اگر در گذشته زنانی که مدعی پیروی از تفکرات فمینیستی بودند، در فیلمها و سریالها لباس مردانه میپوشیدند، آرایش نمیکردند و بهدنبال حقوق مساوی با مردان درهر زمینهای بودند، درحال حاضر همان زنان نهتنها دیگر بهدنبال نفی جنسیت خود نیستند که تنها ماهیت قالب خود را طبق چیزی که در سینما و تلویزیون غرب نشان میدهد، همان جنسیت میدانند و قبول کردهاند که به غیر از این چیزی برای عرضه ندارند.
در این بین، تنها نقطه اشتراک باقیمانده از گذشته تا امروز، تفکر استقلال مالی و بهدوشکشیدن تمام مسئولیتهای زندگی برای زنان است که گویی صلاح است همچنان این بار بر دوششان باقی بماند.
درحال حاضر اما با توجه به اینکه سیل عظیمی از زنان نمیخواهند احساسات مادرانه خود را انکار کنند، تغییرات دیگری نیز در چهره زنان فمینیست در سینمای غرب صورت گرفته است؛ زنان فمینیست درحال حاضر، برخلاف نمونههای دهه 40، 50 و 60 خود، مشکلی با مادرشدن و بهدنیا آوردن فرزند ندارند، منتها اگر قرار باشد بهعنوان مادر، بر پرده سینما یا صفحه تلویزیون به تصویر کشیده شوند، مادرانی هستند که بچهها را تنها بهدنیا آوردهاند و خرج زندگیشان را تمام و کمال میدهند ولی برای اینکه خدشهای به ادعاهای فمینیستیشان وارد نشود، این زنان همیشه بهعنوان زنانی که اولویت آخر زندگیشان هم شامل کودکانشان نیست، شناخته میشوند.
این سیاست با توجه به اینکه میل به فرزندآوری و حس مادرانه در ذات زنان قوی است، راهحل جایگزینی بود تا سینما و بهخصوص هالیوود، زنان تحت استعمار خود را بهدنبال اهداف خود نگه دارد.
البته با وجود سعی در از بین بردن بنیان خانواده، جایگاه مادری و رواج تفکراتی که به نابودی این اصل میانجامد، هنوز هم زنان عام جامعه از قشرهای مختلف اجتماعی، به ذات خود رجوع میکنند و خواهان زندگی خانوادگی هستند، بهخصوص که نسخههای فمینیستی و ضدخانواده غربی، امتحانش را در زندگی مردم عام پس داده و هیچ آرامش و سعادتی حداقل برای زنان نداشته است ولی با این حال سینما و تلویزیون غرب که تحت نظر کمپانیهای صهیونیستی و تفکراتش اداره میشوند، همچنان درراستای نگهداشتن مخاطبان و رواج تفکرات نخنمای گذشته، بهخصوص درمورد زنان، پافشاری میکند. ما در این گزارش قصد داریم چند سریال معروف را که در سالهای اخیر، تحتعنوان سریالهای فمینیستی شناخته میشوند، بررسی کنیم.
اسم مستعار گریس
«اسم مستعار گریس» یا (Alias Grace) نام مینی سریالی در ژانر روانشناسی، درام و تاریخی به کارگردانی «ماری هارون» و نویسندگی «سارا پلی»، محصول شبکه CBC سال 2017 کانادا است.
سریال «اسم مستعار گریس» با اقتباس از یکی از رمانهای فمینیستی مارگارت اتوود ساخته شده، البته این تنها اقتباس از رمانهای نویسنده مشهور کانادایی نیست، چراکه در سالهای اخیر اقتباسهای سینمایی و سریالی زیادی از رمانهای اتوود در هالیوود ساخته شده است. به همین خاطر سریال نام مستعار گریس، پس از پخش از شبکه کانادایی خود، خیلی زود سر از شبکه نتفلیکس درآورد تا سرمایهگذاران این شبکه جدید و بهروز، از داشتن یک اقتباس مارگارت اتوودی در شبکهشان بیبهره نمانند.
