کد خبر: 36961

نگاهی به کاراکتر فرامرز قریبیان در 5 فیلم به بهانه حضورش در «خروج»

تــولــد دوبــاره «قدرت»

آخرین باری که فرامرز قریبیان در یک فیلم سینمایی جلوی دوربین رفت مربوط به سال 93 و فیلم «چهارشنبه خون به پا می‌‌شود» به کارگردانی حماسه پارسا بوده است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «وقتی فیلمنامه «خروج» را خواندم، بسیار خوشم آمد و فکر می‌‌کنم این بهترین فیلمی باشد که بازی می‌‌کنم. البته باید تولید فیلم شروع شود و امیدواریم که اتفاق خوبی برای فیلم بیفتد.» این صحبت‌‌های بازیگری است که بیش از 80 فیلم سینمایی در کارنامه بازیگری‌‌اش دارد. بازیگری که از آبان ۱۳۲۰ در خیابان ری تهران تاکنون سعی کرده بدون حاشیه، محترم و البته قوی کارش را انجام دهد. آخرین باری که فرامرز قریبیان در یک فیلم سینمایی جلوی دوربین رفت مربوط به سال 93 و فیلم «چهارشنبه خون به پا می‌‌شود» به کارگردانی حماسه پارسا بوده است. فرامرز قریبیان در باغ پرمیوه کارنامه‌کاری‌‌اش، هم دستیاری کارگردان دیده می‌‌شود و هم کارگردانی و بازیگری. داستان رفاقتش با مسعود کیمیایی و اسفندیار منفردزاده را همه علاقه‌‌مندان سینما می‌‌دانند.

پوران درخشنده، فریدون ژورک، اصغر فرهادی، امیر قویدل، بهمن فرمان‌‌آرا، محمدعلی نجفی، مهدی صباغ‌‌زاده، ایرج قادری و البته مسعود کیمیایی و حالا ابراهیم حاتمی‌‌کیا چهره‌‌های مطرحی هستند که به‌‌عنوان کارگردان با قریبیان همکاری کرده‌‌اند. حالا و بعد از یک خداحافظی غیررسمی که در فضای مجازی و صفحه اینستاگرامی سام، فرزند فرامرز قریبیان منتشر شد، شاهد بازگشت قدرتمند این بازیگر 78 ساله پرافتخار هستیم. فرامرز قریبیان در سال 66 برای بازی در فیلم «ترن» به کارگردانی امیر قویدل توانست از ششمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کند. او به‌خاطر بازی در فیلم «بندر مه‌آلود» در سال 71 توانست دومین سیمرغ بلورین را هم از آن خود کند.

قریبیان، سومین سیمرغ بلورین خود را در سال 78 برای بازی در فیلم «مرد بارانی» به کارگردانی ابوالحسن داوودی به‌دست آورد. حالا باید منتظر ماند و دید که آیا فیلم خروج برای قریبیان پوکر می‌‌کند یا خیر. قطعا برای هر بازیگری کسب چهار سیمرغ بلورین هم سخت است و هم غرورآفرین. در این فرصت نگاهی داریم به پنج فیلم مشهور قریبیان که در آنها به‌‌عنوان کاراکتر قهرمان حضور داشته است. مردی که درباره ورودش به دنیای بازیگری اینچنین گفته است: «از زمانی که به یاد می‌‌آورم از دوران کودکی و نوجوانی، به تنها حرفه‌‌ای که فکر می‌‌کردم بازیگری بود. من و کیمیایی و منفردزاده از‌‌‌‌ همان هنگام با هم دوست بودیم و همیشه علاقه داشتیم در زمینه سینما کار کنیم. کیمیایی دوست داشت کارگردان شود. در 16-15 سالگی، بدون اینکه بازیگری را تجربه کرده باشم، حس کردم از عهده کاری که به آن علاقه دارم، برمی‌‌آیم.»

