کد خبر: 34293

ابرقهرمان‌های ۲۰۲۰ همگی زن هستند

هالیوود زنانه می‌شود؟

سینمای فمنیستی هیچ‌گاه نتوانست مسیری درست را طی کند و هر بار به سمت بازسازی یک اثر با جایگزینی شخصیت زن در آن به جای مردها رفت یا به‌دنبال داستان‌هایی بود که در آنها حقوق زنان پایمال شده باشد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، در سال‌های اخیر روند فیلمسازی هالیوود به سمتی گرایش پیدا کرده که تعداد بسیاری از آثار مربوط به دیدگاه‌های ضد نژادپرستی می‌شدند. همان‌طور که هرساله در مراسم بهترین فیلم‌های اسکار این مساله یک ویژگی برتر به‌شمار می‌رفت و ‌شدیدا مورد توجه قرار می‌گرفت. در چنین وضعی، خیلی از فیلمسازان هالیوود برای ثبت کردن نام‌شان در فهرست برندگان اسکار، به‌سوی این دیدگاه گرایش پیدا کردند. این پیشینه به‌مرور سوژه‌ای تازه یافت و موضع خود را به سمت زنان در سینما تغییر داد. این تغییر سبب شد فیلمسازان هم به‌ناچار ایدئولوژی فمنیست‌ها را در فیلمنامه‌هایشان قرار بدهند. در ابتدا این امر به‌گونه‌ای اجرا شد که کارگردان‌های زن و سپس بازیگران نقش اول زن را بیش از پیش ارج دادند و اجازه ساخت فیلم‌های بیشتری به کارگردانان زن کم‌تجربه داده شد. کم‌کم چنین رویه‌ای هم جا افتاد که داستان فیلم حول محور یک شخصیت زن پیش برود و تا حد امکان مردان در فیلم نقشی نداشته باشند. این روند تا مدتی پس از شروع خود، به نرمی پیش می‌رفت، اما در ادامه، شاید به‌دلیل دست نیافتن به اهدافی که مدنظر بود، هالیوود مجبور به حذف مردان و در مواردی نشان دادن آنها به‌عنوان افرادی شرور و بی‌بندوبار شد.

هالیوود همچنان به قدرت بیشتری برای اثبات این دیدگاه نیاز داشت؛ دیدگاهی که سرانجام در سری فیلم‌‌های موفق تاریخ سینما، دستور تثبیت نقش زنان را صادر کرد و تنظیم فیلمنامه‌ها را طوری انجام ‌داد که برخلاف تمام قسمت‌های ساخته‌شده فیلم تا پیش از آن، دیگر زن‌ها باشند که بر قصه حمکرانی می‌کنند. از این پس دیگر مردان به جرم حضور بسیار در تاریخ سینما و از بین بردن حقوق زنان، باید کنار زده می‌شدند و هالیوود حتی قصد دارد اکثریت فیلم‌های برتر و پرمخاطب خود در گذشته را مجددا با شخصیت‌های زن بازسازی کند.این در حالی است که پیش از این هم تاریخ سینما همواره متاثر از شخصیت‌های زن خود بوده است و حتی می‌توان در بسیاری از آثار کلاسیک، نقش زن را مهم‌ترین قسمت فیلم دانست؛ زنانی که دیگر در سینمای امروز هالیوود رد چندانی از آنها باقی نمانده ‌است.

نهایتا این نتیجه به دست‌می‌آید که تنها راه ورود به سینمای امروز، استفاده از شعار فمنیست‌ها در راه نادرست خود باشد. اما شعار فمنیست‌های امروزی بسیار متفاوت‌تر از دهه 30 در آمریکاست، چراکه در آن دوران بسیار عجیب بود اگر یک زن پشت دوربین می‌رفت و فیلمی را کارگردانی می‌کرد. فمنیست‌های آن دوره، صرفا بر این عقیده پایبند بوده و تاکید داشتند که مردان نقش اصلی تمامی فیلم‌ها نباشند و زنان هم بتوانند از انفعال در سینما خارج شده و به فاعلیت در یک فیلم برسند.