داستان سریال اسم مستعار گریس، ما را به دهه ۱۸۴۰ میبرد. زمانی که زنان بهخصوص در قشر ضعیف در اروپا، هیچ حقوق و احترامی نداشتند. داستان درمورد دختر خدمتکار ایرلندی و جوانی به اسم «گریس مارکس» (با بازی ( سارا گَدُن ) است. ماجرای اصلی از جایی شروع میشود که گریس بههمراه «جیمز مک درموت» دست به قتل صاحبکار و اربابشان توماس کینیر و نانسی مونتگومری، سرخدمتکار خانه میزند. اما چیزی که گریس مارکس را در دهه ۱۸۴۰ به یکجور سلبریتی در کانادا و دادگاهش را به اتفاقی پرسروصدا مبدل کرده بود این مساله بود که آیا گریس، تحت نام یک دختر جوان معصوم که به قیافهاش نمیخورد دست به چنین جنایت وحشتناکی بزند، واقعا این کار را کرده است یا نه... ماجرای سریال از گفتوگوی گریس با روانشناسی شروع میشود که سعی دارد با پلهپله تعقیب زندگی این دختر، به راز قتلهای مخوف و مقصر اصلی ماجرا پی ببرد...
فیلمنامه سریال اسم مستعار گریس بسیار حسابشده و قوی است. شخصیتپردازیها هم مانند فیلمنامه طوری درکنار هم قرار گرفتهاند که برای مخاطب با توجه به فاصله زمانی و مکانی قابل درک باشند، مخصوصا که سارا پلی - که مخاطب ایرانی او را در نقش سارا استنلی در داستانهای جزیره میشناسد- بهعنوان نویسنده، روی قابلپذیرشکردن صفات انسانی مشترک بین شخصیتهای داستان، پافشاری کرده است.
در اسم مستعار گریس، مخاطب در همان ابتدا با دختری مواجه است که در جامعهای زندگی میکند که هیچ ارزشی برای یک زن فقیر وجود ندارد. تمام مردان در سریال اسم مستعار گریس، در پی سوءاستفاده از گریس هستند، از پدر گریس گرفته تا «جرامایا»ی به ظاهر مهربان و درنهایت هم همسر گریس.
نگاه تمام این مردان به گریس یک نقطه مشترک دارد، تمام این مردان برای گریس بهعنوان یک دختر فقیر، تنها دو ماهیت قائلند. اول ماهیت جنسیتی و دوم خدمت به طبقه بالاتر. به همین خاطر در چنین جامعهای هیچ شأنی برای گریس بهعنوان یک انسان و درنهایت یک زن وجود ندارد و وقتی گریس بهعنوان یک زن، ماهیت بهاصطلاح پلید خود را که بقیه به او القا کردهاند، میپذیرد و در جلد شیطانی خود میرود، حادثه هولناکی اتفاق میافتد و گریس مجبور میشود بهخاطر همین فاجعه، سالها در بند و زندان بهسر برد.
تا اینجای قضیه اتفاقات داستان، بهخصوص برای قشر پایینی مثل قشر گریس، چیزی بود که سریال میخواهد به بینندهاش القا کند ولی آیا دقیقا در آن زمان هیچ انتخاب دیگری برای یک زن بهجز شرارت یا تن دادن به ذلت وجود نداشت؟ آیا نویسنده این سریال وجه تشابه این سریال با زمان حال را در همین شرارت ذاتی زنان نمیداند؟
شاید پاسخ به این سوالها را بشود در ریشه نگاه منفی به زنان، در تفکرات غربی پیدا کرد. وقتی این تفکر بین متفکران غربی رواج دارد که هویت اصلی یک زن، با اولین گناه و فریفتن مرد به وجود آمده است (چیزی که در تفکرات اسلامی رد میشود) به همین دلیل مشخص است که شرارت و میل به نابودکردن بندهای اخلاقی و مذهبی برای توصیف یک زن در یک داستان مهیج، بسیار واجب است و این مساله با آمیختن چاشنی اختلافطبقاتی و ظلم به زنان و... . اگر توسط نویسندهای ماهر کنار هم قرار بگیرد، خوراک مسموم و البته جالبتوجهی بهخورد مخاطب خود میدهد وگرنه که همیشه انسان بین خوبی و بدی حق انتخاب دارد و این انتخاب است که هویت واقعی انسان را میسازد، نه طبقهای که در آن بهدنیا آمده یا جنسیتش و... .