  «گوزن‌ها»

تحصیلات ناتمام در رشته بازیگری مدرسه «ویژوال آرت آمریکا»، دستیاری کارگردان و ایفای نقش کوتاهی در فیلم «بیگانه بیا» مسعود کیمیایی، بازی در فیلم «خاک» مسعود کیمیایی و بعد ناگهان گوزن‌ها و معرفی یک بازیگر قدرتمند و یک فیلم مهم به سینمای ایران. کاراکتر «قدرت» و توانایی‌های فرامرز قریبیان، از سال 53 تاکنون خودشان را به سینمای ایران تحمیل کرده‌اند. حتی شبیه شخصیت قدرت تا قبل از ساخته شدن گوزن‌ها هم در سینمای ایران دیده نمی‌‌شد؛ سینمایی که قهرمانش یا باید صدای خوبی می‌داشت یا کتک‌کاری کردن را بلد بود، قبول نمی‌‌کرد که یک نفر با عینک بزرگ و اورکت آمریکایی و بدون هیچ ویژگی مبرز دیگری تبدیل به یک شخصیت محبوب شود. هرچند ستاره اصلی آن فیلم بهروز وثوقی بود و به‌خاطر آن فیلم 120هزارتومان دستمزد گرفت، اما فرامرز قریبیان با 10 هزارتومان دستمزد توانست خودش را به‌‌عنوان یک قهرمان زخم‌خورده و متفاوت با تمام قهرمانان قبل از خود به سینمای ایران معرفی کند. قدرت را چه قهرمانی زخمی بدانیم و چه یک شریک شهری، اما نکته مهم اینجاست که هرکسی به‌جز قریبیان این نقش را بازی می‌کرد چنین کاراکتری خلق نمی‌‌شد.می‌توان یکی از دلایل بازی‌های قوی در گوزن‌ها را اعتقاد قلبی و عمیق بازیگرانش به داستان و فیلمنامه قوی و جذاب آن دانست. قریبیان در گفت‌وگویی درباره حس و حالش برای بازی در نقش قدرت می‌‌گوید: «وقتی سناریو را خواندم، عاشق نقش قدرت شدم و باور کنید آنقدر با خودم کلنجار رفتم که توانستم این رل را با تمام وجودم بازی کنم. فیلم در آن زمان با استقبال چشمگیری مواجه شد و همان‌‌طوری‌که شما گفتید تبعات خوبی هم داشت، اینکه بسیاری از تماشاگران که در دام اعتیاد گرفتار شده بودند با تماشای فیلم گوزن‌ها، به ترک این بلای خانمانسوز مبادرت کردند که این حرکت واقعا مرا خوشحال می‌‌کرد. به یاد دارم در مراسمی ویژه، صدها تن از افراد معتاد حضور یافته بودند که به‌خاطر این فیلم، اعتیاد را ترک کرده بودند، آن روز یکی از روزهای ماندگار در زندگی من بود و واقعا زمانی که آن صحنه‌های جالب را دیدم، بغض گلویم را گرفته بود. ای‌کاش زندگی هم مثل ماشین دنده‌ عقب داشت؛ اگر دوباره به آن زمان برگردم، نقش قدرت را جدی‌‌تر از آن سال بازی خواهم کرد.»

البته گوزن‌ها در زمان اکرانش و حتی پس از آن حاشیه‌‌های زیادی پیرامونش شکل گرفت، از سانسور‌کردن بعضی دیالوگ‌ها و سکانس‌ها تا تغییردادن انتهای فیلم. مسعود کیمیایی بعدها درباره این فضای امنیتی آن زمان می‌‌گوید: «بعد از نمایش گوزن‌‌ها در جشنواره جهانی فیلم تهران گفتند انتهای فیلم باید تغییر کند. چون در ذهن خودشان از شخصیت‌‌های فیلم، مابه‌‌ازای واقعی ساخته بودند. مثلا این امیرپرویز پویان است، آن یکی شاه است، فلانی مأمور ساواک است، آن یکی زندانی است و... من و آقای میثاقیه زیر بار نرفتیم و مأموران ساواک ما را از استودیو به اداره ساواک بردند. کار به‌جایی رسید که خودشان آمدند و پایان‌‌بندی فیلم را عوض کردند. کارگردان و صدابردار را خودشان آوردند، فیلمبردار هم خود نعمت حقیقی بود.»

