به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، «قدرت نرم» را «توانایی تاثیرگذاری بر دیگران برای کسب نتایج مطلوب از طریق جذابیت به جای اجبار یا تطمیع» تعریف میکنند. این همان ابزاری است که آمریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم و بهویژه پس از جنگ سرد، با تکیه بر آن منویات خود را در جهان پیاده میکرد. پس از جنگ افغانستان و عراق، رفته رفته این بخش از قدرت آمریکا رو به افول نهاد و به موازات آن سایر مولفههای قدرت نیز از آن تاثیر گرفتند. اوج افول این بعد از قدرت آمریکا، در دوره دونالد ترامپ، رئیسجمهور کنونی این کشور به وقوع پیوسته است. او با اظهارات خاص خود درباره متحدان آمریکا و به کار بردن تعابیر زننده، اقدامات ناگهانی علیه آنها و به کارگیری سیاستهای یکجانبهگرایی، باعث شده اعتماد متحدانش، دچار خدشه و به تبع آن قدرت نرم این کشور تحدید شود. اقدامات ترامپ گرچه به خودیخود مهم است اما آنچه این اهمیت را برجستهتر میسازد نادر بودن این اقدامات طی حداقل 100 سال گذشته است. هر آنچه را مقامات آمریکایی طی دهها سال در حوزه قدرت نرم به دست آوردهاند ترامپ طی تنها سه سال در سرازیری سقوط قرار داده است. در همین رابطه، گروه روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی با همکاری پژوهشکده صدر و انجمن علمی روابط بینالملل، نشستی با موضوع «افول قدرت نرم ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ» برگزار کرد. در این نشست علیرضا کوهکن، عضو هیاتعلمی گروه روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی به بررسی روند افول قدرت نرم آمریکا در جهان پرداخت. در ادامه گزیدهای از این نشست را میخوانید.
معنای قدرت نرم
موضوع جلسه، «افول قدرت نرم ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری ترامپ» است. بنده در این بحث کوتاه به سه موضوع خواهم پرداخت. اولین موضوع مرتبط با «قدرت نرم» است. اینکه قدرت نرم به چه معناست؟ دومین مورد قدرت نرم در ایالات متحده تا قبل از دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ است و آخرین موضوع نیز مربوط به اقداماتی است که ترامپ در حوزه قدرت نرم در آمریکا انجام داده است. اولین و سادهترین معنای قدرت نرم، «سافت پاور» در مقابل «هارد پاور» است. در گذشته معنای قدرت چه بود؟ در هزاران سال تاریخ سیاسی جهان، «زور» معنای قدرت بود. در ابتدا، این زور به معنی زور بازو بود، سپس زور از لوله توپ خارج شد و پس از آن نیز سلاحهای جدید منشأ قدرت بودند. معنای این رخدادها این بود که هر کسی توانایی اعمال زور بیشتری را دارد، صاحب قدرت است. حتی تا دوره معاصر ما نیز این معنا از بین نرفته است، یعنی همین امروز که ما با هم صحبت میکنیم اگر شما توانایی اعمال زور نداشته باشید، احتمالا نخواهید توانست از منافعتان حمایت کنید. جز چنین معنایی از قدرت، ما پس از جنگ جهانی دوم غیر از مباحث قدرت سخت و قدرت نظامی در دهههای 70 و 80 میلادی با مباحث اقتصادی و بعد از آن با مباحث فرهنگی قدرت آشنا شدهایم. مفهوم قدرت نرم به صورت آکادمیک و در یک کتاب توسط «جوزف نای» مطرح شد.البته بعد از آن جوزف نای و افرادی دیگر مفاهیمی جدید و حتی معطوف به آینده را -یعنی پس از قدرت نرم و قدرت هوشمند و مفاهیم جدید قدرت- در همین چارچوب مطرح کردهاند. اما در ادبیات سیاسی ما در ایران همه اینها تحت عنوان قدرت نرم مطرح میشود. پس معنای قدرت نرم، بخشی از قدرت است. در شکل سنتیاش قدرت نرم یعنی بدون استفاده از زور و قدرت نظامی و در شکل مدرناش بدون آنکه اعمال قدرت کنید، به منافعتان دست پیدا کنید. خیلی وقتها چه در روابط شخصی و چه در سیاست داخلی و خارجی کاربرد عیان قدرت را نمیبینیم. این مساله جزء موضوعاتی است که در دوره ترامپ به آن باز میگردیم. برای اعمال قدرت نرم لازم نیست حتما به طرف مقابل گفته شود، حتما باید این کار انجام داده شود. در قدرت نرم، یک رئیس نمیگوید شما که مرئوس من هستید موظفید این کار را انجام بدهید بلکه افراد پایینتر خودشان میفهمند مسئولیتشان و جایگاهشان چیست. اگر فرد قابلیت، پرستیژ و جایگاه ریاست را داشته باشد، این مساله قدرت نرم رئیس به حساب میآید. شما برای مثال به احترام پدرتان مثلا کاری را انجام میدهید یا انجام نمیدهید. این قدرت سخت پدر نیست این قدرت سخت لزوما قدرت نظامی نیست، اما به خاطر چیزهای دیگر این کار را انجام میدهید.
