به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمدجواد بادینفکر، پژوهشگر هسته مطالعات افکار عمومی مرکز رشد دانشگاه امامصادق(ع) طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: در زمانی که رسانهها ذهنیت مردم درباره یک رخداد را مدیریت کرده و آنگونه که خود از وقایع روایتهایی ایجاد میکنند، جمهوری اسلامی با محوریت رسانه اصلی خود (صداوسیما) چند سالی است با بحرانهایی برای روایت از واقعیت روبهرو شده و نتوانسته است روایتی برای مردم ایجاد کند تا مورد پذیرش آنها قرار بگیرد. در طرف مقابل با روایتهای امنیتی از اعتراضات اجتماعی از اعتماد مردم نسبت به خود کاسته است. در این یادداشت تلاش شده به این پرسش پاسخ داده شود: «چرا جمهوری اسلامی نمیتواند از اعتراضات، روایت واقعی برای افکارعمومی ایجاد کند؟»
از منظر اندیشمندان سیاسی و اجتماعی، در عصر رسانههای نوین و شبکهای، پیروزی از آن گروهی است که در ذهن مردم پیروز میشوند. این همان چیزی است که مانوئل کاستلز بیان کرده است: «جنگ قدرت بنیادین همان نبرد برای ساخت معنا در ذهن مردم است.» از منظر او قدرت در عصر جدید مانند اعصار گذشته تنها از طریق اهرم فشار و زور اعمال نمیشود، بلکه قدرت از طریق اثرگذاری یا ساخت نظام معانی مردم صورت میپذیرد. عنصر حیاتی که همواره برای ساخت معنا مطرح بوده، ایجاد روایت است. به قول جوزف نای پژوهشگر سیاسی، «در عصر اطلاعات موفقیت صرفا این نیست که ارتش چه کسی پیروز میشود، بلکه به این است که روایت چه کسی پیروز میشود.» با وجود این، اندیشمندان حوزه رسانه تنها به ساخت روایتها بسنده نکردهاند. آنها تاکید میکنند در عصر ارتباطات و اطلاعات، این تصاویرند که از ارکان اصلی ساخت اجتماعی قدرت و واقعیت هستند. در همین زمینه هاروی اشاره میکند: «تصاویر بر روایت سیطره مییابند.» با این حساب درک ما از واقعیت تحت سلطه تصاویر رسانههای جمعی است. درواقع رسانهها تصویر را جایگزین واقعیت کردهاند.
بنابرین واقعیت آن چیزی است که تصویری روایتش کند. بهعنوان مثال واقعیت اعتراضات اخیر در عراق را تصاویری روایت میکنند که از طریق رسانهها به دست ما رسیده است؛ اما آیا روایتهای تصویری رسانهای تمام واقعیت را آنگونه که هست بازنمایی میکنند؟ در پاسخ باید تاکید کرد در رسانهها همواره تصاویر واقعیت را نشان نمیدهند بلکه تصاویر بخشی از واقعیت یا به قول بودریار «فراواقعیت»1 را میسازند. در این حالت واقعیت انکار نمیشود، بلکه مرز بین تصویر و واقعیت مخدوش میشود؛ تا جایی که ترتیب منطقی و علت و معلولی امر واقعی معکوس میشود. بهعنوان مثال در شبکههای اجتماعی قبل و بعد از شکلگیری اعتراضات نشان داده نمیشود، بلکه تنها لحظه تیر خوردن یک فرد در 30 ثانیه به نمایش گذاشته میشود و از کل جریان یک فراواقعیت ساخته میشود. مثلا این روایت ساخته میشود که نیروهای امنیتی مردم بیگناه را به تیر بستند. این بخشی از یک واقعه است که به کلیت واقعه تعمیم داده میشود و گاهی صحت آن نیز در پردهای از ابهام فرو میرود. با توجه به مقدمات فوق در ماجرای اعتراضات بنزینی اخیر، صداوسیما بهعنوان رکن اصلی رسانهای جریان حاکمیت یک روایت از وقایع پیرامون آن ایجاد کرده است و جریانهای رسانهای معاند نیز یک روایت دیگر که عملا این دو روایت در وضعیت تضاد حداکثری هستند. در یک تقابل و جنگ میان روایتهای تصویری صداوسیما و رسانههای معاند مانند بیبیسی، یک فراواقعیت ساخته میشود. تصور کنید رسانه ملی از ماجرای به آتش کشیده شدن بانکها و فروشگاهها این روایت را ایجاد کند که اغتشاشگران و اشرار با حمله به اموال عمومی مردم، خسارتهای متعددی به آن زدهاند. در مقابل رسانههای غیرهمسو با نظام این عمل را واکنش مردم معترض به وضعیت معیشتی روایت میکنند. در این حالت هر دو رسانه با دو تفسیر خاص و متضاد از یک واقعه روایتی ساختهاند که هرکدام بخشی از واقعیت را نمایندگی میکند؛ لذا یک فراواقعیت از واقعه شکل میگیرد. حال پرسش مهم این است که مخاطب کدامیک از این روایتها را میپذیرد یا کدامیک از این دو روایت مورد اعتماد مخاطب قرار گرفته و آن را واقعی میپندارند؟
در اینجا ممکن است دو فرآیند ذهنی برای افراد جامعه رخ دهد:
1- طبق اصلی روانشناختی، ذهن انسان در مواقعی که اطلاعات زیاد و متنوع (بهخصوص متعارض) بمباران میشود، دچار یک اضافهبار اطلاعات شده و در نتیجه به یک پریشانی ذهنی منجر میشود. در این حالت ذهن انسان برای خلاصی از تعارضات حاصل از اطلاعات به یک مرجع یا منبع مورد اعتماد پناه میبرد. پس روایتی را میپذیرد که منبع مورد اعتماد او آن را روایت میکند. لذا برای افرادی که صداوسیما منبع مورد اعتمادی است، روایت صداوسیما قابل پذیرش است، در نتیجه برای او افرادی که به بانک حمله میکنند، مردم نیستند، بلکه اشرار یا آشوبگران هستند.
