انیمیشن تازه نتفلیکس مخاطبی را جذب کرده که باقی کمپانیهای آمریکایی در استفاده از آن ناتوان بودند. از یک تکنیک ساده هم استفاده کرده؛ «آنچه میبینند را بساز». نتفلیکس آمده و بررسی کرده، چرا تولیدات کمپانیهای آمریکایی در دو جا شکست میخورند؛ اول میان مخاطب نوجوان بازه ۱۳ تا ۱۸ سال و دوم بین بازار بزرگ مخاطبان شرقی. با تولیداتی مثل قرمز شدن(turning red)، سعی کرد این استراتژی را پیادهسازی کند، با این حال اصلاً موفقیتآمیز نبود. قرمز شدن در استریم عملکرد متوسطی داشت و گمانهزنیها درباره دنباله آن در ابهام قرار گرفت. این اواخر هم الیو فاجعه را تکمیل کرد و بدترین شکست تاریخ پیکسار را رقم زد.
اما انیمیشن کی پاپی نتفلیکس درست در نقطه مقابل تولیدات پیکسار ایستاده. این اثر نه کاراکترهایش نوجوان هستند و نه از دو رگههای چینی-آمریکایی یا کرهای-آمریکایی استفاده شده. فیلم در کره است و قصه نیز در همان مختصات است. همه چیز در کره روایت میشود و رنگوبوی انیمه هم دارد. خود کره موضوعیت پیدا میکند، البته کرهای که روایتی آمریکایی از آن میشود.
در حقیقت، کیپاپ مدخل آمریکایی به شرق است؛ مدخلی که درباره جذابیتهای گلوبالیستی موسیقی مانور میدهد. روی آرایش و پوشاک کیپاپی تمرکز میکند. نمادهای جذابیت میسازد. در حالی که کل اثر هیچ چیز از کره به ما نمیدهد. اثر فقط آمده با نمادها و سلبریتیهای کیپاپ و برخی نمادهای افسانههای شرقی جلوه نمایی کند. در کیپاپ: شکارچیان شیاطین، کره و سئول چندان فرقی با نیویورک و واشنگتن ندارد. نباید هم داشته باشد، چون شرقیسازی شخصیتها با خطمشی نتفلیکس در تضاد است. در اصل کیپاپ قرار است در ادامه خط موج کرهای حرکت کند اما در این اثر عملاً کره یک جغرافیای بیمختصات در پهنه کره زمین است. پس عملاً موج کرهای هم با این اثر ابتر مانده و به موج آمریکایی-کیپاپی بدل شده است.
متن کامل گزارش محمدحسین سلطانی، خبرنگار را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.