کد خبر: 214512

حمزه صالحی، نویسندۀ پرفروش‌ترین آثار کمدی ۵ سال اخیر سینما در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

شوخی جنسی نمی‌نویسم

حمزه صالحی، نویسندۀ گفت:من آنقدر به کار در چهارچوب عادت کرده‌ام که نمی‌توانم خارج از آن کار کنم و خیلی هم می‌ترسم. من در کارهایم از کلمات توهین‌آمیز در حد «احمق» استفاده می‌کنم، اما سعی دارم شوخی جنسی ننویسم.

حمزه صالحی از «رنگین‌کمان» و «خنده‌بازار» به نویسندگی پرفروش‌ترین آثار تاریخ سینمای ایران رسید. نویسنده «انفرادی»، «دینامیت»، «فسیل»، «هفتادسی» و حالا «مردعینکی» و «اجل معلق». کسی که همین حالا زیر دستش بالای سه فیلمنامه سریال و فیلم در دست ساخت دارد و هر لحظه ذهنش در حال پمپاژ کردن ایده‌ای تازه است. کسی که مغز اصلی عامریان فیلم -پرفروش‌ترین کمپانی فیلمسازی چند سال اخیر- به حساب می‌آید. به صالحی برای گفت‌وگو پیشنهاد دادیم و قرار شد به دفتری برویم که پرفروش‌ترین آثار کمدی چند سال اخیر، از آنجا آغاز شده است. حالا ما رودرروی نویسنده مردعینکی نشسته‌ایم و او پاسخ‌گوی سوال‌های ماست.

قبل از جشنواره فیلم فجر چهل‌وسوم گفت‌وگویی داشتیم با یکی از سینماداران تهران و او پیش‌بینی کرد سینمای کمدی قبل از عید یا در حین اکران نوروز در ایران تمام می‌شود. کمی بعد و در جشنواره، با آقای عامریان صحبت کردم و گفتند سینمای کمدی با قدرت به راهش ادامه می‌دهد. اینجا با دو گزاره متناقض مواجه شدیم. رفتیم جلو و به اکران نوروز و حضور ضعیف فیلم «دایناسور» رسیدیم. گزاره مرگ سینمای کمدی داشت تثبیت می‌شد تا اینکه اکران «مرد عینکی» اتفاق افتاد و سینمای کمدی بازگشت. چه اتفاقی افتاد؟ آیا خودتان هم به این نتیجه رسیده بودید که سینمای کمدی دارد به پایان می‌رسد؟

ببینید، من جایی گفتم ما در سینما دچار یک نوع استبداد و دیکتاتوری فرهنگی هستیم. یعنی چی؟ یعنی یک عده هستند که می‌گویند این فیلم‌ها (کمدی‌ها) بد هستند و چرا مردم ‌می‌روند این فیلم‌ها را می‌بینند؟ چرا نمی‌آیند فلان فیلم را ببینند؟ می‌گویند سلیقه‌ مردم خراب شده و بر این اساس خودشان را مبنا قرار می‌دهند که آقا نظر من نظر درستی است و نظر مردم لزوماً درست نیست. من چه می‌گویم؟ من می‌گویم ما در پنج سال اخیر، ۷۰ تا ۸۰ فیلم کمدی داشتیم، ۱۰ تای آن‌ها توانسته‌اند یا پول خود را برگردانند یا به سود برسند. اگر بخواهی حساب کنی، آمار سودده‌ها به ۲۰ درصد هم نمی‌رسد. یعنی اتفاقاً مردم در همین ژانر کمدی هم سخت‌گیر هستند و می‌گویند من هر فیلم کمدی را به هر قیمتی نمی‌بینم، حتی به قیمت بازیگر. چه در عید امسال و چه در سال گذشته، اگر نگاهی به فیلم‌ها بیندازیم، می‌بینیم برخی آثار با وجود حضور بازیگران شناخته‌شده، شکست خورده‌اند. پس این یعنی مردم می‌گویند تو نمی‌توانی من را حتی با بازیگر باکیفیت هم گول بزنی. حتی نمی‌توانی با کارگردانی که دو تا کارش را دیده‌ام و دوست داشتم، گول بزنی. من اثر را می‌بینم. مردم خیلی جذاب هستند و قشنگ مرگ مؤلف را می‌توانی در رفتارشان ببینی.