سریال اسم مستعار گریس، با اینکه توانست نظر منتقدان زیادی را بهخود جلب کند و نمرات بالایی را در سایتهای معتبری چون متاکریتیک و روتن توماتو بهدست آورد ولی خیلی در بهدست آوردن جوایز بینالمللی مهم، موفق نبود. با این حال با توجه به اینکه «اسم مستعار گریس» یک مینیسریال بدوندنباله بود، توانست نظر مخاطب عام را هم مانند منتقدان، به روایت خود جلب کند.
سرگذشت ندیمه
سرگذشت ندیمه یا (The Handmaid’s Tale) نام سریالی است در ژانر تخیلی، درام، ساخته «بروس میلر» محصول شبکه Hulu که پخشش از سال 2018 تاکنون ادامه دارد.
داستان سریال در شهر «کمبریج» در ماساچوست ایالات متحده آمریکا رخ میدهد. پس از ترور رئیسجمهور آمریکا با گلوله و به رگبار بستن همه اعضای کنگره ایالات متحده توسط مسیحیان بنیادگرا و اعلام وضعیت فوقالعاده، انقلابی در کشور رخ میدهد؛ قانوناساسی لغو شده و حکومتی تمامیتخواه مسیحی به نام جمهوری «گیلاد» (نام شهری برگرفته از منطقهای به همین نام در فلسطین است) تشکیل میشود. در این حکومت جدید آزادیهای تعریف شده قدیمی شهروندان مانند روابط نامشروع، سقطجنین، همجنسگرایی و... غیرقانونی اعلام میشود و همه ادیان بهجز دین رسمی کشور، بیاعتبار میشوند و همچنین ازدواج مجدد و طلاق هم غیرقانونی اعلام میشود.
متخلفان از این قوانین اگر بخت یارشان باشد به مناطق سمی و خطرناک که «کولونی» نامیده میشوند، فرستاده شده، وگرنه در بیشتر موارد با طناب دار اعدام شده و به دیوار آویخته میشوند تا مایه عبرت بقیه باشند... .
داستان با تمرکز بر زندگی زنی به نام «اُفرِد» (با بازی الیزابت ماس) جلو میرود که چون شوهرش پیش از او با زن دیگری ازدواج کرده بود و پس از رابطه با اُفرد، همسرش را طلاق میدهد، ازدواجش مورد قبول حکومت دینی جدید نیست، به همین خاطر اُفرد بهعنوان ندیمه، برای فرزندآوری مردان درجه بالای این نظام اسیر میشود.
سریال سرگذشت ندیمه، یکی دیگر از اقتباسهای آزاد از رمانی به همین نام از نویسنده کانادایی معروف، مارگارت اتوود است. در این سریال که ژانرش تخیلی است (برخلاف ادعای نویسندهاش که آن را واقعگرایانه میداند نه تخیلی) ماهیت اصلی سریال، هشدار به مخاطب در بازگشت جامعهای مثل آمریکا به سمت دین و مذهب است.
در سرگذشت ندیمه، هولناکترین فضای ممکن برای زندگی به مخاطب، درقالب یک جامعه متعصب دینی به تصویر کشیده میشود. در این دنیای جدید که برعکس دنیای قبلی مثلا قرار است همهچیز بر مبنای مذهب و انجیل باشد و خبری از روابط نامشروع، همجنسبازی و... نباشد، ولی درحقیقت هیچ تفاوتی بهوجود نیامده جز اینکه بهجای یک حکومت لیبرال، یک حکومت مذهبی و مثلا اخلاقگرا روی کار آمده که مردم را بیشتر از قبل به صلابه کشیده است!
در این حکومت مذهبی عجیب و غریب که ترکیبی از سختترین ظلمهای قرون وسطی، نازیها، کمونیستهای شوروی سابق و درنهایت داعش است، هیچ اثری از اخلاق و انسانیت دیده نمیشود و جز ظلم در قالب دین، چیز دیگری وجود ندارد.
یکی از نکات قابلتامل در سریال سرگذشت ندیمه، نبود مردمی است که مسبب و خواستار این انقلاب و تغییرات بودهاند، درتمام دو فصل سریال ما نه انقلابیون مذهبی را که باید مردم آمریکا باشند، میبینیم و نه مقاومت کسانی را که با این مثلا انقلاب و انقلابیون مخالفند! تنها چیزی که مخاطب در سریال سرگذشت ندیمه میبیند، وضعیت گذشته و حال زنانی است که زندگیشان بعد از انقلابی اجباری بهدست حکومتی مثلا مذهبی، تباه شده است... .
