به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مجتبی اردشیری، روزنامهنگار طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: نخستین ساخته بلند سینمایی «سعید ملکان»، فیلم تکنیک است. این تکنیک، در راستای هوشمندی طراحان سازه فرم اثر در بافت داستانی است که مردم، تقریبا تمام ابعاد آن را میدانند؛ مخصوصا فینالش را. در چنین شرایطی، غافلگیری بزرگی در تکنیک اتفاق میافتد، نه در داستان؛ آن هم داستانی که تلاش کرده تا نص صریحی از حقیقت امر بوده و خیالپردازیهای درام را وارد پروسه روایی خود نکند. «روز صفر»، از همان ابتدا، تقابل دو کاراکتر تیزهوش است، اما سرتق بودن این دو کاراکتر، معطوف به رودست زدن به یکدیگر نمیشود. هر یک در حال پیشبرد امور محوله خود هستند و در این مسیر، آن کس که دست طرف مقابل خود را بخواند، پیروز است. تکلیف کاراکتر عبدالمالک ریگی که روشن است. میماند رضا (امیر جدیدی) که شمایلی جدید از یک مامور اطلاعاتی- امنیتی و اجرایی قوی را در سینمای ایران بازی کرده. شاید اگر چنین تیپ و رفتاری را از او شاهد نمیبودیم، انگ کلیشهای بودن و رفتار پیشدستانه، اجازه نمیداد تا بتوانیم در این اندازه به او نزدیک شویم. تصویرگری چنین مامور زبدهای که تاکنون در اختیار افراد مذهبی، مقید و اصیل بود، یک تابوی شکستهشده حالا محبوب در سینمای ایران است. «رضا» فارغ از تیزهوشی خود، شخصیت مرموزی دارد. همان اندازه شناخت حداقلی که از عبدالمالک داریم، از رضا نداریم. ربطی به باگهای شخصیتپردازانه هم ندارد چون اصولا دلیلی ندارد که بیش از تیزهوشی، مرموزی و البته میهنپرستی رضا، نکته دیگری راجع به او بدانیم. این خود یعنی جلوگیری از حشو و تقابل با جریانی از فیلمنامهنویسی که در آثاری از این دست، تلاش میکنند تا اطلاعاتی بیهدف و غیرضروری از مامور اطلاعاتی خود به مخاطب بدهند.
بنابراین تا اینجا، نقطهگذاری شناختشناسانه کاراکترها به درستی طراحی شده، حال به برهه داستانی نقب میزنیم و اینکه قرار است بزرگترین عملیات تروریستی عبدالمالک ریگی با پروژه دستگیری او پیوند بخورد. یک سوژه بکر و پرکنش که جذابیتهای بسیاری برای مخاطب دارد. اما همانگونه که پیشتر هم اشاره کردیم، وقتی مخاطب تمام داستان دستگیری ریگی را میداند، این جذابیتها باید از چه طریقی به وی منتقل میشد؟
نخستین جامعه هدف، طراحی سازههای شخصیتی دو قطب داستانی بود که پیشتر به آن اشاره کردیم به چه ترتیب، جذابیتهای رفتاری و کلامی داستان را ارضا میکردند. حال به فرم میرسیم؛ روز صفر یک فیلمبرداری پیشطراحی شده و معقولانه دارد. دوربین، تریلر را میشناسد و به همین دلیل، قابها تماما سینمایی هستند. از رونمایی «عبدالمالک» در سکانس پیاده شدن از ماشین بگیرید تا حرکت دستهجمعی کاروان خودروهای تروریستها و ابهتی که دوربین حتی در سکانسهای سیجیآی به جلوههای ویژه بصری میدهد. اینها تماما هوشمندی دوربین است که چنین قابهایی را از موضع قدرت به تصویر میکشد. جالبتر آنکه این ضرب شست نشان دادن طرفین به یکدیگر، بیش از آنکه محدود به پروتکلهای کلامی و تهدیدهای لفظی باشد، از دریچه دوربین به مخاطب منتقل میشود. در کنار استفاده خلاقانه دو بازیگر اصلی فیلم از زبان بدن، دوربین و فوکوس متحرک آن بر میمیک صورت بازیگران، نقش تعیینکنندهای از چگالی تهدیدها و رویکرد آتی آنان به مخاطب منتقل میکند. فارغ از این، حرکت مدام دوربین و ایستا نبودن آن تقریبا در تمامی سکانسها، خوراک اولیه و بکری برای یک تدوین پرنشاط را مهیا کرد. بنابراین پس از خلاقیت بازیگران و تصویربرداری هوشمندانه، تدوین خطی و دقیق فیلم، ضلع سوم فرم تکنیکال اثر را کامل میکند. اگرچه ما در تمامی دقایق فیلم، با اکتهای حرکتی سریع مواجه هستیم و امکان ایستایی داستان با توجه به شتاب اولیه خیلی بالای آن در پاسکاری سکانسهای نفسگیر به یکدیگر وجود ندارد اما همین رویکرد با چابکسازی تدوین، شتابی دوچندان پیدا کرده است. اهمیت ماجرا آنجایی است که حتی در سکانسهای ابتدایی و انتهایی که داستان، تراز دوقطبی خود را تا حدودی از دست میدهد نیز این شتاب دیده شده و حرکات دوربین در کنار تدوین مویرگی که مشتمل بر مضامین متصل به یکدیگر است، اجازه دور شدن مخاطب از آن فضا را نداده و به همین دلیل، زمختیهای آن فضاها به راحتی و خیلی زود برای مخاطب نهادینه میشود.