تشریح مفهوم قدرت نرم در حوزه سیاست و بهخصوص در حوزه سیاست خارجی، این واقعیت را نشان داد که در دورههای مختلف استفاده از قدرت نرم بسیار پرکاربرد بوده است. بیشترین قدرت در حوزه فردی و سیاست داخلی و بهخصوص در سیاست خارجی قدرت نرم است. در مورد پیروی از قوانین بینالمللی بحثی وجود دارد که میگوید بیشتر قدرت نرم، باعث پیروی از چنین قواعدی میشود نه قدرت سخت. کمااینکه پس از آنکه کشوری از قواعد بینالمللی تخطی میکند، اغلب قدرت سختی برای اجبار او به پیروی از قواعد وجود ندارد. هیچکشوری نمیتواند یک کشور دیگر را به آسانی مجبور به پیروی از قواعد کند. سوال اینجاست که کشوری که نمیتوان او را مجبور به اجرای قواعد بینالمللی کرد، چرا تا الان از قواعد بینالمللی پیروی کرده است؟ جواب این سوال در چارچوب قدرت نرم است. یکی از دلایلی که تعریف قدرت نرم در ایران پراکنده است به این خاطر است که ما به دو سه تعریف که اسامی و معانی آنها متفاوت است، قدرت نرم میگوییم.
وضعیت قدرت نرم آمریکا پیش از ترامپ
موضوع دوم این است که وضعیت قدرت نرم آمریکا قبل از دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ چگونه بوده است؟ در این زمینه میخواهم به یکی دو شاخص اشاره کنم. یکی از موفقترین قدرتهای جهانی در ساخت قدرت نرم، در ذخیره آن و در اعمال قدرت نرم، ایالات متحده آمریکا، بهخصوص بعد از جنگ جهانی دوم، بوده است. البته آنهایی که دقیقتر میگویند آن را از ۱۸۹۰ به بعد میدانند. آمریکا از این سالیان به بعد از موفقترین قدرتهای جهانی در ایجاد، ذخیرهسازی و اعمال قدرت نرم بوده است. در کشور ما حالت افراطی قدرت نرم آمریکا وجود دارد و میگویند: «بهترین مکان برای زندگی آمریکاست. در آمریکا هیچچیز بدی وجود ندارد، همهچیز در آنجا خوب است.» این یک مثال از تصویری است که با رسانه و با خیلی چیزهای دیگر ساخته میشود اما نتیجهاش میشود قدرت نرم. نتیجهاش در سیاست خارجی این است که وقتی چیزی خوب است کارهایی هم که انجام میدهد خوب است. در تاریخ فرمانروایان برای همین تلاش میکردند تا وجهه خوبی داشته باشند زیرا وجهه خوب مشروعیتبخش کاری است که انجام میدهند. اینکه خیلیها فکر میکنند سیاستهایی که آمریکا اعمال میکند خوب است، به معنای قدرت است. پس ما با سیاستهای حقوق بشری و مداخلهگرایانه تهاجمی و تدافعی یا هر چیز دیگری از آمریکا مخالفت نمیکنیم. این مساله یک دلیلش ویژگی انباشت قدرت نرم در آمریکاست. رئیسجمهور در آمریکا معمولا بین ۵۰ تا ۶۰درصد از آرا را کسب میکند و با آن رئیسجمهور میشود. میزان محبوبیتش هم تعداد همان افرادی است که به او رای دادهاند. پس رئیسجمهور محبوبیتش بین ۵۰ تا ۶۰درصد در بهترین حالت است و در بدترین وضعیت که در اواخر دوره ریاستجمهوری است، به ۲۰ تا ۳۰ درصد میرسد. این وضعیت داخلی آمریکاست.
