی، بیتفاوت نسبت به عقیده و مذهب و سرشار از علم. جایی که علم مانند موم در دست دانشمندان نرم شده و هر مشکل بزرگی را میتوان به مدد آن حل کرد. اما آیا هر مشکلی؟ شاید اصلیترین مفهوم و مضمون این داستان در واقع اصلیترین سوال انسان امروز باشد. آیا «چیزی که به اسم علم میشناسیم» برای بشر کافی است؟ آیا جهان، صرفا به مدد علم به آرمانشهری رویایی تبدیل میشود؟
* نویسنده: عاطفه جعفری، روزنامهنگار