کد خبر: 217247

غرب آسیا در تقاطع قدرت‌ها

چین و آمریکا در بازی چندقطبی

به دنبال کاهش مستقیم حضور نظامی آمریکا، چین فرصتی مناسب برای گسترش نفوذ خود در غرب آسیا پیدا کرد. سیاست «نفوذ حلزونی» پکن، شامل سرمایه‌گذاری‌های کلان در پروژه‌های انرژی، توسعه زیرساخت و میانجی‌گری دیپلماتیک بوده است.

سیده‌مهدیه قرشی، نویسنده و پژوهشگر: در دهه‌های اخیر، غرب آسیا در پیوند تنگاتنگی با منافع انرژی، امنیت بین‌المللی و رقابت‌های راهبردی قدرت‌های بزرگ تعریف شده است. این منطقه در طول دوران جنگ سرد تا دهه اول قرن بیست‌ویکم، شاهد حضور آمریکا با بهره‌گیری از ائتلاف‌های نظامی، حضور مستقیم نیرو‌های نظامی و کنترل مسیر‌های انرژی بود و آمریکا هژمونی کم‌سابقه‌ای در ساختار سیاسی و امنیتی منطقه ایجاد کرده بود؛ اما تحولاتی مانند جنگ‌های پرهزینه عراق و افغانستان و بحران‌های مربوط به حوزه انرژی و ظهور قدرت‌های اقتصادی جدید، نظم سنتی آمریکا در منطقه را به چالش کشید. در شرایطی که چین به‌عنوان قدرتی در حال صعود، درصدد است با بهره‌گیری از ظرفیت‌های اقتصادی و دیپلماسی توسعه‌محور، جایگاهی پایدار در منطقه‌ای پیدا کند، تحولاتی همچون برگزاری رزمایش دریایی چین و عربستان و ادعا‌ها درباره انتقال مواد سوخت موشکی از چین به ایران از یک سو و ازسرگیری آزمایش‌های هسته‌ای پس از سه‌دهه وقفه توسط آمریکا از سوی دیگر، ظن انتقال رقابت دو ابرقدرت از سطح اقتصادی به عرصه امنیتی را تقویت کرده است. بر همین اساس، به نظر می‌رسد غرب آسیا در آستانه مرحله‌ای جدید از تحول قرار دارد؛ مرحله‌ای که در آن، موازنه قدرت در حال گذار از سیستم تک‌قطبی به توزیع قدرت میان بازیگران متعدد با ابزار‌های متفاوت است. اکنون پرسش اصلی این است که در این شرایط، چگونه بازتعریف نقش آمریکا و گسترش نفوذ چین، آینده نظم سیاسی و امنیتی منطقه را رقم خواهد زد؟

چرخش واشنگتن؛ تمرکز بر آسیا و بازتعریف حضور در غرب آسیا

سیاست «چرخش به سمت آسیا» (Pivot to Asia) که نخستین‌بار در سال ۲۰۱۱ توسط دولت باراک اوباما مطرح شد، نقطه عطفی در راهبرد کلان آمریکا محسوب می‌شود؛ راهبردی که بیانگر تغییر تمرکز استراتژیک واشنگتن از غرب آسیا به منطقه آسیا- اقیانوسیه بود. در این چهارچوب، رشد سریع اقتصادی و گسترش قدرت نظامی چین به‌عنوان تهدیدی بالقوه برای هژمونی آمریکا در نظام بین‌الملل تلقی شد.

