محمد وحیدی، وقایع اسرائیلیه: هرتزل در طول هشت سالی که ایده صهیونیسم را در سر میپروراند و برای تحقق آن تلاش میکرد، از ژوئن ۱۸۹۵ تا کمی قبل از مرگش در ژوئیه ۱۹۰۴، هجده دفتر خاطرات روزانه داشت. این دفتر خاطرات عمدتاً به زبانهای آلمانی و فرانسوی نوشته شدهاند و در بخش تئودور هرتزل در بایگانی مرکزی آرشیو ملی صهیونیست نگهداری میشوند. این دفتر خاطرات در حال حاضر در آزمایشگاه حفاظت از بایگانی در حال مرمت هستند. صفحه تاریخ و اندیشه «وقایع اسرائیله»، ضمن دستیابی به نسخه عبری، قصد دارد در شمارههای آتی بخشهای دیگر این خاطرات و دستنوشتهها را طی سلسله گزارشهایی منتشر کند.
مسئله یهود
این دفتر خاطرات به «مسئله یهود» (لقبی که هرتزل به اولین دفتر خاطرات خود داد) میپردازد و از این نظر منحصر به فرد است که هم به عنوان یک دفتر خاطرات شخصی که در آن تجربیات خود را صادقانه و آشکار مینوشت و هم به عنوان ابزاری برای برنامهریزی اجرای طرح صهیونیستی او، در خدمتش بودند. این دفترها حاوی نوعی روایت هستند که هرتزل برای خودش نوشته است، اما همچنین یک تاریخچه و سابقه مستند برای کسانی است که پس از او میآیند. خود هرتزل شهادت داده که از این موضوع آگاه بوده که نسلهای آینده آنچه را که او نوشته، خواهند خواند و حتی در «وصیتنامه ادبی» خود درخواست کرده است که دفتر خاطرات پس از مرگش منتشر شود. برای مثال، در کنار شرح مفصلی که در پنجمین دفتر خاطرات خود درباره مقدمات اولین کنگره صهیونیستی ثبت کرده، او همچنین شور و شوقی را که پس از آن احساس کرده بود، ابراز کرد و جمله معروف را نوشت: «در بازل، من دولت یهود را تأسیس کردم. »
دفتر خاطرات هرتزل با سایر دفترهای خاطرات شخصی از این جهت متفاوت است که به عنوان یک دفترچه یادداشت کاری نیز عمل میکند و راهنمای خوبی برای کسانیست که میخواهند بدانند چه مسیر و سازوکارهایی طی شد تا صهیونیسم از برگزاری کنگره به اشغال اراضی رسید. این دفترچهها در تمام سفرهای طولانی او همراهش بودند و علاوه بر یادداشتها و گزارشهای فوری در مورد این یا آن مکالمه و نتایجی که از آن میگرفت، پیشنویس نامهها و یادداشتهایی را در دفترچهها مینوشت تا مکالمات یا ایدههای خود را برای اقدامات بعدی در آینده برنامهریزی کند. بنابراین، این دفترها منبع واحدی برای بسیاری از نامهها، طرحها و پیشنهادهای سیاسی او هستند.
چیزهایی که بریتانیاییها نمیخواهند کسی بداند
یک بررسی معمول از وضعیت دفتر خاطرات نشان داد که بخشهایی در اثر برخورد با موادی (که نمیتواند سهوی باشد) دچار از بین رفتن جوهر و کلمات شده. انگار که صفحات کاغذ از عمد درون مادهای قرار گرفته. همچنین پارگیهایی در امتداد جملاتی خاص ایجاد شده بود و بسیاری از صفحات شروع به پیچ خوردن کرده بودند. شواهدی مبنی بر اینکه کاغذ بیش از حد کشیده و مچاله شده. در طول سالها، دفترچههای خاطرات چندین بار مورد مرمت و نگهداری در مراکز مختلفی در بریتانیا قرار گرفتهاند. این اتفاق پس از «سبت سیاه» در ژوئن ۱۹۴۶ رخ داد، زمانی که خاطرات هرتزل به عنوان بخشی از بازرسی انجام شده توسط بریتانیاییها در دفاتر ساختمان مؤسسات ملی، از بایگانی صهیونیستی مصادره و خارج شد. وقتی چند هفته بعد آنها بازگردانده شدند، مشخص شد که برخی از خاطرات توسط بریتانیاییها تکهتکه شدهاند. طبق ادعای بریتانیاییها این صفحات برده شده تا بررسی شود که آیا اسناد مهم بین صفحات و جلد پنهان شدهاند یا خیر؛ و تا امروز بارها بین مراکز مختلف انگلیسی دست به دست شدهاند.
