به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، صفحه اندیشه روزنامه «فرهیختگان» در تاریخ 21آبانماه سالجاری(شماره2630)، طی مطلبی با عنوان «تلقی قرن هجدهمی از علم»، متعرض نوشتاری با عنوان «سیطره تفکر صدرایی بر ما و آثار آن در درک ما از علم» از استاد دکتر رسول جعفریان، عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران، عضو پیوسته فرهنگستان علوم ج. ا. ا و ریاست کتابخانه و مرکز اسناد دانشگاه تهران شده بود. آقای جعفریان نیز ضمن واکنشهایی (یکی اجمالی و دیگری تفصیلی) این مطلب را در کانال تلگرامی و صفحه اینستاگرام خود بازنشر کردند و اجمالا نوشتند:
«فکر میکنم این دوست ما [یعنی نویسنده مطلب «فرهیختگان»]، مطالب خودشان را به اسم بنده گفتهاند. بحث من عقبماندگی نبوده، بحث مفهوم علم در اندیشه ملاصدرا و بیتوجهی به علم حسی است. با این حال انصاف بود که اینجا بگذارم.»
البته مطلب استاد جعفریان در باب عقبماندگی بود و لااقل از اینجهت، نویسنده حرفی از خود را به آقای جعفریان نسبت نداده است. شاهد این مدعا عبارات همان مطلب آقای جعفریان است که مقاله «تلقی قرن هجدهمی از علم» ناظر به آن نوشته شده بود. استاد جعفریان در مطلب مورد اشاره، مکرر به بحث از عقبماندگی پرداخته و عباراتی از این دست نوشته بودند: «زمینه رکود علمی خود را فراهم کردهایم» و «سبب بازماندگی خود از کاروان علم شدهایم» و «از درک درست علمی طبیعت واماندهایم» و «آیا ما انکار میکنیم که در آنجا [=غرب] نوعی انقلاب علمی رخ داده که در میان ما نداده یا هنوز در اینباره تردید داریم و فکر میکنیم دست بالا را داریم؟» و «[تفکر صدرایی] ما را در امتداد هزاران سال، در قانع شدن، به همان سرمایههای کهن عقلگرایانه یونانی ـدر هر دو بعد عقل بحثی و شهودیـ پیش برد و زمینه نوعی انقلاب فکری و علمی را از دست ما گرفت.» و البته مقالهشان را با عباراتی پیشگویانه و باز ناظر به بحث از عقبماندگی خاتمه داده و نوشته بودند:
«ما همچنان اسطورههای یونانی و زبان شهودی افلاطونی و نوافلاطونی را در تفکر و حوزههای مختلف علوم تجربی نگاه داشتهایم و با باورهای صدرایی و معرفتشناسانه وی ـکه هیچنوع اعتمادی به معرفت حسی نداردـ بیش از پیش راه را بر خود بستهایم. ما هنوز شیفته آن پارادایم هستیم و حاضر به دل کندن از آن نیستیم و نخواهیم بود.»
به نظر میرسد اگر جناب جعفریان متن نوشتار خود را با نظر انصاف دوباره بخوانند، «واماندن» و «بازماندگی» و الخ را مرتبط با بحث از «عقبماندگی» خواهند یافت. بهعلاوه اگر باانصاف به آن مرقومه مراجعه بفرمایند، حتی «عنوان مطلب» را هم ناظر به «عقبماندگی» خواهند دید و نهفقط «درک صدرا از علم» چراکه نوشتهاند: «سیطره تفکر صدرایی بر ما و آثار آن در درک ما از علم.»
پس اولا عبارات آن مطلب مکررا به عقبماندگی مربوط است؛ ثانیا عنوان بحث صرفا «مفهوم علم در اندیشه ملاصدرا و بیتوجهی [او] به علم حسی» نیست بلکه از «سیطره» فکر او و «نتیجه آن سیطره بر ما» نوشتهاند که نتیجهاش(بهزعم ایشان) چیزی نیست جز «عقبماندگی». ایضا با رجوع به مطلب استاد میشود دید آنچه حول «نظر صدرا راجع به معرفت حسی» در آن آمده، تنها یک نقلقول از صدراست که آن هم به نظر صدرا در باب «ترجیح میان انحای معرفت در ایمان به نبوت» مربوط است بهضمیمه چند ادعا در این باب که خالی از اعوجاج و آشفتگی هم نیست و این نکته در نقد سابقالذکر هم مندرج بود. رابعا واکنش تفصیلی استاد جعفریان هم ناظر به عقبماندگی ماست.
