کد خبر: 214375

«فرهیختگان» بررسی می‌کند

پیام اقدام اروپایی‌ها در پذیرش فلسطین

اروپا هم اکنون در دو موضوع در صحنه جهانی حضور مؤثر دارد؛ اول اسنپ‌بک علیه ایران و دوم، به رسمیت شناختن فلسطین علیه رژیم صهیونی. اگر اروپا صرفاً به گروگان‌گیری پرونده هسته‌ای ایران می‌پرداخت، می‌شد حرکت فعلی اروپا را تماماً ایدئولوژیک معنا کرد، اما ورود به قضایای فلسطین حکایت از نیاز قاره سبز به حرکات عملگرایانه برای حفظ جایگاه این قاره دارد

با وجود تهدیدات و فشار‌های آمریکا و رژیم صهیونی، تعدادی از قدرت و دولت‌های اروپایی با همراهی دولت‌های عربی درصدد نهایی کردن اجلاسی هستند که طی آن قرار است به صورت هماهنگ، کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند.
«امانوئل مکرون» رئیس جمهور فرانسه می‌گوید تصمیم گرفته تا در روز دوشنبه در نیویورک کشور فلسطین را به رسمیت بشناسد. مکرون ادعا کرده که «به رسمیت شناختن کشور فلسطین بخشی از طرح صلح فراگیر برای منطقه است که هدف از آن برآورده کردن خواسته‌های اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها برای برخورداری از امنیت و صلح است.»
با توجه به واقعیت‌های میدانی در فلسطین و اشغالگری رژیم صهیونی، این اقدام تأثیری فوری در میدان ندارد، اما بی‌تأثیر هم نیست تا واشنگتن و تل‌آویو دولت‌های حاضر را ر‌ها کنند.
دولت آمریکا فشار‌های رسانه‌ای و دیپلماتیکی به فرانسه به عنوان مبتکر اصلی این قضیه وارد کرده است. این فشار‌ها شامل متهم کردن فرانسه به یهودی‌ستیزی و همچنین تکرار چندباره ادعا‌هایی توسط «مایک هاکبی» سفیر اوانجلیست آمریکا در رژیم صهیونی است. هاکبی بار‌ها ادعا کرده اگر فرانسه مشتاق کشوری فلسطینی است، می‌تواند بخشی از خاک فرانسه را برای این منظور درنظر بگیرد.
رژیم صهیونی خود نیز با متهم کردن فرانسه به یهودی‌ستیزی، نادیده گرفتن منافعش در منطقه و احتمال اعمال محدودیت بر اماکن دیپلماتیک این کشور در فلسطین اشغالی تلاش کرده بر پاریس فشار وارد کند.
دفتر ریاست جمهوری فرانسه اعلام کرده که 10 کشور شامل فرانسه، انگلیس، استرالیا، کانادا، بلژیک، لوکزامبورگ، پرتغال، مالت، آندورا و سان مارینو در کنفرانسی که دوشنبه آینده در نیویورک به عنوان بخشی از جلسات مجمع عمومی سازمان ملل برگزار می‌شود، فلسطین را به رسمیت خواهند شناخت.