صفحهای از دفتر خاطرات که هرتزل در آن تجربیات خود از اولین کنگره صهیونیستی را در تاریخ 3 سپتامبر 1987 نوشته: «در طول کنگره، من جنگ پنهان دیگری با خاخامهای تاریکاندیش داشتم که برای پیوستن به جنبش آمده بودند. آنها امتیازاتی خواستند که من از دادن آنها خودداری کردم، اما درنهایت به جنبش پیوستند. همچنین بر سر مسئله بانک نیز کشمکشی در جریان بود؛ ولی مخالفان، به طرز ناشیانهای به موضع ما حمله کردن. من شوراها را برای در کنترل گرفتن تمامیشان ایجاد کردم، زیرا دیدم که آنها استدلالهای مسخرهای را برای حمله خود انتخاب کرده و فقط علیه اضافه شدن کلمه «ارض اسرائیل و شامات» در ماده ۲ اولین قطعنامه در مورد بانک (صندوق ملی یهود) مبارزه کرده بودند.
پس از اینکه اجازه دادم آنها چهار ساعت در مورد این نکته فریاد بزنند، از بحث کردن با آنها صرف نظر کردم. آنها فکر میکردند که پیروز شدهاند، اما با سازوکار شوراهایی که من پیشنهاد داده بودم، نتیجه این شد که پیشنهاد تأسیس بانک (صندوق ملی یهود) با تشویق مورد استقبال قرار گرفت. تنها اشتباه در بحث درباره بانک این بود که گذاشتم بحث نیم ساعت متوقف شود و در طول استراحت، مخالفان که ابتدا تسلیم خستگی جسمی شده بودند، کمی قویتر شدند.»
نام: سرزمین برگزیده!
واقعاً، امروز دوباره نمیدانم که آیا رمان اولین چیزی بود که به ذهنم رسید یا نه. البته، نه رمانی به عنوان «ادبیات فاخر»، بلکه فقط به عنوان به حقیقت پیوستن آنچه درون این ایده داستانیست. چقدر پشیمانم که از روزی که به پاریس آمدم، شروع به ثبت وقایع، احساسات و مناظری که نمیتوان در روزنامه نوشت و به سرعت و معجزهآسا ظاهر و ناپدید میشوند، در دفتر خاطراتم نکردم و چه بسیار چیزها که از توجه من دور ماندند. اما حقیقت کار یک خبرنگار در مقایسه با رؤیایی که دارم و عملی که میخواهم برای تحقق این رؤیا انجام دهم چیست؟ چه رؤیاها، افکار، نامهها، جلسات، اعمال و چه ناامیدیهایی که اگر به ثمر ننشیند و چه درگیریهایی که اگر به ثمر بنشیند، برای من مقدر شده است. همه چیز به ایده و رؤیای من (برای یهود) ختم خواهد شد.
تمام دنیا به سفرنامه کوچک استنلی علاقه نشان داد: «چگونه لیوینگستون را پیدا کردم.» و گذشته او در آفریقا، تمام جهان متمدن را تحت تأثیر قرار داد. همه چیز از همین نوشتن ایده و رؤیا و ثبت وقایع شروع میشود و میدانم که با نوشتن افکارم خواهم توانست رنگ تحقق به آنها ببخشم. امروز هنوز باید بیشتر بخوانم و بیشتر بنویسم، در مقایسه با رؤیاهایی که دارم.