کد خبر: 219381

دکترین آغاز؛ موتور محرکه تقابل با ایران

بنویسید بنیامین نتانیاهو بخوانید مناخیم بگین

عوامل زیادی برای بررسی این موضوع وجود دارد که چرا شتاب‌گرایی خود نتانیاهو نسبت به ایران، خود یک تغییر الگو است، اگر نگوییم یک دکترین کامل. اول‌ازهمه، تربیت ایدئولوژیک او به‌عنوان پیرو صهیونیسم تجدیدنظرطلب به این معنی است که او احتمالاً بیشتر از بگین به ایده‌های ژابوتینسکی پایبند است.

محمد وحیدی، وقایع اسرائیلیه: جنگ همچنان جاری بین اسرائیل و ایران که عملاً از ژوئن ۲۰۲۵ شروع شد، نه یک حادثه مجزاست که از طوفان الاقصی تشدید شده و نه یک اتفاق تصادفی که صرفاً حاصل همکاری نتانیاهو و ترامپ باشد. این جنگ همچنین چیزی بیش از صرفاً هدفی است که دولت افراطی بنیامین نتانیاهو دنبال می‌کند، بلکه اوج یک استراتژی بزرگ برای تثبیت جایگاه اسرائیل به‌عنوان قدرت اصلی منطقه‌ای در غرب آسیاست؛ فرضیه‌ای که اولین‌بار توسط بنیان‌گذار اصلی حزب لیکود، نخست‌وزیر مناخیم بگین، در سال ۱۹۸۱ مطرح شد.

اصل دفاع پیشگیرانه

اصل دفاع پیشگیرانه بگین که به طور غیررسمی دکترین بگین نامیده می‌شود، به دنبال جلوگیری از توسعه سلاح‌های کشتارجمعی، به‌ویژه سلاح‌های هسته‌ای توسط هر کشورِ دشمنِ بالقوه است. دکترین بگین به‌جای اینکه به یک استراتژی حاشیه‌ای محدود به سال‌های پس از توافق کمپ‌دیوید تبدیل شود، سیاست دفاعی اسرائیل را تا به امروز شکل داد؛ تاحدی‌که به هیچ بازیگر دولتی دیگری در منطقه اجازه داده نشود که به طور بالقوه منافع استراتژیک هسته‌ای خود را آزمایش کند. در طول دهه ۱۹۹۰، بنیامین نتانیاهو، سیاست‌مدار وقت لیکود این ایده را مطرح کرد که ایران در صورت دستیابی به سلاح هسته‌ای، مهم‌ترین تهدید برای امنیت ملی اسرائیل خواهد بود. این تز در نتیجه انقلاب اسلامی پدیدار شد و به نتانیاهو اجازه داد تا از سرمایه سیاسی خود در داخل اسرائیل برای برکناری سیاست‌مداران برجسته‌تر در آن زمان استفاده کند و همچنین انگیزه‌ای قریب‌الوقوع و رستاخیزشناسانه برای رادیکالیزه‌شدن اشکال معاصر صهیونیسم ایجاد کرد. بااین‌حال، هم‌زمان نظریه خود او با دکترین ایجادشده توسط مناخیم بگین که در گذشته نتایج ملموسی علیه عراق و مصر به همراه داشت، هم‌زیستی دارد. درنتیجه، نگرش اسرائیل نسبت به ایران و به‌ویژه در طول جنگ منظم و روبه‌رشدی که در سال ۲۰۲۵ آغاز شد، به‌هیچ‌وجه بی‌هدف نیست و ریشه در گذشته دارد.