نکات
در خصوص مسائل مرتبط با اقدام هماهنگ تعدادی از دولت‌های اروپایی و عربی برای به رسمیت شناختن فلسطین نکاتی وجود دارد که در ادامه آمده‌اند.
1- رژیم صهیونی حاصل پروژه قدیمی صهیونیسم و دنباله شاهزاده‌نشین‌های صلیبی در فلسطین است، اما ارتباط آن با سیستم اصلی به وجود آورنده‌اش به دلایلی کامل نیست. آنچه منجر به تشکیل رژیم صهیونی شد، نفوذ صهیونیست‌ها و حامیانشان در انگلیس، فرانسه و سپس آمریکا بود. هرچند در آن دوره، یهودیان در امپراتوری روسیه و شوروی نیز دارای نفوذ بودند، اما این کشور صاحب نفوذی در غرب آسیا نبود تا بتواند طرح صهیونیستی در منطقه را پوشش دهد. از این رو هرچند ساکنان اولیه رژیم صهیونی از آلمان و شرق اروپا آمدند، اما نفوذ در آمریکا و انگلیس منجر به تسهیل این امر شد. درحال حاضر نیز آنچه به حیات این موجودیت تداوم بخشیده، ادامه این نفوذ در همان پایتخت‌های قبلی غرب است. دوگانگی‌ای میان دو گروه یهودیان ساکن در رژیم صهیونی که بسیار ملی‌گرا و افراطی شده‌اند، با یهودیان لیبرال‌تر غربی که منفعت‌گرا هستند، ایجاد شده که غیرقابل چشم‌پوشی است. این تفاوت به معنای فروپاشی روابط و از بین رفتن هماهنگی‌ها نیست، اما مشکلاتی را برای این موجودیت ایجاد می‌کند. برای یهودیان لیبرال و دولت‌های غربی میزبان آن‌ها، کسب منفعت با هر ابزاری که دارند اهمیت دارد، اما برای ساکنان رژیم صهیونی، منفعت در قالب دولتی که تشکیل داده‌اند متجلی می‌شود؛ دولتی که خود نه آرمان، بلکه ابزاری برای غرب و یهودیان حاضر در آن برای کسب منفعت است و علی‌رغم شعار‌ها، هدف اصلی به حساب نمی‌آید. نمی‌توان گروه‌ها و دیدگاه‌های موعودگرا در غرب را نادیده گرفت، اما با وجود آن‌ها، پیشران اصلی حمایت غرب از رژیم صهیونی، منافع است. نفوذ یهودیان در آمریکا بیشتر از اروپاست و از سوی دیگر، واشنگتن نسبت به قاره سبز، نیاز و همگرایی بیشتری با تل‌آویو دارد. دولت‌های اروپایی قائل بر حرکت رژیم صهیونی بر اساس منافع غرب هستند، ولو آنکه به زیان دولت صهیونی هم تمام بشود، اما تل‌آویو می‌خواهد فراتر از این قالب، آرمان‌های دولت صهیونی را در اولویت قرار دهد. جریان اروپا قصد دارد مانع از کاهش اثرگذاری‌های بیرونی بر رژیم صهیونی شود و به همین دلیل در پی اثبات قدرت خود با اجرای حرکتی برای مهار آن برآمده است. شاید اینگونه به نظر برسد که اروپا در حال دست زدن به اقدامی بر ضد رژیم صهیونی است که در کلان بر اساس منافع راهبردی قاره سبز نیست، اما برای اروپا مهار و کنترل رژیم صهیونی بر توسعه قدرت و وسعت آن، خارج از منافع قاره سبز ارجحیت دارد. توسعه ارضی و قدرت رژیم صهیونی آرمانی اروپایی نیست و صهیونیست‌ها آن را پیگیری می‌کنند، اما اگر این توسعه منجر به خودسری تل‌آویو نسبت به قاره سبز و نادیده گرفتن نفوذ و منافع تاریخی آن‌ها شود، با وجود نفوذ لابی‌های صهیونیستی در برابر آن واکنش نشان می‌دهند.

2- دولت‌های اروپایی درصدد مهار و جهت‌دهی به تحرکات عربی در ضدیت با رژیم صهیونی هستند تا این ضدیت به سمت و سو‌های دیگری نرود. آن‌ها در همراهی با عربستان تنها در پی به رسمیت شناختن فلسطین هستند که اثرات فیزیکی و اقتصادی خاصی در کوتاه‌مدت ندارد. از نگاه غرب، این اقدام بسیار بهتر از ر‌ها کردن جهان عرب است تا این جهان، در اتصال با دولت‌های دیگر، به سمت برنامه‌های متفاوتی جهت مقابله با رژیم صهیونی حرکت کند. در روز‌های اخیر عربستان سعودی در واکنش به تکرار ادعای «اسرائیل بزرگ» توسط نخست‌وزیر رژیم صیهونی و حمله موشکی به قطر، توافق دوجانبه دفاعی با پاکستان به عنوان قدرتی هسته‌ای به امضا رساند. اگر اروپا با جهان عرب همراه نشود نخواهد توانست به تحرکات آن‌ها جهت‌دهی کرده و در نتیجه شاهد نشانه‌های واگرایی آن‌ها از غرب خواهد بود.

