کد خبر: 220065

ماجرای عجیب خواننده‌شدن در این روزها

پول داشته باش روی بیلبورد نقاره بزن

یک خواننده تازه‌کار، با چند قطعه محدود و کارنامه‌ای که هنوز شکل نگرفته، ناگهان با حجمی از تبلیغات روبه‌رو می‌شود که معمولاً برای برند‌های چندمیلیاردی یا فیلم‌های پرهزینه خرج می‌شود. همین تضاد، همین فاصله عجیب میان «شهرت تبلیغاتی» و «شناخت واقعی»، باعث شده این روز‌ها در شبکه‌های اجتماعی و میان علاقه‌مندان موسیقی، بحث‌های جدی‌ای درباره این شیوه دیده‌شدن شکل بگیرد.

 چند وقتی است که اگر در خیابان‌های تهران قدم بزنید، از بزرگراه‌ها عبور کنید یا حتی سری به ایستگاه‌های مترو بزنید، با تصویری تکرارشونده مواجه می‌شوید؛ چهره یک خواننده جوان که حالا سراسر شهر را قبضه کرده است. بیلبورد‌ها و پوستر‌های عظیم او از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب نصب شده‌اند و انگار تصمیم گرفته‌اند تا پیش از آنکه صدایش شنیده شود، چهره‌اش را در ذهن مردم حک کنند.  داستان همین‌قدر ساده و همین‌قدر پیچیده است: یک خواننده تازه‌کار، با چند قطعه محدود و کارنامه‌ای که هنوز شکل نگرفته، ناگهان با حجمی از تبلیغات روبه‌رو می‌شود که معمولاً برای برند‌های چندمیلیاردی یا فیلم‌های پرهزینه خرج می‌شود. همین تضاد، همین فاصله عجیب میان «شهرت تبلیغاتی» و «شناخت واقعی»، باعث شده این روز‌ها در شبکه‌های اجتماعی و میان علاقه‌مندان موسیقی، بحث‌های جدی‌ای درباره این شیوه دیده‌شدن شکل بگیرد.  در این گزارش به این موضوع پرداختیم که آیا موسیقی، واقعاً با بیلبورد فراگیر می‌شود؟ آیا صدایی که خوب باشد، نیاز به این همه هزینه دارد؟ 

چهره‌سازی یا موسیقی‌سازی؟ 
تبلیغات محیطی همیشه در شهر بوده؛ برند‌های مختلف، فیلم‌ها، اپلیکیشن‌ها، بانک‌ها و کمپین‌های انتخاباتی از بیلبورد استفاده می‌کنند و این بخش طبیعی اقتصاد شهری است؛ اما وقتی پای موسیقی وسط می‌آید، داستان کمی فرق می‌کند. موسیقی یک کالای مصرفی لحظه‌ای نیست؛ یک تجربه‌ احساسی است. مردم با صدا ارتباط می‌گیرند، نه با پوستری که چهره‌ای را بدون هیچ اطلاعاتی به آن‌ها تحمیل می‌کند. در نتیجه، وقتی یک هنرمند تازه‌وارد پیش از آنکه «شنیده» یا «دیده» می‌شود، نوعی شک و مقاومت در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. نگاه مردم به این پدیده ساده است: «اگر صدایت خوب است، بگذار اول صدایت سفر کند، نه صورتت.»این تضاد، باعث می‌شود که حتی کسانی که موسیقی را دنبال می‌کنند، با احتیاط بیشتری به چنین پروژه‌هایی نزدیک شوند. مخاطب از خودش می‌پرسد: «اگر توانایی هنری وجود دارد، چرا از مسیر معمول و طبیعی خودش بالا نمی‌آید؟ چرا باید از بزرگ‌ترین و گران‌ترین بیلبورد‌های پایتخت شروع کند؟ یا اینکه کدام صدا، چنین سرمایه‌ای پشت‌سرش دارد؟»

مصرف موسیقی در عصر امروز؛ الگوریتم مهم‌تر از تبلیغ
موسیقی امروز در ایران (و جهان) بیش از هر چیز در فضای دیجیتال شنیده می‌شود؛ از اسپاتیفای و یوتیوب گرفته تا پلتفرم‌های داخلی. مهم نیست یک هنرمند چند پوستر دارد؛ مهم این است که چندبار آهنگش در پلی‌لیست‌ها پخش شده، چند نفر آن را ذخیره کرده‌اند و چند مخاطب حاضرند آن را دوباره گوش کنند.  الگوریتم‌ها صادق‌تر از بیلبورد‌ها هستند. بار‌ها دیده‌ایم جوانانی که حتی عکس رسمی ندارند، بدون هیچ تبلیغی و فقط با یک قطعه خوب، میلیون‌ها بار شنیده شده‌اند. در سوی مقابل، هنرمندانی هم بوده‌اند که با میلیون‌ها هزینه تبلیغات، حتی یک قطعه‌شان در حافظه مردم نمانده.  به بیان ساده، امروز اگر صدایت خوب باشد، مردم خودشان پیدایت می‌کنند؛ صدا از مسیر‌هایی عبور می‌کند که هیچ بیلبوردی به آن دسترسی ندارد. مسئله فقط حجم بیلبورد‌های شهری هم نیست؛ برخی رسانه‌هایی که ادعای «تخصصی بودن» در حوزه موسیقی دارند نیز این روز‌ها به همین مدلِ تبلیغ‌سازی و چهره‌سازی شتاب‌زده روی آورده‌اند؛ مسیری که بیش از آنکه به کشف استعداد کمک کند، به افزایش چهره‌های زودگذر و یک‌بارمصرف هم دامن می‌زند. 