وقتی کشورهای مهم اروپایی را بررسی میکنیم میزان محبوبیت و اعتماد به رئیسجمهور آمریکا بالای ۹۰درصد است. اینکه رئیسجمهور کاری که میکند خوب و به نفع ماست، باعث این محبوبیت بالای ۹۰ درصد است. یکی از مهمترین کشورها در این حوزه آلمان است. قدرت نرمی که از آن صحبت میکنیم این است.به همین دلیل است که آقای دوگل رئیسجمهور فرانسه هنگامی که بحران موشکی کوبا به وجود آمد و شوروی قصد داشت موشکهای هستهایاش را در کوبا و در کنار خاک اصلی آمریکا مستقر کند، به کندی رئیسجمهور آمریکا تلفن میکند و میگوید ممکن است فرانسه به شوروی حمله هستهای انجام بدهد. آیا شما نیز ما را همراهی میکنید؟ کندی هم جواب میدهد بله. دیگر دوگل نمیگوید چه شد و چرا شد. اصلا موضوع مربوط است به آمریکا و تهدید مستقیم این کشور، ولی رئیسجمهور فرانسه در حفاظت از آمریکا تندتر برخورد میکند. وقتی از قدرت نرم میگوییم، معنایش این است. در خیلی از موارد دیگر نیز ما این را میبینیم. یکی از آنها سبک زندگی آمریکایی است. یکی دیگر بحث مقامات آمریکایی است. دیگری بحث توان نظامی ایالات متحده است. بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا جنگهای بسیار زیادی داشته است. بدنه اصلی نیروی نظامی ایالات متحده نیز نیروی دریایی است. برای همین تا مدتها وزیر نظامی نیروی دریایی داشتهاند و الان نیز میبینید توانمندی نظامی آنها مبتنیبر دریاست. حتی نیروی هوایی تهاجمیشان هم مبتنیبر نیروی دریایی و ناوهای هواپیمابر است. علیرغم جنگهای متعدد، به ندرت دیدهایم پس از جنگ جهانی دوم، کشتی آمریکا هدف قرار بگیرد. در کل بعد از جنگ جهانی دوم، جزء معدود موارد، هدف قرار گرفتن کشتیهای آمریکایی در جریان جنگ تحمیلی هشت ساله علیه ایران بوده است. در جنگ نفتکشها، آمریکا در کنار رژیم بعث عراق تاسیسات نفتی ما را مورد حمله قرار داد. ما نیز کشتیهای آمریکایی را زدیم. مهمترین دلیلی که کشتیهای آمریکایی مورد هدف قرار نمیگرفتند این نبود که دیگران حمله میکردند ولی موفق به زدن کشتیهای آمریکایی نمیشدند، بلکه اصلا حملهای اتفاق نمیافتاد. یعنی علیرغم اینکه آمریکاییها با استفاده از نیروی دریایی به دیگران حمله میکردند و تاسیساتشان را مورد تهاجم قرار میدادند، کشوری به سمت کشتی آمریکایی شلیک نمیکرد. چرا؟ زیرا تصور غالب این بوده است که نمیتوانند کشتی آمریکایی را بزنند. وقتی چنین تصوری داشته باشند، به این نتیجه میرسند که نباید به کشتی آمریکایی شلیک کنند. گرچه بخشی از این تصور مبتنیبر تکنولوژی و قدرت سخت آمریکا به حساب میآید، اما بخش زیادی از آن مبتنیبر قدرت نرم است. در جنگ نفتکشها ما با سلاحی کشتی آمریکایی را زدیم که در جنگ جهانی دوم استفاده میشد.