تا همینجا، مخاطب تنها متوجه بازیگران است، نه دوربین بیرون میزند و نه تدوین شیرازه توجه مخاطب را در طول اثر پاره میکند؛ این نهایت حرفهایگری است. به داستان برمیگردیم و اینکه بار اصلی طراحیها روی کاراکتر رضاست. کاراکتر عبدالمالک دامنه اجرایی چندانی نداشته و تنها کارکرد وی، وجوه خرابکارانه اوست. تعلیق اما با کنشهای هیستریک و عموما فیزیکال رضا در فیلم زنده است. یکی از خوبیهای ناشناخته ماندن رضا، مجهول ماندن شکل وصل بودن او به نهادهای حاکمیتی است. طبیعتا در نگاه نخست، او اطلاعاتی است، اما میتوان وی را یک سپاهی یا حتی نیروی چریک مستقل از این دو نهاد هم فرض کرد. وقتی با چنین فردی که دایره اجرایی و شناختی وسیعی دارد مواجه هستیم که هم در ایران، هم در اروپا و هم در کشورهای همسایه، تا این اندازه، همکارهای خارجی استراتژیک و خدمتی دارد، بنابراین خلق صفاتی همچون «رمبو»، «مرد عنکبوتی»، «مکانیک»، «آرنولد» و عناوین دیگری از این دست برای وی، کمال بیانصافی است. باید به این مهم توجه داشته باشیم که بار اکشن فیلم روی دوش رضاست. طبیعتا چنین مهرهای، تمرینهای نظامی و فیزیکی سخت و چریکی را پشتسر گذاشته و اینکه بتواند در یک ثانیه با کلت کمری خود، سه تروریست را بکشد، امکان محیرالعقولی را فراهم نکرده است. بنابراین چیزی که ما از این کاراکتر در لحظات اکشن کار میبینیم، قطعا فراتر از تکنیکها و مهارتهای نظامی غور شده فیلمهای هالیوودی نیست.
کما اینکه نوع روابط و درگیریهایی که در فیلم میبینیم، تماما جدید هستند. از زدوبندهای اطلاعاتی در اروپا و ضرورت حفظ اسرار محرمانه تا آن تعلیقهایی که در پاکستان و افغانستان به تصویر کشیده میشوند، تماما روابط و اکشنهای جدیدی هستند که خارج از سینمای اکشن و سیاسی این سالها مشاهده شده است. برخلاف سکانسهای سیاسی معمول سینمای ایران که تمرکز روی سنگینی فضا و استفاده از ادوات جدید و گمنام است، در این فیلم، سرعت انتقال دادهها و به هدف نشاندن مواردی نظیر دکتر آلمانی که امری نشد محسوب میشد، در هیبت برگ برنده ظهور کرده و شیرینیهای خلاقانه یک فیلمنامه ششدانگ را به مخاطب گوشزد میکند.
ضمن اینکه فکر رضا خیلی جلوتر از حرکات رزمی و درگیریهای او حرکت میکند. اساسا روز صفر فیلم زیرکانهای است. فارغ از دوقطبی ایجاد شده در فیلم در رودست زدن هر دو جریان به یکدیگر، این فکربکر است که تراز جذابیت داستان را کم و زیاد میکند. چاشنیاش هم زیاد نیست و بیشترش به فهمیدن محل ملاقات عبدالمالک با آمریکاییها مربوط میشود. در واقعیت هم نخستین تصور ذهنی از دستگیری عبدالمالک روی آسمان ایران، هوشمندی و ذکاوت نیروهای ایرانی بود. این زیرکی و هوشمندی به طرز اعجابآوری در روز صفر پیاده شده است. قطعا بار تعلیق دراماتیک کار سبب برجستهتر شدن این مهم است و بهرهبرداریهایی که فیلم از ذات درام میبرد. این مهارت تا اندازهای است که نمیتوان به اثر، انگهایی چون شعاری، کارتونی یا سفارش شده توسط نهادهای حاکمیتی چسباند.