دکترین آغاز: چگونه اسرائیل تصمیم گرفت ابتدا حمله کند

پس از اولین جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، دولت‌های اولیه اسرائیل به دنبال تقویت دولت از طریق روش‌های متعارف بودند. هاگانا، برجسته‌ترین گروه شبه‌نظامی صهیونیستی در فلسطین تحت قیمومت، به‌عنوان نیرو‌های دفاعی اسرائیل سازماندهی مجدد شد. بااین‌حال، فلسفه خود ارتش با گذشت زمان تغییر کرد، زیرا اسرائیل تحت اقتدار ائتلاف هاآوودا (کارگر) از احزاب سوسیالیست به رهبری دیوید بن‌گوریون و شاگردانش باقی ماند. در سال ۱۹۷۷، ائتلاف لیکود مناخیم بگین، از احزاب راست‌گرای ملی‌گرا، با اکثریت قاطع پیروز شد و به‌این‌ترتیب به هژمونی دیرینه هاآوودا در نظام دموکراتیک پارلمانی پایان داد. بگین از کهنه‌سربازان جنگ ۱۹۴۸ بود که در کنار ایرگون ملی‌گرا جنگیده بود؛ سازمانی که رویکردی بسیار رادیکال‌تر و شتاب‌گراتر به الحاق‌گرایی صهیونیستی داشت. ایرگون به طور خاص از تز صهیونیسم تجدیدنظرطلبانه‌ زئو ژابوتینسکی و ساخت رمانتیک و الحاق‌گرایانه‌ دیوار آهنین آن که اسرائیل یهودی را از کشور‌های عربی جدا می‌کرد، حمایت می‌کرد. بااین‌حال، این بدان معنا نیست که اولین دولت لیکود به شیوه‌ای آشکارا، خصمانه نسبت به همسایگان خود عمل کند. در سال ۱۹۸۱، بگین اساس این دکترین را به‌عنوان وسیله‌ای برای جلوگیری از دستیابی دشمنان بالقوه اسرائیل در خاورمیانه به سلاح‌های کشتارجمعی اعلام کرد. در طول دهه پایانی جنگ سرد، چنین سیاست بازدارندگی تهاجمی که تمایل به حمله اول به‌جای حمله متقابل داشت، بسیار جسورانه و همچنین موفق بود. در طول اولین دولت اسحاق رابین که هنوز تحت کنترل حزب کارگر بود، اسرائیل عملیات خرابکاری علیه تلاش‌های عراق برای توسعه برنامه هسته‌ای انجام داد. بگین خود رآکتور اوسیراک را طی عملیات اپرا در سال ۱۹۸۱ نابود کرد. مدت کوتاهی پس از عملیات اپرا، تلاش‌های مصر برای توسعه برنامه بازدارندگی هسته‌ای ملی خود، به روشی مشابه عراق، خنثی شد. هزینه سیاسی این عملیات‌ها که هیچ ادعای عینی برای دفاع از خود نداشتند، باعث شد که رأی‌دهندگان اسرائیلی از برنامه لیکود حمایت کنند و حزب کارگر را کنار بگذارند و این امر کشور را به طور فزاینده‌ای رادیکال‌تر و مستعد سیاست‌های امنیتی شتاب‌گرا کرد. به‌این‌ترتیب، هژمونی ائتلاف راست‌گرا تا به امروز همچنان نظام سیاسی اسرائیل را حفظ و تغییر شکل داده است. به‌عنوان بخشی از این فرایند، دکترین بگین، استراتژی ژئوپلیتیکی و منافع ملی اسرائیل را دوباره تعریف کرد.

