اظهارنظر اخیر زهرهسادات هاشمی درباره دخالت صداوسیما در انتخابات ۱۴۰۰ و اینکه «مسئولان این سازمان رسماً گفتهاند میخواهیم ابراهیم رئیسی پیروز شود»، یا نقل قولی که از جلسه خصوصی با رئیس سازمان صداوسیما برای تشییع پیکر مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی گفته شد؛ بار دیگر نشان داد که در فضای رسانهای کشور، مرز میان نقد مستند و اظهار نظر هیجانی تا چه اندازه باریک و شکننده است. چنین ادعاهایی، وقتی بدون سند و توضیح دقیق مطرح میشوند، بیش از آنکه کمکی به شفافیت و اصلاح ساختار رسانه ملی کنند، در خدمت فضایی قرار میگیرند که بهدنبال بیاعتبارسازی نهادهای داخلی است.
پیش از هر چیز باید یادآور شد که نقد صداوسیما نهتنها امری مجاز، بلکه ضروری است. رسانهای که با بودجه عمومی اداره میشود، طبعاً باید پاسخگوی مردم و کارشناسان باشد. اما نقد، تفاوتی جدی با تخریب دارد. نقد متکی بر سند، عدد، تحلیل و مقایسه است؛ درحالیکه تخریب معمولاً از کلیگویی، اتهامپراکنی و روایتهای شخصی نیرو میگیرد. متأسفانه در سالهای اخیر، برخی چهرهها که خود زمانی جزئی از همین مجموعه بودهاند، در بزنگاههای رسانهای و سیاسی ترجیح دادهاند از سرمایه اعتماد عمومی خود برای طرح سخنانی استفاده کنند که بیشتر از جنس تسویهحساب یا جلب توجه است تا کنش حرفهای. ادعای هاشمی درباره تمایل صداوسیما به پیروزی یک نامزد خاص، بدون ذکر نام مسئول، زمان، مدرک یا حتی زمینه گفتوگو، از نظر اصول خبرنگاری و رسانهای فاقد حداقلهای لازم برای انتشار عمومی است. در هر رسانه حرفهای، پیش از بیان چنین سخنی، هر کسی موظف است صحت و دقت گفتهها را راستیآزمایی کند. وقتی این اتفاق نمیافتد، مخاطب بهدرستی میپرسد: آیا این سخن بر پایه سند است یا صرفاً برداشت شخصی؟
مسئله مهمتر این است که چنین اظهاراتی، به جای تفکیک ضعفهای ساختاری از رفتارهای فردی، کل سازمان صداوسیما را در معرض قضاوت قرار میدهد. هر نهاد بزرگی میتواند در دورهای دچار خطا یا تصمیم نادرست شود، اما نسبت دادن یک تصمیم سیاسی به کل سازمان، بیآنکه شواهد کافی ارائه شود، بیانصافی است.
از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که انتخابات، در هر کشوری، آزمون بزرگ رسانههای عمومی است. طبیعی است که در چنین فضایی، هر حرکت یا سوگیری احتمالی، زیر ذرهبین افکار عمومی قرار بگیرد. اما حتی در دموکراسیهای باسابقه نیز، رسانههای عمومی گاه به دلیل برداشتهای سیاسی از عملکردشان مورد انتقاد قرار میگیرند. تفاوت در این است که در آن کشورها، انتقادها بر مبنای گزارشهای رسمی، دادههای مقایسهای و تحلیل محتوای رسانه صورت میگیرد، نه با طرح روایتهای شفاهی و فاقد مستندات.
اتفاقاً اگر دغدغه اصلی خانم هاشمی دفاع از حرفهایگری و استقلال رسانه است، بهترین مسیر، مشارکت در اصلاح سازوکارها و گفتوگوهای شفاف درونسازمانی است، نه طرح ادعاهای کلی در مصاحبهها. آنچه از چنین سخنانی برداشت میشود، بیش از آنکه نقدی بر عملکرد سازمان باشد، بیاعتمادی به همه فعالان رسانهای کشور است.
نکتهای که نباید فراموش شود، جایگاه «مسئولیت در گفتار عمومی» است. هرکس که سابقه فعالیت رسانهای دارد، بهخوبی میداند که قدرت کلمات در فضای عمومی میتواند معادل یک تصمیم سیاسی باشد. وقتی فردی با عنوان و سابقه کاری مشخص از تریبونی رسمی یا رسانهای استفاده میکند و سخنی را بیان میکند، اثرش فراتر از یک اظهار نظر شخصی است. در این سطح، دقت، صحت و انصاف، سه ستون اصلی گفتار حرفهایاند. اگر این سه نباشند، سخن از نقد به شایعه نزدیکتر میشود.