یک خطر جدی؛ وقتی تبلیغ از موسیقی جلو می‌زند
یک خطر بزرگ در پروژه‌هایی از این دست، این است که تبلیغ از توانایی هنری جلو می‌زند. در چنین مواقعی، مردم با انتظاری بسیار بالا روبه‌رو می‌شوند. وقتی شهری پر از چهره یک خواننده می‌شود، انتظار این است که صدا، مهارت و کیفیتی خارق‌العاده در انتظارشان باشد؛ اما اگر آن اثر معمولی باشد یا حتی فقط خوب باشد (نه عالی)، اولین چیزی که آسیب می‌بیند، خودِ خواننده است. فشار توقع، همیشه به ضرر هنرمند تازه‌کار تمام می‌شود. مخاطب نه‌تنها راضی نمی‌شود، بلکه با خودش می‌گوید: «چرا باید این‌همه هزینه برای یک صدای معمولی صرف شود؟» همین فاصله، به‌جای اینکه پلی برای ورود هنرمند باشد، تبدیل به شکاف و مانعی علیه او می‌شود. 

نیاز به بیلبورد؟ یا نیاز به مسیر طبیعی رشد؟ 
تاریخ موسیقی پاپ ایران پر است از نمونه‌هایی که بدون هیچ تبلیغ شهری، فقط با یک قطعه خوب، تبدیل به ستاره شدند. بسیاری از بهترین صدا‌های این دهه‌ها، حتی پوستر رسمی نداشتند. مردم خودشان هنرمندانی با هویت واقعی را پیدا کردند؛ هنرمندانی که از تمرین، از تلاش، از آزمون و خطا، از صحنه‌های کوچک آغاز کردند و پله‌پله بالا رفتند.  این مسیر طبیعی، هم هنرمند را پخته‌تر می‌کند، هم اعتماد مخاطب را حفظ می‌کند. تبلیغ، وقتی به کمک می‌آید که اول کیفیت شکل گرفته باشد وگرنه تبلیغ زودتر از توانایی مصرف می‌شود. 

اهمیت «صدا» هنوز بیشتر از «چهره» است
در نهایت، موسیقی یک هنر شنیداری است. مردم آهنگ را می‌شنوند، نه تصویر بیلبورد را. اثر هنری، یعنی تکلیف با گوش مردم. اگر صدایی توان حرکت‌دادن احساس داشته باشد، دیر یا زود صاحب محبوبیت می‌شود. اگر نداشته باشد، چند هزار بیلبورد هم کمکی نمی‌کند. مردم در نهایت، آهنگ را دانلود می‌کنند، نه تبلیغ را. همین واقعیت ساده، کل ماجرا را روشن می‌کند. می‌شود گفت شاید این پروژه یک تجربه تازه در بازار موسیقی باشد؛ تلاش برای ساختن برند از خواننده؛ اما مسئله این است که موسیقی، کالا نیست. نمی‌شود آن را مثل نوشابه یا کفش به مردم «تحمیل» کرد. موسیقی نیاز به رابطه دارد؛ رابطه‌ای که با شنیدن شکل می‌گیرد، نه دیدن.  از همین رو است که بسیاری از کارشناسان موسیقی معتقدند این شیوه تبلیغ، اگرچه پرهزینه و پر سر و صداست؛ اما در بلندمدت تأثیر کمی دارد. 

مخاطب ایرانی چه می‌خواهد؟ 
برخلاف تصور برخی تبلیغاتچی‌ها، مخاطب امروز ایران بسیار دقیق‌تر، هوشمندتر و تحلیل‌گرتر از گذشته است. کافی است شبکه‌های اجتماعی را ببینیم؛ بحث‌ها، مقایسه‌ها، ویدئو‌های واکنش، نقد‌ها و طنز‌ها، همه نشان می‌دهند که مردم فقط با یک چهره زیبا یا یک پوستر بزرگ قانع نمی‌شوند. 
مخاطب امروز سه چیز می‌خواهد: ۱. صدای خوب، ۲. ترانه قابل قبول و 3. اجرای حرفه‌ای و بی‌فریب. اگر این سه نباشد، حتی هزار پوستر هم کمکی نمی‌کند. بیلبورد می‌تواند دیده شدنت را سریع کند؛ اما شنیده شدنت را نه. موسیقی، کار خودش را می‌کند؛ راه خودش را دارد. اگر صدا توانمند باشد، مردم آن را از میان هزاران قطعه پیدا می‌کنند. اگر نباشد، حتی هزاران بیلبورد هم نمی‌تواند آن را جا بیندازد.