مهار دفاع روبه‌جلوی انقلاب ایران

دیوید باستاردو مارتینز، دکترای علوم سیاسی و محقق مسائل ژئوپلیتیک، در مقاله‌ای که تقریباً یک ماه بعد از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل در وب‌سایت ژئوپلیتیکال مونیتور نوشته، به نقش انقلاب ایران و محور مقاومت در بازگشت دکترین بگین به سیاست امنیت ملی اسرائیل اشاره کرده است. او در این مقاله عنوان کرده که در سال ۱۹۷۹، انقلاب شیعی و سنتی امام خمینی به سلطنت سکولار شاه پایان داد و درنتیجه، موقعیت ژئوپلیتیکی ایران تغییر کرد و به‌تدریج موضعی تقابلی و مستقیم علیه اسرائیل به‌عنوان محور غرب اتخاذ کرد. پس از توافق کمپ‌دیوید، موقعیت اسرائیل در میان کشور‌های عربی قوی‌تر و پایدارتر شد و امید نسبی برای عادی‌سازی روابط ایجاد شد؛ امری که خود اسرائیل با سیاست‌های امنیتی‌اش به آن آسیب می‌زد. در مواجهه با آنچه که به نظر می‌رسید درنهایت صهیونیسم در خاورمیانه جذب خواهد شد، دولت ایران محور مقاومت روبه‌رشدی را ایجاد کرد؛ یک سیاست مهار ژئواستراتژیک متشکل از ارتش‌ها و سازمان‌های شبه‌نظامی. پس از جنگ ایران و عراق، دکترین دفاع روبه‌جلو که توسط ایران اتخاذ شد، شکل کامل به خود گرفت. این دکترین بیان می‌کند که ایران باید به طور فعال در صحنه‌های عملیاتی خارجی درگیر و عملاً به یک قدرت منطقه‌ای با انگیزه‌های ضدامپریالیستی تبدیل شود. رویکرد مهار چنددامنه‌ای ایران شامل نیروی قدس، تاکتیک‌های جنگ نامتقارن و همچنین جنگ سایبری و ترکیبی ا‌ست. این رویکرد همچنین به‌ویژه بر کریدور سوریه-لبنان، تمرکز دارد. اکنون دکترین بگین به زمینه‌ای استراتژیک برای مهار دیدگاه ایران و عقب‌راندن آن تبدیل شده است.
در همان دوره‌ای که دکترین دفاع پیش‌دستانه ایران شکل گرفت، بنیامین نتانیاهو اولین کتاب خود را با عنوان «مکانی در میان ملت‌ها» منتشر کرد که در آن استدلال خود را برای استراتژی اسرائیل بزرگ ارائه می‌داد. این اثر نه‌تنها به‌عنوان مانیفستی از تفسیر ژئوپلیتیکی شخصی از موقعیت اسرائیل در خاورمیانه، بلکه به‌عنوان توجیهی برای روند تجاوز علیه ایران نیز عمل کرد. بار‌ها استدلال شده درحالی‌که به نظر می‌رسد کشور‌های سنی مانند پادشاهی‌های عربی وارد دوره‌ای از بهبود روابط با اسرائیل شده‌اند، ایران همچنان به‌عنوان سنگر ضدصهیونیسم دین اسلام باقی مانده است. «جنگ سایه» بین ایران و اسرائیل، طبق سیاست خود نتانیاهو در دوران تصدی و اولین دولت اسرائیل در سال ۱۹۹۶، تا جایی پیش رفت که به یکی از کاتالیزور‌های اصلی امنیت منطقه‌ای در خاورمیانه تبدیل شد. سال‌ها به دلیل دکترین ایران و محور مقاومت که بر مشارکت بازیگران شبه‌نظامی در مانور‌های منظم اسرائیل متمرکز بود، خطرات یک رویارویی مستقیم و منظم بین ایران و اسرائیل بعید به نظر می‌رسید. بااین‌حال، نتانیاهو حملات هوایی دقیقی را به تأسیسات هسته‌ای نطنز، اصفهان و اراک انجام داد. در تلافی نیز ایران حملات موشکی گسترده‌ای را در سراسر اسرائیل انجام داد. منطقه خاکستری در این رویارویی که به‌عنوان مرز مبهم بین جنگ‌وصلح درک می‌شود، به گذشته پیوسته است و به نظر می‌رسد جنگ سایه‌ها بین دو کشور با قدرت نسبتاً برابر، جای خود را به جنگ متعارف داده است. با این اوصاف، الزامات ژئواستراتژیک ایران از زمان تدوین دکترین دفاع روبه‌جلو تکامل یافته است. در سال ۲۰۲۰، گزارش‌هایی مبنی بر تغییر تمرکز امنیتی ایران به سمت خلیج‌فارس و دریای عمان منتشر شد که نشان می‌داد ایران به دنبال تثبیت خود به‌عنوان یک قدرت دریایی رقیب در منطقه است. ازآنجایی‌که سوریه دیگر پناهگاه امنی برای نیرو‌های همراه با ایران نیست، این تغییر استراتژی منطقی به نظر می‌رسد. این بدان معناست که استراتژی ادعایی اسرائیل برای تثبیت منطقه‌ای، حداقل تا حدی موفق شده، همان‌طور که تغییرات سیاسی اخیر در سوریه و لبنان با ترور شهید حسن نصرالله، رهبر حزب‌الله، نشان داده است. بااین‌وجود، دکترین بگین همچنان بر سیاست دفاعی اسرائیل تأثیر می‌گذارد که یعنی صرف‌نظر از تغییرات استراتژیک موقت، موقعیت ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای کماکان تهدیدی قابل‌توجه برای نگرانی‌های اسرائیل محسوب می‌شود.