با توجه به میل مردم دنیا و بهخصوص آمریکا برای بازگشت به دین و مخصوصا علاقه و گرایش به اسلام، کاملا طبیعی است که متفکران غربی در پی راهحلی برای سرکوب این میل باشند و با نشان دادن عاقبت و سرنوشت شوم انسانها در یک جامعه تخیلی دینی و مذهبی، در این سریال و ساختههای اینچنینی، درحقیقت بهنوعی مخاطبان را به زندگی در جامعه فعلی و کنار آمدن با معضلاتی که بهخاطر عدم وجود معنویات در زندگی دارند، ترغیب میکنند.
سریال سرگذشت ندیمه، فیلمنامه قوی و کارگردانی خوبی دارد و هر چند گاهی حس میشود بعضی صحنهها طولانی و ملالآور است ولی بهخاطر موضوع خاص و پرداخت مناسب، این مشکل زیاد بهچشم نمیآید.
انتخاب بازیگران معروف که در ذهن مخاطب به خاطر نقشهای قبلی بهعنوان زنان فمینیست امروزی شناخته میشوند، مانند «الیزابت ماس» و «ایوان استراهاوسکی»، باعث بیشتر دیدهشدن این سریال شد. البته باید اضافه کرد که سرگذشت ندیمه در بین ساختههای فمینیستی در سالهای اخیر از انسجام و قدرت بالاتری در کشاندن مخاطب پای روایت خود برخوردار بوده و خب طبیعی است که با تبلیغات خوب، این سریال توانست مخاطبان زیادی را در سراسر دنیا جذب کند.
سریال سرگذشت ندیمه در سال میلادی جاری و گذشته، از نظر منتقدان پایگاه متاکریتیک، در میان ۱۰ سریال برتر سال قرار گرفت. این مجموعه در دو فصل پخش خود موفق به کسب 13 نامزدی و هشت جایزه از جشنواره امی سال ۲۰۱۷ و سه نامزدی و دو جایزه از گلدنگلوب سال 2018 شده و جوایز متفرقه زیادی نیز به آن تعلق گرفته و برای فصل سوم نیز تمدید شده است.
بیخدا
بیخدا یا (Godless) نام یک مینیسریال است در ژانر درام و وسترن که توسط اسکات فرانک برای شبکه نتفلیکس، در سال 2017 ساخته شده است.
داستان سریال در ظاهر درمورد «روی گود» (با بازی جک اوکانل) تمرکز دارد که بعد از خیانت و نارو زدن به مربی جنایتکار و قانونشکن خود به نام «فرانک گریفین» (با بازی جف دنیلز)، در خانه زن بیوهای به نام «الیس فلچر» (با بازی میشل داکری) که در شهر معدنی کوچکی به نام «لابل» در ایالت نیومکزیکو حضور دارد، پنهان شده است.
در شهر «لابل»، بهخاطر انفجار معدن، بیشتر زنان بیوه هستند و درحقیقت شهر را همین زنان با وجود تفاوتها و توافقهایشان میگردانند. از طرف دیگر مربی روی، یعنی فرانک هم بهدنبال راهی برای پیداکردن و انتقامگرفتن از اوست و برای این انتقام به شهر «لابل» میآید و اینجاست که زنان شهر باید برای نجات شهر خود، از چنگ این مردان جنایتکار، دست بهکار شوند...
در سریال بیخدا، داستان در گذشته و زمانی که غرب آمریکا هنوز قانون مشخصی نداشت و بهدست هفتتیرکشها اداره میشد، میگذرد. بهخاطر همین هم زنان دستکم در نقشهای کلیدی، سرسختتر و قویتر به تصویر کشیده شدهاند.
این زنان که اغلب بیوه هستند، با وجود اینکه در زمان گذشته زندگی میکنند ولی تفکرات مدرنی دارند که هیچ شباهتی به زنان قدیمی و سنتی آمریکایی ندارد، برای مثال همه آنها بعد از مرگ شوهران خود نه از فامیلی شوهرانشان استفاده میکنند و نه از بدنامی بعد از مرگ آنان، خجالت میکشند و درحقیقت در لابل، تنها یک اصل و قانون برای زنان وجود دارد و آن، پیروی از هر هوسی است که بتواند این زنان را هرچند برای مدتی کوتاه، خوشحال کند.