پس ما می‌بینیم اگر فیلم کمدی باکیفیت داشته باشی، از نظر مخاطب، می‌فروشد. اگر فیلم با کیفیت پایین به لحاظ کمدی داشته باشی، نمی‌فروشد. اصلاً نمی‌شود این‌جوری بیان کرد که آقا سینمای کمدی موفق خواهد شد یا سینمای کمدی موفق نخواهد شد. ما می‌توانیم بگوییم که آیا همچنان می‌توانیم فیلم‌هایی بسازیم که برای مخاطب بالاتر از فیلم قبلی‌مان باشد؟ اگر این اتفاق بیفتد، آن فیلم می‌فروشد، ولی باز هم ربطی به سینمای کمدی ندارد. ربط به فیلم دارد. باید جزئی نگاه کنیم. مشکل ما خیلی وقت‌ها در سطح مدیریتی این است که خیلی کلان نگاه می‌کنیم. می‌خواهند جمله‌های قصار بگویند و جنبه‌ مطبوعاتی داشته باشد، ولی واقعاً این‌طور نیست. من همیشه می‌گویم من کارگر سینما هستم. به این فکر نمی‌کنم که الان چه جریانی دارد درست می‌شود. می‌گویند در آمریکا یک نفر فتوشاپ بلد است و ۳۰ سال با همان فتوشاپ زندگی می‌کند. من هم همین‌طور. پس من اصلاً فکر نمی‌کنم سینمای کمدی حتماً موفق خواهد شد یا یک بحث سریالی نیست. امسال سه فیلم خوب داریم، همان‌طور که مثلاً امسال سه یا چهار فیلم بد هم در کمدی داریم و امیدوارم که این به انتظارات مردم صدمه نزده باشد.

ببینید، این خیلی بد است که فیلم کمدی خوب داشته باشی و مردم را به سینما بکشاند، ولی بعد از آن چند فیلم بد بیاید و یک عده از همان آدم‌ها، با اشتیاق به سینما می‌آیند و خاطره خوب داشتند، می‌آیند آن فیلم را می‌بینند. خب، می‌خورد در ذوقشان و می‌گویند ولش کن، پس من دیگر سینما نمی‌روم. یعنی فیلم بد فقط به خودش لطمه نمی‌زند، به سینمای کمدی هم لطمه می‌زند. مثلاً «فسیل» را کار کردیم، پشت‌بندش چند فیلم بد آمد و دقیقاً این سرخوردگی را حس می‌کردیم. «هفتادسی» را کار کردیم، پشت‌بندش، ۱۰ فیلم بد دیگر آمدند.

یک عده فکر می‌کنند؛ الان فیلم کمدی دارد می‌فروشد، پس ما هم کمدی بسازیم. بابا به خدا این تخصص است! کسی که متخصص مغز و اعصاب است نمی‌تواند برود کلیه عمل کند. هر کسی کار خودش را انجام بدهد و درست انجام بدهد. یک بخشی از مشکل این است.

من تقریباً همه فیلم‌ها را می‌بینم، حتی فیلم‌های اجتماعی را. واقعاً عصبانی شدم. خیلی از بازیگر‌هایی که می‌شناسم و سخت‌گیر هستند. فیلم‌های عجیب و غریب بدی را بازی کردند. به آن‌ها می‌گویم چرا این را بازی می‌کنید؟ شما که می‌آیید کلی راجع به متن با من چانه می‌زنید! شما که می‌روید با سروش صحت بازی می‌کنید؟! چرا یکهو می‌آیی در چنین فیلمی؟! همه‌اش که دغدغه مالی نمی‌تواند باشد. خدا را شکر همه تا یک حدی تأمین هستند.