تقدیرگرایی نتانیاهو به‌مثابه بازنگری در دکترین بگین

عوامل زیادی برای بررسی این موضوع وجود دارد که چرا شتاب‌گرایی خود نتانیاهو نسبت به ایران، خود یک تغییر الگو است، اگر نگوییم یک دکترین کامل. اول‌ازهمه، تربیت ایدئولوژیک او به‌عنوان پیرو صهیونیسم تجدیدنظرطلب به این معنی است که او احتمالاً بیشتر از بگین به ایده‌های ژابوتینسکی پایبند است. پدر نتانیاهو، بنزیون، نه‌تنها محققی در مورد یهودیان پراکنده، بلکه خود در دوران جوانی منشی شخصی ژابوتینسکی بود. با این اوصاف، علاوه بر جنبه ایدئولوژیک، عناصر کلیدی دیگری نیز وجود دارند که باید در نظر گرفته شوند، مانند تجربه او به‌عنوان فرمانده شناسایی نظامی در واحد سایرت متکال ارتش اسرائیل. این واحد مخفی در تهاجمات و ضداطلاعات تخصص دارد و می‌توان استدلال کرد که رویکرد رادیکال‌تر او به دکترین بگین، نمادی از گسترش این اصل مانور تاکتیکی به سیاست خارجی و دفاعی است. یکی دیگر از دلایل نگرانی هنگام بررسی این تغییر، وجود جبرگرایی ایدئولوژیکی است. از سوی دیگر، این استدلال الهیاتی که صهیونیسم فرجام‌شناسی خاص خود را دارد، ممکن است لزوماً در مورد دیدگاه ژئوپلیتیکی نتانیاهو صدق نکند، زیرا لیکود بیشتر مبتنی بر ناسیونالیسم تکنوکرات و سکولار است. بااین‌حال، جایی که می‌توان مورد مشابهی را اثبات کرد، این است که لفاظی‌های نتانیاهو نسبت به شهروندان اسرائیلی طی سه دهه گذشته همواره حول محور ایران بوده، با نوعی عذاب وجدان در مورد سرنوشت قریب‌الوقوع یهودیان که با مخالفت‌های صریح در جامعه مدنی اسرائیل روبه‌رو شده است. حتی اگر ایران هرگز به کلاهک‌های هسته‌ای دست نیابد و دکترین بازدارندگی متعارف خود را ایجاد نکند، هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم این جبرگرایی مبتنی بر سیاست واقع‌گرایانه، کد‌های ژئوپلیتیکی فعلی اسرائیل و دکترین آغاز را کنار خواهد گذاشت؛ اگر نتانیاهو و حزب لیکود به شکل‌دهی نظام سیاسی اسرائیل در سطح داخلی ادامه دهند.