سینمای فمنیستی اما هیچ‌گاه نتوانست مسیری درست را طی کند و هر بار به سمت بازسازی یک اثر با جایگزینی شخصیت زن در آن به جای مردها رفت یا به‌دنبال داستان‌هایی بود که در آنها حقوق زنان پایمال شده باشد. طبیعتا قرار دادن یک شخصیت زن در قالبی که برای مردان طراحی شده، زنی را خلق خواهد کرد که به‌شدت در حال تقلید از مردان است. از طرفی داستان‌های زنانه را هم نمی‌شود به زنان مظلوم و شرح مصائب آنها محدود کرد و انتظار خلق جذابیت داشت. در حال حاضر تنها راه‌حل حفظ این دیدگاه از نظر هالیودد، اهدا کردن جوایز سینمایی‌اش به زنان است.

1- زن شگفت‌انگیز 1984 نخستین نمایش زن‌ شگفت‌‌انگیز در سال 2016 و با فیلم سینمایی بتمن علیه سوپرمن اتفاق افتاد. در سال 2017 پتی جنکینز، نخستین زنی بود که یک فیلم سینمایی ابرقهرمانی را کارگردانی کرد. زن شگفت‌انگیز او با بودجه‌ 150 میلیون دلار، توانست به فروش 821 میلیون دلار دست یابد. پتی جنکینز در واقع کارگردانی است که تنها فیلم‌های زنانه را در دستور کار خود جای می‌دهد. در حالی‌که او در عرصه کارگردانی بسیار بی‌تجربه است و تنها با فیلم هیولا در سال 2002 توانسته بود تا حدودی شناخته شود اما شرکت برادران وارنر این موقعیت را در اختیار او قرار داد تا بتواند به شعار نخستین زن کارگردان فیلم‌های ابرقهرمانی دست یابد. برخلاف فیلم بتمن علیه سوپرمن که نقدهای منفی بسیاری را دریافت کرده بود، این فیلم توانست بازخوردهای مثبتی را از سوی مردم و منتقدان دریافت کند، چراکه نخستین و کامل‌ترین فیلم سینمایی ابرقهرمانی بود که با شخصیت اول زن پرداخت شده است. بسیاری این نکته را دست‌یافتی بزرگ می‌پندارند، در حالی‌که ماجرا خلاف این مساله را می‌رساند.

زن شگفت‌انگیز شخصیتی است که از سمت افسانه خدایان یونانی برمی‌آید و در مکانی به نام تمیسکرا که به دست نویسندگان شرکت دی‌سی خلق شده است، زندگی می‌کند. همچنین این شهر پایتخت قوم آمازون‌هاست. آمازون‌ها مردمانی عادی نیستند، بلکه تنها زنانی هستند که با نفرت علیه مردان در مکانی به دور از نسل هرگونه مرد زیست دارند و بر این باورند که وجود یک مرد یا مردانی در میان آنان، سبب سست شدن و تضعیف نیروی آنها می‌شود. در آن میان پرنسس دایانا با بازی گال گادوت، در این جزیره به‌دنبال دنیایی ورای تمیسکرا می‌رود و قصد دارد وجود مردان را در روند زندگی به اثبات برساند. برگزیدگی، این اجازه را به او می‌دهد که از سایرین نیرومندتر باشد و بیشترین تاثیر را بر آن جزیره بگذارد. او از بدو تولد یک جنگجو بار آمده که با جنگ، قصد دستیابی به صلح دارد. از این رو فیلمنامه به جنگ جهانی طعنه‌ می‌زند و با شخصیت آرس که او هم از اساطیر یونان به شمار می‌رود، وارد یک جنگ می‌شود و از روی دلسوزی فراوان به‌دنبال صلح در میان انسان‌ها می‌گردد.