  «سناتور»

هجدهمین فیلم قریبیان همزمان شد با دومین تجربه کارگردانی مهدی صباغ‌زاده و ساخت یک فیلم مهیج و اصطلاحا جاده‌‌ای و حادثه‌‌ای به‌نام «سناتور». فرامرز قریبیان در این فیلم که فیلمنامه‌اش توسط فریدون جیرانی نوشته شده، نقش استوار حقگو را بازی می‌‌کند. این استوار (که انتخاب فامیلی‌اش احتمالا طبق اقتضائات دهه 60 اینقدر گل‌درشت بوده) بعد از کشف مقدار زیادی هروئین در داخل کامیونی متوجه شبکه‌‌ای گسترده می‌‌شود که قاچاق سازمان‌‌یافته مواد مخدر را برعهده دارد. به سنت روز، سناتوری فاسد پشت‌‌پرده ماجرا قرار دارد. درحالی‌که نه اداره آگاهی علاقه‌‌ای به‌‌دنبال کردن پرونده نشان می‌‌دهد و نه شهربانی‌‌، استوار حقگو، قیصر‌‌وار به‌دنبال اجرای عدالت می‌‌رود. موفقیت سناتور در گیشه محصول تبعیت درست و متقاعدکننده از قواعد بازی است. این قهرمان عدالتخواه که مقابل سیستم فاسد می‌‌ایستد برای تماشاگر آشناست و صباغ‌‌زاده کارگردان و جیرانی فیلمنامه‌‌نویس موفق می‌‌شوند حس همذات‌‌پنداری تماشاگر برای همراهی با قهرمان و مسیری که می‌‌پیماید را تا انتها حفظ کنند.

اقتدار دلنشین استوار حقگو با بازی قریبیان و صدای منوچهر اسماعیلی باورپذیر است و کاراکتر علی حقیقت (امان از این اشاره‌‌های مستقیم دهه 60) با بازی بیژن امکانیان هم با تزلزل و دنیای رمانتیک و آسیب‌‌پذیرش، مکمل مناسبی برای شخصیت اصلی است. این فیلم در گیشه موفق بود و برای سینمای آن زمان که دنبال «قهرمان خودی» و تحت کنترل می‌‌گشت، نمونه‌ا‌ی قابل استناد و اشاعه بود. فرامرز قریبیان در سناتور، نقشی را بازی کرد که از سن‌و‌سال آن زمانش بزرگ‌‌تر و پخته‌تر بود. اقتدار و مظلومیت را به یک اندازه و توامان در بازی او می‌‌دیدیم و همین نکته مثبت بازی‌اش بود. هرچند در میان آثار قریبیان آنقدر فیلم قابل توجه و مهم وجود دارد که کمتر کسی حواسش به سناتور باشد، اما بازی او در این فیلم در نقش یک قهرمان انقلابی و انسان آزاده از نمونه‌‌های فوق‌‌العاده درخشان بازیگری قریبیان است.

  «ترن»

شاید شما هم این فیلم را با موسیقی متن زیبایش که توسط مجید انتظامی ساخته شده، به‌خاطر بیاورید که یکی از بهترین حضورهای قریبیان در این فیلم رقم خورده است. «ترن» در سال 66 و توسط امیر قویدل ساخته شد و خسرو شکیبایی و عنایت بخشی هم در کنار قریبیان حضور داشتند. بازی فرامرز قریبیان در نقش یک سوزنبان پیر با چهره‌‌پردازی خاصی هم همراه بود که در آن سال‌‌ها مورد توجه قرار گرفت و به‌خاطر این نقش، سیمرغ بهترین بازیگر را هم دریافت کرد. داستان ترن را می‌‌شود به این شکل تعریف کرد؛ زمستان ۱۳۵۷ و در اوج انقلاب، یک قطار سوخت‌رسان ارتشی به مقصد اصفهان در حرکت است. گروهی از کارگران اعتصابی شرکت نفت و راه‌‌آهن با نقشه رئیس قطار و نیروهای انقلابی برای رفع نیاز مردم، مسیر قطار را به مقصد مناطق مرکزی و شمال تغییر می‌‌دهند. ارتش وارد عمل شده و قطار متوقف می‌‌شود‌ و رئیس و همراهش بازداشت می‌‌شوند. لوکوموتیوران مصمم می‌‌شود قطار را به مقصد برساند. فولاد (لوکوموتیوران) و دستیارانش با زحمت محموله را به مقصد می‌‌رسانند. مأموران به آنان هجوم  می‌‌برند. مردم منطقه با مشعل‌‌های فروزان به کمک آنها می‌‌روند و قطار را تا مقصد همراهی می‌کنند. لکوموتیوران در واپسین لحظه به شهادت می‌‌رسد.

