صحبت سهشنبه شب رهبری را میتوان با یک عبارت توصیف کرد و آن عبارت «حکمت عملی» است. ما یک سیاست ذهنی و رؤیاپردازانه داریم که پا روی زمین ندارد و همه چیز را بر اساس ذهنیات تحلیل میکند. یک سیاست هم صرفاً سیاستی است که کاملاً پا روی زمین دارد و عمدتاً متکی بر تفکرات خیلی رئالیستی است. حکمت عملی چیزی بین این دوست؛ یعنی هم حوزه ذهن و ایده و آرمان را دارد و هم پا روی زمین دارد. حکمت معطوف به دوراندیشی، عاقبتاندیشی و درس گرفتن از گذشته است و «عملی» هم به معنی پا روی زمین گذاشتن است. صحبت رهبری به یک معنا حکمت عملی بود و منطقش کاملاً قابل فهم و قابل لمس برای عموم جامعه بود.
به این معنا که ما تفکری داریم که ادعای واقعگرایی دارد. اصلاحطلبان هم در این یک هفته این موضوع را مطرح کردند و گفتند اگر آقای پزشکیان با ترامپ دیدار کند، میتواند قفل این روابط را باز کند. دربارهاش رؤیاپردازی کردند، حرف زدند و حتی پزشکیان را به آقای هاشمی تشبیه کردند و گفتند الان هم در مقطع ۵۹۸ قرار دارند. در بیانیه جبهه اصلاحات هم این بهصراحت آمده بود. یعنی این رؤیاپردازی و سادهانگاری اساساً منطق رئالیستی دنیا و این جهان آنارشیک مخصوصاً در این دوران را درک نمیکند.
نکته رهبری این بود که این حرف غلط است. نه فقط به دلیل حوزههای ایدئولوژیک، گفتمانی و ذهنی، بلکه به این دلیل که اساساً آنسوی میز کسی قرار نیست برای شما رفع تحریم کند. آنسوی میز کسی اساساً پیشنهاد سودمندی به شما نداده است. بنابراین شما میخواهید به چه مذاکرهای بروید و چه چیزی میخواهید به دست بیاورید؟ امروز بهصراحت میشود گفت طرف مقابل قرار نیست در مذاکره چیزی به شما بدهد و چیزی از شما بگیرد. تصویر او از مذاکره، تصویری کاملاً معطوف به «تسلیم» است. اگر قرار بود چیزی به شما بدهد، ما نگفتیم، نمیگیریم. اگر قرار باشد برای مثال رفع تحریم بکند که ما نمیگوییم نمیگیریم.
مذاکره مستقیم ادراک دشمن در مورد ایران را تأیید میکند
صحبتهای رهبری یک منطق داشت؛ منطقش منطق داده و ستانده است اما اساساً در ادبیات ترامپ با ما، چنین منطقی وجود ندارد. او تصور میکند که ایران ضعیف شده و باید بیشترین امتیاز را بدهد. اگر امتیاز ندهد، دچار مشکلات میشود؛ مثلاً کلنگی میشود و دوباره جنگ به وجود میآید. در چنین شرایطی اولین کاری که ما باید بکنیم این است که تصور طرف مقابل را به هم بزنیم؛ ادراک طرف مقابل را به هم بزنیم، چون اساساً چیزی روی میز نیست. آنها احساس ضعیف بودن ایران را دارند؛ یعنی احساس میکنند ایران ضعیف شده است. بنابراین اگر شما بخواهید این ادراک را کامل کنید، نتیجه این خواهد شد که تسلیم هم میشوید، سازش میکنید و باز او با تو جنگ خواهد کرد.
بنابراین حرف کسانی که ترامپ و شرایطش را با ۵۹۸، با جامزهر و اینها یکی میکنند، خیلی سادهلوحانه است؛ چون آنجا جنگ با عراق بود، اینجا جنگ با آمریکا و اسرائیل است. ثانیاً آنجا روی میز چیزی وجود داشت، الان چیزی وجود ندارد. الان یک شبهمیزِ تسلیم چیدهاند. ما داریم مذاکره میکنیم؛ آقای عراقچی با اروپاییها در ارتباط است، ما در قاهره با اینها صحبت کردیم و قرار شد مکانیسم ماشه را عقب بیندازند و طبق قاهره ماشه را تمدید کنند و نکردند. بنابراین مسیری است که واقعاً پا روی زمین دارد؛ اصلاً ایدئالیستی و ایدئولوژیک نیست. یعنی صرفاً نمیتوان اینگونه دید و تحلیل کرد؛ جنبههای واقعگرایانه دارد و برخلاف اصلاحطلبان که حرف از رئالیسم میزنند و میگویند باید در سیاست خارجی واقعگرا باشیم، حرفهایشان خیالپردازانه و رؤیاپردازانه است از این جهت فکر میکنم صحبتهای رهبری یک منطق حکمت عملی داشت، دوراندیشانه بود و برآیندی از تجربه گذشته و در عین حال آیندهنگرانه است و پا روی زمین دارد.