2- طبق قاعدهای دیگر در روانشناسی2 ذهن انسان آن چیزی را درک و تایید کرده که پیشفرضها او را تایید میکند. یعنی مخاطب آن چیزی را میپذیرد که میخواهد بپذیرد. پس در مثال قبلی اگر فردی مخالف جمهوری اسلامی و قائل بر این باشد که جمهوری اسلامی اعتراضات را سرکوب میکند، روایتی را میپذیرد که در آن مردم را معترض نشان میدهد، نه آشوبگر.
با تمام این تفاسیر به نظر میرسد رسانه ملی نتوانسته است روایتی واقعی از مساله اعتراضات در ایران در افکارعمومی ایجاد کند. این عدم توانایی نهتنها در اعتراضات اخیر بلکه در ماجرای اعتراضات دیماه سال 96 خود را در آمار نظرسنجی ایسپا نشان داده است. طبق نظرسنجی ایسپا، پس از اعتراضات دیماه سال 1396، 61 درصد پاسخگویان به این سوال که آیا صداوسیما توانسته است واقعیات تجمعات اخیر را منعکس کند، پاسخ منفی دادهاند و 22 درصد نیز به این سوال پاسخ مثبت دادهاند. همچنین 38 درصد پاسخگویان قائل بودند ریشه تجمعات و خشونتها خودجوش (مردمی) و بهخاطر شرایط نامساعد کشور بوده است و 29 درصد قائل بودند تجمعات ریشه خارجی داشته است. با این حساب صداوسیما پوشش مناسب و واقعی از اعتراضات در افکارعمومی مردم نداشته است. حال چه اتفاقی افتاده است؟ چرا روایت صداوسیما واقعیات اعتراض را به مردم منتقل نمیکند؟
ایراد در فرم و شکل روایتپردازی
فرم روایتهای تصویری صداوسیما نسبت به رسانههای رقیب غیرواقعیتر است. بهعنوان مثال در اعتراضات اخیر رسانههای معاند بهخصوص در فضای مجازی از فُرم شهروندخبرنگاری استفاده میکرد و تمام روایتهای آن از دل میدان و توسط دوربینهای موبایل شهروندان و مردمی ساخته میشد که در میدان اعتراض بهصورت افتخاری برای این رسانهها خبرنگاری میکردند3 درحالیکه اکثر تصاویر دریافتی صداوسیما از مجرای دوربینهای شهری روایت میشد، دوربینهایی که به قول میشل فوکو، مانند برجهای مراقبت در زندان هستند تا جامعه را نظارت کنند. بهنوعی تصاویری که کاملا مختص به جمهوری اسلامی است، تصاویر از بالا به پایینی است که یادآور نوعی حاکمیت عمودی بر مردم است. همچنین تصاویری که مردم برای صداوسیما گرفته باشند، کمتر به چشم مخاطب میآمد. به بیان دیگر، در روایت رسانههای معاند، بیشتر مردم روایتگر واقعه بودند، چراکه آنها صاحبان تصاویر بودند. همچنین بهدلیل وجود روایتهای تصویری متعدد مردم، میزان روایتها و واقعیتسازیها از دریچه رسانههای معاند بیشتر از صداوسیما دیده میشد، چراکه مردم در همه اتفاقات کف میدان حضور داشتهاند، اما صداوسیما به آن میزان خبرنگار در صحنه نداشته است. همین تصاویر لرزان و بیکیفیت گوشیهای تلفن مردمی که در میدان اعتراض هستند بسیار واقعیتر از تصاویر قاببندیشده، تدوینشده و صداگذاریشده صداوسیما ست.
