امسال آیین میلیونی اربعین حسینی در حالی برگزار شد که بسیاری بر این باور بودند که بعد از جنگ 12 روزه اسرائیل و ایران، ولو به خاطر رعایت مسائل امنیتی، پرشور برگزار نخواهد شد. با این وجود اربعین امسال پیامهای متفاوتی را مخابره کرد که شاید مهمترینش گفتوگوی زائران و موکبداران با زبان اشاره دست به موشکهای ایرانی بود. اما حکمت اجتماعی اربعین چیست که میتواند چنین شورانگیز برپا شود و هر سال، پیامهای متفاوتی نسبت به سالهای گذشتهاش داشته باشد؟ این سؤال را با حامد حاجیحیدری، عضو هیئتعملی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران مطرح کردهایم. او که کرسی درس نظریههای جامعهشناسی را در دانشگاه تهران در اختیار دارد بهوضوح از ناتوانی نظریههای جامعهشناسی از درک و تحلیل پدیده اربعین سخن میگوید و اربعین را امری فراتر از نظریههای مرسوم تفسیر میکند.
پیادهروی اربعین درست در میانه جهان مدرن رخ داده است در میان خوانشهای فردگرایانه از انسان. باتوجهبه این موارد چقدر این پدیده را در به شکست کشاندن نگاههای لیبرال به انسان معاصر اثرگذار میبینید؟
برای درک این تقابل، باید اول برگردیم به همان نقطهای که لیبرالیسم متولد شد. در قرون هفدهم و هجدهم، فیلسوفانی مثل لاک و هیوم در انگلستان، انسان را موجودی تعریف کردند که صرفاً بر مبنای تجربه شناخت به دست میآورد و فقط بر مبنای لذتها و دردها خیر اخلاقی خود را تشخیص میدهد. آدام اسمیت با آن مفهوم «دست نامرئی» بازار، جامعه را مجموعهای از آدمهای خودخواه میدید که ناخواسته به تعادل میرسند! این نگاه، ریشه در همان تجربهگرایی افراطی انگلیسی دارد که همه چیز را به حس و لذت فردی تقلیل میدهد.
یعنی شما معتقدید این مبانی نظری، ذات تاریخی و اجتماعی انسان را نادیده گرفته است؟
دقیقاً! کافی است به کانت نگاه کنیم که سعی کرد با مفهوم «انصاف» یک چهارچوب اخلاقی به لیبرالیسم بدهد. اما حتی او هم نتوانست از آن فردگرایی رادیکال فرار کند. اخلاق کانتی به یک شهودگرایی فردی سقوط میکند و عناصر مهم زیست انسانی که در یک افق تاریخی فطریبودن آنها محرز میشود، نادیده گرفته میشود. لیبرالیسم، لاجرم، وضع جامعه انسانی را به نقطهای میرساند که الان در اغلب نقاط جهان که زیر نفوذ فرایندهای جهانیسازی قرار گرفتند، شفاف شده است.
پس اربعین چگونه این نگاه را نقض میکند؟
تصور کنید در جهانی که لیبرالیسم ادعا میکند «انسان ذاتاً خودخواه است»، ناگهان از سال 2003، با رفع موانع حزب بعث، فرایندی شروع میشود که 26 میلیون نفر در اربعین دور هم جمع میشوند، بدون هیچ چشمداشتی به یکدیگر غذا میدهند، پاهای زخمی هم را ماساژ میدهند و زیر آفتاب سوزان عراق، فقط برای عشق امام حسین (ع) پیاده راه میروند و به پیادهروی «برادران و خواهرانشان» کمک میکنند! اینجا نه تنها آن «انسان اقتصادی» آدام اسمیتی وجود ندارد، بلکه یک الگوی کاملاً متفاوت از انسانیت را میبینید؛ انسانی که معنایش را در ایثار و قربانی کردن مییابد، نه در انباشت و مصرف. این انسان بیشتر «خواهر یا برادر» است تا سوژه استعلایی مدرن.
آیا این را میتوان نوعی بازگشت به فطرت انسانی دانست؟
قطعاً! اربعین ثابت میکند آنچه لیبرالیسم «طبیعت بشر» مینامد، یک برساخت تاریخی است، نه حقیقت نهایی. انسان، فطرتاً موجودی عاشق، ایثارگر و اجتماعی است. وقتی در اربعین یک جوان عراقی ویلچر یک پیرمرد ایرانی را حمل میکند، این همان «اخلاق ذاتی» است که هیوم و کانت نتوانستند تئوریزه کنند. اربعین در شرایط فعلی، نه یک رویداد دینی صرف، بلکه داد دل آدمیت از انسانشناسی لیبرال است.