لذا هدف اصلی این سیاست، کاهش درگیری‌های پرهزینه و مداخلات مستقیم نظامی در غرب آسیا و درعین‌حال، تمرکز بر مهار چین از طریق تقویت ائتلاف‌های منطقه‌ای با شرکای کلیدی شرق آسیا از جمله ژاپن، کره جنوبی، استرالیا و فیلیپین بود. در سطح عملیاتی نیز این طرح، به معنای بازتخصیص منابع نظامی و دیپلماتیک از غرب آسیا به شرق آسیا و کاهش حضور مستقیم آمریکا در مناطق بحرانی مانند عراق و افغانستان دانسته شد و در پی آن، تصمیم به خروج نسبی نیرو‌های آمریکایی از این کشور‌ها و پرهیز از مداخله گسترده در بحران‌هایی نظیر سوریه، بازتاب عینی این تغییر جهت به شمار می‌رفت. بااین‌حال، کاهش حضور مستقیم واشنگتن در غرب آسیا، به‌ویژه در حوزه‌های امنیتی و انرژی، خلأی نسبی در موازنه قدرت منطقه ایجاد کرد که از قضا این خلأ به‌سرعت مورد بهره‌برداری قدرت‌های رقیب، از جمله چین و روسیه و نیز برخی بازیگران منطقه‌ای قرار گرفت. در این میان، چین باتکیه‌بر ابزار‌های اقتصادی، پروژه‌های زیرساختی و دیپلماسی توسعه‌محور خود، توانست جایگاهی تازه و به طور نسبی باثبات در غرب آسیا ایجاد کند؛ جایگاهی که بدون درگیری مستقیم با ساختار‌های امنیتی تحت نفوذ آمریکا، نفوذ پکن را به‌صورت تدریجی و کم‌هزینه گسترش داد.

خلأ قدرت و فرصت‌های چین

به دنبال کاهش مستقیم حضور نظامی آمریکا، چین فرصتی مناسب برای گسترش نفوذ خود در غرب آسیا پیدا کرد. سیاست «نفوذ حلزونی» پکن، شامل سرمایه‌گذاری‌های کلان در پروژه‌های انرژی، توسعه زیرساخت و میانجی‌گری دیپلماتیک بوده است. قرارداد ۲۵ساله میان ایران و چین نمونه بارز این دست اقدامات است که امکان همکاری بلندمدت در حوزه‌های انرژی، فناوری، زیرساخت و امنیت را فراهم می‌کند، همچنین اجرای پروژه «کمربند و جاده» چین و اتصال بنادر و مسیر‌های تجاری از خلیج‌فارس تا مدیترانه و سرمایه‌گذاری در کشور‌های مختلف، از گسترش نفوذ اقتصادی همراه با تضمین امنیت مسیر‌های حیاتی انرژی و تجارت خبر می‌دهد. میانجی‌گری چین میان ایران و عربستان سعودی در سال ۲۰۲۳ نیز نشانه‌ای از قدرت نرم و توان دیپلماتیک این کشور است که می‌تواند نفوذ خود را در حل منازعات منطقه‌ای افزایش دهد. بااین‌حال، تحولات اخیر نشان می‌دهند که چین با حرکتی خزنده به‌تدریج وارد عرصه امنیتی نیز شده است. اگرچه این نقش امنیتی محتاطانه بوده و هنوز چالش مستقیم برای آمریکا به وجود نیاورده، اعلام خبر اجرای مانور مشترک رزمایش دریایی با عربستان به نام «شمشیر آبی 2025» توسط ارتش چین و ادعای س‌ان‌ان مبنی بر انتقال دوهزار تن ماده سوخت موشک به ایران، می‌تواند نشانه‌هایی از عبور چین از مرز‌های نفوذ صرفاً اقتصادی و ورود به رقابت نظامی- استراتژیک باشد. این تحولات، پیامی روشن برای آمریکا دارد. اینکه پکن دیگر تنها شریک اقتصادی نیست، بلکه به بازیگری کلیدی در امنیت منطقه تبدیل شده است. هم‌زمان با انتشار این اخبار، اقدامات آمریکا مانند صدور مجوز ساخت زیردریایی هسته‌ای برای کره جنوبی و ازسرگیری آزمایش‌های تسلیحاتی این کشور نیز نشانی از ارتقای رقابت میان دو قدرت از سطح بازدارندگی سخت است و این مهم حاکی از تغییر بازی در غرب آسیایی است که پیش‌تر صحنه جنگ‌های نیابتی بود و اکنون در معرض رقابت مستقیم اقتصادی و نظامی میان ابرقدرت‌ها قرار گرفته است.

