کد خبر: 211521

به جای عشق سم نخوریم

آثار مخرب عاشقانه‌های عجیب سریال‌های ایرانی

در جهان جدید و امروزی، این از خود بیگانگی و نگاه غلط به مفهوم عشق ظاهراً به نهایت خودش رسیده است. نگاه به عشق فانتزی شده است و به عشق فانتزی نگریسته می‌شود.

«عشق تاکسیک»، «عشق سمی»، «عاشق استاکر»... این‌ها کلیدواژه‌هایی بود که در چند روز گذشته پس از آخرین قسمت سریال تاسیان - به عنوان عاشقانه‌ترین سریال این روز‌ها در نمایش خانگی - در شبکه‌های اجتماعی نوشته شد. جدای از بحث‌های فنی و حتی ارجاعات تاریخی این سریال، روان‌شناسان و روان‌پزشک‌های زیادی فضای عاشقانه این سریال را تحلیل کردند و برای عشق نشان داده‌شده در این سریال تعابیر «عشق ناسالم» و «عشق بیمارگونه» را استفاده کردند.

عشقی که کاراکتر امیر به کاراکتر شیرین داشت؛ اما جز ضربه زدن به شیرین و خانواده‌اش هیچ آورده‌ای برای او نداشت. نمونه‌هایی از این نوع عشق‌های سمی در سال‌های اخیر در فیلم‌های مختلف و رفتار‌های افراطی و ضربه‌زننده را که در قالب بروز عشق و شیفتگی به خورد مخاطب می‌دهند، دیده‌ایم.

عشق کاراکتر شیرزاد به خاتون در سریال قبلی خانم پاکروان که با فرار خاتون همراه بود، عشق قباد به شهرزاد در سریال شهرزاد که یک عاشقانه بی‌مسئولیت از سمت قباد بود. همه این‌ها نشان‌دهنده این است که بسیاری از فیلم‌های ما که باید مبلغ و حتی مروج یک عاشقانه درست باشند و حتی به مخاطب این را در زندگی یاد بدهند، در حال فانتزی‌سازی و رؤیاپردازی از عشق‌های خطرناک هستند. به بهانه پایان سریال تاسیان به این موضوع پرداختیم و با سیدکمیل حسینی، روان‌شناس در حوزه خانواده و مریم وکیلی، فعال حوزه زنان و خانواده گفت‌وگو کردیم. 

در فیلم‌های عاشقانه به جای عشق اصیل رفتار‌های نامتعارف و خودخواهانه می‌بینیم 

وکیلی با اشاره به این که عشق‌ها همه در مرحله قبل از شکل‌گیری خانواده است و اکثرا منجر به شکل‌گیری خانواده نمی‌شود گفت: «به نظر بنده عشق مفهومی عمیق است و مراتبی دارد. محبت عمیقی است در سرتاسر یک زندگی، گسترده و بی‌مرز، اما عشق در سریال‌های این روز‌ها فارغ از جنبه محبت‌آمیز بودن بین زن و مرد، بعضاً عشق‌های مثلثی و پرتلاطم و با هیجانات کاذب است. عشق‌هایی که به جای عشق اصیل به دنبال رفتار‌های نا‌متعارف و خودخواهانه است.

تصور فیلمساز‌ها از عشق شاید تصوری غلط نباشد، اما تصور از این که چه داستان عاشقانه‌ای جذاب‌تر است غلط است، پس از نظر آن‌ها عشق در نرسیدن زیباتر است تا عشق به معنای رسیدن و شما می‌بینید اغلب این سریال‌ها کش و قوس قبل از ازدواج دارند و دست آخر به ناکامی و مرگ و جدایی می‌رسند. این درحالی است که عشق اصیل با رسیدن به یکدیگر و ازدواج، تازه متولد می‌شود. نیاز به مراقبت و حفاظت دارد و در بستر خانواده به رشد و بلوغ و نهایت خود می‌رسد و نشان دادن این کش و قوس اتفاقاً جذابیت بیشتری خواهد داشت، ولی ظرافت‌هایی دارد و عمیق است یا سازندگان این اثر‌ها در آن تبحری ندارند یا از آن ناآگاه هستند. می‌بینیم در سریال‌های و فیلم‌های ملودرام و عاشقانه، عشق صرفاً زمینی، غریزی و با حواس پنج‌گانه نشان داده می‌شود.

بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌های عاشقانه ما آزار ذهنی مخاطب هستند

این کارشناس در ادامه افزود که سریال‌ها به شدت فانتزی‌سازی دارند و ذائقه مخاطب جوان را تخدیر می‌کنند: «مخاطب در این سریال‌ها ناخودآگاه به هیچ سطح درستی از فهم عشق نمی‌رسد و این همان مسمومیتی است که مخاطب را درگیر خود می‌کند. در واقع این فیلم‌سازی‌ها فهم و درک از عشق را تقلیل می‌دهند و تصویرسازی و تصوری که برای بینندگان ایجاد می‌کنند، تصویری غلط از موضوع عشق، محبت و علاقه است. علاوه بر این، گویی مفهوم عشق حیاط خلوت نویسندگان و کارگردان‌هاست و فیلمی با محوریت و موضوع عاشقانه می‌سازند، اما در ورای آن به دنبال موضوعات و ابعاد پنهان دیگری هستند. به همین دلیل است که فیلمساز، همان عشق سطحی، فانتزی و غلطی را که در تصور دارد، طعمه اهداف دیگری از ساخت فیلم می‌کند و باز هم همان تصور فانتزی و غلط را غلط‌تر و بی‌کیفیت‌تر می‌کند. بیننده نیز این تصویرسازی غلط از عشق را به عنوان عشق اصیل تلقی می‌کند.

در سریال «گناه فرشته» خانواده روایت می‌شود، اما المان‌های خانواده من‌درآوردی است! از هیچ چهارچوبی پیروی نمی‌کند؛ اینجا هم عشق، دم‌دستی، غریزی و با رد کردن خط قرمزها و نیز ناکام نشان داده می‌شود و البته جای نقد آن در بحث امروز ما نیست. در سریال «خاتون» نیز عشق مفهومی هوسی و همراه با حرکات جنون‌آمیز است و اصیل نیست و شروع رد کردن خط قرمزهاست. به نظر می‌رسد سازندگان این آثار دنبال ایجاد مفهوم مثبت نیستند و از عشق به عنوان ابزاری برای رسیدن به هدف نامرئی خود بهره می‌جویند و البته آگاهانه یا ناآگاهانه مخرب‌ترین اثرها را برای خانواده به ارمغان می‌آورند. یأس و ناامیدی، آزار ذهنی مخاطب در مواجهه با نرسیدن‌ها و ناکام ماندن‌ها، صحنه‌های خشونت، جذابیت‌های بصری کاذب و ایجاد تناقض در ذهن مخاطب از این دست پیامدهای مخرب است.

مفهوم عشق، ابزار کسب سرمایه شده است

مفهوم عشق تقلیل پیدا کرده و نگاه‌ها نسبت به آن عوض شده است. ارزش آن در مواجهه با دنیای امروزی کاهش پیدا کرده است. سید کمیل حسینی در این خصوص بیان کرد: «متأسفانه مفهوم عشق با گذر زمان در زندگی امروزی تقلیل پیدا کرده و در این فرایند جنسی شدن عشق پیش می‌آید؛ به این معنی که عشق با تولیدات رسانه‌ای گره می‌خورد و به یک ابزار تجاری تبدیل می‌شود. وقتی این مفهوم تبدیل به ابزار سرمایه‌گذاری و سرمایه‌گردانی بشود، آن نگاه عمیقی که به عشق وجود دارد از بین می‌رود و دیگر فقط یک عنصر در دست سرمایه است. این عشق وقتی با رسانه ترکیب می‌شود، قدرت زیادی پیدا می‌کند. بیننده زیادی را به خود جذب می‌کند و دیگر یک مفهوم متعالی نیست؛ به یک مفهوم پیش پا افتاده تبدیل می‌شود که بسته به نوع نگاه کسی که می‌خواهد برای آن رسانه تولید کند، این مفهوم تغییر می‌کند و اشکال مختلفی به خود می‌گیرد. عشق و تجربه عشق در جهان جدید، عشقی است که جنسی شده، تجاری شده و دیگر اصیل نیست.»
حسینی ادامه داد: «ما در شعر شاعران قرن‌های گذشته ابیات زیادی در مورد عشق داریم؛ وقتی به آن‌ها توجه می‌کنیم، می‌بینیم که عشق در آن زمان تا این حد که الان است، جنسی نبوده و خیلی متعالی‌تر بوده است. در دهه‌های اخیر می‌بینیم که معشوق تقلیل پیدا کرده به شریک جنسی و از دل آن پارتنر و دوست دختر و مفاهیمی از این قبیل بیرون آمده است. یک زمانی می‌گفتند: «همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی، که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی/ تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد، دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی». ببینید، این معشوقی که در این بیت است، آنقدر قوی و متعالی بوده که عاشق آن را در حد خدا می‌پرستد.»
اما حالا امروز این مفهوم عشق به حدی تقلیل یافته که شما به دوست دختر خود می‌توانید ناسزا بدهید، او را اذیت کنید، از او کینه داشته باشید و در کل جایگاه عشق و معشوق عوض شده است و دیگر آن جایگاه سابق را ندارد. عشق که روزی یک تجربه عرفانی تلقی می‌شده، امروز یک مفهوم پیش پا افتاده است. پس ما در مجموع، در دنیای امروز با یک عشق فانتزی رو به رو هستیم که در آن ارزش عشق کاهش پیدا کرده است، پیش پا افتاده شده و دیگر نگاه سابق به آن وجود ندارد. این باعث می‌شود که محبت از بین برود و کمرنگ شود و خشونت و سایر جنبه‌های پلید بیشتر بشود. در نهایت این موضوع باعث نا امیدی به زندگی می‌شود.»

