به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، فلسفه با پرسش از ماهیات سروکار دارد(1) و از چیستی «انقلاب»، «دین» و «علم» میپرسد. همینطور است وقتی که به مسائل و مشکلات برمیخورد، یعنی فلسفه میپرسد «چرا چنین است؟» و «مشکلات از کجاست؟» یعنی از «علت» یا «سبب موجب» و «شروط تحقق چیزها»(2) پرسش میکند. گرفتاری دکتر رضا داوریاردکانی هم این است که بحث فلسفی میکند و مخاطبان او، همه فلسفه نمیدانند و بلکه -چنانکه او خود بارها گفته و نوشته است- بنا هم ندارند که حرف فیلسوف را در زمینه فلسفه بخوانند و بفهمند.
ازجمله مواردی که سخن داوری مورد مصادره و مناقشه قرار گرفت، اسفندماه 1396 بود که به دعوت دبیرخانه هماندیشی علم دینی پاسخ رد داده و خطاب به آن دبیرخانه نوشته بود: «در 300 سال اخیر در غرب، علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعهشناسی و مردمشناسی و... به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بیاطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق، نمیتوان درباره آنها حکم کرد و مثلا تصمیم گرفت علم دیگری جانشین آنها شود. علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد درنظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن میاندیشیم و برای رسیدن به آن میکوشیم، شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام مییابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعهنیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بیآنکه از تواناییهای آن برخوردار باشد. اگر میتوانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعهای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژیهای ساخته جهان توسعهیافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده میشد. توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است... . خوب است که اگر میتوانیم بهجای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم، امیدوار باشیم.»
داوری سخن جدیدی نگفته بود، ولی بعضی نویسندگان موسوم به لیبرال، گمان بردند که او سخن جدیدی گفته که میتواند موجب سرگشتگی همراهان سابق او شود.(3) آن نویسندگان بر آن رفتند که سخن دیروز و امروز داوری است و نوشتند: «تلاشهای امروزین داوری اما، صرفنظر از برخی ملاحظهکاریها، درجهت آشتی دادن سیاستگذاران کشور با توسعه و تجدد است.»(4) و البته که چنین نبود. داوری فارغ از ملاحظهکاری همچنان به آن ایدهآل و مطلوب و مقصود انقلاب توجه داشته، اما از واقعیات نیز غافل نبود. چند روز پیش، در دعوتی مجدد از جانب همان دبیرخانه سابقالذکر، داوری به ایراد سخن پرداخت و چنین گفت: «شما این تمدن نوین اسلامی را اینقدر نزدیک میدانید که تقریبا آن را محصل میپندارید، اما من رسیدن به تمدن نوین اسلامی را دور میدانم و فکر میکنم که چطور باید به این ایدهآل بزرگ رسید؛ لذا من فقط امکانش را در نظر میگیرم؛ بنابراین آنچه من امکانش را درنظر میگیرم، شما محقق میبینید و اگر چنین امکانی را محقق میدانید در این صورت باید فکر کنید که آموزش و پرورش، اقتصاد کشور، سازمان اداری، روابط معاملات و بدتر از همه وضعیت اخلاق در جامعه چگونه است. از همه اینها چشم میپوشید، آن وقت این ایدهآل عزیز را نزدیک میبینید. اینقدری فهمش برای من دشوار است و من آن را نمیفهمم. اگر در این مورد میتوانستیم اندکی تفاهم کنیم، بسیاری از مسائل حل میشد.» داوری همچنین افزوده است: «این آموزش و پرورشِ جمهوری اسلامی است؟ این بانک و اقتصاد و این دزدی و غارت برای تمدن نوین اسلامی است؟ اگر به اینها فکر نمیکنید، چطور میخواهید به تمدن نوین اسلامی برسید؟» داوری واقعبین است و میگوید وقتی تمام اقتضائات مدرنیته و سکولاریسم را پذیرفتیم، چطور میخواهیم حرف خودمان و کار تمدن نوین اسلامی را پیش ببریم؟ «همه چیز را قبول کردهایم. همه را قبول کردهایم و حالا هرطور میخواهد بگردد و بچرخد، کاری با آن نداریم؛ بلکه ما حرف خودمان را میزنیم. اما این حرف به جایی نمیرسد. وقتی همهچیز مانع است و وقتی در یک مجموعهای حرفی میزنید که با شما ناسازگار است، درست نمیشود. شما میخواهید بانک را از ربوی بودن خارج کنید که خوب است، اما بانک تن به این امر نمیدهد. من به اینها فکر میکنم، اما میگویند آیا نظرتان نسبت به انقلاب تغییر کرده است؟ اینها مگر انقلاب اسلامی است؟ اگر اینها انقلاب اسلامی است، بله، نظر من تغییر کرده است. اما این را نمیفهمم که وقتی میگویم چرا در کشور دزدی میکنند، این مساله یعنی نظرم به انقلاب تغییر کرده است؟»
واضح است که داوری انقلاب را نه یک رخداد سیاسی تمامشده، بلکه «افق» میبیند و آزادی از وضع موجود را شرطی(5) برای در نظر آمدن آن افق میداند. او بارها گفته است «آزادی شرط فلسفه است» و مرادش از آزادی، نه بیبندوباری بلکه آزادی از زمانه و اقتضائات عصری است، در چنین زمانهای (یعنی زمانه حاضر) است که آزادی، «آزادیِ نفس» معنی میشود. اما آزادی مدنظر داوری، شرط انقلاب، تحول و تجدید عهد است. او در همان نامه اسفند 96 نوشته بود: «اگر میتوانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعهای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژیهای ساخته جهان توسعهیافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده میشد.»
بعضی کسان (بازهم موسوم به لیبرال) که ظاهرا به دفاع از داوری پرداختند نیز البته با افق او نسبتی نداشتند و از ایدئولوژی -چنانکه داوری میگوید- نیز چیزی نمیدانند، بلکه بالکل با فلسفه بیگانهاند. اینان نیز نوشتند: «اگر داوریاردکانی مدافع انقلاب بود، این دفاع رنگ فلسفی داشت و نه سیاسی و فیلسوف ما نمیتوانست همانند سروش وابستگی سیاسی داشته باشد. به همین مناسبت او نمیتوانست معلم یا ایدئولوگ انقلاب اسلامی باشد. به همین مناسبت تا اطلاع ثانوی لقب ایدئولوگ انقلاب اسلامی و معلم انقلاب فرهنگی در اردوگاه روشنفکری دینی منحصر است.»(6) چنین نویسندگانی با «انقلاب» در نظر داوری نیز نسبتی ندارند. آنان گمان دارند انقلاب امری نامطلوب بوده و باید آن را به گردن سروش انداخت درحالیکه داوری -چنانکه ذکر شد- انقلاب را «فردایی دیگر» و «آغازی دیگر» و «آینده» میدانست و سیاست و «عقل سیاسی» را انکار نمیکرد و تخفیف نمیداد.(7)
فیلسوف «مزاعم همگانی» را تایید نمیکند و نباید توقع داشت همهکس، سخن او را بفهمد. اما گاهی دفاع از فلسفه لازم میآید چراکه بهدلیل ضعف فلسفه است که فیلسوف مورد هجوم و انکار قرار میگیرد. باید از فلسفه دفاع کرد و اهل فلسفه چنین خواهند کرد، بمنّه و کرمه.
پینوشتها:
1. بهعبارتی با مطلب «ما» (ادات استفهام بهمعنی «چیست؟») و البته نه «ما»ی شارحه بلکه «ما»ی حقیقیه.
2. مطلب «لم».
3. خجستهرحیمی، رضا، اردیبهشت 1398، ص71.
4. همان، ص72.
5. «شرط» و نه «سبب موجب» یا «علت تامه». توقع فهم تفاوت بین اینها برای کسی که فلسفه نمیداند، البته بجا نیست.
6. زارع، حامد، چه کسی معلم انقلاب است، روزنامه سازندگی، 19 خرداد 1398، ص10.
7. نک: داوریاردکانی، رضا، انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم، تهران: مهر نیوشا، 1387، صص77 تا 101.
* نویسنده: محمد علیبیگی، دبیر گروه اندیشه