زن شگفت‌انگیز انسانی را در طول عمر خود مشاهده نکرده که برای آنان بتواند صلحی را به وجود بیاورد، اما بهانه خوبی برای کوبش نازی‌ها در جنگ جهانی دوم با حضور یکی از اساطیر یونان می‌یابد. در دهه چهلم میلادی زن شگفت‌انگیز وارد دنیای انسان‌ها می‌شود که در آن مردان نیز وجود دارند. تنها مردی که او در جنگ جهانی می‌شناخت، یک خلبان هواپیمای جنگی از انگلستان بود که هر دو به‌صورت کاملا اتفاقی با نبردهای سهمگین و بی‌رحمانه، به دنبال صلح بودند... در قرن بیستم آنچه مورد توجه تمامی فیلمسازان هالیوودی قرار می‌گیرد، در وهله ابتدایی جنگ جهانی دوم و تمسخر آلمان نازی است. پس از آن جهت فلش به سوی روسیه تغییر پیدا کرده و وارد جنگ نرم با روسیه می‌شود. زن شگفت‌انگیز هم با دیدگاه زنانه‌اش، در دومین قسمت از سری فیلم‌های خود، گذری به این جنگ نرم بین آمریکا و روسیه می‌زند. در سال 84، زن شگفت‌انگیز با جنگ آمریکا و روسیه برخورد می‌کند و در این میان دو شخصیت منفی در مقابل او قرار می‌گیرند. چیتا و مکسول لرد که مثل گذشته از اساطیر یونان برآمده‌اند، به‌نوعی نقش یک عامل حواس‌پرتی را ایفا می‌کنند. مساله اصلی جدال میان زن شگفت‌انگیز و شخصیت‌های یونانی دیگر نیست. آنچه خود را به‌سرعت نمایان می‌کند، جنبه‌ سیاسی و قدرت‌نمایی آمریکا در میان شخصیت‌های ابرقهرمانی‌اش است که به‌وسیله‌ آنها در هر زمانی می‌تواند به گذشته سفر کرده و باری دیگر موفقیت‌های کسب نکرده خود را به‌نحوی وارونه در پرده سینما بیان کند. اما با تمام این ایدئولوژی‌های اجراشده در فیلم‌های خود، باید راهی را نیز برای دیده شدن در سال 2020 بیابد. این می‌شود که به سمت فمنیست‌ها سوق داده می‌شود و در پناه دیدگاه آنها، خود را در هر حالتی توجیه کرده و دم از قدرت زنان در دنیا و تاثیرات آنها می‌زند.

2- پرندگان شکاری جوکر شخصیتی است که در دهه اخیر به‌طور چشمگیری شناخته شده است. در راستای شخصیت جوکر فیلم‌های بسیاری به دست ساخت در دنیای سینما رفته‌اند. پس از سال 2008 و مرگ هیث لجر موجی تازه در امواج سینمایی پدیدار شد. از آن پس مخاطبان سینما، جوکری دیگر را جست‌وجو می‌کردند تا سال 2016 که دیوید آیر با بودجه‌ 175 میلیون دلاری فیلم جوخه انتحار را به سینما عرضه کرد و با استفاده از شخصیت جوکر توانست بدون در اختیار داشتن گروه بازیگری و داستانی صحیح، به فروش 745 میلیون دلاری دست پیدا کند. پس از آن مخاطبان واکنش‌های تندی به مدت زمان محدود جوکر در این فیلم نشان دادند تا سازندگان را وادار به ساخت فیلمی مستقل برای جوکر کنند. اما شرکت برادران وارنر در برهه‌ای قرار گرفت که مهلتی برای ساخت فیلم مستقل جوکر نداشت و در مقابل به‌دنبال روایت‌های زنانه سوق یافته بود. فشار ساخت اسپین‌اف برای سینمایی جوخه انتحار شدت گرفت، در حالی‌که همین فیلم پرداخت درستی در هیچ‌یک از شخصیت‌های خود نداشت. نهایتا در سال 2017 سازندگان، پروژه آتی خود را مطرح کردند و فیلمنامه پرندگان شکاری به دست کریستیانا هادسون به نگارش درآمد. مارگو رابی با بازی نقش هارلی کویین در فیلم جوخه انتحار توانست خود را شخصیتی مطرح در آن فیلم رهاشده نمایش دهد. کتی یان، دومین کارگردان زنی است که شرکت برادران وارنر مسئولیت ساخت فیلم‌های ابرقهرمانی‌اش را به او داده‌ است. کتی یان، کارگردان زن آمریکایی- چینی است که با تجربه کمتر از 10سال در فیلمسازی، توانسته چنین پروژه‌ای را دریافت کرده و با همکاری شرکت برادران وارنر به موفقیتی بزرگ در حرفه‌اش دست یابد. داستان فیلم پس از جوخه انتحار رخ می‌دهد و هارلی کویین پس از جدایی خود از جوکر قصد دارد با «قناری سیاه‌دست» وارد همکاری شود. او حالا با توجه به مستقل شدنش از جوکر، با کمک دیگر شخصیت‌های زن کمیک دی‌سی زندگی‌اش را به پیش می‌برد. اکثریت بازیگران این فیلم را زنان تشکیل می‌دهند و مردان در بهترین حالت دارای یک شخصیت منفی هستند. مارگو رابی همچنین در این فیلم نقش یکی از تهیه‌کنندگان را ایفا می‌کند.

