در دو دهه اخیر با نوعی از فیلمهای به اصطلاح کمدی مواجه بودهایم که میتوان آنها را «کمدیفارسی» نامید. شبهکمدیهایی تماماً مبتنی بر کلیشهها، بدون فیلمنامه و شخصیتپردازی، پر از شوخیهای بیربط جنسی و غیرجنسی رایج در شبکههای اجتماعی و... مرد عینکی تقریباً همه این عناصر را دارد. با این تفاوت که سعی میکند به نقدهای منفی این سالها به این نوع کمدی واکنش نشان دهد و خود را از کمدیفارسیهای دیگر جدا کند. به این نکته جالب در انتهای متن برمیگردم. اولین شوخی فیلم جلوی یک دستشویی عمومی و در دیالوگ شخصیت اصلی با یکی از مشتریها درباره سروصداهای او در دستشویی آغاز و همانجا تمام میشود؛ چراکه مشخص است فیلم هیچ ایدهای ندارد و از همان دقیقه اول مستقیماً سراغ ابتذال میرود. فیلم به شدت از خنداندن ارگانیک ناتوان است و اگر تماشاگر -احیانا- به چندتایی از شوخیها میخندد، آن خنده هیچ ارتباطی به موقعیت و داستان ندارد. شوخیهای فیلم همگی کلامی و بیربط به بستر داستان هستند.
یعنی فیلمنامهای وجود ندارد که شوخیها در دل آن قوام پیدا کند. فیلمساز ایرانی فکر میکند کمدی نیازی به منطق و شخصیتپردازی ندارد. به همین دلیل داستان بدون هیچ منطق و هیچ تعلیقی -در حالی که بسیار پیشبینیپذیر- است پیش میرود. الگو هم یک الگوی تکراری است، شخصیت اصلی مدام توسط گروههای مختلف ایرانی، چینی، آفریقایی، آمریکایی و... دزدیده میشود و بدون حرکت طولی داستان، صرفاً شوخیهای از مد افتادهای متناسب و نامتناسب با ملیت افراد به شکل کلامی به تماشاگر شلیک میشود.
چنین فیلمنامهای اصلاً نیازی به نوشتن ندارد. البته فیلمساز متوجه کلیشهپردازی و قابل پیشبینی بودن فیلم خودش است و سعی میکند در انتها به حساب خودش با یک پیچش داستانی تماشاگر را غافلگیر کند. جایی که ناگهان شخصیت اصلی خنگ فیلم ـ که بازیگرش حداقل چهار لحن مختلف در بازی دارد ـ تبدیل میشود به یک آدمکش حرفهای. متأسفانه فیلمساز نه از عهده غافلگیری برمیآید، نه قصهگویی و نه حتی میتواند ثانیهای تعلیق درباره حرفهای بودن شخصیت اصلیاش ایجاد کند. شخصیت اصلی همزمان که از بقیه قاتل بودنش را پنهان میکند، در خلوت و در وضعیتهایی که هیچ ناظری حضور ندارد نیز این کار را ادامه میدهد. یعنی این بار باخبر از حضور تماشاگر، برای او ادای خنگها را درمیآورد.
فیلم همینقدر متقلب است. این تقلب در جعل محتوای فیلم هم دیده میشود. به ویژه در جاهایی که فیلم -با آگاهی از ابتذال خودش- ناگهان شخصیتها را وادار به خطابهگویی میکند تا از مشکلات اقتصادی بگویند و متلک سیاسی بیندازند که البته در همان هم بسیار محافظهکار است (فیلم تنها یک شخصیت مثبت دارد و آن هم مدیری است که مدیر پاییندستیاش را به خاطر سوءاستفاده از اموال عمومی توبیخ میکند). اما برسیم به مهمترین و جالبترین نکته فیلم که در ابتدای یادداشتم به آن اشاره کردم. فیلم میخواهد با گرفتن فیگور نقد، برای خودش حرف و محتوایی دستوپا کند تا ابتذالش را بپوشاند. در این بین با خودش فکر کرده سراغ سینمای شبهروشنفکری ایران برود و از آنجا چیزی قرض بگیرد -بالاخره «عامریان فیلم» متولی بعضی فیلمهای شبهروشنفکری مثل فیلم پسر براهنی هم است.
به این ترتیب از جمله چیزهایی که «مرد عینکی» از سینمای شبهروشنفکری قرض گرفته، پدر فیلم است. پدر شخصیت اصلی، بدون هیچ منطق و مقدمه و توضیحی شارلاتان و کاسب است. او پسر دیلاق چهل سالهاش را سوار ماشینش میکند و دوره میافتد تا به کسانی که برایش جایزه تعیین کردهاند بفروشد و پولدار شود. هیچ ارزش و انسانیت و شفقتی هم ندارد و فقط پول را میشناسد. یا شخصیت دیگری که انگار از یک فیلم شبهژانر نکبت فرار کرده و سر از این فیلم درآورده، میگوید: «زندونهای خارج سگش میارزه به خونههای اینجا.» این محتوای فیلم است. وقتی میگوییم کمدیفارسی و سینمای شبهروشنفکری ایران، دو روی یک سکهاند منظورمان همین است. وقتی از ابتذال حرف میزنیم، منظورمان ازمدافتادگی و کلیشهپردازی است که تازگی را از اثر میگیرد. حالا چه «پیرپسر باشد» چه مرد عینکی -که اتفاقاً پشت هر دو یک جریان مالی است.
کمدی سختترین ژانر سینماست و این میزان سهلانگاری در ساخت کمدی در ایران -تا آنجا که به سختی میتوان پنج فیلم سینمایی کمدی قابل قبول در بیست سال اخیر نام برد- نشان از یک انحطاط فرهنگی جدی دارد. اگر ادعای حکمرانی فرهنگی داریم، اگر برای مجوز و اکران حساسیتهای سیاسی، اجتماعی، مذهبی و... داریم، باید بدانیم کمدیفارسیها حتماً از فیلمهای ارزشمندی نظیر «قاتل و وحشی» و حتی از کارهایی مثل «دانه انجیر معابد»، «کیک محبوب من»، پیرپسر و... نیاز به حساسیتهای بیشتری دارند: چراکه کمدیفارسی ذائقه تماشاگر ایرانی را نابود و او را مبتذلپسند میکند. کاش بهزودی تدبیر و سازوکاری پیشینی برای نظارت بر فیلمهای کمدی در سینمای ایران اندیشیده شود.
مطالب گروه فرهنگی روزنامه فرهیختگان در نقد فیلم «مرد عینکی» را در پیوندهای زیر بخوانید:
- وقتی گرگها «میومیو» میکنند
- کشف کمدی قصهگو
- کمدیهایی که بازار نقد را کساد میکنند