الان مسئله اصلی این فیلم‌ها متن است؟

بگذارید این قضیه را این‌طور توضیح بدهم؛ مسئله و نکته خوبی که در عامریان فیلم وجود دارد، سخت‌گیری بسیار زیاد ابراهیم عامریان است. روی متن حساس است، بعد روی گروه تولید حساس است، شروع می‌کند فکر کردن که چه کسی کنار چه کسی باشد، چه کسی برای این نقش خوب است. روی تولید هم حساس است، می‌گوید باید باکیفیت تولید شود. همین باعث می‌شود که تو نمی‌توانی از یک سکانس، از یک پلان بگذری. به همین خاطر صرفاً به نظرم موضوع مربوط به متن نیست. مسئله تهیه‌کننده است. در کنارش، کارگردان. مثلاً کریم امینی را من مثال بزنم؛ کریم سر «مرد عینکی» خیلی اذیت شد و فکر کنم نزدیک ۱۰ بار رفت زیر سرم، ولی کوتاه نمی‌آمد. در کشتی و در هوای عجیب‌وغریب و گرم، می‌گفت من باید بایستم. چرا؟ چون می‌دانست که یک تهیه‌کننده هست که از او می‌خواهد. یعنی تهیه‌کننده من را تحت فشار می‌گذارد که فیلمنامه خوب بدهم، کارگردان را تحت فشار می‌گذارد که باکیفیت کار کند. آنقدر هم با بازیگر‌ها تعامل دارد و با آن‌ها خوب برخورد می‌کند که آن‌ها واقعاً می‌آیند و صدشان را می‌گذارند. همان بازیگری که در کار ما هست، در یک کار دیگر جواب نمی‌دهد. به نظرم باید قدم به قدم پیشرفت و ارتقا پیدا کرد.

الان به نظرتان مرد عینکی در نسبت با فسیل رشد داشت؟

ما داریم در خود کمدی هم تجربه‌های متفاوت ترکیب ژانری انجام می‌دهیم.

چون یک‌سوم آخر مرد عینکی به طور کلی تغییر می‌کند.

بله. ما سعی کردیم یک کمدی بسازیم که ناگهان مخاطب با پلات‌درست (چرخش داستانی) روبه‌رو شود. خواستیم ببینیم با این تغییر چه می‌شود، اگر بیاییم یک همچین کاری بکنیم. ولی در همین تجربه سعی کنیم با کیفیت انجامش بدهیم. یعنی اگر ناگهان یک تغییری بدهیم، وارد یک ژانر دیگر شویم، آن را هم جدی انجام بدهیم. روی همین حساب، من نمی‌توانم مثلاً «فسیل» را با «هفتادسی» و یا «مرد عینکی» مقایسه کنم. یعنی تو یک کار داری که رگه‌های سیاسی و درد دارد و در زیرلایه‌هایش نقد سیاسی انجام می‌دهد، مثل «فسیل.» بعد می‌آیی در کمدی سیاه تجربه می‌کنی؛ مثل « هفتادسی»، فضای اجتماعی به‌هم‌ریخته و طبقه واقعاً زیر خط فقر را نشان می‌دهی و بعد می‌آیی در «مرد عینکی» ژانر کمدی اکشن را دوباره احیا می‌کنی. به همین خاطر من از مسیر راضی هستم. یعنی می‌گویم خیلی خوب است که این مدلی جلو می‌رویم. ما در دفتر فکر می‌کنم سه طرح دهه ۵۰ و ۶۰ دیگر از سینمای نوستالژیک داریم که آماده‌اند. یکی از آن‌ها هم نوشته شده است، ولی آقای عامریان می‌گوید برویم کاری بکنیم که نکردیم. بگذار بقیه بروند مثلاً جا پای «فسیل» ما بگذارند.