واقعیت این است که ما سلاح خاصی نداشتیم که بخواهیم با آن سلاح پیشرفته کشتی آمریکایی را بزنیم.آخرین بار که با آن سلاحها، کشتی زده بودند به اواخر جنگ جهانی دوم بازمیگشت. وقتی ما کشتی آمریکایی را زدیم، دیگران دیدند که قبلا کسی به سمت آن شلیک نمیکرد وگرنه میشود کشتی آمریکایی را نیز مورد هدف قرار داد.وقتی از قدرت نرم آمریکا صحبت میکنیم منظور این است که این قدرت چگونه ساخته میشود؟ مبنا و ویژگیهای آن چیست؟ میخواهم درباره آن صحبت کنیم ولی بخش زیادی از آن بهخصوص در دوره مدرن، ابزارهایی است که با آن تصویر ساخته میشود؛ اینکه ما از چه خوشمان یا بدمان میآید؛ چهچیز خوب یا بد است؟ منابع قدرت نرم از همین جا نشأت میگیرد. یک بعد دیگر قدرت نرم ایالات متحده، نظامسازی جهانی است. تقریبا همه نظام جهانیای که امروز ما در آن زندگی میکنیم، آمریکایی است. نظام اقتصادیای که ما در آن زندگی میکنیم، آمریکایی است. تلقی ما از اینکه چه چیزی ارزش دارد چه چیزی ندارد، آمریکایی است. در فاصله کمی بعد از جنگ جهانی دوم ۹۰درصد از تجارت جهانی با دلار انجام میشد. بالای ۷۰درصد از یک حوزه یعنی کل آن. قاعدهسازی اقتصاد بینالملل آمریکایی بوده است، اصل نظام تجارت آزاد و اینکه چه کالاهایی بدون تعرفه باشند و کدام تعرفه نداشته باشند با تصمیم ایالات متحده بوده است. امروز که با یکدیگر صحبت میکنیم وقتی پولتان را در کشور خودتان در بانک میگذارید، این را که آنها چقدر به شما سود بدهند فدرالرزرو تعیین میکند. فدرالرزرو نرخ بهره را برای بانکهای آمریکایی تعیین میکند و همین نرخ به تدریج در دنیا میچرخد. نظام سیاسی بینالمللی در واقع طرحریزی ایالات متحده است. سازمان ملل در نیویورک است و بسیاری از مفاهیم تشکیل آن آمریکایی است. مناسبات سیاست بینالملل را اگر نگاه کنید میبینید تقریبا هر چیزی که بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده و در سیاست بینالملل پررنگ و پیگیری شده است، جزء دستور کارهای آمریکا بوده که یکی از آخرین موارد آن مبارزه با تروریسم است.ما در همین حوزه قدرت نرم بحث برندسازی را نیز داریم که خیلی مهم است. بسیاری از کشورها برای قدرت نرم شدن از آن استفاده میکنند.
اگر در دهه ۸۰ میلادی از شما درباره برندهای غیرآمریکایی سوالی میپرسیدند، امکان داشت سه یا چهار برند را بشناسید. برندها در زندگی روزمره مردم حضور دارند و این پکیج باعث شده که ایالات متحده در سیاست بینالملل به صورت بسیار موثری منافع خودش را پیش ببرد. وقتی آمریکاییها از بخشی از ویتنامیها حمایت کردند و در ویتنام وارد جنگ شدند، تصویری که وجود داشت این بود که دنیای متمدن در حال جنگ با وحشیهای ویتنامی است. این موضوع تنها در ویتنام وجود نداشت. آمریکاییها در افغانستان برای آنکه یک نفر را بکشند، ماشینش را با موشک میزدند و فرد مورد هدفشان را به همراه زن و بچهاش، میکشتند. در یک مورد دیگر مراسمی را که فرد مورد نظرشان در آن حضور داشت با موشک زدند و صراحتا هم آن را اعلام کردند. اینها مسائلی مخفی نیست که ادعای ما باشد. خود آمریکایی اعلام کردهاند که یک فرمانده طالبان را کشتیم اما نگفتند که این فرمانده طالبان وسط مراسم عروسی بوده است و ۳۷ نفر دیگر نیز به همراه این فرمانده طالبان کشته شدهاند. طبق قواعد بینالمللی این مصداق جنایت علیه بشریت است. آمریکا افراد دیگری را که در آنجا بودهاند بدون هیچ دلیلی کشته است. این جنایت جنگی محسوب میشود اما چون آمریکا این کار را میکند هیچ ایرادی ندارد. این تصویر در کشور ما نیز بسیار جدی است. قدرت نرم ایالات متحده که در میان افکار عمومی وضعیتش مشخص است و این وضعیت در میان نخبگان نیز وجود دارد. قسمت قابلتوجهی از نخبگان سیاسی ایران که سنشان هم زیاد است، درسخوانده آمریکا هستند. اگر به یاد داشته باشید زمانی که روحانی کابینه اول خود را معرفی کرد، مطلبی منتشر شد که گفتند کابینه روحانی بیشتر از کابینه اوباما درسخوانده دانشگاههای آمریکا دارد.