پس به نظر شما اربعین یک آلترناتیو برای جهان مدرن ارائه میدهد؟
بله اما با یک تفاوت کلیدی؛ اربعین یک نظریه انتزاعی نیست، یک واقعیت زنده است. لیبرالیسم ۳۰۰ سال فرصت داشت تا مدل خودش را اجرا کند و نتیجة آن شد فردگرایی افراطی، نهیلیسم، تنهایی مدرن و فروپاشی خانواده و همکاریهای مثمر ثمر انسانی که طی صدها سال، منجر به شکلگیری میراث تمدنی متنوعی شده بود. اما اربعین در عمل نشان میدهد که انسان وقتی در پرتو عشق الهی قرار میگیرد، چه شکوهی میتواند خلق کند. اینجا دیگر حرفی از «قرارداد اجتماعی» یا «توافق عقلانی» نیست؛ اینجا یک امت است که با دلهای بههمپیوسته حرکت میکند.
اربعین در تقابل با خوانش لذتجویانه، لذتجویی با رنج را به تصویر میکشد، چقدر این گزاره را درست میدانید؟ اساساً میشود به اربعین بهمثابه پدیدهای در تقابل و نزاع با لیبرالیسم نگاه کرد؟
ببینید، این پرسش از اساس دچار یک اشتباه معرفتی است. اصرار بر تحلیل اربعین در چهارچوب «لذت و رنج»، خود، محصول همان نگاه لیبرالی است که میخواهد همه تجارب انسانی را در این دوگانه تقلیل دهد. اما اربعین اساساً در پارادایم دیگری معنا مییابد؛ پارادایم عشق.
جالب است. میتوانید بیشتر توضیح دهید؟
لیبرالیسم مدرن، با الهام از فلسفه فایدهگرایی جرمی بنتام و جان استوارت میل، تمام کنشهای انسانی را به محاسبه لذت و درد تقلیل میدهد. حتی وقتی از فداکاری صحبت میکنند، آن را نوعی «لذت معنوی» تفسیر میکنند. اما اربعین یک انقلاب مفهومی است. اینجا مردم نه برای «کسب لذت» که برای «فنا در محبوب» راه میروند. تفاوت این دو نگاه مثل تفاوت کسی است که به عبادتگاه میرود تا به بهشت برود، با کسی که به عبادتگاه میرود؛ چون دلباخته معبود است.
اما مگر رنجکشیدن در این مسیر نقشی ندارد؟
نقش دارد، اما نه بهعنوان غایت. در منطق عاشقانه اربعین، رنج وسیلهای است برای تعالی، نه خود هدف. وقتی زائر با پای خونین راه میرود، این را نه بهعنوان «بهای لذت» که بهعنوان «پیشکشِ دل» میبیند. این همان نکتهای است که هایدگر در نقد مدرنیت میگوید: «عصر جدید همه چیز را به حسابگری سرد تقلیل داده است.»
پس چرا برخی این تجربه را لذت در رنج تفسیر میکنند؟
چون ذهن مدرن عادت کرده همه چیز را در قالبهای از پیش تعیین شده بفهمد. برای کسی که کل زندگیاش محاسبه سود و زیان بوده، درک این که کسی بیمنت و بیچشمداشت فداکاری کند، دشوار است. مثل این میماند که بخواهید رنگ را برای کسی که مادرزاد نابیناست توضیح دهید. اربعین برای مدرنها یک زبان ناشناخته است، زبانی که فقط عاشقان آن را میفهمند.
با این حساب، اربعین را باید ضد لیبرالیسم دانست؟
نه لزوماً ضد، بلکه فراتر از لیبرالیسم. لیبرالیسم یک سیستم حقوقی و اقتصادی است، اما اربعین یک نظام معنایی است. اربعین نشان میدهد انسان میتواند از آن قفس آهنین عقلانیت ابزاری که وبر از آن میگفت فرار کند. وقتی در اربعین میبینید که یک پزشک متخصص، کنار یک کارگر ساده، با همان شوق و حال در مسیر کربلا به خدمت مشغول است، این، یعنی طبقات اجتماعی در برابر عشق رنگ میبازند. این همان چیزی است که لیبرالیسم نمیتواند در این مقیاس فراهم کند. درست مثل آیه شریفه قرآن که میفرماید «لو أنفقت ما فی الارض جمیعاً ما الفت بین قلوبهم و لکن الله ألف بینهم» اگر تمام ثروت زمین را به این مردم میبخشیدی، نمیتوانستی اینطور که خدا دل مردم را نرم میکند، دل آنها را به هم مهربان کنی.
آیا این نگاه را میتوان به سایر ادیان هم تعمیم داد؟
به نظرم بهرغم تحریفهای اساسیای که در مسیحیت و یهودیت رخ داده و عمدهای از آموزههای آنها توهمات آباء و پاپهاست، اما میتوان این فلسفه عشق را در ادیان ابراهیمی دیگر هم جست، با یک تفاوت کلیدی. در مسیحیت هم چیزی شبیه فلسفه عشق داریم، اما این عشق بیشتر فردی و درونی است. اما عشق در اربعین، هم فردی است هم جمعی. اینجا عشق، یک امت را میسازد. این همان نقطه تمایز مهم است که اربعین را به یک پدیده بینظیر تبدیل کرده است.