ما با فسیل یک کار دهه ۵۰ و ۶۰ کردیم که خیلی چرخید. حالا درست است خیلی قبل‌ترش مثلاً «نهنگ عنبر» هم بود، ولی یک گپ افتاد بین فسیل و نهنگ عنبر. ما آمدیم دوباره یک همچین تجربه‌ای کردیم. الان هم باز دهه شصتی داریم.

این هم یک مدل از جامعه‌شناسی ا‌ست. انگار مدام یک مدل جدید از کمدی را پیاده می‌کنید روی مردم که ببینید چطور جواب می‌دهد؟

این یک مسیری ا‌ست که داریم با مردم می‌رویم. مثلاً در مرد عینکی یک نکته خیلی جذابی که وجود دارد، توجه نسل زد به فیلم است. یعنی تا حد زیادی، نسل زدی‌ها با فیلم ارتباط برقرار می‌کنند. بچه‌های مثلاً ۱۷-۱۸ ساله گروه می‌شوند با همدیگر ‌می‌روند مرد عینکی می‌بینند و کیف می‌کنند. چرا؟ برای اینکه این‌ها گروهی هستند که فیلم خارجی خیلی بیشتر می‌بینند و ما داریم سعی می‌کنیم که یک مقدار این استاندارد را به آن استاندارد نزدیک کنیم.

ما در ایران خیلی چرخش داستانی نداریم، مخصوصاً در کمدی که اصلاً نداریم. اکشن باکیفیت هم به جز سینمای دفاع مقدس واقعاً سمت دیگر نداریم. این را هم آوردیم در فیلم. در عین حال، کاراکتر عینکی یک کاراکتر معترض است. همه می‌گویند که این اعتراض به فیلم نمی‌خورد، من می‌گویم اشکال ندارد، از جهان دراماتیک این آدم که خارج نیست. به همین خاطر من می‌توانم این را در فیلمم بگذارم. این آدم به هر حال باید یک جا اعتراض کند، وقتی چک خورده. کوبریک می‌گوید اگر نتوانی یک چیز را از قصه‌ای دربیاوری آن داستان کامل است. من هم نمی‌توانم چیزی را از داستانم دربیاورم چون به نظرم همه این‌ها کار می‌کند.

خب، الان یکی دیگر از کمدی‌های جدول اکران ناجورهاست و اگر اشتباه نکنم در فروش سوم است؛ خب فرق ناجورها با مرد عینکی در چیست؟ چرا فروش آن بالا می‌رود و ناجورها از یک حدی نمی‌تواند فراتر برود؟

در مورد بلیت‌فروشی و خریدن بلیت، آقای فرحبخش یک حرف خیلی نادرست و خیلی ناجوانمردانه در برنامه هفت زدند. سینما خیلی جای کوچکی است؛ مدیر تولید ناجورها، مدیر تولید ما در اجل معلّق هم بود و یکی دو پروژه سینمایی دیگر. یک‌بار به او گفتم که به حاجی فرحبخش سلام برسان و بگو: تو برای همه‌چیز هزینه می‌کنی؛ برای لوکیشن می‌آیی مثلاً هزینه میلیاردی می‌دهی، پول پژمان جمشیدی را داری، پول محسن کیایی را داری، پس پول داری که بدهی. یک‌جا را پول نمی‌دهی، در حالی‌که آن یک‌جا در بیست سال اخیر قشنگ نقطه‌ضعفت شده. آن نقطه‌ضعف، فیلمنامه است. یک فیلم خوب ایشان در این سال‌ها دارد که آن هم کماست. دلیلش چیست؟ چون فیلمنامه‌اش را پیمان معادی نوشته. بعد از آن، دیگر حاجی فیلم خوب ندارد چون پول فیلمنامه نداده است. یکی از دوستانم یکی از کارهای آقای فرحبخش را به من داد؛ من در حد روتوش جزئی انجام دادم. رفاقتی بود و وقتی گفت چقدر گرفته، خنده‌ام گرفت. عدد مثلاً اندازه حقوق یک ماه تدارکات بود.