در عین حال، نباید از این واقعیت غافل شد که صداوسیما در طول سالهای اخیر، هم در ساختار مدیریتی و هم در سبک ارتباط با مخاطب، نیازمند بازنگری و بازتعریف بوده است. نقدهای واردشده به ضعف در تنوع دیدگاهها، کندی در بازتاب تحولات اجتماعی یا فاصله گرفتن از سلیقههای نسل جدید، نقدهایی واقعیاند و باید به آنها پاسخ داده شود. اما نقد این ضعفها باید در مسیر ارتقا باشد، نه در جهت بیاعتبارسازی. آنچه از برخی موضعگیریها برداشت میشود، متأسفانه نوعی «تسویهحساب رسانهای» است؛ یعنی استفاده از خاطرات یا موقعیتهای سابق برای ضربه زدن به اعتبار نهادی که روزی خود فرد در آن فعالیت داشتهاند.
در جامعهای که بیش از هر زمان دیگر در معرض جنگ روایتهاست، اعتماد عمومی به رسانه ملی، سرمایهای حیاتی است. حفظ این سرمایه، تنها با عملکرد درست سازمان ممکن نیست، بلکه به رفتار و گفتار کسانی نیز وابسته است که زمانی بخشی از آن بودهاند. وقتی چهرهای رسانهای در گفتار خود مرز نقد و اتهام را نادیده میگیرد، در واقع به همان سرمایه اجتماعی که از آن برخاسته آسیب میزند.
در این میان، واکنش درست به چنین سخنانی نیز نباید در قالب انکار مطلق یا حمله شخصی باشد بلکه باید از آن فرصتی ساخت برای گفتوگوی جدیتر درباره شفافیت، پاسخگویی و سازوکارهای تصمیمگیری در صداوسیما. اما نکته کلیدی آن است که هر گفتوگو باید بر پایه حقیقت باشد، نه بر شایعه یا قضاوت.
در نهایت، رسانه ملی، چه در قامت نقد و چه در مقام دفاع، باید بر اصول حرفهای تکیه کند. کسانی که از درون این نهاد برخاستهاند، بهتر از هر کس میدانند که ساختار آن پیچیده، چندلایه و گاه دچار تضاد دیدگاههاست؛ اما راه اصلاحش نه از مسیر جنجال که از مسیر گفتوگو و مسئولیتپذیری میگذرد.
بیاعتمادی به نهاد رسانه، اگر به عادت تبدیل شود، بزرگترین ضربه را به فرهنگ عمومی وارد میکند. وقتی مردم به رسانه ملی بدبین شوند، در برابر هر منبع دیگری نیز بیاعتماد خواهند شد و این یعنی فروپاشی نظام اطلاعرسانی در سطح ملی.
به همین دلیل است که هر سخن بیپایهای درباره عملکرد صداوسیما، هرچند از سوی فردی شناختهشده بیان شود، در نهایت به زیان همه است. نقد اگر قرار است اصلاحگر باشد، باید با سند و منطق همراه شود. در غیر این صورت، چیزی جز تکرار کلیشههای فرسوده و بازتولید شکافهای اجتماعی نخواهد بود.
خانم هاشمی و هر منتقد دیگری حق دارند از صداوسیما گلایهمند باشند، اما این حق، بدون مسئولیت معنا ندارد. مسئولیت یعنی اگر از بیطرفی و حرفهایگری دفاع میکنیم، خود نیز در گفتار و رفتارمان آن را رعایت کنیم. رسانه تنها زمانی اصلاح میشود که نقدش نیز حرفهای باشد.
۲۳:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۷/۲۳
کد خبر: 215989
این وصلهها به ایران نمیچسبد
ادعای انتخاباتی مجری سابق تلویزیون واقعی نیست
اگر دغدغه اصلی خانم هاشمی دفاع از حرفهایگری و استقلال رسانه است، بهترین مسیر، مشارکت در اصلاح سازوکارها و گفتوگوهای شفاف درونسازمانی است، نه طرح ادعاهای کلی در مصاحبهها. آنچه از چنین سخنانی برداشت میشود، بیش از آنکه نقدی بر عملکرد سازمان باشد، بیاعتمادی به همه فعالان رسانهای کشور است.