قدرت نرم آمریکا بعد از ترامپ
بخش سوم و پایانی صحبت ما وضعیت قدرت نرم ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری ترامپ است. نتیجهگیری این قسمت را همین ابتدا میگویم و بعدا درباره آن توضیح میدهم. خیلیها معتقدند ترامپ برای آمریکا منافعی داشته و ضررهایی نیز به این کشور زده است. آنها که علمی سخن میگویند و سوگیری خاصی نیز نسبت به جمهوریخواهان و دموکراتها ندارند معتقدند بزرگترین ضربهای که ترامپ به آمریکا زده، ضربه به قدرت نرم ایالات متحده بوده است. ترامپ برای بخشهایی از اقتصاد آمریکا خیلی مفید بوده و به بخشهای نیز ضربه زده است. برای بخشهایی از سیاست خارجی آمریکا مفید بوده و برای قسمتهای زیادی از آن ضرر داشته است. برای بخشهایی از حوزه فرهنگ آمریکا مفید بوده و به قسمتهایی نیز آسیب رسانده است. اما خیلیها معتقدند آن قسمتی که ترامپ به منافع ملی ایالات متحده ضربه وارد کرده و در طولانیمدت هم اثرات آن ادامه خواهد داشت، قدرت نرم آمریکا بوده است. یکی از دلایلی که ترامپ در پرونده مربوط به دخالت روسیه در انتخابات آمریکا تبرئه شده این بوده که همه اتفاق نظر داشتهاند که ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ستاد درست و حسابیای نداشته است. این درست برخلاف کمپینهای دیگر کاندیداها بوده است که حرفهای و منسجم بودهاند و از سر تا ته آنها معلوم بوده است. درباره این پرونده گفته شد کمپین ترامپ با روسیه کار کرده اما شخص ترامپ با این کشور کار نکرده است. ترامپ کار خود را میکرد و ستاد او کارهای دیگری را انجام میداد.
یکی از دلایلی که ترامپ در انتخابات رای آورد، نوع تبلیغاتش بود. ترامپ جزء معدود افرادی در سیاست مدرن و در جامعه پیچیده است که خودش توانسته انتخابات را ببرد. این برد نه به واسطه افراد متعدد پیرامون بلکه به خاطر نقش پررنگ خود ترامپ در زمان انتخابات به دست آمده است. ترامپ در انتخابات بر نقاط ضعفی که آمریکا دارد و جامعه داخلی نیز با طرح آنها موافق بود، تکیه کرد. کلیپی درست کردهاند و در آن رفتار و گفتههای ترامپ را با اوباما درباره کشتن بغدادی و بنلادن مقایسه میکنند و میگویند سطح دانش این دو فرد متفاوت است. ترامپ جز چند کلمه ساده چیز دیگری نمیگوید اما باید به این نکته توجه داشت که او اتفاقا با همین کارها رئیسجمهور آمریکا شد. او یک نکته بسیار مهم را خیلی خوب فهمیده بود. ترامپ برای آنکه در انتخابات رای بیاورد، نیاز به آدمهایی داشت که به او رای بدهند، این که آنها چه کسی باشند، مهم نیست. بیشتر افرادی که در خیابانهای آمریکا میبینید مدل ترامپ صحبت میکنند برای همین است که اینها به او رای بیشتری میدهند. در انتخابات مهم این است که شما رای بیاورید و کیفیت آنقدر مهم نیست. مهم است که نام شما از صندوق در بیاید.
* نویسنده: محمد تقیزاده بجند، روزنامهنگار