ببین، پژمان جمشیدی بسیار بازیگر فوق‌العاده‌ای است، ولی زمانی که به او مهمات بدهی. مهمات چیست؟ متن است. متنی در ناجورها وجود ندارد. من عاشق ایده‌های تک‌لوکیشن هستم، ولی ناجورها یک تک‌لوکیشنی دارد که هیچ استفاده‌ای از آن نکرده.

یکی از مشکلاتم با فیلم ناجورها این است که فیلم «شب» است. با خودم گفتم چرا شب؟ منطقشان این بود که چون پژمان سر یک کار دیگر بود او را فقط شب‌ها داشتند. خب این که توجیه خوبی نیست. متنت طور دیگری بوده، تو چرا شب ساختی؟ سر همین ماجرای شب بودن فیلم، نگذاشتند فیلم بیرون از لوکیشن کار شود و آن را در ۱۵ روز جمع کردند؛ جوری که خود آقای فرحبخش می‌گوید. باید بار کمدی را بگذارم روی اینکه این‌ها داد بزنند و یقه همدیگر را بگیرند. موقعیت کمدی نمی‌بینی. من چه کار می‌کردم؟ فرض می‌گیریم که حمزه صالحی قرار بود این فیلمنامه را بازنویسی بکند. من می‌آمدم در مرحله سیناپس، موقعیت کمدی پیدا می‌کردم. یعنی این سکانس را چه چیزی بامزه می‌کند؟ اولاً اینکه قصه چیست؟ بیاییم قصه را درست بکنیم.

صادقانه، من یک کار اجتماعی پیش آقای عامریان نوشتم. کار را در چهار روز نوشتم. فقط قصه است. یعنی تو وقتی می‌خواهی کمدی بنویسی، باید لامصب به هر سکانست به‌عنوان یک فیلم کوتاه نگاه کنی. من تجربه خنده‌بازار شبکه سه را داشتم. در خنده‌بازار ما یک صفحه و نیم فرصت داشتیم که یک شروع، میان و پایان بگذاریم؛ آیتم جواب بدهد، کمدی داشته باشد و یک حرفی هم بزند. به همین خاطر می‌دانستیم چه بگوییم؛ مثلاً در آیتم نود یا باقی قسمت‌ها. فکر می‌کنم هر سکانس درست یک بخشی از فیلم است، ولی خودش هم باید یک هویتی برای خودش داشته باشد که وقتی مخاطب می‌آید بیرون بگوید: «فلان سکانس را دیدی؟ حواست به فلان سکانس بود؟» یا اینکه ما در تبلیغات می‌آییم به آن مواد تبلیغاتی اضافه می‌کنیم و می‌شود تبلیغ. چرا؟ برای اینکه خود سکانس یک چیزی دارد.

حالا ناجورها که الان داریم راجع به آن صحبت می‌کنیم، کجایش را می‌توانی این‌جوری برداری برای تبلیغ؟ این‌قدر به‌هم‌ریخته و درهم‌رفته است. در ۱۵ روز ساختن یک فیلم واقعاً افتخار نیست. افتخار این است که شما در ۱۵ روز یک فیلم ساخته باشی که کیفیتش خیلی خوب درآمده باشد.

۱۵ روز هم رکورد است (با خنده)!

همین‌طوری‌ است (با خنده)! همین‌جوری فیلم را خیلی سریع جمع می‌کند. این هم باز برای پایین آوردن قیمت است. ببین، اینکه تو اقتصادی کار کنی خیلی خوب است. اگر تو با بیست میلیارد یک فیلم را جمع کرده باشی، وقتی برسی به ۹۰ میلیارد فروش، خیلی خوب سود می‌کنی. وقتی با ۶۰ میلیارد تومان هزینه‌ها سر به سر می‌شود، از آن ۳۰ میلیارد، ۱۰ میلیارد تومان برایت می‌ماند. یعنی ۵۰ درصد سود. بعد فیلمت را در اکران آنلاین، فرضاً اگر ۱۰ میلیارد تومان هم بفروشی، صددرصد سود کردی. خیلی جذاب است. ولی آیا به سینما کمک کردی؟ آیا به سینمای کمدی کمک کردی؟ آیا به مخاطبت احترام گذاشتی؟