اگر هستهای ما را به رسمیت بشناسند و تحریمهای ما را بردارند میتوانیم توافق کنیم کمااینکه به همین دلیل با آنها مذاکره کردیم، اما آنها اساساً نمیخواهند چیزی به دست بیاوریم، از این جهت این صحبتها، فصل جدیدی درست کرد که ما باید ادراک طرف مقابل را درست کنیم. اینجا نقش دولت و نهادهای مرتبط مهم است که طوری عمل کنند تا این تفاهم اجتماعی و این همبستگی اجتماعی را ضعیف نکنند که یکی از چیزهایی است که محاسبه طرف مقابل را تغییر خواهد داد. این نگاه واقعبینانه در سیاست، نیاز امروز ماست.
وارد نشدن به مذاکره مانع ورود به تلۀ جنگ است
دوگانه سابق به هم خورده و شاید جمعبندی جمهوری اسلامی این باشد که وارد شدن به این مذاکره و توافقی که ترامپ میخواهد، خودش پیشزمینه جنگ جدید است. در واقع جمهوری اسلامی اینگونه به موضوع نگاه میکند که آنها میخواهند دوباره حمله کنند؛ آن چیزی که میتواند موجب بازدارندگی در مقابل این حمله شود، مقاومت و تجهیز شدن و وارد نشدن در فرایندی است که ما را غافلگیر کنند. این روند شاید شانس بیشتری داشته باشد برای اینکه بتواند جلوی جنگ مجدد را بگیرد و از جنگ جلوگیری کند. سابقاً یک کلیشه وجود داشت که اگر ما مذاکره کنیم، جنگ نمیشود. اساساً بخشی از کمپین اصلاحطلبان همین بود که «به ما رأی بدهید تا جنگ نشود.» الان وقتی حین مذاکره جنگ شده این کلیشه هم به هم ریخته است. بنابراین لزوماً به این معنی نیست که اگر ما وارد یک راهبرد شویم، حتماً سمت دیگر مقابلهمان این خواهد بود که جنگ میشود. شاید جمعبندی جمهوری اسلامی این باشد که آنها برای جنگ تصمیماتی گرفتهاند؛ براین اساس، وارد نشدن در این فرایند سازش، ممکن است خطر جنگ را کمتر کند. این لزوماً به این معنی نیست که خطر کاملاً از بین میرود، ولی شاید به قدرت ما و بازدارندگی ما اضافه کند.
رهبری مقابل سوریهسازی ایران ایستادند
شاید یک برداشت این باشد که آمریکا و اسرائیل میخواهند ایران را یا تبدیل به سوریه بکنند یا تبدیل به لیبی؛ مثل مدلهایی که در خاورمیانه و در منطقه اجرا کردند. این به یک راهبرد جدید از سمت ایران نیاز دارد. یک بخش این راهبرد این است که ما منطق قدرت جهانی را درک کردهایم و بر اساس آن حرکت میکنیم. طبیعتاً همکاریهای جدیدی با چین، با روسیه، با شرق، با همسایگان درست خواهیم کرد و جنس روابطمان را عوض خواهیم کرد. سؤال جدیدی مطرح شده که با اسرائیل باید چه کرد؛ کشور فلسطین رأی قاطبه افکار عمومی جهان و دولتها را دارد؛ بنابراین فرصتهای جدید هم از دل این بیرون میآید. راهبرد رهبری را باید اینگونه دید که در مقابل تجزیه ایران و لیبیشدن ایران است. در حقیقت مقداری باید مسئله را بزرگتر دید؛ چون طرف مقابل ما بزرگتر میبیند و میخواهد برای ایران تعیینتکلیف کند.
قرار دادن دولت مقابل نظام حکمرانی هم خلاف امنیت ملی است
افرادی که کار سیاسی انجام میدهند، تلاش نکنند دولت را در قطب مخالف نظام قرار دهند؛ این کاری است که جبهه اصلاحات تلاش داشت انجام دهد و دولت را با خود بکشد و ببرد؛ نباید دولت را در مقابل حاکمیت قرار داد. یکی از اهداف طرف مقابل این است که این شکاف را درست کند و بعد به شکاف اجتماعی بکشاند. رهبری این همراهی سران قوا را جزء نشانههایی خوب دانستند و تأیید کردند. بنابراین گروهی که میخواهند به این موضوع دامن بزنند و شکاف درست کنند و فرصتی پیدا کنند که از پزشکیان بنیصدرسازی کنند، به همان میزان که میگوییم سازش با آمریکا خلاف منافع ملی است، این کار (یعنی راهانداختن کودتا علیه دولت و بنیصدر ساختن از پزشکیان) هم خلاف امنیت ملی است، خلاف مصالح ملی است؛ این هم باید درک شود. هرگونه قطبیسازی به این شکل در فضای سیاست داخلی حتماً ضد قدرت ملی است.