برخی افراد چون تصورشان از عشق خراب شده است دیگر هیچ مورد مناسبی برای عاشق شدن و ازدواج پیدا نمی‌کنند

سیدکمیل حسینی در مورد تأثیر تجربه تلخ پیش رفتن با نگاه فانتزی و ناکام ماندن در آن و تأثیر‌گذاری‌اش در طول زندگی می‌گوید: «حالا پسری که عاشق شده است، این عشقش یا منجر به ازدواج می‌شود یا باعث ازدواج نمی‌شود و یک فراغ و دردی به ظاهر آن جوان را فرا می‌گیرد. در دسته دوم، حالا جوان احساس شکست عشقی می‌کند. به هر دلیلی، یا کنار نیامدن خودشان یا قبول نکردن خانواده‌هایشان و هر دلیل دیگری که باشد. این جوان مبتلا به افسردگی، بی‌حسی به دنیا و سرخوردگی می‌شود. مرحله بعدی، حالا که جوان با تصور خیالی خودش رو به رو شد، تازه متوجه می‌شود که تصور از عشق، آن تصور فانتزی و خیالی نبوده است. سعی می‌کند خود را مقاوم‌تر کند و با هر اتفاق فیزیولوژیکی در بدنش و با یک هیجان سطحی فکر نکند که عاشق شده است و عشق حقیقی خودش را پیدا کرده است.

اما حالا چون اسیر یک دوگانگی شده است، هر چه می‌گردد آن عشق و علاقه مناسب را هم پیدا نمی‌کند و دیگر کسی نمی‌تواند مورد مناسبی از نظر او باشد که بتواند تشکیل خانواده بدهد و این موضوع منجر به تنها ماندن او می‌شود. در واقع آسیب این نوع نگاه فانتزی به ازدواج اینگونه بود که چون تصور فرد از عشق خراب شده است، هیچ مورد مناسبی را برای عاشق شدن پیدا نمی‌کند و به همین علت موقعیت‌های مناسب را هم از دست می‌دهد و عملاً دیگر موقعیت ازدواج و عاشق شدن در او از بین می‌رود.

اگر بخواهم یک مثال بزنم، یک آقای دکتری، استاد دانشگاه بودند. به بنده مراجعه کردند و گفتند که عاشق یکی از دانشجویانش شده است، به خواستگاری رفته اما خب این خانم، آن تصور من از همسر ایده‌آل نیست ولی خب نمی‌توانم از او هم چشم بپوشم و عاشق شدن را دلیل مناسبی برای ازدواج می‌دید. در واقع، او مانند فیلم‌ها منتظر یک موقعیت فانتزی بود که عاشق بشود و عشق بتواند تمام زندگی او را تحت الشعاع قرار بدهد و با عشق بتواند زندگی مشترک خوبی را تشکیل دهد.»

تصور فانتزی از عشق دوام نخواهد داشت

حسینی در مورد مواجه شدن با واقعیت بعد از ازدواج و گذشتن چند سال از زندگی مشترک می‌گوید: «مواردی که گفتیم در مورد مراحل مقدمات ازدواج بود. حالا برویم به سراغ کسی که ازدواج کرده است. بعد از مدتی که فعل و انفعالات زیستی و فیزیولوژیکی فروکش می‌کند و این موضوع ممکن است تا چند سال هم طول بکشد، تازه آن فرد متوجه می‌شود که چندین سال از زندگی مشترکش گذشته است و حالا تازه چشم او به روی مشکلات همسرش باز می‌شود. حالا معشوقی که برای دیدن آن هر روز چشم انتظار بود، اشتیاق چندانی برای دیدن او دیگر وجود ندارد. حالا تازه به این فکر می‌افتاد که نکند این آن عشق جاویدان نبود. نکند این همان عشق ایده‌آل نبود و کس دیگری باید به جای کسی که الان هست وارد زندگی من می‌شد و هزار و یک علامت سؤال دیگر در ذهنش ایجاد می‌شود. در واقع به جای این که به نحوه عاشق شدن خودش شک کند به این شک می‌کند که نکند این آدم مقابل مشکل دارد و مشکل این رابطه زوجیت از طرف مقابل است.

