کد خبر: 219011

از نمره‌محوری به زندگی‌محوری

بازاندیشی در آموزش ایران: از حفظیات و کنکور به مهارت‌های زندگی، تاب‌آوری و همدلی

در ایران می‌توانیم این تغییر را ایجاد کنیم، با بازنگری برنامه درسی، آموزش معلمان برای روش‌های نوین، ایجاد فضاهای عملی در مدارس مثل کارگاه‌های پروژه‌محور یا کلوب‌های بحث، و همکاری والدین برای تقویت این مهارت‌ها در خانه.

بر اساس گزارش سازمان یونسکو در سالهای گذشته، تحت عنوان "بازاندیشی در آموزش: به سوی یک خیر جهانی مشترک؟" (Reimagining Education: Towards a Global Common Good?)، مدارس موفق دنیا در کشورهایی مثل فنلاند و سنگاپور، حدود ۶۰ درصد زمان آموزشی را به مهارت‌های زندگی اختصاص می‌دهند، کار تیمی، حل مسئله، مدیریت احساسات، ارتباط سالم و .... گزارش هایی شبیه این، که بر اساس بررسی سیستم‌های آموزشی کشورهای مختلف دنیا تهیه شده اند، تأکید دارند که آموزش سنتی مبتنی بر حفظیات و نمره، دیگر کافی نیست و جهان بایستی به سمت آموزشی حرکت کند که بچه‌ها را برای چالش‌های واقعی در زندگی واقعی آماده نماید. آموزش های جدید بایستی به شکلی باشند که مهارت‌های زندگی (Life Skills) را در مرکز قرار دهند، مهارت‌های شناختی مانند تفکر انتقادی، حل مسئله خلاقانه و تصمیم‌گیری آگاهانه؛ مهارت‌های عاطفی مانند تاب‌آوری در برابر شکست‌ها، مدیریت استرس و خشم، شناخت و بیان احساسات، و پرورش همدلی و خودآگاهی؛ مهارت‌های اجتماعی مانند ارتباط مؤثر، گوش دادن فعال، حل تعارض مسالمت‌آمیز، کار تیمی و ساخت روابط پایدار؛ و مهارت‌های عملی مانند مسئولیت‌پذیری اجتماعی، مدیریت زمان و منابع، شهروندی دیجیتال، و حتی مهارت‌های پایه‌ای زندگی روزمره مثل مدیریت مالی شخصی یا مراقبت از سلامت جسمی و روانی.

آموزش سنتی که کاملاً بر پایه حفظیات، تکرار مکانیکی مطالب و تمرکز انحصاری روی نمره و آزمون استوار است، به هیچ وجه نمی‌تواند کودکان و نوجوانان را برای مواجهه با جهانی پر از عدم قطعیت‌های مداوم، تحولات شتابان تکنولوژیک که هر روز ابزارها و شغل‌های جدیدی خلق یا نابود می‌کند، و بحران‌های عظیم جهانی مانند نابرابری‌های اقتصادی-اجتماعی فزاینده، تغییرات آب و هوایی که تهدیدی وجودی برای بشریت به شمار می‌رود، پاندمی‌های احتمالی آینده، یا حتی چالش‌های روانی ناشی از زندگی در عصر دیجیتال آماده سازد. این نوع آموزش قدیمی، که بیشتر شبیه به پر کردن ذهن با اطلاعات موقت و فراموش‌شدنی است، بچه‌ها را به ماشین‌های پاسخ‌دهی به سؤالات استاندارد تبدیل می‌کند، اما هیچ ابزاری برای مقابله با مشکلات واقعی، پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی زندگی در اختیارشان قرار نمی‌دهد، مشکلاتی که نیاز به خلاقیت، انعطاف‌پذیری، همدلی و تصمیم‌گیری جمعی دارد. بنابراین، ضروری است که به طور جدی و فوری به سمت یک رویکرد نوین و کاملا متفاوت در آموزش، یعنی آموزش واقعی برای زندگی واقعی، حرکت کنیم که بچه‌ها را نه فقط برای آزمون‌ها، بلکه برای چالش‌های روزمره و بلندمدت زندگی آماده نماییم. این رویکرد، آموزش را به عنوان یک ابزار اساسی برای ساختن انسان‌های کامل می‌بیند، انسان‌هایی که نه تنها دانش دارند، بلکه می‌دانند چگونه از آن دانش برای خوشبختی خود و دیگران استفاده کنند، چگونه در برابر شکست‌ها ایستادگی کنند، چگونه روابطی پایدار و معنادار بسازند، و چگونه در جامعه‌ای پر از تغییرات، نقش مثبت ایفا کنند. این تغییر اساسی، آموزش را از یک سیستم خشک و نمره‌محور به یک فرآیند پویا و زندگی‌ساز تبدیل می‌کند که بچه‌ها را به افرادی خلاق، انعطاف‌پذیر و همدل تبدیل می‌نماید، افرادی که قادرند مشکلات را نه فقط ببینند، بلکه حل کنند و آینده‌ای بهتر برای خود و نسل‌های بعدی بسازند، آینده‌ای که در آن موفقیت فردی با موفقیت جمعی گره خورده و هیچ کس تنها رها نمی‌شود.