  قریبیان در این فیلم هم نقشی مسن‌‌تر از سن آن زمان خودش ایفا کرد و خاطراتش از این فیلم را در گفت‌‌وگویی این‌‌گونه شرح داده است:  «فیلمبرداری ترن کار بسیار مشکلی بود. راه‌‌آهنی که به شمال کشور می‌‌رود، تک‌‌ خطه است و تنها در ایستگاه‌‌ها دو خطه می‌‌شود تا قطارها از کنار هم بگذرند و به راه خود ادامه دهند. این موضوع کار ما را زمان فیلمبرداری ترن بسیار سخت می‌‌کرد و هر دفعه، پس از گرفتن یک یا دو پلان صبر می‌‌کردیم تا قطاری عبور کند و دوباره کار را ادامه می‌‌دادیم. این شرایط با سردی فراوان هوا همراه بود، اما ترن فیلم خوبی شد و آن را در میان آثارم بسیار دوست دارم. به یاد می‌‌آورم اولین‌باری که فیلم را در جشنواره فیلم فجر دیدم، از جلوه‌‌های ویژه ضعیف فیلم یکه خوردم و امیر قویدل به همراه هادی مشکات، تهیه‌‌کننده فیلم را پیدا کردم و از آنها خواستم با فیلمبرداری مجدد صحنه‌‌های جلوه‌‌های ویژه فیلم را درست کنند. قویدل هم به این موضوع اصرار زیادی کرد، اما این اتفاق نیفتاد و من و قویدل هر دو ناراحت بودیم که فیلمی به این خوبی دچار چنین مشکلی شده است. این خاطره جالبی از ترن برای من است که خاطره شیرینی نیست. به یاد می‌‌آورم حتی زمان فیلمبرداری ترن، برای مسلط شدن به نقش، شخصا هدایت قطار را یاد گرفته بودم و راهبر ترن با اعتمادی که به من پیدا کرده بود، سر صحنه حاضر نمی‌‌شد.» جنس قهرمانی قریبیان در این فیلم هم متفاوت با قهرمانان دیگر دهه 60 و نزدیک به منظومه بازیگری خودش است. قهرمانی مقتدر و زخم‌خورده که با کمک مردم می‌‌تواند حقش را بگیرد و قرار نیست تک‌نفره به نبرد با دشمن برود.

  «رد پای گرگ»

آغاز دهه 70 با فیلم «ردپای گرگ» می‌‌توانست یک دهه رویایی را برای کیمیایی و قریبیان رقم بزند. فیلمی درخشان و دوست‌داشتنی با دیالوگ‌‌های ماندگار و آهنگین که بعد از نزدیک به سه دهه هنوز در ذهن طرفداران سینما ماندگار است. ردپای گرگ، در‌باره شخصیتی به‌نام رضا با بازی فرامرز قریبیان است که سه روز پیش از عروسی با طلعت (با بازی به یادماندنی گلچهره سجادیه) به زندان افتاده است و پس از 20 سال از زندان آزاد می‌‌شود. او به سراغ طلعت که خیاطی می‌‌کند، می‌‌رود و درمی‌‌یابد صادق‌خان (با نقش‌‌آفرینی مرحوم منوچهر حامدی) دوست دوره جوانی‌اش مسبب زندان رفتن او بوده است. رضا در شب عروسی پسر صادق‌خان وارد مجلس می‌‌شود و او را می‌کشد.  بازی قریبیان در این فیلم اندازه، صحیح و مثال‌زدنی است. رضا از جنس قهرمان‌‌های همیشگی کیمیایی است و شاید به‌همین‌دلیل قریبیان برایش سنگ‌تمام گذاشت. مردی برای نشان‌دادن چرک‌زخم‌‌های یک رفاقت و مردانگی، 20 سال زندان را تحمل می‌‌کند و حاضر نمی‌‌شود نامی از رفیقش ببرد. چه‌کسی می‌‌توانست رضا را به‌خوبی قریبیان بازی کند؟‌! مردی که به قول خودش: «من کی دشمن فروختم که رفیق بفروشم؟‌!»

