کد خبر: 212005

در گفت‌وگو با «فرهیختگان» بررسی شد

گروهک‌های تروریستی چگونه ابزار جنگ شناختی می‌شوند؟

محمدحسین قربانی‌زواره، پژوهشگر حوزه جنگ‌های ترکیبی و شناختی در گفت‌وگو با «فرهیختگان» گفت: جنگ شناختی در حقیقت تلاشی هدفمند برای ایجاد جریان‌های تحول‌آفرین در ساختار‌های ذهنی و باور‌های یک جامعه است.

فرهیختگان: در عصری که میدان نبرد از خاکریز‌های فیزیکی به فضای ذهن و باور‌های جوامع منتقل شده است، جنگ شناختی به‌عنوان پیچیده‌ترین و مؤثرترین شکل نبرد مدرن ظهور کرده است. این جنگ نامرئی که با ترکیب ابزار‌های روانی، سایبری و رسانه‌ای به دنبال دگرگونی ساختار‌های فکری جوامع است، مرز‌های سنتی دوست و دشمن را درنوردیده و با دستکاری نظام ادراکی، به دنبال ایجاد تغییرات بنیادین در باور‌های اساسی ملت‌هاست. محمدحسین قربانی‌زواره، پژوهشگر حوزه جنگ‌های ترکیبی و شناختی، در این گفت‌وگوی تخصصی به واکاوی ابعاد پنهان این نبرد پرداخته و با تشریح مؤلفه‌های ده‌گانه جنگ هیبریدی، نشان می‌دهد چگونه بازیگران معاند با بهره‌گیری از فناوری‌های نوین و گروهک‌های تروریستی به‌عنوان ابزار‌های نیابتی، به دنبال ایجاد بی‌ثباتی و تغییر در معادلات امنیتی هستند. تحلیل تجربه جنگ 12روزه به‌عنوان نمونه‌ای عینی از این نبرد چندبعدی و بررسی راهکار‌های تقویت تاب‌آوری ملی در برابر این تهدیدها از دیگر محور‌های این گفت‌وگوی راهبردی است.

جنگ شناختی چگونه از ترکیب ابزار‌های روانی، سایبری و رسانه‌ای برای ایجاد تغییر در باور‌های جامعه هدف استفاده می‌کند؟
جنگ شناختی در حقیقت تلاشی هدفمند برای ایجاد جریان‌های تحول‌آفرین در ساختار‌های ذهنی و باور‌های یک جامعه است. این نوع جنگ با بهره‌گیری از ابزار‌های سایبری و رسانه‌ای می‌کوشد نگرش‌ها و باور‌های عمومی را به‌گونه‌ای جهت‌دار دگرگون سازد.

از میان مؤلفه‌های جنگ ترکیبی- شناختی، کدام/ کدام‌ها را رکن اصلی و نیازمند توجه دقیق‌تر می‌دانید؟
حوزه‌های ده‌گانه جنگ‌های هیبریدی با رویکرد و کنش شناختی، دربرگیرنده‌ مجموعه‌ای از عرصه‌های متنوع و درهم‌تنیده هستند که هر یک به‌صورت غیرخطی و غیرقطعی، تأثیر خود را بر محیط هدف اعمال می‌کنند. هدف اصلی در جنگ‌های هیبریدی، ایجاد فضایی مبهم و چندلایه است که در آن، بازیگر بتواند از طریق بهره‌گیری هم‌زمان و هوشمندانه از این حوزه‌ها، به اهداف نهایی خود دست یابد. این حوزه‌های ده‌گانه، معمولاً شامل اطلاعات، فضای سایبری، رسانه، دستکاری داده‌ها، مهاجرت‌های نظام‌مند یا مهندسی‌شده، حوزه فرهنگی، دیپلماسی، و سایر زمینه‌های مکمل می‌شوند. نکته حائز اهمیت این است که اولویت‌بندی این حوزه‌ها بستگی مستقیم به هدف راهبردی بازیگر دارد. به‌عبارت‌دیگر، هر حوزه بسته به موقعیت، معنا و کارکرد متفاوتی می‌یابد و ممکن است نقش کلیدی در تحقق مأموریت شناختی ایفا کند. جنگ‌های هیبریدی با ماهیت شناختی، به دلیل بهره‌مندی از ویژگی‌هایی چون انعطاف‌پذیری، غیرمستقیم بودن و تأثیرگذاری تدریجی، بیش از آنکه به دنبال پیروزی در میدان نبرد فیزیکی باشند، معطوف به تغییر درک، ذهنیت و ادراک عمومی در یک جامعه‌اند. در نتیجه، عدم شفافیت در مؤلفه‌های این نوع جنگ‌ها، به‌گونه‌ای طراحی شده که هم‌زمان بتواند ساختار‌های هدف را دچار آسیب کند، بی‌آن‌که امکان پاسخ روشن یا مقابله مستقیم از سوی قربانی فراهم باشد.