من همیشه فیلم‌هایم را در روزهای ابتدایی اکران همراه با مردم در سینما می‌بینم. اگر مخاطب به اندازه‌ای که انتظار دارم نخندد، حس می‌کنم از جیبش پول برداشته‌ام. تصور می‌کنم مخاطب با سختی مثلاً ۵۰ هزار تومان جور کرده تا دو-سه نفری به سینما بیایند و اگر واقعاً راضی نرود، این برای من خیلی مهم است. این رستوران‌های باکلاس موقع رفتن جلوی در از شما می‌پرسند «راضی بودی؟» این «راضی بودی؟» برکت می‌دهد. اگرچه نمی‌توان همه را راضی کرد، اما امتیازات سینماتیکت برایم بسیار مهم است؛ چون فقط کسانی که فیلم را دیده‌اند می‌توانند رأی دهند و این یک معیار خوب است. وقتی یک فیلم از ۵ امتیاز، ۱.۷ یا ۲ می‌گیرد، آمار رضایتت خیلی وحشتناک است. این آمار فاجعه‌بار نشان می‌دهد اگر امتیاز از صفر شروع می‌شد، خیلی از فیلم‌ها بین صفر و یک می‌ایستادند و این آمارهای زیر یک، ضربه بزرگی به سینمای کمدی می‌زند. این نوع فیلم‌ها نه تنها به سینمای کمدی، بلکه به اعتبار بازیگر و تهیه‌کننده هم آسیب می‌رسانند.

اخیراً درباره این آسیب‌هایی که کمدی‌های ضعیف به سینما می‌زند، آزاده صمدی هم در روز ملی سینما صحبت کرد.

راستش من آن صحبت‌ها را خیلی نفهمیدم و کمی ناراحت شدم. تو خودت صدام، پنجاه کیلو آلبالو و زیر نظر را در کارنامه‌ات داری و خیلی نمی‌توانی از وجود چنین فیلم‌هایی ناراحت باشی.

ولی قبول دارید که نویسنده کمدی که کارش این باشد در سینما نداریم؟ به‌جز قاسم‌خانی‌ها؟

امیر برادران هم خوب است، به‌خصوص در همکاری با مصطفی کیایی و پیمان قاسم‌خانی که ترکیب ترسناکی بود.

اما در کل، تعداد نویسندگان خوب از پنج نفر بیشتر نیست.

ما در کشور با کمبود متخصص در نویسندگی و بازیگری کمدی روبه‌روییم. مثلاً تعداد متخصصان مغز و اعصاب شاید به ۵۰ نفر هم نرسد، اما به نظرم تعداد نویسندگان و بازیگران کمدی خوب از این هم کمتر است. بازیگر کمدی ما در خلأ زندگی می‌کند؛ ما فقط پنج نفر داریم که جواد عزتی هم تقریباً از این چرخه بیرون آمده است. بهرام افشاری، پژمان جمشیدی، رضا عطاران و هوتن شکیبا بازیگران خوب کمدی ما هستند و از این فاجعه‌بارتر، نویسنده کمدی خوب واقعاً نداریم. از طرفی بازیگر زن کمدی که اصلاً نداریم. در برنامه هفت به من گفتند چرا فیلم کمدی زنانه نمی‌نویسی؟ جواب دادم: خب با چه کسی؟

به نظرم به شما هم تجربه خنده بازار و آیتم‌سازی خیلی کمک کرد. برویم سراغ سیری که در سینمای کمدی اتفاق افتاد و جهشی که در این سال‌ها به وجود آمد. برخی‌ می‌گویند دلیل این جهش به‌خاطر دولت سیزدهم بود و می‌خواست سینمای اجتماعی را حذف کند، برای همین سراغ سینمای کمدی رفت. نظر شما چیست؟