دیپلماسی اقتصادی در برابر دیپلماسی نظامی؟

براین‌اساس، چین و آمریکا دو رویکرد متفاوت را برای حفظ نفوذ در غرب آسیا دنبال می‌کنند. پکن با تمرکز بر سرمایه‌گذاری، توسعه زیرساخت و میانجی‌گری دیپلماتیک، تصویر یک شریک اقتصادی غیر مداخله‌گر را ترسیم می‌کند، درحالی‌که واشنگتن از اتحاد‌های نظامی، فروش تسلیحات و حضور مستقیم نیرو‌هایش بهره می‌برد. در این میان، ورود محتاطانه چین به عرصه امنیتی با توجه به مواردی که پیش‌تر بیان شد، می‌تواند مرز‌های سنتی این رقابت را با دگرگونی مواجه کند. به‌طوری‌که ترکیب دیپلماسی اقتصادی با ابزار‌های نظامی و بازدارندگی، پکن را قادر می‌سازد تا منافع اقتصادی خود را از طریق تضمین امنیتی تثبیت کند. این در حالی است که در مقابل، آمریکا با تمرکز مجدد بر بازدارندگی هسته‌ای و قدرت سخت، در تلاش است تا مانع گسترش نفوذ نظامی چین شود؛ لذا تلاقی منطق اقتصاد و امنیت می‌تواند شکل‌دهنده به آینده غرب آسیا در سایه رقابت دو ابرقدرت باشد. این در حالی است که کشور‌های منطقه، ازجمله عربستان و امارات نیز، ناگزیرند بین بهره‌برداری از فرصت‌های اقتصادی چین و تضمین امنیت خود از طریق آمریکا توازن برقرار کنند.

متحدان سنتی و رویکرد‌های دوسویه

کشور‌های منطقه، خصوصاً متحدان سنتی آمریکا، اکنون در مواجهه با رقابت دو ابرقدرت، وارد مرحله‌ای از موازنه‌سازی شده‌اند. عربستان سعودی با همکاری اقتصادی و نظامی محدود با چین، هم‌زمان روابط امنیتی خود با واشنگتن را حفظ می‌کند. امارات نیز با ترکیب پروژه‌های سرمایه‌گذاری چینی و اتحاد‌های دفاعی با آمریکا، استراتژی انعطاف‌پذیری را پیش گرفته است. رژیم صهیونیستی با حفظ اتحاد امنیتی با آمریکا و توجه به همکاری‌های فناورانه چین، تلاش می‌کند هم‌زمان با بهره‌برداری از فرصت‌ها، امنیت خود را تضمین کند. همین موضوع منجر به شکل‌گیری یک «نظم منطقه‌ای چندقطبی» شده است که در آن هیچ بازیگری نمی‌تواند به‌تنهایی نقش تعیین‌کننده داشته باشد. متحدان سنتی اکنون بازیگرانی فعال در موازنه قدرتند.

آینده نظم منطقه‌ای؛ چندقطبی شدن قدرت

در شرایط کنونی منطقه وارد مرحله‌ای شده که بازیگران در عرصه امنیت و سیاست خارجی به‌صورت هم‌زمان در تعامل هستند و کاهش حضور مستقیم آمریکا، افزایش نفوذ اقتصادی و محتاطانه نظامی چین و تحولات تسلیحاتی جهانی موجب شده منطقه به عرصه رقابت چندجانبه تبدیل شود و در این اتمسفر، نقش کشور‌های منطقه‌ای و متحدان سنتی تعیین‌کننده است. در حال حاضر عربستان سعودی، امارات و رژیم صهیونیستی با استراتژی موازنه‌سازی و ایران با بهره‌گیری از خلأ قدرت و همکاری با چین، ستون‌های اصلی این توازن به شمار می‌روند. درعین‌حال، چین و آمریکا با ابزار‌های متفاوت اقتصادی، دیپلماتیک و نظامی، در حال شکل‌دهی رقابت متقابل در منطقه‌اند و به نظر می‌رسد آینده منطقه، در میانه تعامل پیچیده میان نفوذ اقتصادی، قدرت نظامی و دیپلماسی فعال رقم خواهد خورد.