البته که این اندازه نگه داشتن فیلم، خیلی به سودش تمام شد. آنچه میخواست بگوید را فارغ از معمای حلشدهای که همه ما جوابش را میدانیم، در لایههای زیرین روایت به خوبی به مخاطب منتقل کرد. البته که نریشن پایانی، تیر خلاص هدف غایی را به خوبی به سیبل زد و چنان تاثیرگذار از ضرورت آرامش مردم توسط یک میهنپرست سخن گفت که حتی برانداز حکومت نیز به احترام آن استدلالها، احتمالا قانع میشود.
در سینمای حماسی ما، فیلمهایی از جنس روز صفر بسیار کم است. فیلم در نریشن آخر خود، در حالی دغدغهمندی حماسی خود را لو میدهد که تا آن لحظه، ریتم و روایت را به سمت حماسه صرف نبرد. حتی موسیقی بیش از آنکه واجد لحن حماسی باشد، در خدمت تریلر است. فیلم با دغدغههایی که نشان میدهد و البته تیکههایی همچون «تا حالا شده کتفت رو طوری گاز بگیری که ازش خون بیاد و اگه تیر بخوری آخ نگی؟» جنس میهنپرستی را با ظرافت بالایی به مخاطبش منتقل میکند. در چنین پروسه معارفهای، چه ردی از شعار یا سفارشیسازی میتوان مشاهده کرد؟
فیلم اما چند حضور شاهکار هم دارد: لحظه حضور یکباره رضا پشت سر عبدالمالک در فرودگاه دبی، لحظه نشستن رضا در صندلی مجاور عبدالمالک در هواپیما یا آن زمانی که رضا، دهان و پای فاروق را چسب میزند و آن کافهدار که میرفت کار را خراب کند، میکشد. اینها پرستیژ تصویری رضا در شمایل قهرمان هستند. همچنانکه وقتی عبدالمالک برای نخستین بار در فیلم، از خودرویش پیاده میشود، این ابهت در چهره و تمثال وی نیز مشهود است. خوبی کار، تصویرگری قهرمانانه از هر دو قطب خیر و شر داستانی است و اینکه هیچیک از این دو، در مقام ضعف یا ترس دیده نمیشوند. فیلم، جدال ایدئولوژیک دو تفکر با یکدیگر است که سفتوسخت روی آرمانهای یکدیگر ایستاده و حاضراند برای آن جان دهند.
این هوشمندی روایت، بازتاب ویژهای در بازیهای فیلم داشته است. بازی زیرپوستی «ساعد سهیلی» و بازی برونگرای «امیر جدیدی» حسابی به چشم میآید. طبق فرمول جشنواره سال گذشته، وقتی «هوتن شکیبا» با یک لهجه درست و نیمچه تریلری که با «شبی که ماه کامل شد» تداعی گشت، برنده سیمرغ بلورین شد، بنابراین تصور سیمرغ گرفتن «ساعد سهیلی» هم با موارد تقویت شده شکیبا، اصلا دور از انتظار نخواهد بود.
«سعید ملکان» برای نخستین اثر بلند سینمایی خود، سنگ بزرگی را انتخاب کرد. عملا با یک بیگپروداکشن وسیع مواجه هستیم با حجم عظیمی از سیجیآی. حساسیت ملکان در چیدمان یک تیم حرفهای سبب شده تا بهرغم قدرتنمایی هر یک از عوامل، به سختی بتوان سکانسها و پلانهای سیجیآی را تشخیص داد. فیلم باید در رشتههای بسیاری نامزد و البته برنده سیمرغ بلورین شود. این حساسیت اما با توجه به دیر استارت خوردن پروژه و تلاش گروه برای رساندن فیلم به جشنواره، چند باگ را با خود به همراه دارد: از آیفون ایکس و تبلت اپل گرفته تا تویوتا 2016 که هیچیک از آنها در زمان عملیات دستگیری «عبدالمالک ریگی» وجود نداشتند. اگر توجه ویژهای به این ریزهکاریها میشد، با فیلم کاملتری مواجه بودیم.
روز صفر یک اثر ملی کامل است. از آن دست آثاری که ناسیونالیسم محبوب، نه افراط و نه تفریطش را فریاد نمیزند و چندپهلو هم راجع به آن صحبت نمیکند. این ملیگرایی، به خوبی در زوایای پیدا و پنهان فیلم به خورد بافت اثر رفته است. از قدرتنمایی در اروپا و آسیا گرفته تا خالی کردن فضا از غرولندهای آسیبهای فردی که متاسفانه آفت فیلمهایی از این دست است. روز صفر از تمامی اینها مبراست؛ آنقدر مبرا که با قاطعیت میتوان از آن بهعنوان ملی – میهنیترین فیلم تاریخ سینمای ایران نام برد که بدون خطکشی و تفکیک سلایق و نگاههای سیاسی حاکم بر کشور، به احترام آن، با هر گرایش و سلیقه سیاسی، میتوان از جا بلند شد و کلاه از سر برداشت.