کد خبر: 35540

سیدمیثم میرهادی:

«پیتر هاندکه» و مایی که شریک جرم شدیم

اگر می‌خواهیم صدای مظلوم باشد، اگر می‌خواهیم شریک جرم هاندکه و سایرینی که دست یا قلم‌شان به خون بی‌گناهی آغشته است نباشیم، یک راهش نوشتن و ترجمه‌کردن کتاب درباره آن اتفاق هولناک است.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سیدمیثم میرهادی، مدیر کانال بالکان شبکه سحر طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: «پیتر هاندکه» جایزه نوبل ادبیاتش را گرفت و کک جهان هم نگزید! تمام سهم ما هم در محکومیت این ماجرا شد چند پست اینستاگرامی و دو برنامه تلویزیونی و شاید همین یادداشتی که همین چند سطر اولیه‌اش را خوانده‌اید. اما احتمالا می‌پرسید چرا باید چنین چیزی اصولا برای ما مهم باشد؟ حوصله کنید تا عرض کنم.بوسنی و هرزگوین را شاید همه ما با آن بازی تلخ در جام جهانی 2014 به یاد داشته باشیم؛ روزی که امیدهایمان برای صعود به دور بعد مسابقات با پیروزی ادین جکو و یارانش بر باد رفت. اما همه خاطره ما از بوسنی این نیست.

برای نسلی که کمی دورتر را به یاد دارد، بوسنی معادل جنگ است؛ معادل درد و رنج، معادل آوارگی، معادل قتل‌عام، معادل تجاوز به زنان مسلمان و معادل نسل‌کشی. و برای ما متولدین ابتدای دهه60، بوسنی قرین است با قلک‌هایی که پول‌هایمان را در آن می‌ریختیم تا کمکی باشد برای مردم ستمدیده یک جغرافیای کوچک در دل کشور قدرتمند یوگسلاوی که مردمانش تصمیم گرفته بودند کشورشان را به‌طور مستقل اداره کنند. برای مسلمانان بوسنیایی همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد.

در روزهای پایانی ماه فوریه سال 1992 یک همه‌پرسی در جمهوری بوسنی و هرزگوین که در آن زمان یکی از جمهوری‌های ششگانه یوگسلاوی سابق به شمار می‌آمد، برگزار شد تا همه ساکنان آن اعم از مسلمان و صرب و کروات درباره آینده کشورشان نظر بدهند. برگزاری این رفراندوم به مذاق صرب‌های بوسنی خوش نیامد و تصمیم به تحریم آن گرفتند، اما سایر اقوام که جمعیت‌شان به حدود 70 درصد می‌رسید، با صدایی قاطع رای به استقلال بوسنی و هرزگوین از یوگسلاوی دادند. همین مساله شد بهانه کشتار و تجاوز به زنان و قتل عامی که سه سال به طول انجامید. صرب‌های بوسنی هرکاری که از دست‌شان برمی‌آمد کردند تا کشوری به نام بوسنی که در آن مسلمانان دست بالا را در جمعیت داشتند، شکل نگیرد؛ کشتند، آتش زدند، به اسارت گرفتند، کودکان را مورد هدف قرار دادند، به بیمارستان‌ها حمله کردند، مساجد را ویران کردند، به زنان تجاوز کردند و آخر سر هم بزرگ‌ترین نسل‌کشی اروپا پس از جنگ جهانی دوم را در جولای 1995 در سربرنیتسا رقم زدند. تا اینکه قرارداد صلح دیتون، پس از پیشروی نیروهای مسلمان به سمت مواضع صرب‌ها، از سوی آمریکا به طرف‌های درگیر تحمیل شد. و این تازه اول ماجراست.