این رویکرد نوین و تحول‌آفرین، که ریشه در تجربیات عملی و موفق کشورهای پیشگام در آموزش دارد و بر پایه تحقیقات جامع و جهانی در زمینه روان‌شناسی تربیتی، جامعه‌شناسی و علوم شناختی بنا شده است، به شدت بر این نکته پافشاری می‌کند که مهارت‌های زندگی باید به عنوان هسته مرکزی و غیرقابل حذف برنامه درسی قرار گیرند، نه به عنوان موضوعات جانبی، اختیاری یا تزئینی که فقط در حاشیه برنامه‌های آموزشی گنجانده شوند و اغلب نادیده گرفته شوند. این مهارت‌ها باید مانند ستون‌های اصلی یک ساختمان محکم، تمام ساختار آموزشی را نگه دارند و در هر درس، هر فعالیت و هر لحظه مدرسه‌ای نفوذ کنند تا بچه‌ها از همان سنین پایین با آن‌ها زندگی کنند و نفس بکشند.

در بخش مهارت‌های شناختی، این رویکرد بچه‌ها را از مصرف‌کنندگان منفعل اطلاعات به متفکران مستقل و قدرتمند تبدیل می‌کند، تفکر انتقادی که نه تنها پذیرشبی چون و چرای اطلاعات را رد می‌کند، بلکه بچه‌ها را تشویق می‌نماید تا هر ادعا، هر خبر و هر داده‌ای را با سؤالات هوشمندانه به چالش بکشند، ریشه‌های آن را کاوش کنند، نقاط ضعف و قوتش را تحلیل نمایند و به نتایج منطقی و مستدل برسند، تحلیلی که در دنیای پر از اطلاعات غلط امروز، مانند یک سپر محافظ عمل می‌کند؛ حل مسئله خلاقانه که بچه‌ها را از چارچوب‌های خشک کتاب خارج می‌کند و آن‌ها را با چالش‌های واقعی و ملموس زندگی روبه‌رو می‌سازد، چالش‌هایی مثل پیدا کردن راه‌حل‌های نوآورانه برای مشکلات شهری مانند ترافیک سنگین، آلودگی هوا یا کمبود آب، یا مدیریت منابع محدود در یک پروژه گروهی که شبیه‌سازی یک کسب‌وکار کوچک یا یک مأموریت زیست‌محیطی است؛ و تصمیم‌گیری آگاهانه که بر پایه شواهد علمی، داده‌های معتبر و ارزش‌های اخلاقی عمیق استوار باشد، نه بر اساس احساسات یا تکانه های زودگذر، هیجانات لحظه‌ای یا فشارهای اجتماعی، تصمیم‌گیری‌هایی که بچه‌ها را یاد می‌دهد در موقعیت‌های پیچیده، گزینه‌ها را وزن کنند، عواقب بلندمدت را پیش‌بینی نمایند و انتخاب‌هایی مسئولانه داشته باشند که نه تنها به نفع خودشان، بلکه به نفع جامعه هم باشد.