در سریال بیخدا، شخصیت الیس فلچر، بهعنوان زنی که نقشی کلیدی در ماجرا ایفا میکند، قابل توجه است. این زن که بعد از مرگ نابهنگام همسر اول خود حالا پسر سرخپوست همسر دومش را بزرگ میکند، بهنوعی نمادی از تعامل بین دو نژاد است که درنهایت هم باز با یک سفیدپوست ازدواج میکند و به تمدن اصلیاش باز میگردد.
پسر سرخپوست همسر دوم الیس، «تِروکی» در داستان از ابتدا تا انتها بهعنوان یک نوجوان بیجربزه که حتی استعدادهای پدران خود مانند اسبسواری، شکار و... را هم ندارد، شناخته میشود. این نوجوان به کمک روی، بهعنوان یک مرد سفیدپوست و سرد و گرم چشیده یاد میگیرد که چگونه میتواند در این دنیا زندگی کند و روی، درحقیقت تمام هنرهای گذشتگان این پسر سرخپوست را به او یاد میدهد منهای هنر تیراندازی با اسلحه و جنگیدن که به عقیده روی، این پسر سرخپوست به آن نیازی پیدا نمیکند!
مینی سریال بیخدا، هر چند نتوانست بین منتقدان خیلی محبوب شود و نمرات متوسطی را از طرف منتقدان دریافت کرد و در بخش جوایز هم تنها به نامزدیها بسنده کرد و موفق به دریافت هیچ جایزه خاص بینالمللی هم نشد، ولی در سال 2017 مورد استقبال مخاطبان شبکه نتفلیکس قرار گرفت و توانست آنها را پای روایت خود بنشاند.
خانم میزل شگفتانگیز
خانم میزل شگفتانگیز یا (The Marvelous Mrs Maisel ) نام سریالی در ژانر کمدی و درام، ساخته «امی شرمن پالادینو» و محصول شبکه Amazon است که پخشش از سال ۲۰۱۷ تاکنون ادامه دارد.
داستان سریال در سال ۱۹۵۸ و در شهر نیویورک رخ میدهد. شخصیت اصلی این سریال، یک زن یهودی خانهدار نیویورکی بهنام «میریام میج مایسل» (با بازی ریچل بروزناهان) است. بعد از اینکه همسر کمدین میریام به نام «جوئل مایسل» (با بازی مایکل زیگن) با کشمکشهای بسیار، درنهایت او را ترک میکند، میریام تصمیم میگیرد شانس خود را در استندآپ کمدی امتحان کند و بهعنوان دختری یهودی که از خانوادهای سنتی و مذهبی است باید سوژههای خود را از راههای متفاوتی پیدا کند...
سریال خانم میزل شگفتانگیز را اگر بخواهیم خلاصه بگوییم، سریالی است در مدح یهودیان مقیم آمریکا. شخصیت میریام بهعنوان نقش اصلی این سریال بههیچوجه برای مخاطب دوستداشتنی و حتی قابل لمس نیست. این زن که از یک خانواده تحصیلکرده و درعینحال سنتی و مذهبی یهودی است، نه از نظر رفتار و نه از نظر تفکر، هیچ شباهتی با چنین خاستگاهی ندارد و بیشتر شبیه به زنی از یک خانواده مدرن و بیقیدوبند است تا آنچه که فیلمنامه برایش نوشته شده!
اعتمادبهنفس اغراقآمیز و از خود راضیبودن شخصیت میریام، با توجه به نفرتی که مردم آن زمان آمریکا و اروپا از یهودیان داشتند، بسیار غیرطبیعی و غیرقابل درک است، مخصوصا که میریام علاوهبر احساس برتری که نسبت به بقیه دارد با اعتمادبهنفس تمام، نفرت خود را از دین رسمی اکثریت آن جامعه یعنی مسیحیت و مردم مسیحی، ابراز میکند و با این حال هیچ برخورد تند و سختی از طرف مسیحیان نمیبیند که خب این مطلب، سریال کمدی خانم میزل شگفتانگیز را به سمت ژانر تخیلی سوق میدهد!