انصاف آن است که واکنش تفصیلی جناب استاد جعفریان را نیز نقل کنیم گرچه ایشان به هیچکدام از سه نقد مقاله «فرهیختگان» نپرداختهاند و باتمسک به شعار «علم و پیشرفت خوب است و منتقد من، مخالف علم و پیشرفت و هوادار عرفان و فلان معتقدات و باورهاست» با مطلب مواجه شدهاند که ابدا به آن نقد مربوط نیست. آن نقد متضمن سه نکته بود: اولا اگر ملاصدرا عامل عقبماندگی ماست، خوب است ایشان سیطره فکر صدرا بر علما و دانشمندان ما ـدر قرون و اعصار تا به امروزـ را نشان دهند و بعید است ـلااقلـ امروزه کسی بر آن باشد که دانشمندان ما (در رشتههای فنیومهندسی یا علوم پایه یا علومانسانی) تابع صدرا هستند! ضمن اینکه برای اثبات مدعای آقای جعفریان لازم است خالی از اعوجاج و با شواهدی محکم (نه با نقل قولی نامرتبط) ضدیت صدرا با علم (و نه با امپیریسم) هم نشان داده شود و البینه علی المدعی. دوم اینکه اگر استاد علوم دوره اسلامی را متروک میپندارند، چرا باید در حفظ آن میراث کوشش کنند؟ آیا بهتر نیست رشته خود و زمینه فعالیت خود را بالکل تغییر دهند؟ و سوم اینکه علم در قرن هجدهم باقی نمانده و با تلقی قرن هجدهمی از علم (اگر اصلا علمی پیدا شود) نتایج قرن هجدهمی خواهد بود. فعلا از پرداختن به سایر فقرات این دو پاسخ استاد جعفریان، چشم میپوشیم تا در وقتی مقتضی و نزدیک، امکان پاسخ به آنها فراهم شود. پاسخ تفصیلی ایشان نیز با عنوان «نوع خاصی از غربزدگی!» از این قرار است:
رسول جعفریان استاد دانشگاه تهران
نوع خاصی از غربزدگی
از زمانی که در اوایل انقلاب، نقدهای دانشمندان خودمان را بر مارکسیسم میخواندیم، و همینطور، کتابهای «شناخت» را که اولینش را مجاهدین نوشتند، و بعد از آن شیخ علی تهرانی و بعد هم مرحوم ربانی شیرازی، و مهمتر از همه استاد مطهری، شاهد این تلاش بودیم که این گروه، به نقد آمپریسیسم ـکه کمونیستها روی آن تأکید میکردندـ میپرداختند و تفکرات تجربهگرا را محکوم مینمودند. در این زمینه، حتی دکتر سروش، وقتی به نقد مارکسیسم مینشست، میکوشید تا نشان دهد که جانشین نظریات قرن هیجدهمی و نوزدهمی کهنه شده، نظریاتی مانند ابطالپذیری پوپر است که دیگر، مستقیم، روی اندیشه حسی تکیهای ندارد و از زاویهای دیگر به بحثهای معرفتی مربوط به شناختهای تجربی و غیره میپردازد.
در این میان، به تدریج دریافتیم که در یک قاعده کلیتر، ما تلاش میکنیم از انتقادات غربیها نسبت به یکدیگر، علیه گروهی که برای ما هدف انتقاد محسوب میشوند استفاده کنیم. این مسأله در حوزههای علوم اجتماعی بود. وقتی یک نویسنده غربی، به نقد غرب میپرداخت و انتقاداتی را از نظامات اجتماعی غرب میکرد، ما با ولع آنها را ترجمه و تشریح کرده به استناد آنها از غرب انتقاد میکردیم که مثلا ماکس پلانک چه می گوید و آلکسیس کارل فلان بحث را کرده است. عین همین مسأله در باره دیگر اندیشههای غربی هم مطرح بوده وهست. وقتی کسی در غرب از انحطاط غرب سخن میگوید، ما این جا نشستهایم و آن مطالب را به عنوان ادله اثبات اندیشههای خود میدانیم. یا وقتی در غرب، از دیدگاههای تجربی قرون هیجدهم و نوزدهم بحث میشود، ما به آنها استناد میکنیم به گمان آنکه نتیجه آن، اثبات دیدگاههای ماست. از قضا، همین نوعی غربزدگی است که گرفتارش بودهایم.
آنچه در عمل اتفاق افتاده این است که غرب، از دکارت به بعد، و تا امروز که نظریات متعدد گفتمانی و پستمدرن هست، دایما، با انتقاد از ادوار قبلی، پای به مرحله بعدی گذاشته است. و اما ما، درست از وسط کار وارد شده، به مخاطب خود میگوئیم، شما غافلید از این که فلان نظریه در زمینه مثلا حسگرایی، پنبهاش در غرب زده شده و دیگر کسی به آن حرف اعتماد ندارد!
البته که چنین است، اما آن غربی که از حسگرایی قرن هیجدهمی یا رسیدن به واقعیت بهمعنای قرن نوزدهمی انتقاد کرده، معنایش این نیست که نظریه عرفای شما را پذیرفته و باورهای معرفتی شما را دارد. آنها قدم به قدم، در زمینه دانش طبیعی جلو رفتهاند. اگر در فیزیک امروز حرفهای نیوتن را نقد کرده و به انیشتین رو آوردهاند، معنایش این نیست که دوباره به فیزیک و متافیزیک یونانی برگشته یا عقاید ابنسینای ما را قبول کردهاند. در غرب، بحثهای معرفتی در یک مسیر پیش رفته و امروز در مرحله خاصی است. این مرحله، پذیرفتن آرای حکمای مسلمان ما نیست. آنها از وقتی که ابنسینا را کنار گذاشتند، و تدریس قانون را رها کردند، و پزشکی نوینی آوردند، برای همیشه با این افکار خداحافظی کردند. نقدی که صاحب مقالهای ـکه بالا گذاشتمـ دارند، دقیقا درگیر همین خطاست. بنده در آن یادداشت در باره ملاصدرا، اصلا کاری به تطور مفهوم معرفت حسی در غرب و انتقاداتی که در یک سیر پنج قرن داشتهاند نکردهام. بهصورت کلی نوشتم که بر اساس فلان عبارات ملاصدرا، او ترجیح داده است تا معارف شهودی و قلبی را بر معارف حسی به همان سبک و سیاقی که کلیت آن مورد قبول دانشمندان علوم طبیعی است (با هر تغییر در تفسیری که برای آن شده) مقدم بدارد.