در جنگ 12روزه، کدام الگو‌های جنگ ترکیبی- شناختی از تجربیات تاریخی آمریکا علیه کشور‌های هدف اقتباس شده بود؟
در جریان جنگ 12روزه رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، می‌توان الگویی غیرخطی و چندلایه را شناسایی کرد که ریشه در انتقال فناوری‌های نوین از ایالات‌متحده به این رژیم دارد. در این نبرد، سه اصل کلیدی در چهارچوب جنگ‌های هیبریدی شناختی توسط رژیم صهیونیستی به کار گرفته شد: جزئی‌گرایی در عملیات (Granular Action)، فناوری‌محوری، و بهره‌گیری از سامانه‌های رباتیک. این رژیم در کنار اقدامات نظامی سخت‌افزاری، به‌صورت هم‌زمان از ظرفیت‌های حوزه‌های ده‌گانه جنگ هیبریدی، ازجمله دیپلماسی تهاجمی، فضای سایبری، رسانه‌ها و دستکاری نظام‌مند اطلاعات بهره برد. چنین الگوی تلفیقی و چندبعدی، برگرفته از راهبرد‌ها و پیشنهاد‌های مطرح‌شده در اتاق‌های فکر آمریکایی نظیر رند و کارنگی است که بر تغییر ادراک عمومی، گسترش هراس روانی و ایجاد اختلال در انسجام شناختی جامعه هدف تأکید دارند. هدف اصلی از اجرای این راهبرد، القای «غافلگیری مستمر» و سپس کاشت بذر «بی‌اعتمادی عمومی» در بطن جامعه ایرانی است؛ پدیده‌ای که در صورت تداوم، می‌تواند مسیر را برای اشکال مختلف «براندازی نرم» هموار سازد. نکته اینکه همان‌گونه که رژیم صهیونیستی در حوزه جنگ سخت از فناوری‌های پیشرفته بهره گرفت، در عرصه جنگ هیبریدی شناختی نیز تلاش کرد تمرکز خود را بر تأثیرگذاری مستقیم بر افراد و ذهنیت‌های عمومی معطوف سازد. به‌ویژه توجه خاصی به بهره‌برداری هدفمند از شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های ارتباطی دیجیتال نشان داده شد. تمام این روند‌ها قابل‌مشاهده، تحلیل و ارزیابی راهبردی هستند.

گروهک‌های تروریستی چه ظرفیتی برای استفاده در جنگ‌های ترکیبی- شناختی نیابتی دارند؟ ارزیابی شما از عملکرد آن‌ها در جنگ 12روزه چیست؟
در ارتباط با گروه‌های تروریستی باید تأکید کرد ظرفیت اصلی این بازیگران، ایجاد آشوب و بی‌ثباتی در مناطق مختلف سرزمینی جمهوری اسلامی ایران است. با ظهور سلول‌های تهدیدآفرین از سوی گروه‌های تروریستی و شورشی، این عناصر به‌عنوان بازیگران جایگزین (Proxy Actors) در نظر گرفته می‌شوند که رژیم صهیونیستی تلاش کرده آن‌ها را در چهارچوب ده‌گانه‌ جنگ‌های هیبریدی شناختی، به‌صورت غیرخطی و هدفمند فعال سازد. ظهور این گروهک‌های تروریستی، ابزاری موقت برای ایجاد ناامنی و انحراف تمرکز نهاد‌های امنیتی از تهدیدات کلان است. بااین‌حال آنچه در جنگ 12روزه مشاهده شد، حاکی است که به‌واسطه‌ سطح بالای همبستگی اجتماعی، اعتماد عمومی به نیرو‌های مسلح، اقتدار حاکمیت و هدایت‌گری رهبر معظم انقلاب، ظرفیت عملیاتی این گروه‌ها در نطفه خنثی شد و فعالیت آن‌ها، فاقد نمود عینی قابل‌اندازه‌گیری بود. بااین‌حال آنچه موردتوجه اتاق‌های فکر صهیونیستی- غربی قرار دارد، بهره‌گیری مقطعی، موضعی و جایگزین از این ابزار‌های بی‌ثبات‌ساز در شرایط ایجاد «فضای آشوبناک» است؛ فضایی که در آن، اقدامات کوچک و پراکنده می‌تواند آثار روانی و اجتماعی قابل‌توجهی به‌جا بگذارد. بر همین اساس، افزایش انسجام و همبستگی اجتماعی، نقش مؤثری در تقویت تاب‌آوری ملی دارد. به‌ویژه، مشارکت فعال مردم در گزارش‌دهی، رصد و شناسایی تحرکات گروهک‌های تروریستی، می‌تواند در خنثی‌سازی تهدیدها در مرحله‌ اولیه، نقشی راهبردی ایفا کند. از سوی دیگر، باید توجه داشت اقدامات این گروه‌ها در سایه‌ نفرت عمیق عمومی نسبت به رژیم صهیونیستی، با شکست مواجه شده‌؛ چراکه افکار عمومی این گروه‌ها را نمایندگان مستقیم رژیم صهیونیستی می‌دانند .