ایجاد دوگانه اعتراض و اغتشاش
در چند اعتراض مهم خیابانی اخیر ایران همواره عدهای از اشرار و افراد آشوبگر در اعتراضات حضور داشتهاند و مسیر اعتراض را بهسمت اغتشاش بردهاند اما در چند سال اخیر دوگانهای توسط حاکمیت ساخته شده است بهنام اعتراض (مسالمتآمیز) و اغتشاش. یکطرف این دوگانه یعنی اعتراض مسالمتآمیز از مدلول و معنا تهی است. بهعبارت دیگر، حاکمیت برای آنکه بتواند صف اغتشاشگران را از معترضان (مردم) جدا کند، اولا مردم را از مصادیق دالِ اغتشاش رها کرده است، لذا هرچه ذیل دال اغتشاش قرار میگیرد، انسانهایی مزدور و شرور هستند که مامور شدهاند کشور را به آشوب بکشانند. در آنطرف مردم (افرادی که اعتراضات بحقی دارند و در شرایط قانونی اعتراض میکنند) را بهعنوان مدلول یا معنای دال اعتراض مسالمتآمیز قرار داده است؛ اما نکته مهم اینجاست که دال اعتراض مسالمتآمیز دلالتی به عالم خارج ندارد. آن چیزی که تنها در صداوسیما بازنمایی میشود، دال و مدلول اغتشاش است که افرادی همواره میخواهند اموال عمومی را به آشوب بکشانند، لذا هیچ روایتی از اعتراضات مسالمتآمیز ساخته نمیشود. این عامل باعث شده روایتهای صداوسیما واقعیبودن خود را از دست بدهند؛ چراکه همواره بخش زیادی از مردم بهخصوص در اعتراضات اخیر در کنار اغتشاشگران حضور داشتند و از آنطرف عملا همه مردم به وضعیت معترض بودند، لذا تنها بخشی از بدنه معترضان که البته آشوبگر و حتی جزء اشرار بودند نمایش داده شد، نه تمامیت مردم.
برتری گفتمان امنیتی بر گفتمان فرهنگی- رسانهای هنگام اعتراضات
در اینکه نیروهای امنیتی هر کشوری مسئول فرونشاندن اغتشاشات و آشوبها هستند، شکی نیست؛ همچنین اینکه در شرایط حساس کشور نیز شورای عالی امنیت مسئول مدیریت آن است یک امر مورد پذیرفتنی بوده است، اما اگر این ارگان از ابتدا وارد مدیریت هر نوع اعتراضی شده و بر سایر دستگاههای رسانهای و فرهنگی سیطره پیدا کرده و عملکرد آنان را دچار اختلال کند، باعث میشود روایت اعتراضات نیز، یک روایت امنیتی باشد تا یک روایت اجتماعی و واقعی. این در حالی است که در چند روز ابتدایی اعتراضات، افکارعمومی مردم بهشدت ملتهب و پرابهام بود و رسانه ملی در جهت رفع ابهامات و التهابات باید دست به اقناع افکارعمومی مردم میزد؛ اما به علت غلبه گفتمان امنیتی هرگونه نرم خبر4 یا تحلیل از جانب صداوسیما حذف شده بود. باید توجه داشت اگر افکارعمومی بهوسیله روایتی صحیح و قانعکننده از جانب متخصصان و رهبران افکار رهبری نشود و تنها یک روایت یکطرفه و امنیتی از مساله وجود داشته باشد، روایتها واقعی و قابلقبول نخواهد بود.