این مهارت‌های شناختی، وقتی از دوران کودکی و با تمرین‌های مداوم و واقعی در مدرسه نهادینه شوند، بچه‌ها را برای دنیای کار آینده — دنیایی که به سرعت در حال تغییر است و بسیاری از شغل‌های آن از بین رفته و خواهند رفت و البته بسیاری از شغل هایی که هنوز حتی اختراع نشده‌اند — آماده می‌کنند، شغل‌هایی که نیاز به نوآوری پیوسته، سازگاری سریع و فکر کردن خارج از چارچوب دارند، شغل‌هایی که ربات‌ها و هوش مصنوعی هرگز نمی‌توانند کاملاً جایگزین آن‌ها شوند چون هسته اصلی‌شان خلاقیت انسانی، شهود عمیق و توانایی ترکیب ایده‌های نامرتبط به شیوه‌های نوین است، خلاقیتی که ماشین‌ها می‌توانند تقلید کنند اما هرگز خلق نکنند. این رویکرد، بچه‌ها را به رهبران آینده، مخترعان، کارآفرینان و حل‌کنندگان مشکلات جهانی تبدیل می‌کند، نه فقط کارمندان مطیع در یک سیستم مکانیکی.

در حوزه مهارت‌های عاطفی، بدون شک این بخش یکی از ضعیف‌ترین نقاط آموزش سنتی است که بچه‌ها را در برابر طوفان‌های روانی زندگی بی‌دفاع می‌گذارد. تاب‌آوری در برابر شکست‌ها باید از سنین پایین آموزش داده شود، تا بچه‌ها یاد بگیرند که نمره پایین یا اشتباه در یک پروژه، پایان دنیا نیست، بلکه فرصتی برای قوی‌تر شدن است، فرصتی که با تمرین‌های عملی مثل بازسازی پروژه‌های شکست‌خورده یا بحث درباره تجربیات واقعی، تقویت می‌شود؛ مدیریت استرس و خشم از طریق روش‌های ساده اما مؤثر مثل تمرین‌های تنفس، ورزش روزانه یا حتی هنر درمانی، می‌تواند جلوی انفجارهای عاطفی را بگیرد و بچه‌ها را به افرادی آرام و متعادل تبدیل کند؛ شناخت و بیان احساسات، که اغلب نادیده گرفته می‌شود، به بچه‌ها کمک می‌کند تا واژگان عاطفی غنی داشته باشند و بتوانند بگویند "من عصبانی‌ام چون..." به جای پرخاشگری یا سرکوب؛ و پرورش همدلی و خودآگاهی، که پایه‌ای برای سلامت روان بلندمدت است، بچه‌ها را یاد می‌دهد که در پوست دیگران بروند، دردشان را درک کنند و با خودشان مهربان باشند، مهربانی که در دنیای پر از رقابت امروز، نادرترین دارایی است.

مهارت‌های اجتماعی نیز، که بدون آن‌ها هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند پایدار بماند، باید با تمرین‌های روزانه تقویت شوند، ارتباط مؤثر یعنی یادگیری نه فقط حرف زدن، بلکه گوش دادن واقعی، گوش دادنی که در آن فرد بدون قطع کردن یا قضاوت، پیام طرف مقابل را جذب کند و با پاسخ‌های همدلانه، رابطه را عمیق‌تر کند؛ حل تعارض مسالمت‌آمیز از طریق تکنیک‌های مذاکره، سازش و حتی بازی‌های نقش‌آفرینی که بچه‌ها را در موقعیت‌های واقعی اختلاف قرار می‌دهد و نشان می‌دهد خشونت یا سکوت، راه‌حل نیست؛ کار تیمی که فراتر از تقسیم وظایف، شامل ساخت اعتماد، پذیرش تفاوت‌ها و جشن گرفتن موفقیت‌های مشترک است، موفقیت‌هایی که در زندگی واقعی، بیشتر از موفقیت‌های فردی ارزش دارند؛ و ساخت روابط پایدار که بچه‌ها را برای شبکه‌سازی در مدرسه، دانشگاه، کار و حتی خانواده آماده می‌کند، شبکه‌هایی که در مواقع بحران، تکیه‌گاه واقعی هستند.

