کد خبر: 37230

حسین نوری:

یک تعارض واقعی!

تنها دلخوشی تماشاگر فیلم میان آن‌همه ابهام، ایهام و مخفی‌کاری؛ رقص‌های رضا بهبودی در نقش حیدرآبادی است که اتفاقا می‌توان آن را بهترین قسمت‌های فیلم دانست آن‌هم با اختلاف نسبت به سایر دیالوگ‌ها، سکانس‌ها و پلان‌های فیلم. شاید محمدرضا لطفی در مقام نویسنده، تنها نام خوبی را برای اثر برگزیده است؛ نامی که برازنده داستان، موسیقی و حتی تدوین فیلم است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»،  حسین نوری، روزنامه‌نگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت:  تعارض تعریفی مختصر از فیلم «تعارض» است یا ترجمه‌ای کوتاه از آنچه فیلمساز در آن قرار گرفته است؟ رضا بهبودی همواره یادآور بازی‌های خوب، بی‌نظیر و بی‌نقص تئاتر‌های مختلفی است که حرکات او در‌عین تراژیک بودن متن و قصه، به تماشاگر حسی از طنز را القا می‌کند که اتفاقا مورد نظر نویسنده و کارگردان هم هست. این سبک از بازی، یک انحصار بی‌بدیل در دستان بهبودی است که بازی‌های او را جذاب و دیدنی می‌کند. به‌گونه‌ای که اگر حتی در یک پلان‌سکانس به مدت دو ساعت جلوی دوربین اجرا کند، تماشاگر بازهم با او می‌ماند. سوال اینجاست که محمدرضا لطفی، در‌صورتی‌که چنین موهبتی نصیبش نمی‌شد و رضا بهبودی به‌دلایلی نمی‌توانست در فیلمش بازی کند، چگونه می‌خواست مخاطب را بر صندلی‌های سینما نگاه دارد.

کارگردان در اجرا، این جسارت را داشته است تمامی نماها را از زاویه دوربین‌های مداربسته بگیرد و هیچ‌گاه و در ‌هر شرایطی حاضر نشده از آن عدول کند حتی اگر دوربین‌ها را خاموش کند و تصویر روی پرده سیاه شود. به این خاطر می‌توان لطفی و فیلمش را ستود. اما صرفا به‌همین‌خاطر!فیلم تعارض با پیچیدگی داستانی و تقطیع درهم پلان‌ها و سکانس‌ها جلو می‌رود و هر‌بار که مخاطب می‌خواهد بگوید فهمیدم چه شد، به او می‌فهماند که نه اشتباه کرده و چنین چیزی نبوده و داستان متفاوت است. باز به جلو می‌رود و این‌بار مخاطب می‌گوید فهمیدم چه شد اما اینقدر پلان‌ها در‌هم می‌شود که حال نمی‌دانی این واقعه از نظر زمانی، قبل از آن رخ داده یا بعد از آن و این هزارتو همین‌طور ادامه می‌یابد.

استاد سینما، هیچکاک می‌گوید: «بگذار مخاطب دو را با دو جمع بزند و جوابش را پیدا کند و فریاد بزند که فهمیدم! داستان این‌گونه است.» یقینا به این خاطر هیچکاک چنین راهبردی برای فیلمسازان تجویز کرده تا مخاطب از سردرگمی زیاد فیلم دل‌زده و ناامید نشود و هر‌بار به قصه و کشف آنچه اتفاق افتاده، بیشتر ترغیب شود.اما لطفی در فیلم تعارض، عکس این عمل می‌کند به‌گونه‌ای که فیلم از اواسط خود گذشته و تو هنوز نمی‌دانی رابطه مادر آقای حیدر‌آبادی و شهلا چگونه است؟ اصلا رابطه آقای حیدرآبادی و شهلا چگونه است؟هرچه فیلم جلوتر می‌رود، این ابهامات بیشتر می‌شود و به‌قدری زیاد می‌شود که حتی نویسنده خود نیز فراموش می‌کند گفته است آقای‌تمدن بعد از شهلا نویسنده شد و دیگر در آن شرکت کار نمی‌کرد. برای همین بازهم او را در شرکت آقای گوران می‌بینیم. آنقدر تعارض میان قصه به‌وجود می‌آید که خود نویسنده هم درگیر آن می‌شود تا جایی که پس از نشان دادن مشاور و مامور انتظامی داستان، باز در چند پلان بعدتر از آن حیدرآبادی جلوی قاب نشسته و با آنها گفت‌وگو می‌کند. لحظه‌ای که نویسنده برای فرار از این همه تعارض به یک راه فرار می‌اندیشد و همه این اتفاقات را تداعی ذهن تمدن می‌پندارد. لذا اتفاقات با اینکه زمان خود را در قصه پیدا کرده‌اند بازهم قید ترتیب را می‌شکنند و مخاطب را به اوهام نزدیک می‌کنند. البته فیلمساز باز‌هم فراتر می‌رود و در پایان برای آنکه داستانش را تلخ تمام نکند، همه اتفاقاتی که شاهدش بوده‌ایم را تصور ذهنی حیدرآبادی می‌داند. درحالی‌که وقتی آقای‌تمدن با تعریف جدید و کت‌و‌شلوار جلوی قاب مشاور می‌نشیند در همان فضای ذهنی تمدن قبلی است و مخاطب نمی‌تواند متوجه شود که کدام‌یک واقعیت داشته است. اصلا آقای‌تمدنی وجود خارجی داشته است؟!

تنها دلخوشی تماشاگر فیلم میان آن‌همه ابهام، ایهام و مخفی‌کاری؛ رقص‌های رضا بهبودی در نقش حیدرآبادی است که اتفاقا می‌توان آن را بهترین قسمت‌های فیلم دانست آن‌هم با اختلاف نسبت به سایر دیالوگ‌ها، سکانس‌ها و پلان‌های فیلم. شاید محمدرضا لطفی در مقام نویسنده، تنها نام خوبی را برای اثر برگزیده است؛ نامی که برازنده داستان، موسیقی و حتی تدوین فیلم است.

مرتبط ها