در جهانی که «انسانگرایی لیبرال» ادعای اوج تمدن بشری را دارد، چرا اربعین همچون یک معجزه اجتماعی میدرخشد؟
این تناقض و از آن بیشتر پارادوکس عجیب دوران ماست. از یک سو، مدرنیت وعده داده بود که با عقلانیت ابزاری، جامعهای آزادتر و متحدتر بسازد، اما در عمل شاهد افول «تجربههای جمعی اصیل» و فرسایش پیوندهای انسانی هستیم. شهرهای مدرن تبدیل به مجموعهای از جزایر تنهایی شدهاند که در انزوای دیجیتال به سر میبرند. در چنین فضایی، اربعین مانند نبضی زنده و ضربانهای تپندهای از حیات جمعی، هر ساله ظهور میکند. اینجا ما با پدیدهای مواجهیم که همزمان هم سنتی است، هم فوقالعاده مدرن، هم عاطفی و هم ارزشی؛ هم محلی است و هم جهانی.
میتوانید این ادعا را با نمونههای عینی روشنتر کنید؟
بگذارید از یک مقایسه تاریخی شروع کنیم؛ میخائیل باختین در تحلیل کارناوالهای قرونوسطی نشان میدهد که چگونه این گردهماییها بهصورت موقت سلسلهمراتب و قواعد اجتماعی را معلق میکردند. اما اربعین چیزی فراتر از آن است. درحالیکه کارناوالها صرفاً «تعلیق موقت» نظم ناعادلانه موجود بودند، اربعین «نظمی بدیل» خلق میکند؛ نظمی که نه بر اساس قدرت و زور که بر پایه مهر و ایثار ناشی از عشق استوار است. اینجا ما با جامعهای مواجهیم که در عمل نشان میدهد چگونه میتوان خارج از چهارچوبهای دولت - ملت مدرن زندگی جمعی را سازمان داد.
این نظم بدیل دقیقاً چه ویژگیهایی دارد که آن را از دیگر اشکال گردهمایی متمایز میکند؟
تصور کنید در سال ۲۰۲5، حدود ۲۱ میلیون نفر از ۹۰ کشور مختلف در فضایی به وسعت ۵۰۰ کیلومتر مربع گرد هم میآیند، اما به جای هرج و مرج، ما شاهد نرخ جرمی نزدیک به صفر هستیم... دستگاهی کاملاً خودجوش برای توزیع غذا و خدمات متنوع دیگر شکل میگیرد... و شبکهای از روابط انسانی پدید میآید که اقتصاددانان میتوانند آن را «اقتصاد ایثارگرانه» یا «اقتصاد برادرانه» بنامند. بگذریم که شیعیان در تقریباً تمام 90 کشور، جزء اقلیت آن جامعه محسوب میشوند و بالطبع فرهنگ پیچیدهای دارند (چون اقلیتها اغلب مجبورند برای بقا در یک جامعه با اکثریت مغایر فرهنگی پر از نماد و رمز و راز بسازند) و با تمام این پیچیدگیهای فرهنگی در کنار هم میتوانند همزیستی معجزهآسایی پیدا کنند. اینها تصادفی نیست. ما اینجا با نوعی «اجتماعگرایی مبتنی بر اخوت» مواجهیم که نه از روی اجبار قانون که از سر عشق و ایمان سازمان مییابد. درحالیکه جامعه مدرن برای هر چیز کوچکی نیاز به قوانین و مقررات پیچیده و مداخله حکومتها دارد، اربعین نشان میدهد که چگونه میتوان با تکیه بر اخلاق دینی، «اجتماعگرایی مبتنی بر اخوت» ایجاد کرد.
آیا مشابهاتی برای چنین پدیدهای در دیگر ادیان و فرهنگها میتوان یافت؟
تا حدودی بله؛ اما با محدودیتهای جدی. خمملا در هند با 50 میلیون زائر سه سال یکبار که توسط دولت هند سرویسدهی میشوند، یا حج با حدود ۳ میلیون حاجی، از نظر مقیاس، قدری قابل مقایسهاند. اما اولاً با لحاظ جمیع جهات، اربعین حسینی بزرگترین گردهمایی انسانی سالانه بر روی کره زمین است و در ثانی تفاوتهای کیفی قابل تأملی وجود دارد: حج هر چند عظیم است، اما با وضعی که فعلاً برگزار میشود، بیشتر به یک فریضه فردی تبدیل شده است. خمملا فاقد آن بُعد سیاسی انقلابی است که در اربعین شاهد آن هستیم و در آن نابرابریهای طبقانی بسیار آشکار است و همکاریهای مبتنی بر اخوت در آن چندان پررنگ نیست و کارناوالهایی مانند «ریو» یا «برنینگمن»، صرفاً نمایشهایی مصرفگرا هستند که فاقد عمق معنوی و سیاسی اربعین هستند و شما در آنها نمیتوانید تبلورهای اجتماعی فطری مبتنی بر عشق و اخوت را ببینید.