روزگاری مردی بود، یهودی، نویسنده و فراری از چنگال نژادپرستی. او به آمریکا رفت، نوشت، باز هم نوشت، دوباره نوشت تا اینکه حتی به نوبل رسید. او تمام عمرش را گذاشت که زبان تاریخی یهودیان اروپایی، یعنی ییدیش را احیا کند، همه تلاشش را هم کرد، میتوان گفت حتی در زمان خودش هم موفق بود، اما هویت در رژیم عبری با زبان عبری پیوند خورده است و نهایتاً زحمات آیساک باشویس سینگر برای حفظ زبان تاریخی یهودیان، آب در هاون کوبیدن به نظر میرسد. سینگر به سرزمین یهود باور داشت و سرزمین یهود زبانی تاریخی را که او به آن عشق میورزید، کاملاً نابود کرد! با من همراه باشید!
آیساک باشویس سینگر که بود اصلاً؟
ایساک باشویس سینگر (۱۹91–۱۹04)، نویسنده یهودیزاده لهستان و برنده نوبل ادبیات ۱۹۷۸، پرچمدارِ ادبیاتِ ییدیش در قرن بیستم بود. او در خانوادهای ربینشین در لِتسِنوْسک بهدنیا آمد و تحصیلاتِ دینی، پایه درونمایههای آثارش شد. پس از مهاجرت به نیویورک در ۱۹۳۵، تمامی آثارش را تنها به ییدیش نوشت تا فرهنگِ در معرض نابودی یهودیانِ اروپای شرقی را زنده نگهدارد. سبکِ روایی او تقابلِ سنت و مدرنیته در فضای ورشو یا دهکدههای لهستان را با مضامینی مانند بحران ایمان، جبرگرایی و اخلاقِ پیشاهولوکاستی میکاوید و با بهکارگیری عناصر فرهنگ عامه یهودی (همچون ارواح و دیوها) مسائل انسانی را واکاوی میکرد؛ گویی با نوشتن از ارواح، ناخواسته پیشبینی میکرد که خودش آخرین شبحِ زنده ادبیاتِ ییدیش خواهد ماند.
ییدیش چه زبانی است و چرا برای سینگر مهم بود؟
ییدیش - آمیزهای از آلمانی قرون وسطی، عبری و عناصر اسلاوی - زبانِ تاریخی یهودیانِ اشکنازی و قلبِ تپنده فرهنگِ اروپای شرقی بود. سینگر عامدانه تنها به این زبان نوشت؛ نه از سر نوستالژی، بلکه چون آن را تنها ظرفِ اصیلِ «تجربه یهودی» میدانست: شکّاکی مذهبی، طنزِ تلخِ پیش از هولوکاست و بحرانهای اخلاقی در بستری از فولکلور. انتخاب او عملی سیاسی علیه دو مرگِ موازی بود: نابودی فیزیکی یهودیان و محوِ فرهنگی ییدیش زیرِ چرخِ مدرنیته و زبانهای مسلط انگلیسی/عبری. وفاداری او به ییدیش، همچون کاشتنِ بذرِ یک گونه منقرضشده در خاکِ تبعید بود؛ طنزِ تلخِ ماجرا اینجاست که سینگر بیآنکه بداند، هم سنگنوشتهای بر گورستانی عظیم مینوشت، هم زبانی را برای آیندگان میآفرید که قرار بود خودش آخرین نویسندهاش باشد!
نظر او در مورد رژیم اسرائیل چه بود؟
ایساک باشویس سینگر، هرچند صهیونیستِ سنتی نبود، مواضعی پیچیده درباره صهیونیسم و سرزمین یهود داشت. او اهمیت تاریخی و فرهنگی اسرائیل را میپذیرفت و حتی در سفرِ ۱۹۵۵ خود به سرزمینهای اشغالی، شورِ همدلی با دولتی نوپا نشان داد. با این حال، پیامدهای تشکیلِ دولت یهودی برای هویت و معنویتِ یهود را زیر سؤال میبرد. او نگران بود تأکید بر قدرت و حکومتداری، ایدئالهای اخلاقی و معنوی یهودیت را تضعیف کند؛ آیا مردمی متمرکز بر نیروی نظامی میتوانند به اصولِ متعالی دینی پایبند بمانند؟ او علیرغم تردیدها، پیوند عمیقِ یهودیان با اسرائیل - بهویژه اهمیت مذهبی و تاریخیاش - را تصدیق میکرد. سفرِ ۱۹۵۵ او، حسِ تعلق به تاریخ و سنت یهودی را برانگیخت. سینگر که ییدیش را به عبری ترجیح میداد، زندگی یهودیانِ دیاسپورا در اروپای شرقی را بر پروژه صهیونیستی ارجح میشمرد. ییدیش برایش زبانِ تبعید بود؛ زبانی متعلق به ترسویان، نه صاحبانِ قدرت.
گزارش کامل محمدعلی یزدانیار، خبرنگار را در وقایع اسرائیلیه بخوانید.