با گذشت زمان ابعاد گسترده‌تری از جنایات صرب‌های بوسنی نمایان شد و مسائلی که به‌دلیل بایکوت خبری رسانه‌ها مخفی مانده بود، دهان‌به‌دهان و سینه‌به‌سینه به بیرون درز کرد. بسیاری پس از آن متوجه شدند که در یک وجب خاک قاره سبز چه بلایی بر سر مسلمانان بوسنی آمده است. دیگر نمی‌شد جلوی نشر حقایق را گرفت، اما می‌شد واقعیت را قلب کرد یا برای به حاشیه بردن و کمرنگ کردن آن تلاش کرد، و این همان کاری است که در دستور کار آنهایی قرار گرفت که جنایت را رقم زده بودند؛ کاری که قلب تمامی مادران سربرنیتسا و همه آنهایی که عزیزان‌شان را در جنگ بوسنی از دست داده‌اند، به درد آورده است. اینکه کسی در چشمان‌شان زل بزند و بگوید اسامی همه آن 8372 نفری که نام‌شان روی سنگی به یادبود، در قبرستان پوتوچاری در نزدیکی سربرنیتسا حک شده است، ساختگی‌اند و داخل همه آن بیش از 6 هزار قبری که بالایش گریه می‌کنید، میتی وجود ندارد. و این تازه فقط سربرنیتسا است که همه جهان درباره‌اش شنیده است.

شهرهای کوچک‌تر، روستاهای زیبای حاشیه رودخانه درینا و جای‌جای بوسنی هرکدام برای خود داستانی دارند که دارد به فراموشی سپرده می‌شود؛ مساله‌ای که شاید پروژه‌ای است برای مهیا کردن زمینه برای جنگ‌های آتی در بالکان. اما ما چرا باید بازیگر این بازی باشیم؟ مایی که صدایمان در حمایت از مظلوم رساتر از هر کشور دیگری بوده و هست. مایی که قبل از هر کشور دیگری خود را به بوسنی رساندیم و تا آخرین لحظه در کنار مردم مسلمان بوسنی بودیم. مایی که خون عزیزان‌مان را در آنجا به یادگار گذاشتیم تا برکتی باشد برای سرزمینی که صدای اذان از مناره‌های مساجدش بلند است. به نظر می‌رسد ما دو جا غفلت کردیم؛ اول آنجا که پس از اتمام جنگ بوسنی به تالیف یا ترجمه آثار مناسب در حوزه جنگ بوسنی نپرداختیم و دوم آنجا که نسبت به برخی رویدادها و اتفاقات ازجمله همین اهدای جایزه ادبیات نوبل به «پیتر هاندکه» واکنشی نشان ندادیم؛ کسی که به صراحت منکر قتل‌عام مسلمانان بوسنیایی است و به هر شکل ممکن - ازجمله در آثارش که اتفاقا پرفروش هم هستند – تلاش دارد قاتلان را از جنایات‌شان مبرا کند، که البته خود این هم نتیجه غفلت ما در کار اول است.

در تمام سال‌هایی که از جنگ بوسنی می‌گذرد، تعداد محدودی کتاب در حوزه جنگ بوسنی به نگارش درآمده یا ترجمه شده‌اند. همان کارهای محدود هم عمدتا نتیجه دغدغه‌های شخصی بوده است که به نظر می‌رسد باید در این‌باره تغییر رویه داد. اگر می‌خواهیم صدای مظلوم باشد، اگر می‌خواهیم شریک جرم هاندکه و سایرینی که دست یا قلم‌شان به خون بی‌گناهی آغشته است نباشیم، یک راهش نوشتن و ترجمه‌کردن کتاب درباره آن اتفاق هولناک است. شاید به این واسطه دغدغه‌مندان دیگری نیز به این عرصه ورود سازنده داشته باشند که فرداروزی که کسی مانند هاندکه نوبل ادبیات می‌گیرد، ما هم مانند روزنامه‌های کشور همسایه تیتر بزنیم: «اهدای نوبل به قصاب انسان‌ها!»

 

مرتبط ها