شخصیت میریام در سریال خانم میزل شگفتانگیز برای مخاطب آشنا با سینما به نوعی تقلیدی زنانه و ناقص است از شخصیت «الوی سینگر» (با بازی وودی آلن) در فیلم آنیهال. در فیلم آنیهال هم شخصیت یهودی کوتاهقدی وجود دارد که فکر میکند تمام مردم اطرافش را احمقها تشکیل میدهند و تنها اوست که بهعنوان یک یهودی مغز متفکر، فهم زندگی را دارد و هرکسی که از او بیزار و نخواهد درکنارش باشد بهخاطر فهم کم و کمهوشیاش است. البته شخصیت الوی سینگر، با توجه به اینکه نسخه اصلی و ساخته کارگردانی مثل وودی آلن است، هوشمندانهتر عمل میکند و به همان اندازه که اعتمادبهنفس دارد، گاهی هم خود را تحقیر میکند تا مخاطب شخصیتش را پس نزند و در یک کلام بهجای نفرتانگیز بودن مانند میریام، قابل تحمل و همذاتپنداری است.
خانم میزل شگفتانگیز درواقع داستان اولین زن یهودیای است که تبدیل به یک استندآپ کمدین میشود ولی در این راه بهعنوان یک زن برای اولینبار از هیچ جمله غیراخلاقی و بهرهگیری از مستی و لاابالیگری خودداری نمیکند و خانواده این زن هم بهعنوان افرادی مثلا مذهبی و اخلاقگرا، بدون اینکه به او درمورد رفتارش اعتراض کنند، او را بهحال خود رها کردهاند و تنها گاهی بهخاطر بعضی رفتارها به میریام هشدارهای کوچکی میدهند که خب بهخاطر همین گناه کبیره، دخترشان در اجراهایش حسابی از خجالتشان درمیآید!
درواقع سریال خانم میزل شگفتانگیز بازه سه ماههای را به نمایش درمیآورد که در آن میریام توسط همسرش رها میشود و شوهر این زن، بهقول همسرش، او را بهخاطر یک دختر کودن مسیحی رها میکند و در همین هنگام است که استعداد میریام فوران میکند و در سه ماه و بدون تجربه کاری قبلی، راه 10 ساله را طی میکند و تبدیل میشود به یک ستاره استندآپ کمدی محبوب!
یکی از نکات قابل توجه در سریال خانم میزل شگفتانگیز، به تصویر کشیدن شوهر این زن است که خب مثل دیگر آثار فمینیستی، بهعنوان یک شوهر، موجودی حقیر و بیمایه است که چون در مقابل همسر شگفتانگیزش اعتمادبهنفس کافی ندارد او را رها میکند و حق اظهارنظر در هیچ یک از کارهای همسرش با وجود اینکه هنوز از هم جدا نشدهاند، ندارد.
شرمن پالادینو، بهعنوان یک زن فیلمساز یهودی، علاوهبر کارگردانی، نوشتن فیلمنامه بیشتر قسمتهای سریال خانم میزل شگفتانگیز را برعهده داشته است. او همچنین تهیهکننده اجرایی این مجموعه تلویزیونی است و روایت یک زن خودشیفته یهودی که برای موفقیت و درخشیدن در حرفهاش، از هیچ کاری روی گردان نیست را بهصورت سریال درآورده و هرچند در ساخت و پرداخت شخصیت میریام، مانند استادش وودی آلن، که او هم از کارگردانان یهودی معروف است، عقب مانده اما درنهایت سریالش با حمایت و استقبال مدیران شبکه آمازون روبهرو شده است. فصل اول سریال خانم میزل شگفتانگیز برنده دو جایزه گلدنگلوب بهترین مجموعه کمدی و بهترین بازیگر زن مجموعه کمدی و پنج جایزه امی شد. این سریال بهخاطر نظرات مثبت منتقدان و حمایتهای فراوان در ۲۰ می ۲۰۱۸ پیش از پخش فصل دوم، برای فصل سوم نیز تمدید شد و با وجود اینکه خیلی مورد استقبال مخاطبان عام قرار نگرفت ولی بهخاطر سیاستهای شبکه آمازون، در حمایت از یهودیان، هیچ بعید نیست که برای فصلهای بیشتری در آینده نیز تمدید شود.
* نویسنده : فاطمه قاسمآبادی روزنامهنگار