در نهایت، مهارت‌های عملی، که اغلب در آموزش سنتی کاملاً فراموش می‌شوند، باید بخشی جدایی‌ناپذیر از روزمره مدرسه باشند، مسئولیت‌پذیری اجتماعی یعنی آموزش اینکه هر فرد چگونه می‌تواند جهان را بهتر کند، از کارهای کوچک مثل جمع‌آوری زباله در محله تا پروژه‌های بزرگ‌تر مثل کمپین‌های آگاهی‌بخشی؛ مدیریت زمان و منابع که بچه‌ها را با ابزارهایی مثل برنامه‌ریزی روزانه یا اولویت‌بندی وظایف آشنا می‌کند، ابزارهایی که بدون آن‌ها، حتی با هوش بالا، زندگی آشفته می‌شود؛ شهروندی دیجیتال که شامل آموزش ایمنی در فضای مجازی، تشخیص اطلاعات غلط، و استفاده مثبت از فناوری است، فناوری که اگر کنترل نشود، به اعتیاد یا آسیب‌های روانی منجر می‌شود؛ و مهارت‌های پایه‌ای زندگی روزمره مثل مدیریت مالی شخصی، یادگیری بودجه‌بندی، پس‌انداز و حتی درک بدهی، یا مراقبت از سلامت جسمی و روانی، از خواب کافی تا تغذیه سالم و ورزش، مهارت‌هایی که بدون آن‌ها، موفقیت تحصیلی هم بی‌معنی خواهد بود، چون بدن و ذهن سالم، پایه همه چیز هستند.

این رویکرد جامع، که مهارت‌ها را ادغام می‌کند، نه تنها بچه‌ها را شادتر می‌کند، بلکه جامعه را قوی‌تر می‌سازد. وقتی بچه‌ها یاد بگیرند کار تیمی کنند، دعواهای خانوادگی و اجتماعی کمتر می‌شود؛ وقتی تاب‌آوری بیاموزند، نرخ افسردگی پایین می‌آید؛ وقتی همدلی تمرین کنند، نابرابری‌ها کاهش می‌یابد؛ و وقتی حل مسئله خلاقانه یاد بگیرند، نوآوری اقتصادی افزایش پیدا می‌کند. آمارهای جهانی نشان می‌دهند کشورهایی که این مسیر را رفته‌اند، نه تنها در شاخص‌های آموزشی رتبه بالا دارند، بلکه در شادی، سلامت روان و حتی تولید ناخالص داخلی پیشرو هستند، چون نیروی کارشان نه فقط باسواد، بلکه زندگی‌بلد است.

در ایران، ما هم می‌توانیم این تغییر را ایجاد کنیم، با بازنگری برنامه درسی، آموزش معلمان برای روش‌های نوین، ایجاد فضاهای عملی در مدارس مثل کارگاه‌های پروژه‌محور یا کلوب‌های بحث، و همکاری والدین برای تقویت این مهارت‌ها در خانه. این کار نیاز به بودجه‌های کلان ندارد، نیاز به اراده و البته مدیریت صحیح دارد، اراده‌ای که از امروز شروع شود و بچه‌هایمان را به افرادی تبدیل کند که نه فقط زنده بمانند، بلکه زندگی کنند، زندگی‌ای پر از معنا، ارتباط و موفقیت واقعی. اگر این کار را نکنیم، نسل بعدی ما باسواد خواهد بود اما ناتوان، تنها اما متصل به صفحه‌ها، و موفق در نمره اما شکست‌خورده در زندگی، انتخاب با ماست، انتخابی که آینده کشور را تعیین می‌کند. انتخاب با ماست، انتخابی که می‌تواند سرنوشت میلیون‌ها کودک را از یک چرخه خسته‌کننده نمره و استرس به یک ماجراجویی پر از کشف، رشد و شادی تبدیل کند، شادی‌ای که نه فقط در نمرات، بلکه در لبخندهای واقعی، روابط عمیق و حس مفید بودن دیده می‌شود.

تصور کنید مدرسه‌ای که بچه‌ها صبح با ذوق به آن می‌روند، نه با ترس از امتحان یا مقایسه — مدرسه‌ای که درس ریاضی نه فقط فرمول حفظ کردن است، بلکه حل مسئله واقعی مثل محاسبه بودجه یک پروژه زیست‌محیطی برای محله؛ درس علوم نه آزمایش‌های خشک کتاب، بلکه ساخت یک مدل خورشیدی با مواد بازیافتی و بحث گروهی درباره اینکه چرا انرژی پاک مهم است؛ درس ادبیات نه حفظ شعر، بلکه نوشتن داستان‌های شخصی و به اشتراک گذاشتن احساسات واقعی، جایی که بچه‌ها یاد می‌گیرند همدلی کنند و درد دیگران را در کلمات خودشان بیان نمایند. این تغییرات کوچک، اما عمیق، می‌توانند با همین معلمان فعلی شروع شوند، معلم‌هایی که با چند کارگاه کوتاه، یاد بگیرند چگونه کلاس را به یک کارگاه زندگی تبدیل کنند، چگونه سؤالات باز بپرسند که بچه‌ها را به فکر وادارد، نه جواب‌های آماده بخواهند.