رضا سال‌‌ها به احترام رفیق در تبعید خودخواسته به‌سر می‌‌برد و باز به درخواست او به تهران بازمی‌‌گردد. حالا اما پی می‌‌برد دوست از پشت به او خنجر زده و دامی برایش پهن کرده است. رضا و صادق، مرید و مراد بوده‌‌اند اما دوست دیرینه، کاسبکار‌ شده و زرق‌و‌برق زندگی پایتخت او را بی‌‌احساس کرده و دیگر آن کسی نیست که رضا به‌‌عنوان رفیق قبول داشت.  قهرمان رد‌پای گرگ، باز هم خودش دست به تیزی می‌‌برد تا انتقام بگیرد. مسعود کیمیایی همچنان قهرمانش را سر‌پا نگه می‌‌دارد و اجازه نمی‌‌دهد زخم نامردی او را نابود کند، بلکه این رضاست که نقش فاعلیت دارد. در زمان اکران، استقبال فوق‌‌العاده‌‌ای از این فیلم شد و بسیاری از منتقدان بازی قریبیان را هم‌تراز با بازی‌اش در «گوزن‌ها» می‌‌دانستند.  قریبیان قطعه گمشده سینمای ایران بوده؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. قطعا مثل هر بازیگر دیگری کارهای ضعیف هم بازی کرده است، اما همیشه سعی کرده استانداردهای خودش را حفظ کند. قهرمانی زخمی که اگر نبود شاید خیلی از فیلم‌ها یا اصلا ساخته نمی‌‌شدند یا کاراکترهایش به یادمان نمی‌‌ماندند. خروج، احتمالا ورود قریبیان به یک دوره جدید بازیگری‌اش باشد.

  «تجارت»

فرامرز قریبیان و مسعود کیمیایی، زوجی که باز‌هم در سال 1373 کنار هم قرار گرفتند و اثری را تهیه کردند که نه نگاه منتقدان را به خود جلب کرد و نه در گیشه موفق بود. قریبیان این‌بار قهرمانی در لباس پدر بود. قرار بود پدری باشد که به کمک پسرش در خارج از ایران می‌‌رود و خبری از جامعه و اعتقاد گروهی نبود. رابطه پدر و پسری ارجح بر هر رابطه‌‌ای بود. فارغ از اینکه «تجارت» در کارنامه کیمیایی و قریبیان جایگاه بالایی ندارد، اما نمی‌‌توان منکر زحمات قریبیان برای خلق یک کاراکتر متفاوت شد. قهرمانی که این‌بار به آلمان می‌‌رود و آنجا میان بیگانگان به نبردش ادامه می‌‌دهد. قریبیان نقش روزنامه‌‌نگاری را بازی می‌‌کند که برای دیدار تنها فرزندش سیاوش، از آمریکا به آلمان می‌‌رود. این پدر از جدایی همسرش می‌‌گوید و زندگی‌اش را پس از آن برای پسر بازگو می‌‌کند. درضمن متوجه می‌‌شود سیاوش نیز در‌حال جدایی از همسرش است و برای هزینه سقط‌جنین او دچار مشکل مالی شده است. دو مرد آلمانی که نئونازی به‌نظر می‌‌رسند، به پدر و پسر حمله می‌‌کنند و کیف پدر را می‌‌ربایند. پدر زخمی می‌‌شود و پسر برای فراهم‌کردن هزینه معالجه او به همکلاسی‌‌هایش رو می‌‌کند، اما نتیجه‌‌ای نمی‌‌گیرد. صاحب‌کارش در رستوران نیز به او پولی نمی‌‌دهد. تنها کسی که باقی‌ مانده، دوستش رضاست که با مشورت پدرش، ویدئو و دوربین ویدئویی خانواده را می‌‌فروشد و پول به‌دست‌آمده را به سیاوش می‌‌دهد. پدر سیاوش، پس از معالجه سراغ دو مرد آلمانی می‌‌رود و پس از مضروب کردن آنها کیفش را پس می‌‌گیرد. هنگام بازگشت به ایران، سیاوش نیز در فرودگاه به پدرش می‌‌پیوندد.  جدا از حضور جالب توجه آرش یغمایی و پولاد کیمیایی به‌‌عنوان فرزندان دو هنرمند در این اثر، اما نکته جالب، صحنه‌‌های ابتدایی فیلم بود. جایی که تصاویری واقعی از جوانی قریبیان دیده می‌‌شود. قریبیان در تجارت که محصول سال 73 است، 50 سالگی را رد کرده بود و کم‌کم وجه پدرانه‌اش وارد سینمای ایران می‌‌شد.

* نویسنده: سیدمهدی موسوی‌تبار، روزنامه‌نگار

مرتبط ها