کد خبر: 38225

محمد زعیم‌زاده:

ایده سوم امیرخانی در سرزمین عجایب

خواسته یا ناخواسته نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ با نوشته‌هایی که در بازار در مورد کره شمالی موجود است و عموما با هدف ایجاد یک تناظر یک‌به‌یک بین ایران و این کشور ترجمه شده است، مقایسه می‌شود.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمد زعیم‌زاده، جانشین سردبیر روزنامه «فرهیختگان» طی یادداشتی در روزنامه نوشت:

رضا امیرخانی اگر مهم‌ترین نویسنده دو دهه اخیر ایران نباشد، حتما یکی از مهم‌ترین‌هاست؛ هم از حیث میزان خوانده شدن آثار یعنی عدد و رقم و تیراژ و هم از منظر اثربخشی و چالشی بودن مباحث. همین‌ها شاید کفایت کند که آخرین کتابش هم مهم باشد. حالا اگر این کتاب در مورد یک سرزمین ناشناخته مثل کره شمالی باشد که مهم‌تر هم می‌شود.

امیرخانی هم نوشته‌های درخشان دارد و هم متوسط، اما وجه اشتراک همه آنها این است که حرف‌های جدی دارند و این آخری هم همین‌طور است، قلم ادبیات‌ساز نویسنده که منتقدانش هم اگر می‌خواهند نقدی بنویسند بعضا تحت تاثیر این قلم هستند، به‌رغم تکراری بودن هنوز جذاب است. شما بدتان می‌آید خودتان را هر هفته در یک پیتزافروشی حرفه‌ای سیر و استیک میهمان کنید؟

خواسته یا ناخواسته نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ با نوشته‌هایی که در بازار در مورد کره شمالی موجود است و عموما با هدف ایجاد یک تناظر یک‌به‌یک بین ایران و این کشور ترجمه شده است، مقایسه می‌شود. در این قیاس حتما نگاشته امیرخانی اثر شریفی است نه به این خاطر که می‌گوید حتی اگر ایران بخواهد هم کره شمالی نمی‌شود، بلکه به‌خاطر تلاشی که برای ارائه یک نگاه واقعی از پس مواجهه انتقادی با سرزمین جوچه ارائه کرده است. امیرخانی موضوعش مشابهت‌سازی یا عدم مشابهت‌سازی با ایران نبوده، اما مساله‌اش کشف بوده، پس عینک انتقاد بر چشم زده و تا آنجا که توانسته از تور امنیتی حزب مرکزی کره خارج شود، دیده و توصیف کرده است.

توصیف امیرخانی از کره شمالی حتما باید با پیش‌فرض‌هایش سنجیده شود. امیرخانی همان مولف «بیوتن» و «نفحات نفت» و «رهش» است که حداقل درخصوص منطق بازار و تولید و... نسخه‌اش را ارائه کرده و بین ایده‌های چپ‌گرایانه و راست‌طور سمت دومی را گرفته است و این قاب‌بندی حتما در شناسایی انسان کره شمالی توسط نویسنده تاثیر داشته است.

از پس توصیف امیرخانی کره شمالی شدن سهل ممتنع است؛ هم سخت است بنا به دلایلی که ارائه کرده و نباید در این یادداشت اسپویل شود و هم آسان است، چون هر حکومتی می‌تواند به سبک بندگان جوچه آزادی را در سطح فرد و اجتماعی نادیده بگیرد و در عدالت و کارآمدی و استقلال هم به جای داشتن ایده روشن و کارا نمایش بازی کند و کاریکاتور بکشد و شعار بدهد و اسمش را بگذارد حکومت!

امیرخانی کره شمالی را لزوما به‌عنوان خروجی یک ایده چپ‌گرایانه نقد نمی‌کند، چراکه به بسیاری از ساخت‌های چپ پایبند نیست. جوچه تابع نعل‌به‌نعل چپ‌گرایی نیست و امیرخانی هم این دو را متناظر با هم قرار نداده، چون می‌دانسته احتمالا ساده‌سازی بیش از حد مساله است و می‌دانسته اگر می‌خواهد چپ یا چپ نو را ببیند، باید لباس‌های گرم‌تری بپوشد و به نروژ و سوئد برود.

حالا نه اینکه چپ خیلی علیه‌السلام باشد که سوال از آن و آزمودن ادعاهایش آسوده‌سری خواهد و مهتاب‌شبی، اما نقدش هم به این سادگی نیست. اصلا شاید زدن کره شمالی به نیابت از چپ‌گرایی خیلی جوانمردانه هم نباشد.

امیرخانی البته تحریم‌ها را در محاسباتش لحاظ می‌کند؛ هم تحریم تحمیلی امپریالیسم را و هم تحریم خودساخته نشنیدن حرف‌ها و ایده‌ها را و البته برای شکست تحریم هم ایده دارد.

این بخش شاید قسمت جدید نوشته‌های او باشد؛ ساخت بلوک با همگنان فرهنگی و زبانی و بسط این نوع ارتباط به ساحت اقتصاد، ساخت یک بافت منسجم نرم‌افزاری و آن را زیربنای توسعه سخت‌افزاری قرار دادن؛ روندی که شاید ماناتر و کاراتر هم باشد.

امیرخانی قبل‌تر در «جانستان کابلستان» بخشی از این ماجرا را روایت کرده است، اما اینکه می‌توان از زیربنای فرهنگی و زبانی و دینی به روبنای اقتصادی رسید و تحریم و امپریالیسم را دور زد و اثراتش را کم کرد حرفی است که شاید قبلا به این وضوح نگفته باشد. حالا اینکه چقدر این ایده کار می‌کند، حتما محل بحث است، اما بالاخره یک ایده است که باید درمورد مختصات و جزئیاتش حرف زد و این شاید خط سوم و ایده سوم و مفر بین این همه چپ‌فهمی و راست‌ایستایی باشد، یک مدل و ایده بومی‌تر و ایرانی‌تر برای توسعه و البته برای کره شمالی نشدن.

همه اینها می‌تواند شروع یک بحث فکری مهم در کشور باشد؛ بحثی که شاید با خواندن اوضاع جایی مثل کره عینی‌تر وهمه‌فهم‌تر بشود، پس لازم است این کتاب را جدی‌تر گرفت، بیشتر از یک سفرنامه.

مرتبط ها