والدین هم، که اغلب خسته از فشارهای زندگی هستند، می‌توانند قهرمان این تغییر باشند، با یک ساعت گفتگو واقعی در خانه بدون حرف از نمره، با بازی‌های خانوادگی که کار تیمی را تمرین کند، با تشویق شکست‌ها به عنوان درس، نه تنبیه. این همکاری خانه و مدرسه، مثل یک پل محکم، بچه‌ها را از جزیره تنهایی به جامعه‌ای گرم و حمایت‌گر می‌رساند، جامعه‌ای که در آن بچه‌ها یاد می‌گیرند شکست کنکور پایان نیست، بلکه آغاز یک مسیر جدید است؛ یاد می‌گیرند دوست واقعی پیدا کنند، نه فقط فالوور در اینستاگرام؛ یاد می‌گیرند با پولشان هوشمندانه رفتار کنند، نه فقط خرج های احساسی؛ و یاد می‌گیرند احساساتشان را مدیریت کنند تا شب‌ها با آرامش بخوابند، نه با اضطراب امتحان فردا.

اگر امروز شروع کنیم، ده سال بعد جامعه‌ای خواهیم داشت که جوانانش نه تنها مهندس یا دکتر هستند، بلکه انسان‌هایی نسبتا" کامل، همدل با دیگران، قوی در برابر چالش‌ها، خلاق در کار، و شاد در زندگی. اما اگر بمانیم در همان سیستم قدیمی، با همان حفظیات و نمره، بچه‌هایمان را به نسلی تبدیل می‌کنیم که کتاب‌ها را بلدند اما زندگی را نه، نسلی که در صفحه‌های مجازی گم می‌شود، در روابط سطحی می‌ماند، و در بحران‌ها می‌شکند. این انتخاب عاطفی است، چون قلب هر والدی برای خوشبختی فرزندش می‌تپد؛ این انتخاب منطقی است، چون جهان آینده نیاز به انسان‌های زندگی‌بلد دارد، نه فقط نمره‌بگیر. از همین امروز، یک قدم برداریم، یک مدیر مدرسه که یک کلوب بحث راه بیندازد، یک معلم که یک پروژه واقعی بدهد، یک والد که امشب بدون حرف نمره شام بخورد. این قدم‌های کوچک، موج بزرگی می‌سازند، موجی که ایران را به کشوری تبدیل می‌کند با بچه‌هایی که نه فقط موفق، بلکه واقعاً زنده هستند، زنده با تمام معنا و زیبایی زندگی.

و در نهایت، این تغییر نه فقط برای بچه‌ها، بلکه برای خودمان است، برای والدینی که شب‌ها با آرامش می‌خوابند چون می‌دانند فرزندشان آماده زندگی است؛ برای معلمانی که با دیدن چشم‌های براق بچه‌ها انرژی می‌گیرند؛ برای جامعه‌ای که با جوانان قوی و همدل، به سمت پیشرفت واقعی می‌رود. بیایید این هنر زندگی را به بچه‌هایمان هدیه دهیم، هدیه‌ای که هیچ نمره ۲۰ نمی‌تواند با آن برابر کند. آینده از مدرسه شروع می‌شود، اما با اراده ما ساخته می‌شود، اراده‌ای که امروز، همین لحظه، می‌تواند آغاز یک تغییر آرام و زیبا باشد.

از همین امروز، مدیران مدارس، معلمان و والدین دست به کار شوند تا مدرسه واقعاً کارخانه زندگی‌سازی شود، نه فقط نمره‌سازی. این نه یک گزینه، بلکه یک ضرورت است برای ساختن ایران فردا، ایران شاد، قوی و متحد.

