فیلم جدید کاترین بیگلو، «خانه دینامیت»، در ظاهر بازگشت فیلمسازی است که سالها با سوژههای نظامی و امنیتی آمریکا شناخته شده؛ اما در واقع، نمایشی از سردرگمی سینمایی زنی است که زمانی در آثارش توانست مرز میان تعلیق و واقعیت را دقیق نگه دارد، اما اینبار در میان انبوهی از نمادهای سیاسی و تصاویر بحرانزده، خودش را گم میکند. «خانه دینامیت» نه از نظر روایی و نه از حیث اجرا، نمیتواند بار سنگین ایدهاش را تحمل کند؛ موشکی که بهسمت خاک آمریکا در حرکت است و فیلمی که میخواهد اضطراب یک ملت را به تصویر بکشد، اما در نهایت چیزی جز بازسازی تصنعی ترس هالیوودی نیست. بیگلو در سالهای اخیر بارها نشان داده که به دنبال تلفیق مستندنمایی و قصهگویی در سینماست؛ اما در «خانه دینامیت» این تلفیق جواب نمیدهد.
فیلم در همان سکانسهای ابتدایی با تصاویری از پرتاب موشک و واکنش اتاق فرمان در پنتاگون شروع میشود، اما بلافاصله در دام شعار میافتد. روایت بهجای آنکه بر منطق درونی بحران بنا شود، بر اغراق و تدوین شتابزده استوار است. همین مسئله باعث میشود اضطراب مخاطب نه از دل واقعیت موقعیت، بلکه از طریق افکتهای صوتی و فریادهای بازیگران شکل بگیرد؛ ترسی مصرفی، بیجان و فاقد زمینه دراماتیک. بزرگترین ضعف فیلم، ناتوانیاش در حفظ توازن میان واقعیت و تخیل است.
بیگلو همیشه در آثارش، با بحرانهای امنیتی برخوردی سرد و محاسبهگر داشت؛ اما در اینجا، دوربین مدام میان نگاه مستندگونه و سینمای حادثهای در نوسان است. نتیجه چیزی میشود شبیه گزارش تلویزیونیای که میخواهد خودش را فیلم جدی جا بزند. «خانه دینامیت» میخواست تصویری از وحشت ملی بدهد، اما به سطحیترین شکل ممکن، بحران را به ماجرایی خانوادگی و احساسی تقلیل داد؛ جایی که فرمانده ارشد در میانه تهدید موشکی، نگران فرزندش است و دوربین بیوقفه روی چهرههای اشکآلود زوم میکند. فیلم از نظر ساختار دراماتیک نیز از ریتم میافتد. در نیمه دوم، گویی خود فیلمساز نمیداند از این بحران چگونه خارج شود. گزارشهای تلویزیونی، گفتوگوهای اضطراری، پرواز هواپیماهای رهگیر و گریههای مادرانه، همه به تکرار میافتند. از نقطهای به بعد، تنش جای خود را به خستگی میدهد و تماشاگر در انتظار پایان است نه درگیر سرنوشت.
از منظر کارگردانی، بیگلو هنوز به میزانسنهای منظم و نورپردازی سردش وفادار است؛ اما این بار زبان تصویریاش در خدمت معنا قرار نمیگیرد. قابهای لرزان و نورهای اغراقآمیز که باید حس بحران را منتقل کنند، بیشتر به تزیین صحنه شبیهاند. فیلم در بازسازی فضاهای نظامی پرخرج است، اما این خرج، خلأ اندیشه را پر نمیکند. «خانه دینامیت» از لحاظ فنی نسبتاً خوب ساخته شده، اما تهی است؛ تهی از ایدهای که بتواند این همه صدا، نور و انفجار تصویر را به معنایی مشخص پیوند دهد. از حیث روایی، فیلم بارها تلاش میکند با کات میان مرکز فرماندهی، خیابانها و خانوادههای نگران، گسترهای ملی از وحشت را نشان دهد. اما این برشهای موازی نه عمق میدهند و نه پیوند میسازند.
بهجای شبکهای از نگرانی انسانی، تکههایی از یک تبلیغ نظامی بهدست میآید. فیلم در واقع نه روایت بحران، بلکه بازتولید گفتمان امنیت است. همین رویکرد، آن را از درام سیاسی به محصولی ایدئولوژیک تبدیل میکند. در سطح بازیگری نیز اثر نامتعادل است. نقش اصلی، زنی در دل ساختار امنیتی است که نه عمق دارد و نه گذشتهای مشخص. بازیگر تلاش میکند اضطراب را به نمایش بگذارد، اما در غیاب دیالوگهای منسجم و موقعیتهای روانی قوی، نتیجه به اغراق میرسد. فیلم از شخصیتپردازی فرار میکند و ترجیح میدهد بر هیجان کوتاهمدت تکیه کند. این رویکرد همان چیزی است که در نهایت، فیلم را از یک درام سیاسی جدی به یک محصول تبلیغاتی بدل میکند. اما شاید مسئله اصلی، نه ضعف در فرم یا بازی، بلکه عدم صداقت در نیت فیلم باشد. «خانه دینامیت» در ظاهر نقدی است بر وحشتافکنی و جنگ، اما عملاً بازتولید همان گفتمان است. فیلم با طرح تهدید موشکی خارجی، بار دیگر به تماشاگر آمریکایی یادآوری میکند که دشمن بیرون از مرزهاست و «خانه» باید متحد بماند. در ظاهر هشدار میدهد، اما در باطن، توجیه میکند و درست همینجاست که فیلم از سینما فاصله میگیرد و به ابزار سیاست بدل میشود.
در مجموع، «خانه دینامیت» تلاشی است شکستخورده برای بازگشت به دوران اوج بیگلو. فیلم میخواهد اضطراب جمعی بسازد، اما در نهایت اضطراب خودش را لو میدهد؛ اضطراب فیلمسازی که در جهان پساحقیقت، هنوز خیال میکند میتوان با انفجار و تدوین سریع، به فهمی از ترس و سیاست رسید. «خانه دینامیت» نه تریلر است، نه درام و نه حتی بیانیه؛ تنها انعکاس پرزرقوبرق بنبست سینمایی است که روزی جسور بود، اما امروز از ترس سقوط، فقط فریاد میزند. در مجموع، «خانه دینامیت» نشانهای است از بحران سینمایی در بدنه هالیوود؛ جایی که تکنیک بر تفکر چیره میشود و فیلمسازان باسابقه در چرخه خودتکراری گرفتار میشوند. بیگلو زمانی با جسارت از خشونت حرف میزد، اما حالا خشونت را بازتولید میکند. فیلم نه بازتاب ترس جمعی، بلکه ترس خود سینمای آمریکا از فروپاشی است؛ سینمایی که هنوز میخواهد خود را منجی نشان دهد، اما در قابهایش تنها سایهای از قدرت مانده است.
یادداشتهای مرتبط را در پیوندهای زیر بخوانید:
محمدسجاد حمیدیه، خبرنگار؛ آمادهسازی ذهنها برای استفاده از بمب اتم؟
سعید قاسمی، خبرنگار؛ من دشمن دارم پس هستم!
حمیدرضا رنجبرزاده، خبرنگار؛ پروپاگاندا با طعم تُفِ سربالا!
محمدمهدی عبدالهزاده، خبرنگار؛ خانهای از دینامیت؛ آتشی که گُر نگرفت