عدم وجود سوئیچر یا کنشگران پرنفوذ در شبکههای اجتماعی
همانطور که کاستلز اشاره کرده است، همواره در شبکه سوئیچرها یا برنامهریزان موثر برای اعمال قدرت و نفوذ وجود دارند. این افراد که از نفوذ بالایی برخوردار هستند روایتها و پیامهایی را جهت جریانسازی در افکار بستهبندی میکنند. خاصیت مهم این سوئیچرها دسترسپذیر کردن پیامهاست. بهطور مثال صفحههای افراد مشهور در شبکههای اجتماعی با دنبالکنندگان میلیونی میتواند جریانسازی بسیار زیادی انجام دهد. با این تفاسیر صداوسیما درصورت تولید روایت قابلقبول، سوئیچرهای با نفوذ بالا در شبکه ندارد. در شبکه اجتماعی اینستاگرام بیشترین دنبالکننده در صفحههای ایرانی مربوط به پیج حسن ریوندی با حدود 11 میلیون دنبالکننده است. این در حالی است که بیبیسی بهعنوان یکی از مهمترین سوئیچرهای خبری و جریانساز در اینستاگرام بهخصوص در جریان اعتراضات 6 میلیون دنبالکننده دارد که برخی پستهای آن به مرز دومیلیون بازدید میرسد. این در حالی است که مهمترین صفحه خبری و نزدیک به حاکمیت که دارای بیشترین دنبالکننده در این فضا است مربوط به صفحه خبرگزاری فارس با 500 هزار دنبالکننده است. در ایام اعتراضات مهمترین صفحه که عینا گزارشهای صداوسیما را در شبکه پخش میکرد، همین صفحه بوده و میانگین بازدید پستهای آن از هشت یا 9 هزار تجاوز نمیکند. همین مقایسه عددی نشان میدهد در عصر جامعه شبکهای که افکار در آن فضا در حال تغییر است، جمهوری اسلامی سوئیچر ویژهای برای پخش روایتهای خود ندارد. اگرچه این باعث چشمپوشی از میزان بسیار بالای تماشای تلویزیون ایران و به تبع آن گزارشهای صداوسیما از اعتراضات نمیشود، اما در فضای تعاملی و شبکهای، این نفوذ بسیار پایینتر از حد خود است.در پایان با توجه به پیشبینی موجهای جدید اعتراض در ایران و طی چند هفته آینده صداوسیما و بهخصوص معاونت سیاسی آن باید تجدیدنظرهای جدی در سیاستهای رسانهای خود داشته باشد. این مدیریت البته نباید مختص به کوتاهمدت باشد بلکه در یک فرآیند بلندمدت، سیاستگذاری رسانهای سازمان باید اصلاحات مهمی را ایجاد کند. بهطور مثال در بحث خبر، احیای شهروندخبرنگاری باید اصل مهمی در راستای تحقق آرمان تعاملی سیما باشد. همچنین حوزه شفافسازی یک عنصر بسیار موثر در احیای اعتماد مخاطبان و واقعیتر شدن روایتها است. بهعنوان مثال درخصوص اعتراضات اخیر شفافسازی طرح از طریق گفتوگو و نقد طرح بهصورت کاملا کارشناسانه یک ضرورت به حساب میآید.
نباید فراموش کرد افکارعمومی همچنان دچار پریشانی و اضطراب بهخصوص نگرانی از وضعیت آینده هستند و اگر در موج بعدی اعتراضات و احتمالا اغتشاشات، مردم به صحنه بیایند لااقل سازمان صداوسیما از مهمترین متهمان اوضاع خواهد بود، چراکه هیچ برنامه رسانهای برای شکلدادن مسیر مناسب اعتراض و همچنین اقناع اصولی افکار نداشته است. درنهایت شورای عالی امنیت ملی همانطور که انتظار دارد شرایط بحرانی و امنیتی کشور توسط سازمانها و ساختارهای حاکمیتی درک شود و همچنین رهبران فکری جامعه در راستای این سیاست عمل کنند، خود باید به مرحلهای از درک فرهنگی و رسانهای برسد، چراکه بدنه فرهنگی کشور بهعلت تصمیمات امنیتی دچار شکنندگی و بیثباتی شده است. شورای عالی شرایط حساس کشور را مدیریت میکند و پس از آنکه آبها از آسیاب افتاد به کنار میرود و فرمان کنترلی فرهنگ را به دست اصحابش وامیگذارد، اما توجه ندارد چه ارکانی خراب شده و چگونه اعتماد ملی در مواقعی تضعیف شده است.
پینوشتها:
Hyper reality
•نظریه استحکام
•لازم به ذکر است که این مقایسه به این معنا نیست که رسانههای معاند روایت واقعی یا صحیح از اعتراضات ساختهاند بلکه صرفا برای تحلیل روایت صداوسیما مورد بررسی قرار میگیرد.
•نوعی خبر است که اطلاعات تحلیلی بر مخاطب ارائه می کند. همچنین جوانب یک خبر و اثرات و پیامدهای آن را نشان داده راههای جایگزین برای یک مساله خاص را بیان می کنند.
منابع:
کاستلز، مانوئل(1393) «شبکههای خشم و امید»، ترجمه مجتبی قلیپور، نشر مرکز
مهدیزاده، سیدمحمد (1396): «نظریههای رسانه، اندیشههای رایج انتقادی»، انتشارات همشهری
لافی، دن (1395): «موضوعات کلیدی در نظریه رسانهها»، ترجمه یونس نوربخش، انتشارات علمی فرهنگی
فیسک، جان (1386): «درآمدی بر مطالعات ارتباطی»، ترجمه مهدی غبرایی، انتشارات دفتر مطالعات و توسعه رسانهها
نای، جوزف: «قدرت نرم»، اصغر افتخاری، انتشارات دانشگاه امامصادق(ع)