3-  بیوه سیاه شرکت مارول، بیش از یک دهه است که توانسته با برنامه‌ریزی‌های دقیق خود، به موفقیتی طولانی‌مدت دست یابد. حتی اگر از دیدگاه مارتین اسکورسیزی، تمامی این فیلم‌ها مانند یک شهربازی باشند، باز هم نمی‌توان از فروش بالای آنها در طول این یک دهه سخنی به‌میان نیاورد. با بررسی کوتاه این دهه به نکته‌های بسیاری می‌توان دست یافت. ابتدا در برنامه‌ریزی مارول اصرار بر این ‌بود که شخصیت‌ها را در مجموعه فیلم‌هایی به‌صورت مستقل برای مخاطب خود معرفی کند. سپس با گردهم آوردن آنان در کنار هم هیجان مخاطب را تحریک می‌کرد و به فروش‌های بالایی می‌رسید. بیوه سیاه با نام اصلی ناتاشا رومانوف، یکی دیگر از شخصیت‌های طراحی‌شده توسط استن‌لی (خالق اکثر شخصیت‌های دنیای مارول) است که در سال 1964 برای اولین بار در کمیک‌های مارول حضور یافت. ابتدا او به‌عنوان یک جاسوس روسی که یکی از دشمنان مرد آهنی است، معرفی می‌شود. او در ادامه به آمریکا فرار می‌کند و به‌عضویت گروه شیلد و سپس انتقام‌جویان درمی‌آید. نخستین حضور سینمایی بیوه‌سیاه در فیلم مردآهنی2 در سال 2010 بود. اسکارلت جوهانسون، بازیگر نقش این شخصیت است که طی دو دهه اخیر توانسته برای فیلم‌های هالیوودی نزدیک به 14 میلیارد دلار فروش رقم بزند. او در آخرین اثر سینمایی‌اش «انتقام‌جویان: پایان بازی»، در راه به‌دست آوردن یکی از سنگ‌های ابدیت، جان خود را از دست می‌دهد. نخستین تصمیم برای ساخت فیلم بیوه‌ سیاه در سال 2004 توسط شرکت لاینزگیت گرفته ‌شد که با کشمکش‌های بسیار نتوانست این پروژه را به انجام برساند و در سال 2006 امتیاز این فیلم را به شرکت مارول ‌استودیو واگذار کرد. تفاوت این دو پروژه در انتخاب کارگردان آنهاست. سال 2004 این دیوید هیتر بود که وظیفه نویسندگی و کارگردانی این سینمایی را برعهده گرفت. هم‌اکنون اما کیت شورت‌لند به‌عنوان کارگردان این فیلم انتخاب شده است و داستان فیلم پس از زمان کاپیتان آمریکا و جنگ داخلی روایت می‌شود که ناتاشا رومانوف تحت تعقیب دولت قرار گرفته است. کمپانی مارول نیز به مانند رقیب خود، دی‌سی این مساله را به‌درستی دریافته است که در حال حاضر باید فیلم‌هایی را به اجرا در‌آورد که هم شخصیت آنها زن‌محور باشد و نیز به موازات آن، کارگردان باید یک زن انتخاب شود.

مرتبط ها