به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مرحوم حسین شیخالاسلام چندی پیش در گفتوگویی توضیحاتی درباره روزهای ابتدایی انقلاب بیان کرد که به دلایلی فرصت انتشار آن فراهم نشد. به هر حال امروز و در زمانی که چشم از دنیا فرو بسته بخشهایی از آن منتشر میشود.
شما چطور مستقیما در جریان اسناد مهم لانه جاسوسی قرار گرفتید؟
من جزء اولین کسانی بودم که بعد از تسخیر وارد سفارت شده بودم، چون زبان بلد بودم، بچهها صدایم کرده بودند. من رفتم سراغ اسناد دیدم که میخواستند همه اسناد را ریز ریز کنند، اما کار دست یک آدم ناشی بود که همه را یکجا ریخته بود و دستگاه گیر کرده بود. بچهها آدمهای اصلی را گرفته بودند، ولی خب نمیتوانستند با آنها صحبت کنند. من که رسیدم شروع کردم انگلیسی صحبت کردن، این افراد سفارت که گروگان گرفته شده بودند ناخودآگاه برگشتند سمت من. شروع کردیم حرف زدن و حالا ما که مصاحبه گروگانگیری انجام نمیدادیم، حرف میزدیم و حرف میزدیم و از لابهلای حرفها کمکم میفهمیدیم که آنجا چه خبر است. بیرون از مرزها این آمریکاییها جو درست کرده بودند که ایرانیها آمریکاییهای داخل سفارت را اذیت میکنند، اما ما داخل سفارت بعد از چند روز ارتباطمان با آنها بیشتر شده بود و دیگر راحت حرف میزدند. فهمیده بودند که حالاحالاها اینجا ماندگاراند. وقتی دیدند عزم ما برای بازسازی اسناد جزم است کمکم خودشان هم آمده بودند کمک ما، هم کمک میکردند اسناد را بازسازی کنیم و هم به خیال خودشان رصد میکردند که دست ما به چه اسنادی میرسد، اما بهره ما از آنها خیلی زیاد بود.
در لانه جاسوسی نماز شب خواندن بچهها ترک نمیشد شرایط روحی افراد و خلقیات کسانی که در جریان تسخیر لانه حضور داشتند چگونه بود؟
من در لانه جاسوسی با برخی از بچهها بیشتر حشر و نشر داشتم، عمده آنها هم شهید شدند، معروفهایش را که عموما میشناسند، محسن وزوایی و عباس ورامینی بودند که از فرماندهان جبهه بودند و شهید شدند. محسن البته تا انتهای کار اینجا بود و بعد از این سنگر راهی جبهه شد. علاوهبر این دو نفر من با حسین بهادری خیلی دمخور بودم. حسین در اصلاح و بازسازی اسناد لانه به ما کمک میکرد. وقتی جنگ شروع شد نتوانست تحمل کند و روحش در جبههها بود و سریع هم عازم شد. آن روزها دفتر انجمن اسلامی دانشگاه یکی از مهمترین پایگاههای اعزام بود. مثل محسن و عباس شهید هم شد، اینها را من آن ایام میدیدم که در لانه نماز شبشان ترک نمیشد، پشت همین درختها میرفتند و نماز شب میخواندند.
در اسناد لانه جاسوسی مساله صادرات نفت جالب بود از دیدگاه شما بخشهای مهم اسناد لانه جاسوسی چه مطالبی بود؟
وقتی داشتیم اسناد لانه جاسوسی را بازسازی میکردیم یکی از مطالبی که برای ما خیلی جالب بود، اسنادی بود که در آن آمارهای اقتصادی و تحلیلی ایران در آن وجود داشت. آمریکاییها خیلی در مورد صادرات نفتی ما سوال میکردند و از چند راه آن را به دست میآوردند. از وزارت نفت، وزارت دارایی، از بارگیریها همه را با هم مقایسه میکردند که بفهمند وضعیت نفتی ما در چه حال است، یکسری اسناد نشان میداد که اینها رفته بودند سراغ آدمهایی که صرفا وضعیت نفتی ایران را چک کنند!
وقتی لانه تسخیر شد و اسناد لانه جاسوسی را شروع کردیم به بازسازی کردن، از افراد مختلف سند درمیآمد. بعضی اسناد، اسناد علنی بود، مربوط به دیدارهای رسمی، برخی مربوط به ارتباطات پنهانی بود و برخی اسناد هم به کلی سری بود و مربوط به جاسوسیها بود. مثلا اسناد بنیصدر از آن دست اسناد جاسوسی بود که وقتی ما آن را کشف کردیم، سریع رساندیم به مجلس شورای اسلامی که در عدم کفایت سیاسی بنیصدر موثر بود، اما برخی افراد هم مورد ظلم قرار گرفتند که یکی از آنها شهید بهشتی بود. طرفداران بنیصدر و منافقین میخواستند شهید بهشتی را ترور شخصیتی بکنند و وقتی اسناد منتشر میشد، آنها یک عملیات شدید رسانهای درست کردند که شهید بهشتی آمریکایی است و از جمله مسئولانی بوده که با آمریکا دیدار داشته در حالی که اینها دروغ و تهمت بستن به شهید بهشتی بود.
شهید بهشتی دو دیدار با آمریکاییها داشت، یکی با هایزر قبل از انقلاب بود که به او فهمانده بود نمیتوانند جلوی انقلاب مردم را بگیرند و این کار را نکنند، یک دیدار هم با کاردار سفارت آمریکا قبل از تسخیر لانه دیدار داشت که آن هم دیدار رسمی بود و مطالبات جمهوری اسلامی و مردم را مطرح کرده بود. در هیچ کدام از این دیدارها شما یک ذره کوتاهی از مواضع در شهید بهشتی علیه آمریکا نمیدیدید، اما منافقین علیه ایشان سمپاشی کردند و به ایشان دروغ و افترا بسته بودند.
* نویسنده: میکائیل دیانی، روزنامهنگار