این در حالی است که آن فرد مقابل شاید بسیار هم آدم خوبی باشد و بسیار هم برای زندگی مشترک مناسب باشد؛ اما تصور شما که عاشق شده‌ای از عشق مشکل داشت که به چنین وضعی مبتلا شده‌ای. نتیجه این فرایند این گونه است که بعد از مدتی این دو نفر رابطه‌شان تبدیل به یک رابطه سرد و کسالت بخش می‌شود و در نهایت هم حتی ممکن است منجر به طلاق بشود‌. چراکه یک موضوع به اسم عشق را که البته تصور غلطی از عشق هم بود را برای خودت به طور نامعقول بزرگ کرده‌ای و حالا که این تصور از بین رفته است تصور می‌شود که این رابطه به پایان خودش رسیده است. برای همین تلاش می‌شود که از این فضا سریع فاصله بگیرد و چنین فرایندی منجر به جدایی می‌شود.

شما وقتی زندگی عاشقانه بلد نباشید با عشق زیاد هم در شروع کار نمی‌توانید زندگی عاشقانه بسازید 

حسینی با اشاره به شیوه صحیح ایجاد شدن عشق می‌گوید: «زندگی مطلوب واقعی نتیجه تلاش‌ها، کسب مهارت‌ها و توانایی‌ها است. این موضوع در همه ابعاد است، چه در زندگی فردی و چه اجتماعی. کسی که درک درستی از این واقعیت داشته باشد، به جای تصور عشق فانتزی، به دنبال کسی می‌گردد که برای زندگی مشترکشان تلاش کنند و آن را بسازند و با یکدیگر آن زندگی عاشقانه را بسازند. این یک موضوع خیلی مهم است که بدانیم باید مهارت کسب کنیم برای رابطه زوجیت و باید برای آن رابطه تلاش کنیم. ما حتی اگر آن عشق لحظه‌ای و فانتزی را هم عشق در نظر بگیریم، عاملی که برای دوام این عشق نیاز است، تلاش کردن برای آن رابطه و عشق است و نباید آن عشق را به حال خود ر‌ها کرد و تصور کرد چون عاشق شده‌ایم و عشق به وجود آمده است، دیگر این عشق فنا و پایان ندارد. تصویر از عشق نباید یک عشق لحظه‌ای باشد. اینگونه نیست، این تصور غلط است.

عشق ساختنی است. ایجاد کردنی است. نتیجه تلاش‌ها، ممارست‌ها، خود‌سازی است. بنده خیلی اوقات به مراجعین اینگونه می‌گویم که شما اگر زندگی عاشقانه را بلد باشید با یک طیف متوسط هم می‌توانید زندگی عاشقانه بسازید و اگر بلد نباشید عاشقی کردن را با یک طیف عالی هم نمی‌توانید عاشقی کنید. طیف عالی یعنی همان کسی که فکر می‌کنید از این بهتر برای شما پیدا نمی‌شود و بهترین آدمی است که می‌توان عاشق آن بشوید. طیف متوسط هم یعنی کسی که شیدای او نشده‌اید اما به او علاقه دارید. پس مجموعاً این را باید در نظر داشته باشیم که عشق در نهایت یک پدیده دارای تداوم و ساختنی است و نباید به آن لحظه‌ای و خودکار نگاه کنیم.»

بسیاری از طلاق‌ها ناشی از تصور غلط از عشق و زندگی مشترک است 

حسینی در خصوص تأثیر تصور فانتزی از عاشق شدن روی میزان طلاق‌ها می‌گوید: «بیاید طلاق‌ها را بررسی کنیم. در دنیای امروز که دیگر تقریباً ازدواج به اجبار وجود ندارد. همه به نوعی با یک میزان علاقه مناسبی برای به هم رسیدن تلاش کرده‌اند. اما برخلاف این موضوع که با علاقه با یکدیگر ازدواج کرده‌اند، آمار طلاق بیشتر شده است. دلیل این مورد همین تصور فانتزی از ازدواج و تشکیل خانواده است. خانم و آقا چشم‌هایشان را روی واقعیت‌ها در ابتدا می‌بندند و باز هم با همان دید فانتزی که ما عاشق شده‌ایم و عشق ساز زندگی ماست وارد زندگی مشترک می‌شوند. پنجاه درصد طلاق‌ها در دنیای امروز در پنج سال اول ازدواج است. به دلیل تصور غلط از زندگی مشترک به یکباره بعد از چند سال عشق آتشین تبدیل به نفرت آتشین می‌شود.»

گزارش کامل احمدرضا سپه‌وند، خبرنگار را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.