ببین من نویسنده و کارگردان برنامه «رنگین‌کمان» بودم و ۳۰۰۰ فیلمنامه نیم‌ساعته نوشتم. اگر کارهایم ضعیف بودند، هومن حاج عبداللهی و تهیه‌کننده امیر کاوه و محمدرضا علیمردانی با من برخورد می‌کردند. ما یکی از سه برنامه پرمخاطب کودک تلویزیون بودیم. وقتی می‌رفتیم اصفهان، خیابان برایمان می‌بستند. در آن دوره، من هر روز فیلمنامه می‌نوشتم و سر صحنه می‌بردم. هر روز اجرای این کار را می‌دیدم. به همین دلیل است که سبک زندگی‌ من همیشه ارتشی بوده است. صبح زود از خواب بیدار می‌شدم، فیلمنامه می‌نوشتم، به «رنگین‌کمان» می‌رفتم، از آنجا ساعت سه عصر به «خنده‌بازار »در شرق تهران می‌رفتم و تا سه صبح آنجا بودم. این روال برای شش ماه زندگی ما بود. در طول این مدت، همیشه بررسی می‌کردم که اگر کاری را انجام دهم، چه بازخوردی از مخاطب خواهم گرفت. این فرایند بسیار سخت بود، اما هر روز با یک تجربه جدید به پایان می‌رسید. این تکرار برای پنج یا شش سال ادامه پیدا کرد و من شاید بیشتر از «خنده‌بازار»، از «رنگین‌کمان» آموختم.

در تمام کارهایم، یک ویژگی تخسی کودکانه و معصومانه وجود دارد. به نوعی، شخصیت‌هایم گاهی کارهای احمقانه و بچگانه انجام می‌دهند. اگر به دعواهای بهرام و هوتن در هفتادسی نگاه کنید، می‌بینید که رفتارهایشان کاملاً کودکانه است، انگار دو کودک دارند با هم دعوا می‌کنند، اما چون این رفتارها از آدم‌های بالغ سر می‌زند، برای مخاطب جذاب می‌شود. این همان فرمولی است که در کمدی‌های هالیوود مانند «هنگ‌اور» هم دیده می‌شود و به نظرم، همین فرمول منجر به موفقیت می‌شود. در مورد جهش ناگهانی در سینمای کمدی، باید بگویم که در دوره ارشاد دولت سیزدهم، به دلایلی برای دو سال به کارهای من پروانه ندادند و من را اذیت کردند. با این حال، منصفانه نیست که بگوییم همان دولت به کمدی بها داد تا سینمای اجتماعی را سرکوب کند. چنین چیزی درست نیست. در واقع، یک اعتماد متقابل بین دولت و دفتر آقای عامریان شکل گرفت که به ما اجازه داد راحت‌تر کار کنیم. همین اجازه به دوستان دیگر هم داده شد.

به نظر من، بخشی از مشکل سینمای اجتماعی، بهانه‌جویی و نق‌زدن است تا تلاش برای خلق اثر. ما به هر حال می‌دانیم که خطوط قرمزی در کمدی و سینمای اجتماعی وجود دارد و این موضوع جدیدی نیست. کارگردانانی مثل اصغر فرهادی و مجید مجیدی هم با همین خطوط قرمز فیلم‌های خوب ساختند و تو هر سال شاهد فیلم‌های خوب هستی. اینکه مخاطب به سینمای اجتماعی رغبت ندارد، شاید به این دلیل است که برخی از ما به دنبال ژست گرفتن هستیم، نه تلاش برای ساخت اثری ارزشمند. ما در محدودیت بزرگ شده‌ایم و می‌دانیم که بعضی حرف‌ها را نمی‌توان زد، اما می‌دانیم که همیشه می‌توانیم نزدیک به خطوط قرمز حرکت کنیم. اما گاهی تصمیم می‌گیریم که این کار را نکنیم و به جای آن، از بنیاد فارابی بودجه بگیریم، در خارج از کشور با موبایل فیلم بگیریم و پولش را به جیب بزنیم. البته فیلم‌هایی مانند «پیرپسر» و آثار آقای نعمت‌الله هم توقیف شدند، اما این مسئله همیشه در تمام دولت‌ها وجود داشته است. بنابراین، این مشکل همیشه بوده، نه فقط در یک دولت خاص. من این حرف‌ها را در شرایطی می‌زنم که خودم از ارشاد دولت سیزدهم لطمه دیده‌ام، اما معتقدم نباید همیشه دنبال مقصر گشت و فکر کرد ما هیچ تقصیری نداریم و بقیه مانع کارمان می‌شوند. واقعاً چنین نیست.