3- کنترل محیط داخلی به یک دغدغه برای دولت‌های اروپایی تبدیل شده است. این دولت‌ها بسیار بیشتر از آمریکا با مهاجران مسلمان و عرب مواجه هستند. از یک سو شهروندان دولت‌های اروپایی رویه دولت‌های خود را نمی‌پسندند و این دوگانگی میان خواست مردم و عملکرد دولت‌ها قابل نادیده گرفتن نیست و از سوی دیگر احتمال اعتراض مسلمانان حاضر در این جوامع و واکنششان به حمایت دولت‌های اروپایی و صهیونیست‌ها می‌تواند ثبات داخلی قاره سبز را تحت تأثیر قرار دهد.

4- دولت‌های اروپایی از نظر سیاسی و اقتصادی به جهان عرب نیاز دارند و از نظر امنیتی نیز به دلیل مجاورت، از این محیط تأثیر می‌پذیرند. از این رو قادر به نادیده گرفتن آن نیستند. آمریکا به دلیل ابعاد عظیم قدرت خود چندان با مسئله فشار دولت‌های عربی روبه رو نیست، اما در قبال اروپا که دولت‌هایش قدرت محدودتری دارند، قضیه فرق می‌کند.

5- یکی از ابزار‌های صهیونیسم جهانی برای تحت فشار قرار دادن دولت‌ها در اروپا، از زمان قدیم، ادعا‌های مرتبط با یهودی‌ستیزی بوده است. اقدامات رژیم صهیونی در دست زدن به جنایت‌های بی‌سابقه در غزه، باعث تضعیف این ابزار برای کنترل رفتار سیاستمداران اروپایی شده است. آن‌ها همچنان با صهیونیسم همراهی دارند؛ اما مفر‌هایی برای اجرای سیاست‌های خاص خود نیز یافته‌اند.

6- اروپا هم اکنون در دو موضوع در صحنه جهانی حضور مؤثر دارد؛ اول اسنپ‌بک علیه ایران و دوم، به رسمیت شناختن فلسطین علیه رژیم صهیونی. اگر اروپا صرفاً به گروگان‌گیری پرونده هسته‌ای ایران می‌پرداخت، می‌شد حرکت فعلی اروپا را تماماً ایدئولوژیک معنا کرد، اما ورود به قضایای فلسطین حکایت از نیاز قاره سبز به حرکات عملگرایانه برای حفظ جایگاه این قاره دارد. هرچند این حرکت از جنبه‌های ایدئولوژیک تهی نیست، اما باید نیاز کارکردی قاره سبز را هم دریافت. اروپا همانطور که در برابر نفوذ رژیم صهیونی و قدرت و فشار‌های آمریکا عقب‌نشینی نکرد، در قضیه اسنپ‌بک نیز برای نشان دادن اهمیت و وزن خود عقب‌نشینی نخواهد کرد مگر آنکه قادر به تعیین جایگاه مناسب برای خود باشد. این روند به معنای آن نیست که ایران باید با اروپا همدلی نشان داده و اجرای اسنپ‌بک یا ارائه امتیازات بزرگ به قاره سبز را بپذیرد، اما می‌توان با ارتقای بازی، در زمینی دیگر با اروپا معامله کرد. دولت‌های اروپایی در مسیر به رسمیت شناختن فلسطین حرکت می‌کنند و خواهان پایان جنگ غزه و ارسال فوری کمک‌ها هستند. ایران دو دولتی را قبول ندارد، اما می‌تواند به شکل غیرمستقیم و با اعلام حمایت از هرگونه ابتکار جهانی برای کاهش آلام مردم فلسطین، زمین بازی جدیدی در رابطه با اروپا ساخته و همزمان همگرایی خود را با جامعه جهانی و صلح‌طلبی خود را به نمایش بگذارد. ایران در مسیر هدف خود برای ناکامی اسنپ‌بک، زمین‌های بازی دیگری هم دارد.

متن کامل گزارش را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.