راهکارهای عملی برای تحول در مدارس: از نمره‌محوری به زندگی‌محوری

در نهایت، برای اینکه مدارس ایران واقعاً به کارگاه هنر زندگی تبدیل شوند و بچه‌ها را برای چالش‌های واقعی آماده کنند، این راهکارهای عملی و قابل اجرا را از امروز شروع کنیم:

  • بازنگری برنامه درسی ملی: حداقل ۵۰ تا ۶۰ درصد زمان آموزشی را به مهارت‌های زندگی اختصاص دهیم، مهارت‌های شناختی (تفکر انتقادی و حل مسئله)، مهارتهای عاطفی (تاب‌آوری و مدیریت احساسات)، مهارتهای اجتماعی (کار تیمی و همدلی) و مهارتهای عملی (مسئولیت‌پذیری و شهروندی دیجیتال) را در تمام دروس ادغام کنید، نه به عنوان درس جداگانه.
  • آموزش مجدد معلمان: کارگاه‌های کوتاه‌مدت (حتی آنلاین) برای معلمان برگزار کنید تا روش‌های نوین مثل یادگیری پروژه‌محور، بحث گروهی و تسهیل‌گری به جای انتقال خشک دانش را یاد بگیرند، معلم را از "استاد همه‌چیز" به "راهنما و همراه" تبدیل کنید.
  • ایجاد فضاهای عملی در مدارس: کارگاه‌های پروژه‌محور بسازید (با مواد ساده و بازیافتی)، کلوب‌های بحث هفتگی راه بیندازید، باغچه مدرسه برای مسئولیت زیست‌محیطی ایجاد کنید، و فعالیت‌های گروهی مثل تئاتر یا ورزش تیمی را اجباری کنید، مدرسه را از جزیره درس به آزمایشگاه زندگی تبدیل کنید.
  • حذف یا کاهش آزمون‌های استاندارد :نمره را از مرکز خارج کنید و ارزیابی را بر اساس پیشرفت شخصی، پروژه‌های واقعی و بازخورد همدلانه قرار دهید، شکست را جشن بگیرید، نه تنبیه کنید.
  • همکاری اجباری والدین و خانه: برنامه‌های مشترک خانه-مدرسه راه بیندازید، شام بدون حرف نمره، بازی‌های خانوادگی برای کار تیمی، و یادداشت‌های عشق بی‌قیدوشرط، والدین را با کارگاه‌های رایگان آموزش دهید تا خانه مکمل مدرسه باشد.
  • مشاوره عاطفی رایگان در هر مدرسه: حداقل یک روان‌شناس یا مشاور با سواد با سواد و با سواد، در هر مدرسه برای جلسات ماهانه با بچه‌ها، اضطراب را زود شناسایی کنید و مهارت‌های مدیریت احساسات را تمرین کنید.
  • پروژه‌های واقعی اجتماعی: بچه‌ها را به محله ببرید، کمک به سالمندان، پاکسازی پارک، یا کمپین‌های آگاهی درباره محیط زیست، مسئولیت اجتماعی را از کتاب به عمل بیاورید.
  • ادغام فناوری مثبت: شهروندی دیجیتال را آموزش دهید، چگونه از شبکه‌های اجتماعی برای ارتباط واقعی استفاده کنند، نه انزوا، تشخیص اخبار جعلی و ایمنی آنلاین را اجباری کنید.
  • جایزه برای تلاش و پیشرفت، نه فقط نمره، سیستم جایزه گروهی راه بیندازید، بستنی برای پروژه موفق، پارک برای تاب‌آوری در شکست، انگیزه درونی بسازید.
  • ارزیابی سالانه مهارت‌های زندگی، هر سال پیشرفت بچه‌ها در همدلی، خلاقیت و روابط را اندازه بگیرید، نه فقط نمره، گزارش به والدین بدهید که "فرزندتان چقدر زندگی‌بلد شده".
  • فراخوان به مسئولان، بودجه سلامت روان مدارس را چند برابر کنید، بنرهای قبولی کنکور را حذف کنید، و موفقیت مدرسه را بر اساس شادی و مهارت بچه‌ها بسنجید، نه رتبه کنکور.

این راهکارها از امروز قابل اجرا هستند، یک مدیر، یک معلم، یک والد می‌تواند شروع کند. اگر همه با هم باشیم، ایران فردا پر از جوانانی شاد، قوی و زندگی‌بلد خواهد بود.