در مصاحبه‌ای قدیمی گفته بودید که فرزند رسانه هستید. با توجه به اینکه تلویزیون در حال حاضر سریالی با بلاگرها (دستچین در شبکه دو) تولید کرده، نظرتان درباره تأثیر اینستاگرام بر نوشته‌هایتان و ساخت سریال توسط بلاگرها چیست؟ آیا این کار خوب است یا نه؟

شخصاً هیچ‌وقت از محتوای اینستاگرام برای کارهایم چیزی برنمی‌دارم. اگر هم اشاره‌ای به آن‌ها می‌شود، به درخواست کارگردان یا بازیگر است؛ مثل «کریم تو مسلمون نیستی» در هفتادسی. من سعی می‌کنم چیزی تولید کنم که بعداً در اینستاگرام از آن استفاده شود، مثل ترانه‌های فیلم «فسیل» یا جمله «اجل قشنگم» که الان در اینستاگرام دیده می‌شود. این موضوع برای من لذت‌بخش است و شاید بخشی از آن به غرور نویسندگی برمی‌گردد که نمی‌خواهم از کار دیگران استفاده کنم.

اما یک مشکل وجود دارد؛ چرا بچه‌هایی که در اینستاگرام کار می‌کنند، وقتی به مدیوم‌های بزرگ‌تر مثل سازمان صداوسیما یا سینما می‌آیند، همان کیفیت را ندارند؟ چون در اینستاگرام حد و مرزی وجود ندارد و هر شوخی یا حرفی را می‌توان زد. در مدیوم‌های حرفه‌ای، باید بر اساس یک‌سری اصول کار کرد. به من هم پیشنهاد شد که در اینستاگرام بنویسم، اما من آنقدر به کار در چهارچوب عادت کرده‌ام که نمی‌توانم خارج از آن کار کنم و خیلی هم می‌ترسم. من در کارهایم از کلمات توهین‌آمیز در حد «احمق» استفاده می‌کنم، اما سعی دارم شوخی جنسی ننویسم. هنوز همان حمزه صالحی هستم که برای «رنگین‌کمان» می‌نوشت و احساس می‌کرد برای بچه‌ها کار می‌کند. برایم مهم است که اگر روزی بچه‌دار شدم، از دیدن فیلم‌هایم در کنار فرزندم خجالت نکشم. این در حالی است که در اینستاگرام واقعاً هر حرفی را می‌توان زد. البته تا حدودی سازمان صداوسیما را درک می‌کنم.

سال ۸۸، تلویزیون به من که لیسانس متالورژی داشتم، فرصت داد تا در حرفه‌ای که عاشقش هستم، کار کنم. به من گفتند: «بیا اینجا تجربه کن و ببین می‌توانی موفق شوی یا نه.» بسیاری از ما این فرصت را مدیون تلویزیون هستیم. به همین دلیل وقتی از من می‌پرسند که چرا خودم را «فرزند رسانه ملی» می‌دانم، می‌گویم من کاری به اتفاقات و دیدگاه‌های امروز رسانه ملی ندارم. من شش هفت سال هر روز به آنجا رفتم و مثل یک دانشگاه به من کمک کرد تا در این حرفه کار کنم. اگر در آن زمان رسانه ملی نبود، الان در یک کارگاه متالورژی در جاده مخصوص کرج کار می‌کردم.

متن کامل این گفت‌وگو را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.